گفتاری از محمدعلی اکبری؛
_ محمدعلی اکبری تاریخ فرهنگی محصول دو بازکشف است: یکی بازکشف تاریخ و دیگری بازکشف فرهنگ. وقتی ما در تاریخ فرهنگی از بازکشف فرهنگ حرف میزنیم بهطور مشخص این را مدنظر داریم که فرهنگ از یک سو بهعنوان یک حوزه از مطالعات و تحقیقات و از سوی دیگر بهمثابه دریچهای برای فهم، تحلیل و شناخت انسان و یا جامعهی انسانی است.
معصومه آقاجانپور: تاریخ فرهنگی از دههی ۱۹۸۰ به این سو بهمثابه شاخهای علمی رو به تثبیت و توسعه است، این توسعهیافتگی لزوم پرسشهایی چون تاریخ فرهنگی چیست؟ تفاوت آن با تاریخ فرهنگ چیست؟ چه تمایزی با تاریخ اجتماعی دارد و ... را هرچه بیشتر نمایان میسازد. گروه «تاریخ فرهنگی پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی روایت»، سلسله نشستهایی را با هدف پاسخگویی به این سؤالها طرحریزی کرد. اولین نشست این گروه با عنوان «چرا تاریخ فرهنگی؟» با سخنرانی دکتر حسینعلی نوذری برگزار شد. دکتر نوذری در این نشست مفهوم فرهنگ، کانتکسهای زمانی و مکانی تاریخ فرهنگی و عناصر مهم در این حوزه را از خلال منابع بررسی کرد. نشست بعدی جلسهای بود با حضور دکتر محمدعلی اکبری در خصوص مواجههی دانش تاریخ با تاریخ فرهنگی. وجود تفاوت میان واژهی تاریخ در دانش تاریخ و تاریخ فرهنگی مهمترین بحث ایشان در این جلسه بود.
مواجهه با تاریخ فرهنگی با دغدغههای مورخانه
دکتر اکبری در ابتدای سخنرانی ضمن اشاره به گستردگی حوزهی تاریخ فرهنگی و مواجههی آن با پرسشهای بیشمار همچون تاریخ فرهنگی چیست؟ چگونه پدید آمده و چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ علت اینکه موضوع خود را به مواجههی دانش تاریخ با تاریخ فرهنگی اختصاص داد، اظهار داشت: «علت اینکه من این موضوع یعنی مواجههی دانش تاریخ با تاریخ فرهنگی را عنوان بحث خود قرار دادم این است که در واقع میخواهم نقطهی عزیمت خودم را در بحث تعیین کنم. نقطهی عزیمت من در بحث از منظر دغدغهها و پرسشها مسائلی است که یک مورخ در مقام دانشجوی تاریخ در مواجهه با چیزی به نام تاریخ فرهنگی برایش مطرح است. به عبارت روشنتر بیش از آنکه در این گفتار در پی این باشم که تمایزها و یا احیاناً تعارضاتی که ممکن است پارهای از صاحبنظران میان تاریخ بهمثابه یک دانش و تاریخ فرهنگی قائل باشند، بیشتر با طرح این عنوان خواستم بهعنوان یک اهلتاریخ و بهعنوان یک دانشجوی تاریخ و کسی که دغدغههای مورخانه دارد، ببینم تاریخ فرهنگی چه دستاوردهایی دارد؟ کجاها برای مورخان حرفها و سخنان نو دارد؟ کجا توجهات قابل تأملی دارد؟ و کجا احیاناً مورخان را با چالش روبهرو خواهد کرد؟»
