تخیلپردازی و ورود به زمان گذشته از جمله مسائلی است که محققان تاریخ شفاهی در گفتگوهایی که با مصاحبهشوندگان انجام میدهند به آن ورود پید میکنند. این موضوع منجر میشود تا مصاحبهشونده ضمن ترسیم جزئیات یک حادثه یا واقعه به طور دقیق موضوع را بیان کند. مصاحبهکننده هم همگام با راوی خود را در حوادث گذشته یا معابر قدیمی یک شهر میبیند. وجود حافظه قوی موجب میشود تا در مستندسازیها مصاحبهشوندگان ترسیم خوبی از فضاها داشته باشند. به خصوص در مستندسازی محلات شهری و قرار گرفتن مصاحبهشوندگان در این فضاها کمک میکند تا تخیلات فرد ترسیم خوبی از گذشته داشته باشد. حتی نویسندگانی که در قالب داستانها یا رمانهای تاریخی شروع به نگارش میکنند خود را به گذشته میبرند و با تخیل پردازی به نگارش متن میپردازند. تفاوت عمدهای است بین کسی که از گذشته آمده و حال شروع به تخیل و بیان واقعه میکند با کسی که در حال است و قرار است با کمک اسناد و مدارک شروع به نگارش نماید. تفاوت راوی تاریخ شفاهی با نویسنده رمان یا مجموعههای داستانی در این موضوع است یعنی راوی تاریخ شفاهی با کمک تخیلش میتواند اطلاعات قابل اعتمادی را بیان کند که به موضوع اصلی نزدیک است ولی نویسندهای که گذشته را به خوبی درک نکرده و قرار است با مطالعه و ذهنیتی که به دست آورده نسبت به موضوع شروع به نگارش نماید این دو دسته غالباً از تخیل و حافظه استفاده میکنند ولی به خاطر این که در مصاحبههای تاریخ شفاهی یک نوع چالش با سئوال ایجاد میشود قطعاً راوی بیشتر تحریک میشود برای بیان فضاها. ولی نویسندگان براساس میلشان و ذهنیاتشان به این موضوعی میپردازند.
در مواردی نویسندگان رمانهای تاریخی با پردازش خیالی روایتی نچندان قوی سعی در مهم جلوه دادن آن واقعه دارند. در حالی که تخیلات ذهنی یک مصاحبهشونده در صدد بزرگنمایی و غلو یک موضوع نیست بلکه درصدد برجستهسازی آن است.
چندی پیش به طور اتفاقی مجموعه داستانی رویاهای گمشده اثر خانم دکتر مرضیه داودپور یکی از نویسندگان مشهدی به دستم رسید. مقدمهای که نویسنده برای این کتاب نوشته بود موجب شد تا تعدادی از داستانهای آن مطالعه شود. نویسنده در مقدمه به گذشته مشهد اشاره دارد: «به همراه قلم من به اندرونی خانهها سرک کشیده و بر شاه نشین تالارها مینشینید. ارسیهای رنگارنگ را بالا زده و گلهای لاله عباسی باغچهها را تماشا میکنید. در عروسیهای هفتاد سال قبل شرکت کرده و بین مهمانها قرار میگیرید. بوی پلوی عروسی طوبی را از روی بخاری که از سر دیگهای بزرگ حلقه دار بر میخیزد استشمام کرده و صدای استاعلی قابله معروف مشهدی را میشنوید و حتی گزندگی سیلی برادر را بر گونههای فروغ الزمان احساس میکنید. بردن جهیزیه دختر خانم بدرالملوک را تماشا کرده و حسین کور طبق کش سرشناس مشهدی را میبینید که سر صف طبق کشهای زیردستش جهیزیه شمسی را از کوچه نو به کوچه قونسولگری میبرد و وقتی به مقصد میرسد مثل فرفره چرخ میزند و تا وقتی انعام نگیرد، آیینه شمعدان عروس را به زمین نمیگذارد. شما در بازارچه حاج آقاجان از خود مواظبت میکنید تا گم نشوید و حتی از دست روحهای سرگردان قبرستان روسها فرار میکنید...»(1)
کتاب رویاهای گمشده 27 داستان و روایت دارد که تمامی حوادث مربوط به آن در مشهد، فضاسازی و صحنهپردازی شده است. نویسنده معتقد است اسناد و مدارک را مطالعه و در محضر استادان سخن شرکت کرده و تحقیقات میدانی و خاطرات خود و دیگران را با تخیل در آمیخته و این مجموعه را عرضه نموده است.
