جنبش دانشجویی پلیتکنیک تهران
عباس عبدی
انتشارات: نی
نوبت اول: 1393
قیمت: 20 هزار تومان
جنبش دانشجویی ایران بخش مهمی از جنبش سیاسی منتهی به انقلاب است و دانشکده پلیتکنیک تهران (دانشگاه امیرکبیر کنونی) نیز یکی از پایگاههای مهم این جنبش بود. کتاب حاضر از یک سو دغدغه نویسنده در پاسخ به این پرسش تاریخی است که چرا در ایران انقلاب شد؟ و از سوی دیگر علاقه و ایفای دین نسبت به دانشگاه پلیتکنیک تهران است که خود نیز روزگاری عضوی از دانشجویان سیاسی این دانشگاه بوده، از اینرو کوشیده است که پاسخ به پرسشهای دغدغه اول خود را از طریق تحلیل جنبش دانشجویی پلیتکنیک از بدو تأسیس (1338) تا پیروزی انقلاب (1357) به دست آورد. هرچند تأکید نویسنده بر بخش اسلامی این جنبش دانشجویی است ولی تا آنجا که شرایط و امکانات اجازه داده سایر گرایشها را نیز در تحلیل خود لحاظ کرده است.
دانشگاه پلیتکنیک بعد از دانشکده فنی دانشگاه تهران و تبریز سومین آکادمی فنی ایران است که برخلاف این دو، مستقلاً دانشگاه محسوب میشود. این دانشگاه از حیث جذب نخبگان کشور همپایه دانشکده فنی بوده و از نظر تأثیرگذاری نهتنها چیزی کمتر از آن نداشته که در بعضی موارد جلوتر هم بوده است. جنبش دانشجویی دانشکده فنی و در مراتبی کمتر دانشگاه پلیتکنیک در تاریخ معاصر ایران و شکلگیری انقلاب اسلامی 57 نقش برجستهای داشته است. همین نقش مهم دانشکدههای فنی در تاریخ معاصر انگیزه خوبی برای بررسی آن چیزی است که در این دانشگاه گذشته تا شناخت جامعتری از تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر به دست آید.
کتاب «جنبش دانشجویی پلیتکنیک تهران» (دانشگاه امیرکبیر) که از سوی نشر نی منتشر شده به جزئیترین تاریخچه این دانشگاه پرداخته تا در بستر آن نتیجه قابل قبولی از فرایند فعالیت سیاسی دانشجویان در آن به دست آورد. نویسنده کتاب که خود فارغالتحصیل رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه امیرکبیر تهران است، تاریخ دانشگاه را تا انقلاب 1357 به چهار دوره تقسیم کرده است. مبنای این تقسیمبندی، میزان فعالیتهای سیاسی در این دانشگاه بوده است. نویسنده بین قوام جنبش سیاسی در این دانشگاه، با افزایش سن آن رابطهای مستقیم برقرار میکند و با نزدیک شدن به انقلاب نشان میدهد تب سیاست در آن چگونه تندتر شده است.
نویسنده دوره اول را که از بدو تأسیس این دانشگاه یعنی 1338 تا 1343 به طول میانجامد، «غروب همه را به خانه میآورد» نامگذاری میکند تا نشان دهد فضای غالب دانشگاه، بر پایه تحصیل و علمآموزی بوده و دانشجویان بهجز عدهای که وابستگیهایی به جبهه ملی داشتهاند، اگر هم اعتراضی میکردند در چارچوب صنفی و آرام بوده بدون آنکه شیشهای شکسته و مکانی تخریب شود. نویسنده دوره دوم را از سال 1343 تا 1347 تقسیمبندی و این دوره را «آرامش پیش از طوفان» قلمداد میکند و فضای سیاسی دانشگاه را بهجز یک سری اعتصابات دانشجویی و دو حادثه مرگ تختی و تظاهرات هفتم و چهلم آن (به رهبری سازمان صنفی دانشگاه) و گرامیداشت 16 آذر در رکود میداند. نویسنده این دوره را با وجود رکود کامل نوعی آتش زیر خاکستر میداند که به انتظار جرقهای بوده است.