بازکشف تاریخ و بازکشف فرهنگ، محصولات تاریخ فرهنگی
دکتر اکبری بحث خود را با پرسشهایی در خصوص مفهوم واژهها ادامه داد و گفت: «پرسشی که برای من در مواجهه با تاریخ فرهنگی مطرح است این است که تاریخ در اینجا به چه معناست؟ آیا آنهایی که در حوزهی تاریخ فرهنگی سخن گفتند و ژانری از مطالعات و تحقیقات را بهعنوان تاریخ فرهنگی سامان دادند تاریخ را همان معنا کردهاند که ما در حوزهی تاریخ با شناخت مورخانه با آن مواجه هستیم؟ یا تاریخ در اینجا بیش از آنکه ناظر بر یک اشتراک معنایی با مورخان باشد، در نسبتش با مورخان باید بیشتر به نوعی اشتراک لفظ ترجمه کرد؟»
این استاد تاریخ از نوعی بازکشف در تاریخ فرهنگی سخن گفتند و اظهار داشتند: «اگر مروری بر آثاری که در حوزهی تاریخ فرهنگ و دربارهی تاریخ فرهنگی تولید شده است، بکنیم به روشنی این موضوع بر ما آشکار خواهد شد که تاریخ فرهنگی محصول دو بازکشف است: یکی بازکشف تاریخ و دیگری بازکشف فرهنگ. وقتی ما در تاریخ فرهنگی از بازکشف فرهنگ حرف میزنیم بهطور مشخص این را مدنظر داریم که فرهنگ از یک سو بهعنوان یک حوزه از مطالعات و تحقیقات و از سوی دیگر بهمثابه دریچهای برای فهم، تحلیل و شناخت انسان و یا جامعهی انسانی است. فرهنگ در معنای اول خیلی پدیدهی نوظهوری نیست و خیلی نمیشود از بازکشف صحبت کرد. توجه به موضوع فرهنگ بهمثابه یک موضوع کموبیش وجود داشته است، اگرچه در تاریخ فرهنگی بهویژه در تاریخ فرهنگی قدیم گفته میشود که توجه به موضوع فرهنگ هم خودش یکی از بازکشفهاست، اما اگر قدری تأمل کنیم و کمی از دعوا در لفظ دور شویم و به حوزهها و مقولات فرهنگی برگردیم، حتی در میان قدما هم میتوانیم توجه به موضوع فرهنگ را ببینیم.
اما آن چیزی که در تاریخ فرهنگی، فرهنگ را از مقولات بازکشفیات قرار میدهد این است که ما فرهنگ را بهمثابه دستگاهی برای فهم حیات بشر، تاریخ بشر و تحولات زندگی بشر قلمداد کنیم؛ به این معنا میشود گفت ما در ۳-۲ قرن اخیر به یک نوع بازکشف به فرهنگ رسیدهایم. در این معنا فرهنگ صرفاً یک حوزهی موضوعی نیست که شامل مقولات مختلفی بشود و ذیل آن ما به مطالعهی اوضاع و احوال زندگی انسان بپردازیم، بلکه ابزاری است تحلیلی، دستگاهی است شناختی که ادعای شناخت انسان و جامعهی انسانی و تحولات جامعهی انسانی را مطرح میکند؛ این، آن چیزی است که اگر شما در مطالعات فرهنگی ببینید از آن بهعنوان گذار از جامعهشناسی به فرهنگ یاد کردهاند، این یکی از ارکان تاریخ فرهنگی است؛ یعنی تاریخ فرهنگی وقتی از فرهنگ حرف میزد صرفاً نمیخواهد حوزههای موضوعی را تعیین کند، بلکه فرهنگ در اینجا یک دستگاه تحلیل است برای تبیین پدیدههای جامعه بشری.»