وقتی این گونه مجموعههای داستانی یا رمانهایی که در حوزه تاریخ معاصر نوشته میشوند مورد مطالعه قرار میگیرد نمیتوانند یک ارتباط منطقی بین ذهنیات تاریخی از یک شهر و اسناد و مدارک به وجود آورند. هر چند کتاب حاضر مجموعه داستانی است و قطعاً در مباحث تاریخی نمیتواند مورد بررسی قرار گیرد. ولی به خاطر این که قالب این داستانها و یا خاطرات اشاره به تاریخ مشهد از قاجار تا دوران معاصر دارد بنابراین در نگاهی گذار به آن پرداخته میشود.
آیا نویسنده توانسته است در خلق داستانها به فضاهای شهری مشهد در گذشته ورود پیدا کند؟ با مطالعه داستانهای کتاب رویاهای گمشده فقط قهرمان داستان و نام برخی از اماکن و یا معابر میتواند پاسخگو باشد. زیرا نویسنده با تکیه بر شخصیت یک نفر درصدد است تا ضمن پردازش به داستان خواننده را هر از گاهی با تاریخ مشهد آشنا کند. یعنی استفاده از واژههایی که در حیطه تاریخ شهری مشهد هستند موجب میشود تا خواننده ارتباط منقطع با تاریخ مشهد ایجاد کند این ارتباط چندان مطلوب به نظر نمیرسد زیرا فضا سازی قابل توجهای از طرف نویسنده انجام نشده است. خواننده نمیتواند همگام با نویسنده خود را در فضاهای شهری مشهد مثلاً در دهه سی ببیند.
در برخی از داستانها هم نویسنده عین یک مطلب از کتابهای تاریخی اخذ نموده و آن را با قلمش گسترش داده است و حتی به آن منابع هم اشاره نموده است. در «داستان پر» نقل قولهای نویسنده از کتاب خاطرات عین السلطنه، قهرمان میرزا سالور است که نویسنده کتاب هم به آن اشاره نموده است.(2) چنین به نظر میرسد خانم داوود پور در صدد ارتباط بین داستانها و تاریخ شهری است که در مواردی ارجاعاتی هم داشته است. ولی به خاطر پرداختن به داستان و عدم فضاسازی مناسب از معابر شهر مشهد، خواننده نمیتواند ارتباط با گذشته برقرار کند. درحالی که وقتی یک مصاحبهشونده راجع به وقایع یا تاریخ گذشته صحبت میکند نوع بیان و پردازش وی موجب میشود مصاحبهکننده کوچهها و معابر یک شهر را برای خود ترسیم کند و خود را در موقعیتهای مختلف تجسم کند. در مواردی بیان جزئیات تا جایی است که مصاحبهکننده خود را در آن کوچه میبیند و براساس اطلاعاتی که از اسناد و سایر مکتوبات کسب کرده است با مصاحبهشونده قدم در گذشته میگذارد و جزئیات را به خوبی ثبت میکند.
به عنوان نمونه نویسنده در داستانی که قسمتهایی از آن اختصاص به مرگ دکتر اردشیر قهرمان دارد این چنین فضاسازی نموده است:
«... من وقتی رسیدم که بستگانش خانه را برای پذیرایی از سوگواران آماده میکردند و بعضی از وسایل را جابه جامی نمودند. وسایلی که به آنها ارج مینهاد و پشت هرکدام تاریخی پنهان بود.
آفتابه لگن مسی، اسباب حمام، صندوق آرد و قند و شکر، قفل در طویله منزل پدری، هاون سنگی، زیراستکانیها، شانه مادر مقدس ترین مریمش !
غریب وار روی مبل همیشگی نشستم و مبلهای قدیمی را که متعلق به زمان پدرش شازده بزرگ بود را تماشا کردم، مثل همان وقتی که نامههای پدر میخواند و با ادب و احترام از ایشان یاد میکرد و چقدر به نامه نگاری اهمیت میداد و توصیه اش را به ما میکرد و میگفت که حتی به افراد خانه خودمان هم نامه بنویسیم. مثل همان وقتی که نامههای دخترش جیران را برای مامی خواند، جیران قهرمان، هم نام جده اش جیران قهرمان، سالارزن سوارکار و تیرانداز !
مثل همان وقتی که قصه جدش قهرمان میرزا، فرزند شاهزاده شجاع السلطنه، ابن فتحعلی شاه قاجار را برای ما حکایت میکرد. قصه طفلی که در شکم مادر هم قهرمان بود چون علیرغم ضربهای که خورده بود زنده ماند تا سرسلسله دودمانی بزرگ شود.