در دوره سوم، در فاصله سالهای 1348 تا 1352«جرقهای بر این هیزمتر» زده میشود؛ دورهای که مهمترین ویژگی آن وجه سیاسی و مبارزاتی فعالیتهای دانشجویان است؛ مبارزهای که رنگ و بوی مخفی و براندازانه علیه رژیم شاه را میدهد. فضای دانشگاه در این دوره برخلاف دورههای پیشین نسبتاً رادیکال و حتی با خشونت و تخریب همراه میشود و بسیاری از دانشجویان این دانشگاه به عضویت دو گروه «فداییان خلق و فلسطین» درمیآیند. نویسنده در خلال این بخش تحلیلی برای فعالیت دانشجویان فنی در گروههایی مثل فداییان خلق در مقایسه با دانشجویان علوم انسانی ارائه میدهد و نیاز به پراتیک و عمل را در عضویت دانشجویان رشتههای فنی در سازمانهای چریکی مثل سازمان فداییان مؤثر میداند.
در این دوره است که دانشجویان دانشگاه پلیتکنیک در ساماندهی اعتراضات علیه شرکت اتوبوسرانی به دستاوردهای عملی مؤثری میرسند و موفق میشوند حکومت را به عقبنشینی وادار کنند. هرچند این عقبنشینی به قیمت اخراج و تبعید حدود 52 نفر به سربازی و اخطار به 90 نفر از دانشجویان دانشگاه تمام میشود و دانشگاه را تا آستانه انحلال بهپیش میبرد. دوره سوم به دوره تسلط دانشجویان چپ بر دانشگاه شناخته میشود در دوره دانشجویان مذهبی با به دست آوردن اعتمادبهنفس از سخنرانیهای دکترعلی شریعتی آرامآرام نفوذ بیشتری بر فعالیتهای دانشجویان دانشگاه مییابند و با تلاش خود مسجد دانشگاه را احداث و آن را تبدیل به مرکز فعالیتهای خود میکنند و آماده ورود به دوره چهارم دانشگاه میشوند. دوره چهارم همزمان است با «ترکیدن حباب قدرت»، فضای سیاسی دانشگاه به فراخور رادیکالیسم سیاسی جامعه و افزایش دانشجویان ورودی دانشگاه و ورود دانشجویانی از طبقات پایینتر با زمینههای خانوادگی مذهبیتر به دلیل حذف شهریه، رادیکالتر میشود. نویسنده در بخشهای مختلف کتاب تلاش داشته بهطور جزئی وقایع تاریخی را که دانشجویان این دانشگاه در آن نقش داشتهاند، از جمله ماجرای مرگ تختی را نقل کند.
عبدی در باره مرگ تختی و تاثیر آن در این دانشگاه مینویسد: «در مراسم تشییع جنازه، دانشجویان پلیتکنیک مثل سایر دانشجویان در مراسم نقش بارزی نداشتند اما چند روز بعد دانشجویان این دانشگاه مراسم ختمی در مسجد سجاد(ع) در خیابان شاه (جمهوری فعلی) برگزار کردند و دانشجویان در آنجا سرودههای خود را درباره تختی خواندند. دانشجویان پلیتکنیک از یکسو نمیتوانستند اتهام قتل بزنند و از سوی دیگر اعتقادی به خودکشی هم نداشتند لذا پس از بحث درباره اینکه چه کلمهای در اعلامیه آورده و نوشته شود نتیجه میگیرند از کلمه «از دست دادن تختی...» استفاده کنند اما برای رفع اتهام از کلمه «از دست دادن» شعر مشهور سیاوش کسرایی در بالای بیانیه نوشته میشود. «هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز/ این آسمان غمزده غرق ستارههاست».