استاد دانشگاه بهشتی در ادامهی سخنان خود به نیمهی نخست دوگانهی تاریخ فرهنگی یعنی تاریخ پرداخت و این پرسش را مجدداً مطرح کرد که آیا در تاریخ فرهنگی وقتی صحبت از تاریخ میشود آیا همان معنایی است که مورخان مدنظر دارند؟ ایشان پاسخ به این سؤال را ساده عنوان کردند و افزودند: «در تاریخ فرهنگی، تاریخ به معنایی نیست که مورخان از آن حرف میزنند، مورخان وقتی از تاریخ حرف میزنند به نوعی در پی تعیین نوعی قلمرو موضوعی هستند، میخواهند بگویند ما دربارهی چه چیز حرف میزنیم. اما تاریخ در تاریخ فرهنگی به معنای قائل شدن به وجه تاریخی برای فرهنگ است، فرهنگ را زمینهمند دیدن و تاریخیت برای فرهنگ قائل شدن به معنای تاریخ در تاریخ فرهنگی است.»
دکتر اکبری به تفاوت میان مورخ و مورخ فرهنگی پرداخت و گفت: «از کسانی که در حوزهی تاریخ فرهنگی کار و تحقیق میکنند بهعنوان مورخان فرهنگی یاد میکنند. اگر شما به ادبیات تاریخ فرهنگی مراجعه کنید آنها خود را مورخان فرهنگی مینامند. لازم است بگویم که مقصود آنها از مورخان نه آن است که مورخان کلاسیک ما در دیسیپلین تاریخ از آن حرف میزنند، مقصود آنان از فرهنگی نه آن است که مورخان ما در تاریخ فرهنگ از آن حرف میزنند، پس نتیجهگیری کنم، تاریخ فرهنگی در حوزه یا زیرمجموعهی مطالعات تاریخی آنچنانکه در دیسیپلین تاریخ است، قرار نمیگیرد. نه تاریخ به آن معنا است که مورخان از آن حرف میزنند و نه فرهنگ در آن معنایی است که مورخان از آن حرف میزنند.»
تاریخ فرهنگی یا تاریخ فرهنگ
دکتر اکبری ضمن ارائهی تعریفی از تاریخ فرهنگی به تفاوت آن با تاریخ فرهنگ اشاره کرد و بیان داشت: «تاریخ فرهنگی بهصورت ساده عبارت است از حوزهای از تحقیقات و مطالعات که با این پیشفرض آغاز میکنند که نه تنها میشود تحولات جوامع بشری را بر اساس مناسبات فرهنگی تبیین کرد، بلکه لازم و ضروری نیز هست. این توضیح خیلی آشکار و روشن بیان میکند که تاریخ فرهنگی با تاریخ فرهنگ آنچنانکه در حوزهی مورخان مورد بحث و مطالعه قرار میگیرد اساساً دو موضوع جداگانه هستند؛ تاریخ فرهنگ شاخهای است در حوزهی مطالعات تاریخی و تاریخ فرهنگی نه فقط حوزهای از مطالعات تاریخی نیست، بلکه در پارهای از زمینهها مواجهاتی پیدا میکند. تاریخ فرهنگی محصول بازتعریف و یا به تعبیری بازشناخت و بازکشف فرهنگ از یک سو و بازشناخت، بازکشف و بازتعریف از تاریخ از سوی دیگر است و ترکیب اینهاست که یک حوزه و ژانری از مطالعات را تشکیل داده که امروز بهعنوان تاریخ فرهنگی شناخته میشود.»