مادر از این که پدر طفلش مرد جنگ و سیاست است نه مرد خانه، دلتنگ شد و خود را از پنجرهای به بیرون انداخت تا طفلش را از بین ببرد اما طفل مقاومت کرد و قهرمان لقب گرفت. قهرمانمیرزا، حاصل پیوند دو ایل قرایی و قاجار،که شازده خانم فروغ، مؤسس مدرسهای قدیمی، مدیری با ابهت و با وقار، نوه اوست.»
سپس نویسنده با ورود به زندگی خانم آذرخشی مؤسس اولین مدارس دخترانه در مشهد چنین ادامه داده است:
«شاهزاده خانم فروغ که علیرغم مشکلات فراوان، اولین مدرسه دخترانه را در شهر مشهد دایر نمود و حاج مرتضی میرزا قهرمان او را در این باره یاری نمود. خانم فروغ آذرخشی در برابرکمبود بودجه،کمبود جا و مکان و همچنین عدم حمایت مسئولین و مخالفت بعضی از اشخاص متعصب و عدم استقبال والدین حتی دشنامگویی و تهدید و جلوگیری از نصب تابلو مقاومت کرد و اولین دبستان خود را به نام فروغ (۱۳۳۳/۱۲۹۶) تأسیس کرده به مدیریت و تدریس مشغول شد و در سال۱۲۹۸دبستان دیگری به نام بانوان تأسیس کرد و خانم فروغ سرپرستی آن را به خواهر خود شاهزاده بانو قهرمانی داد و بخشی از ثروت و در آمد خود را در این راه هزینه نمود.»
هرچند نویسنده تلاش نموده با استفاده از دادههای تاریخی ارتباطی بین تاریخ و ادبیات به وجود آورد ولی به خاطر عدم پردازش مناسب به مسائل و جزئیات داستان از جذابیت برخوردار نیست. تأسيس مدارس نوين در مشهد يکي از مباحث مهم در بررسي اولينهاست. مخالفت با تأسيس مدارس و تلاش و از خودگذشتگي بانيان و مؤسسان اين مدارس از زواياي مختلف قابل بررسي است. برخی از مردم با تأسيس و حضور فرزندانشان بخصوص دختران در مدارس نوين مخالفت ميکردند که اين امر برخاسته از طرز بينش و تفکر مردمي است که با آن در ارتباط بودند. وجود مسائلی چون، مشکلات اقتصادی، پایین بودن سطح فرهنگ عمومی، عدم امنیت اجتماعی و از همه مهمتر احساس خطری بود که تفکر مردانه مستقر ارز به هم ریختن نظم موجود و احتمال سرکشی زنان در مواجهه با شرایط جدید تصور میکرد. را میتوان از دلایل این مخالفتها دانست.
با ايجاد مدارس نوين، زمينۀ آشنايي عموم با مسائل علمي و گريز از سنتگرايي فراهم آمد. محصلان و فارغالتحصيلان اين مدارس، ضمن آشنايي با شيوههاي جديد تحصيلي، بهمرور با حضور در عرصههاي مختلف اجتماعي، موجب تغيير و تحولات جديدي در اجتماع شدند.
نویسنده در کتاب رویاهای گمشده تلاش میکند با استفاده از تخیل دادههای تاریخی را تبدیل به داستانی نماید که خواننده با گذشته مشهد آشنا شود. یکی از مسائلی که موجب میشود تا خواننده نتواند ارتباط مناسبی با داستانهای این مجموعه بر قرار کند عدم توجه نویسنده به لهجه مشهدی است. قطعاً زمانی که نویسندگان رمان یا داستانهای تاریخی در حوزه تاریخ و فرهنگ یک شهر شروع به نگارش میکنند اگر به مفاهیم هویتی هم چون لهجه توجه نکنند تا حدی از اهمیت اثر کاسته میشود. حتی نویسنده درصدد نیست تا دوران گذر از سنت و رویکر به مسائل نوین را در مجموعه رویاهای گمشده برجسته نماید.
کتاب رویاهای گمشده از یک پیشگفتار و دو قسمت تدوین شده است. در قسمت اول18 داستان با عناوین شام آخر، سیب نقره ای، بالش پر، وسواس، راز باغ کنتور، آقای تاید، مش قمر، ضیافت، خانم فخرالملوک انبان نفرت، خانواده حسن زاغی، بوی آشنا، گل شوره زار، هدیه روز معلم، صنف فراموش شده، مرواریدهای کم بها، روضه مامان و بهشت گمشده در قسمت دوم 8 داستان با عناوین دسته گل سوسن، از نسل حوا، از نسل آدم، بوعلی ثانی، برههای بی شبان، زنی از تبار باران، دسته گل داوودی سفید و ستاره پنهان هستند.