نویسنده در خصوص دلیل نگارش این کتاب معتقد است: «انجام این پژوهش متأثر از وجود و ترکیب چند انگیزه بود. امثال من جزو نسلی هستند که زندگی سیاسی و اجتماعی آنان با انقلاب زاده و با آن بزرگ شدهایم، و تا پایان عمر نیز هویت و ذهنیت ما به نحوی درگیر این اتفاق مهم است. اکنون که بیش از چهار دهه از آغاز این تحول و سه از پیروزی انقلاب گذشته، غیر طبیعی نیست که درصدد بازبینی و درک درست و علمی آن رویداد از خلال تجربیات شخصی خود برآییم. از سوی دیگر علایق و مطالعات شخصی من در حوزه جامعهشناسی، موجب میشد که همواره دو سؤال چرا انقلاب؟ چرا اسلامی؟ در قالب یک پرسش ترکیبی و کلیدی در حوزه جامعهشناسی تاریخی در برابرم قرار داشته باشد، پرسشی که تاکنون در پاسخ به آن دهها کتاب و صدها مقاله نوشته شده است، اما باز هم جا برای نوشتن در این باره وجود دارد. پاسخ به این دو پرسش شیوههای متعددی دارد، در این پژوهش کوشیدهام که پاسخ هر دو پرسش را بر حسب وقایع و تجربیاتی که درون یک محیط مشخص و البته نمونه، چون پلیتکنیک تهران رخ داد، بیان نمایم. از سوی دیگر تعلق خاطر و حتی تعصب به دانشکده صنعتی پلیتکنیک تهران ویژگی معمول در میان دانشجویان آن است و برای من نیز، 10 سال زندگی کردن در این محیط این تعلق خاطر را دو چندان کرده و انگیزهای شده است تا دِین خود را بر حسب تواناییام نسبت به این محیط دوستداشتنی ادا کنم و بهترین کاری که از عهده من بر میآمد و میتوانستم انجام دهم تدوین یک ویژگی مهم این دانشکده، یعنی جنبش دانشجویی آن بود.»(1)
نویسنده در توضیحات تکمیلی نگارش این کتاب اضافه میکند: «برای گردآوری و نوشتن کتاب «جنبش دانشجویی پلی تکنیک تهران» فکر میکردم کسی شرایطش مناسبتر از بنده نباشد و از نظر خودم، نوشتن این کتاب واجب کفایی بود و زمانی که شروع به جمع کردن اطلاعات و گفتوگو با افراد کردم اصلاً قابل پیشبینی نبود که دوستان و همدانشگاهیهای سابق این قدر با علاقه با من همراهی و همکاری کنند. گویی دانشجویان سابق پلیتکنیک منتظر بودند کسی بیایید و با آنها سخن بگوید و خاطراتشان را ثبت و ضبط کند. در نوشتن این کتاب سعی کردم فارغ از نگاه شخصی بنویسم. اگرچه همه ما دارای تعلقات شخصی هستیم و امکان ندارد که کسی تعلقات شخصی نداشته باشد اما در مجموع سعی کردم با کمترین تعلقات شخصی این کتاب را بنویسم تا کتاب ماندگاری در زمینه سابقه مبارزات دانشگاه پلیتکنیک برجای بماند.
در این کتاب همچنین نشان داده میشود، دانشگاه پلیتکنیک تا چه میزان در رقابت با دانشکده فنی دانشگاه تهران فعال بوده و در چندین مرحله بر اساس کارشکنیها و تلاشهایی که روسای این دانشکده علیه دانشگاه پلیتکنیک به عملآوردهاند تا آستانه تعطیلی و تغییر کاربری پیش رفته است. نویسنده که خود یکی از دانشآموختگان دانشگاه پلیتکنیک است از تفاوت فضا در این دو موسسه آموزشی مثالهایی میآورد و مدعی میشود که بهویژه در اوایل تأسیس به دلیل «فضای آرام و همدلی میان روسا و دانشجویان» بسیاری از دانشجویانی که در هر دو موسسه امکان ثبتنام داشتهاند، دانشگاه پلیتکنیک را انتخاب میکردند. از جمله این دانشجویان ابوالفضل بازرگان، برادرزاده مهندس مهدی بازرگان بوده که باوجود مخالفت عمویش که استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران هم بوده به دلیل آنچه او فضای نظامی و از بالا به پایین دانشگاه تهران میخواند، دانشگاه پلیتکنیک را به آن ترجیح داده و قید تحصیل در دانشکده فنی را زده است. مؤلف، رویکرد رؤسای این دو مؤسسه را (دکتر مجتهدی و جانشینان او، بهعنوان روسای دانشگاه پلیتکنیک و مهندس ریاضی، بهعنوان رئیس دانشکده فنی) در ایجاد فضای متفاوت مؤثر میداند و نقش مهندس ریاضی، رئیس دانشکده فنی را در بالا بردن عصبیت دانشجویان فنی دانشگاه تهران بیتأثیر نمیداند.