مواجههی مورخان کلاسیک با تاریخ فرهنگی
«حال آیا تاریخ فرهنگی برای کسی که دغدغههای مورخانه دارد حرفی برای شنیدن دارد؟ امکان گفتوگو و مفاهمه بین آنها وجود دارد؟ آیا من مورخ میتوانم بهعنوان یک فرصت به دستاوردهایی که در حوزهی تاریخ مفهومی پدید آمده است نگاه کنم و از آنها بهرهی لازم را بگیرم؟ آیا مورخ باید به تاریخ فرهنگی، به یک قلمرو سراسر تهدید نگاه کند؟» دکتر اکبری ادامهی سخنان خود را با این پرسشها پیش گرفت و در پاسخ به آنها گفت: «گروهی از مورخان که وظیفهی دانش تاریخ را تولید فکت میدانند، اگر نگوییم از تاریخ فرهنگی پرهیز میکنند و به شدت دنبال این هستند که مرزهای خود را با تاریخ فرهنگی مشخص کنند دستکم این را میتوانیم بگوییم که از زاویهی دید یک مورخ کلاسیک، تاریخ فرهنگی گرهای را باز نخواهد کرد و افقی را هم نخواهد گشود، اما اگر وظیفهی مورخان را تنها تولید فکت تلقی نکنیم بلکه فهم تاریخ تلقی کنیم، به نظر من حوزهی مطالعات تاریخ فرهنگی یقهی مورخان را میگیرد و فراری از این مواجهه نیست. اگر ما وظیفهی مورخان و تاریخ را صرفاً تولید فکت بدانیم و بگوییم میان شما و تاریخ فرهنگی با این تعریف چه نسبتی وجود دارد، خواهند گفت، نسبتی وجود ندارد و چهبسا ممکن است این آشنایی و این مواجهه مشکلاتی هم درست کند. اما اگر وظیفهی مورخ را فهم بدانیم نه فقط تولید فکت، مواجههی مورخان با تاریخ فرهنگی اجتنابناپذیر است. مورخان چارهای ندارند که با تاریخ فرهنگی مواجه شوند و در این مواجهه، گفتوگوها و چالشهای خاص و نسبتهای خاص برقرار خواهد شد.
من از منظر دوم با تاریخ فرهنگی مواجه میشوم؛ در فهم من وظیفهی مورخان شناخت و فهم پدیدههای تاریخی است نه صرفاً تولید فکت -اگرچه ما برای شناخت نیازمند تولید فکت هم هستیم-. بنابراین با توجه به توضیحی که عرض کردم مورخان نمیتوانند گریبان خود را از این مواجهه خارج کنند و حتماً باید به نوعی وارد این مواجهه بشوند و خواهند شد.»
توسع موضوعی دستاوردی در مواجههی تاریخ فرهنگی با تاریخ
رئیس گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در ادامه در خصوص این موضوع که تاریخ فرهنگی چه چیزهایی برای مورخان دارد و آنها را با چه چالشهایی مواجه میکند و احیاناً چه تهدیداتی ممکن است پیش رو داشته باشد، اظهار داشت: «مواجههی دانش تاریخ با تاریخ فرهنگی از یک نظر توسع حوزهی موضوعی دانش تاریخ را به دنبال خواهد داشت؛ یعنی در نتیجه کارها و تحقیقاتی که مورخان تاریخ فرهنگی انجام دادهاند، مورخان به حوزهی موضوعی خودشان نگاه مجددی کردند و از حوزهی موضوعات کلاسیکی که معمولاً در مطالعات مورخان قرار میگرفت، فاصله گرفتند. وارد شدن موضوعاتی از جنس فرهنگ در حوزهی مطالعات تاریخی تحت تأثیر عوامل مختلفی است، اما یکی از آنها کار مورخان فرهنگی است. اگر ما به چند دهه قبل برگردیم و به مورخان بگوییم که حوزهی مطالعاتی خود را مشخص کنید، نظر آنها عمدتاً یا در حوزهی موضوعات سیاسی و نظامی بود و یا در حوزهی اجتماعی؛ البته حوزهی اجتماعی هم در نتیجهی کشفی است به نام کشف امر اجتماعی. کشف امر اجتماعی برای جامعهشناسان یک پیامد داشت و یک داستان را رقم زد و در حوزهی مطالعات تاریخی پیامد دیگری داشت که بهطور خاص ظهور تاریخ اجتماعی از پیامد مشخص آن بود. همین موضوع در ارتباط با فرهنگ وجود دارد؛ یعنی یکی از پیامدهای پیدایش مورخان فرهنگی چیزی است به نام توسع موضوعی در حوزهی دانش تاریخ. این توسعه و گسترده شدن حوزهی موضوعی تاریخ امر کمی نیست؛ یعنی اینگونه نیست که ما تاکنون در موردA و B تحقیق میکردیم حالا یک D و C هم به آن اضافه شده است. همینطور که ورود حوزهی اجتماع به حوزهی مطالعات تاریخی و فاصله گرفتن از تاریخ سیاسی در معنای قدیم گستردگی موضوعی، حوزهی تاریخ را در برداشت، در حوزهی فرهنگ همین اتفاق افتاد. این علاوه شدن اجتماع و فرهنگ در نزد مورخان، علاوه شدن چیزهایی از لون دیگر بود. البته باید به این موضوع، تاریخ سیاسی را هم افزود، تاریخ سیاسی پس از ظهور علوم انسانی جدید با تاریخ سیاسی پیش از آن در حوزهی تحقیقات مورخان کاملاً متفاوت است؛ بنابراین دو اتفاق اینجا میافتد، اتفاق اول برای مورخان بسیار مبارک است، برای هرکسی که بامش بیش میشود حوزهی دربرگیرندگیاش افزایش مییابد و این میتواند در یک معنا مبارک تلقی شود و در یک معنا خیر.»
خطر آشفتگی در تولیدات تاریخی
دکتر اکبری در ادامه به این مسئله پرداخت که این افزوده شدن و توسع موضوعی چه چالشهایی را برای دانش تاریخ به همراه دارد. ایشان در این خصوص گفت: «چالشی که توسع موضوعی به همراه دارد مواجه شدن با امری است که اساساً متفاوت است با اموری که آنها پیش از این با آن مواجه میشدند. درست است که فرهنگ یک موضوع است، اما یک موجودیت خاص هم هست و این موجودیت خاص در مقام شناخت، نحوهی مواجههی خاص خودش را دارد. مشکلی که ما با مورخان داریم این است که فکر میکنند ابزار شناختی در دست دارند که میتوانند با آن، همهی حوزههایی که به آنها افزوده میشود را مورد مطالعه قرار دهند؛ اما اینطور نیست و این از چالشهایی است که مورخان با آن مواجه هستند و حل این چالش در این است که اقتضائات روشی و شناختی جدیدی برای مواجهه با این امر جدید یعنی فرهنگ در حوزهی مورخان پدید بیاید. اینها شرط لازم برای کار بر روی حوزهی فرهنگ هستند و اگر این فراهم نشود، اضافه شدن فرهنگ به حوزهی مطالعات تاریخی نه تنها فرصت نیست بلکه ممکن است موجب آشفتگی در تولیدات دانش تاریخ نیز شود. ما وقتهایی میبینیم که مورخان کلاسیک ما ابزارهایی که برای رسیدن به داده قابل اطمینان برای شناخت مسائل تاریخی استفاده میکنند با روش شناخت مساوی میگیرند و این از جمله مسائلی است که مشکلات زیادی را به وجود آورده است؛ مثلاً ما اگر بخواهیم احساسات یا یک تلقی فرهنگی را در یک دوره مطالعه بکنیم آیا با همان ابزارهایی که مورخان در مطالعه تاریخ کلاسیک دنبال میکنند، میتوانیم آن را انجام دهیم؟ به نظر من این کار امکانپذیر نیست.
پس تاریخ فرهنگی نخستین دستاوردی را که پیش روی مورخان قرار میدهد این است که موضوع مطالعه را گسترده میکند و این موضوع مطالعه فرصتی را برای مورخان فراهم میکند، فرصتی که اگر اقتضائات و زمینهها و شرایط لازم برایش فراهم نشود، میتواند برای کار مورخانه تبدیل به تهدید شود. اگر ما فرهنگ را بهعنوان نظامی از معنا یا نظام معانی نمادین در نظر بگیریم، آنوقت علاوه شدن حوزهی فرهنگ پیچیدگیاش با حوزهی کار مورخان بیش از آن چیزی است که در بادی امر به نظر میرسد.»