یکی از بخشهای کتاب، روابط میان دختران و پسران در این دانشگاه است که نویسنده نشان میدهد برخلاف تصور نسبت به آن حساسیت بسیاری وجود داشته و در این حساسیتورزی نهتنها جریانات مذهبیها بلکه حتی چپها هم نقش داشتند. حساسیتها به روابط دختر و پسر در دانشگاه پلیتکنیک گاهی به حدی زیاد بود که مثلاً در یک مورد «با پرتاب تخممرغ به سمت دانشجویان دختر بدلباس» و در مورد دیگر «با ضرب و شتم از سوی چپها به دانشجوی پسری که بیشتر با دخترها قاطی میشد»، همراه بود. این نحوه برخورد تند فقط منحصر به دانشجویان نبود و گاهی دامن استادان و حتی افراد خارجی را هم میگرفت. مسأله روابط پسر و دختر بهویژه پس از آنکه پذیرش تعداد دختران در دانشگاه افزایش یافت، بعد دیگری هم یافت. بهطوریکه «سیاست جذب آنها در گروههای سیاسی» در دستور برنامه فعالان سیاسی قرار گرفت.
نویسنده کتاب اضافه میکند: «گردآوری و نوشتن کتاب در دولت قبلی انجام شد که به دلیل نوع نگاه و سیاست آنها امکان دسترسی به اسناد مقدور نبود اما امروز خوشبختانه از اسناد آرشیو ملی و سایر مراکز اسنادی پژوهشی میتوان برای پربار کردن کتاب بهره گرفت تا تاریخ خوب و کاملی درباره جنبش دانشجویی پلیتکنیک نوشته شود. بنده قصدم از پرداختن به تاریخ، تقدیس و تخریب آن نیست زیرا در کتاب اگرچه با نگاه امروز به کندو کاو گذشته نرفتم اما سعی هم نکردم گذشتهای طلایی را ترسیم کنم. تلاشمان بر این بوده که تصویری برای فرزندانمان از گذشته ارائه کنیم که بخوانند و بتوانند حس کنند گذشته چگونه بوده و اینکه چطور در روزگاری آدمهایی به یک حسی میرسند که کشتن و کشته شدن برایشان بسیار ساده تلقی میشده؛ حسی که امروز اساساً ناشناخته است، حسی که محصول موقعیت خاصی بوده و آن موقعیت ویژگیهای خودش را داشته است.(2)
حسن فرید اعلم، نخستین رئیس دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) بعد از انقلاب درباره کتاب اعتقاد دارد: «کاش مهندس مهدی بازرگان و دکتر قریب، مؤسسان انجمن اسلامی در دانشگاهها زنده بودند و بر این کتاب مقدمهای همراه با خاطرات خودشان مینوشتند. این کتاب یادگار ماندگاری از سوابق گذشته دانشگاه پلی تکنیک است که برای نسلهای بعد و حتی خودمان به جای میماند که هر وقت به آن مراجعه کنیم یادمان میافتد در چه وضعیتی اتفاقاتی در این دانشگاه رخ داد و نقش ما در این رویدادها چه بود؟ همچنین روسای پلیتکنیک در قبل از انقلاب چه کردند و روسای امروز در دانشگاهها چه میکنند؟ البته نگارش خاطرات پلی تکنیک ارزشمند است و به مانند شناسنامه دانشگاه میماند. همه باید بدانند بعد از 28 مرداد 1332 چه اتفاقی منجر به تأسیس پلی تکنیک شد؟ چه اتفاقاتی باعث شد هنرسرای عالی به پلی تکنیک مبدل شود؟ و چرا آن طرحی که قرار بود مهندس حرفهای تربیت کند به طرح تربیت مهندس عملی تبدیل شد؟ پاسخ به این پرسشها خود داستان طولانی دارد که باید در فرصتی به آن پرداخته شود.(3)