امکان شناخت پدیدههای تاریخی
ایشان در ادامه در خصوص فرصتهایی که تاریخ فرهنگی برای مورخ فراهم میکند، اظهار داشت: «اگر ما به تاریخ فرهنگی و کارهایی که مورخان فرهنگی انجام دادهاند مراجعه کنیم، میبینیم تاریخ فرهنگی حوزههایی از موضوعات قابل تأمل را پیش روی مورخان گشوده است که پیش از این برایشان مقدور نبود؛ بهطور مثال مطالعاتی که در خصوص تاریخ بدن صورت گرفته است، آنها بدن را بهعنوان یک مقولهی فرهنگی تصور میکنند و اطوار و حالتها و تطور مفهومی آن را در نظر میگیرند؛ یعنی تاریخ فرهنگی نه فقط یک حوزهی موضوعی به ما اضافه میکند، بلکه به ما شناخت افزونتری از آن چیزی که تاکنون از پدیده و واقعیت تاریخی داشتهایم ارائه میکند. بنابراین تاریخ فرهنگی امکان شناخت سطح و لایهای از پدیدهی تاریخی را به ما میدهد که در شناخت کلاسیک این امکان برای ما فراهم نمیشد و این مهمتر از اتفاق اول است. اگر ما دغدغهی مورخان را شناخت پدیدههای تاریخی بدانیم، رویکرد تاریخ فرهنگی با طرح موضوعات و حوزههای جدید خدمتی که به مورخان میکند یا پرسشی که پیش روی مورخان قرار میدهد یا افقی که پیش روی مورخان قرار میدهد این است که لایههایی را که از رصد چشم مورخ پنهان مانده است را آشکار میکند. مطالعات پساتاریخ فرهنگی در حوزهی تاریخ فرهنگی با مطالعات عمیقتر و با لایهها و پیچیدگیهای بیشتری همراه است. برای مورخ دستاوردی که از مواجههی دانش تاریخی با تاریخ فرهنگی به دست میآید فوقالعاده حائز اهمیت است. مورخان شاید به زبان نیاورده باشند، اما در پس ذهن آنها یک نوع منشوری بودن وجه هستیشناختی بشر و زندگی او فرض میشود. ظهور تاریخ فرهنگی به من مورخ یادآوری میکند که هنوز لایههای فراوان دیگری در انسان و حیات او وجود دارد که در رصد مورخان و شناختشناسان دیگر قرار نگرفته است؛ چون تاریخ فرهنگی در سطح هستیشناسی نه سطح موضوعی پدیده، لایههای دیگری را در پیش روی ما قرار میدهد که به ما میگوید با هستی دیگری در اینجا مواجه هستیم که این هستی دیده نشده است.»
تاریخیت در تاریخ فرهنگی
نکتهی دیگری که استاد تاریخ دانشگاه بهشتی به آن اشاره کرد این بود که در تاریخ فرهنگی میشود برای پدیدهها به نوعی تاریخیت قائل شد تا در دام نوعی تاریخیت جبری فراتاریخی از انواع پیشامدرن گرفته تا اشکال مدرن آن نیفتیم. وی در توضیح این سخن گفت: «در عین اینکه نباید به نوعی نقشهای فراتاریخی برای تحولات تاریخی قائل بود، نباید پدیدهها را فاقد تاریخ دانست. مورخان همیشه با شناختهای نظری که میخواستند به تبیین تاریخ بپردازند مشکل داشتند و دستگاههای شناختیشان فراتاریخی، جوهری و ذاتانگارانه بودند. اما تاریخ فرهنگی امروز صحبت از نوعی تاریخمندی میکند که بین تاریخیت و تاریخمندی جبری آنچنانکه در دستگاههای قدیم هست مرز قائل میشود. این بازکشف تاریخ برای مورخان بسیار حائز اهمیت است، به خصوص اینکه وظیفهی مورخ شناخت و فهم مسائل تاریخی است نه تولید data. تاریخیتی که در تاریخ فرهنگی به خصوص در تاریخ فرهنگی جدید مورد نظر من هست این فرض را مطرح میکند که اگر انسان موجودی است فرهنگی، شناخت انسان جز از طریق حوزهی معنایی فرهنگ و حوزهای که فرهنگ پدید میآورد امکانپذیر نیست.
نکتهی دوم این است که فرهنگ پدیدهای است تاریخمند، تاریخمند در اینجا چیزی است که من از آن بهعنوان عنصر مکان و زمان برای مورخان تعبیر میکنم. پدیدههای فرهنگی را نمیشود از عنصر تاریخی تخلیه کرد، نمیشود تاریخ را زدود و کنار گذاشت؛ یعنی زمان و مکان عنصر غیرقابل تجزیه در وضعیت هستیشناختی پدیدههای تاریخی هستند و به همین دلیل هم اگر شما آنها را پاک کردید، شناخت شما شناختی است که نمیتواند دربرگیرندهی وجوه مختلف این پدیده باشد و یا به عبارتی شناخت دقیقتر و کاملتر این پدیده را از دسترس شما دور خواهد کرد. خصلت تاریخی خصلتی است که قابل انتزاع نیست، هر مطالعهای در حوزهی بشر اگر میخواهد قابل دفاع باشد در نگاه تاریخ فرهنگی این است که باید تاریخمندی را بپذیرد. شاید مورخان قدیم این بحث را آنگونه که من صورتبندی کردم بیان نکرده باشند، اما تصور من این است که گونهای از این فهم در پس ذهن آنها و گاه شناختهای شهودی آنها وجود داشته است، آنها به نوعی میدانستند که پدیدهها در تاریخ هستند و این «در تاریخیت» خصوصیت آنهاست و به آنها معنا میدهد و شما اگر بخواهی پدیده را بشناسی باید این «در تاریخ بودن» آنها را لحاظ کنی. این البته کار را برای مورخان کلاسیک یا تاریخنگاری کلاسیک خیلی دشوار خواهد کرد؛ چون شما باید در نگاه تاریخ فرهنگی جدید ابزارها و سازوکارهایی را طراحی کنید که بتوانید مرزتان را با تاریخنگاری یا نگاههای تاریخی جوهری و طرحهای فراتاریخی جدا کنید. البته منظور، تاریخ فرهنگی جدید است؛ چراکه برخی از مکاتب تاریخنگاری فرهنگی قدیم که تحت تأثر دستگاه هگلی و اینها هستند دنبال کشف روح زمانه هستند، برای زمانه روح قائل هستند، زمانه را یک چیز واحدی میبینند، درحالیکه در تاریخ فرهنگی جدید ما یک روح را برای یک دورهی تاریخی قائل نمیشویم.»
تحول مفهوم دورهی تاریخی در تاریخ فرهنگی
دکتر اکبری همچنین سخن دیگر تاریخ فرهنگی برای مورخان را اینگونه بیان کرد: «مورخان وقتی از تاریخیت صحبت میکنند یا وقتی از اینجا و اکنون صحبت میکنند، از قاببندی یا قالببندی تاریخ پرهیز میکنند، یا به عبارتی از این قاببندیها نگرانند. این نگرانی از آنجا ناشی میشود که فکر میکنند در این قاببندیها، در این قالب زدنها خصوصیات و ویژگیهای متفاوتی که ناشی از وضعیت هستیشناسی متفاوت پدیدههای تاریخی است به یک چیز و به یک موجودیت تقلیل پیدا میکند. تاریخ فرهنگی میخواهد من و شما را متوجه این نکته بکند که حتی در یک دورهی تاریخی، تجربههای متفاوت داریم، انسانهای متفاوتی داریم، مواجهههای متفاوت داریم؛ بنابراین مفهوم دورهی تاریخی در اینجا دستخوش تحول میشود. وقتی میگوییم دورهی تاریخی، در آن نوع نگاه، یعنی مجموعه خصوصیات و ویژگیهای عمومی که در این اجزا دیده میشود و یک کلیت تمامعیار را میسازد، اما دیگر در تاریخ فرهنگی در این معنا دورهی تاریخی نداریم، چون آن کلها را دیگر نداریم.»
ایشان سپس با اشاره به اینکه وجوه مختلف و تظاهرات مختلف یک جامعه قابل تقلیل، قابل تراش و قابل هرس کردن نیستند و در یک چارچوب کلی قرار نمیگیرند، تلاش مورخان تاریخ فرهنگی از جمله سایمون در این زمینه را درخور توجه دانست و افزود: «دورهبندیها و تقسیمات مورخان کلاسیک عمدتاً فرمال است، یا بر اساس سده و یا بر اساس دوره است یا تقسیمبندی سلسلهای میکنند؛ اما به نظر من در پس ذهن این مورخان هم نگاه فرهنگی وجود دارد. من نمیگویم که مورخان این درک یا توجه را داشتهاند که با هستیهای مختلفی مواجه هستند و میدانستند اینها دانههایی نیستند که بشود همهشان را به یک نخ تسبیح کشید، من نمیخواهم بگویم که آنها به ساحت هستیشناسی ادعای خودشان تفطن داشتند، ولی بهنحو شهودی میشود این را در آنها دید.»
دکتر اکبری در پایان، دیدگاه مورخان دربارهی دورهبندیهای تاریخی را اینگونه بیان میکند: «مورخان تاریخ فرهنگی به ما نمیگویند که ما نمیتوانیم از کنار هم قرار دادنها یک دستهبندی بکنیم، در واقع آنقدر آوانگارد به سراغ دستهبندی و دورهبندی در تاریخ و اینجور مفاهیم نمیروند، بلکه توجه ما را به این نکته جلب میکنند که خیلی حواسمان باید جمع باشد. در پس این پیکرهسازیهایی که تحت عنوان دورهبندیهای مختلف تاریخی صورت گرفته یک نوع امکان هرس کردن، امکان زدودن این تفاوتها، امکان چیزی که من به آن میگویم تعمیمهای عام، فراهم است، درحالیکه دستاوردهای تاریخ فرهنگی به ما میگوید این تعمیمها درست نیست. تاریخ فرهنگی میگوید حتی در یک دورهای که شما نام دورهی تاریخی بر آن مینهید مثل عصر بورژوازی، آدمهایی که در یک طبقهی اجتماعی خاص آن دوره هستند تجربههای تاریخی متفاوتی دارند. این امر پیامدهای خیلی، خیلی مهمی در بحثهای اساسی انسانشناسی و شناخت انسان دارد.
تاریخ فرهنگی، مورخ را متوجه این نکته میکند که پدیدههای یک جامعه قابل تقلیل به کلهای بزرگ نیستند، شما حتی میتوانید در یک دورهی تاریخی با گونهگونگیهایی در کنشها مواجه باشید، با تصویرها و گلستانهای متعددی از رفتار مواجه باشید، چیزی که در آن شکل به دست نمیآید، وقتی این امکانپذیر شد سؤالات بعدی میآید، سؤالاتی ازایندست که چطور این پدیدهها به وجود میآید؟ چطور ما انتظار داریم که علیالظاهر باید آدمهای یک دورهی تاریخی همه همریخت، همقد، با یک نوع احساسات، با یک نوع رفتار، با یک نوع منطق کنشی باشند -درحالیکه اینطور نیست-؟ چرا کنشها متضاد از آب درمیآید؟ من لیست مطولی از خودم دارم که در مواجههی تاریخ و مورخان با تاریخ فرهنگی، مورخ با چه افقهایی روبهرو میشود و تاریخ فرهنگی برای مورخان چه چشماندازهایی فراهم میکند، بدون آنکه ما به دنبال انحلال دیسیپلین تاریخ در تاریخ فرهنگی باشیم.»
منبع: فرهنگ امروز