هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 177    |    9 مهر 1393

   


 



رویاهای گمشده یک نویسنده

صفحه نخست شماره 177

تخیل‏پردازی و ورود به زمان گذشته از جمله مسائلی است که محققان تاریخ شفاهی در گفتگوهایی که با مصاحبه‏شوندگان انجام می‏دهند به آن ورود پید می‏کنند. این موضوع منجر می‏شود تا مصاحبه‏شونده ضمن ترسیم جزئیات یک حادثه یا واقعه به طور دقیق موضوع را بیان کند. مصاحبه‏کننده هم همگام با راوی خود را در حوادث گذشته یا معابر قدیمی یک شهر می‏بیند. وجود حافظه قوی موجب می‏شود تا در مستندسازی‏ها‏ مصاحبه‏شوندگان ترسیم خوبی از فضاها داشته باشند. به خصوص در مستندسازی محلات شهری و قرار گرفتن مصاحبه‏شوندگان در این فضاها کمک می‏کند تا تخیلات فرد ترسیم خوبی از گذشته داشته باشد. حتی نویسندگانی که در قالب داستان‏ها‏ یا رمان‏ها‏ی تاریخی شروع به نگارش می‏کنند خود را به گذشته می‏برند و با تخیل پردازی به نگارش متن می‏پردازند. تفاوت عمده‏ای ‏است بین کسی که از گذشته آمده و حال شروع به تخیل و بیان واقعه می‏کند با کسی که در حال است و قرار است با کمک اسناد و مدارک شروع به نگارش نماید. تفاوت راوی تاریخ شفاهی با نویسنده رمان یا مجموعه‏ها‏ی داستانی در این موضوع است یعنی راوی تاریخ شفاهی با کمک تخیلش می‏تواند اطلاعات قابل اعتمادی را بیان کند که به موضوع اصلی نزدیک است ولی نویسنده‏ای ‏که گذشته را به خوبی درک نکرده و قرار است با مطالعه و ذهنیتی که به دست آورده نسبت به موضوع شروع به نگارش نماید این دو دسته غالباً از تخیل و حافظه استفاده می‏کنند ولی به خاطر این که در مصاحبه‏ها‏ی تاریخ شفاهی یک نوع چالش با سئوال ایجاد می‏شود قطعاً راوی بیشتر تحریک می‏شود برای بیان فضاها. ولی نویسندگان براساس میلشان و ذهنیاتشان به این موضوعی می‏پردازند.


در مواردی نویسندگان رمان‏ها‏ی تاریخی با پردازش خیالی روایتی نچندان قوی سعی در مهم جلوه دادن آن واقعه دارند. در حالی که تخیلات ذهنی یک مصاحبه‏شونده در صدد بزرگ‏نمایی و غلو یک موضوع نیست بلکه درصدد برجسته‏سازی آن است.


چندی پیش به طور اتفاقی مجموعه داستانی رویاهای گمشده اثر خانم دکتر مرضیه داودپور یکی از نویسندگان مشهدی به دستم رسید. مقدمه‏ای ‏که نویسنده برای این کتاب نوشته بود موجب شد تا تعدادی از داستان‏ها‏ی آن مطالعه شود. نویسنده در مقدمه به گذشته مشهد اشاره دارد: «به همراه قلم من به اندرونی خانه‏ها‏ سرک کشیده و بر شاه نشین تالارها می‏نشینید. ارسی‏ها‏ی رنگارنگ را بالا زده و گل‏ها‏ی لاله عباسی باغچه‏ها‏ را تماشا می‏کنید. در عروسی‏ها‏ی هفتاد سال قبل شرکت کرده و بین مهمان‏ها‏ قرار می‏گیرید. بوی پلوی عروسی طوبی را از روی بخاری که از سر دیگ‏ها‏ی بزرگ حلقه دار بر می‏خیزد استشمام کرده و صدای استاعلی قابله معروف مشهدی را می‏شنوید و حتی گزندگی سیلی برادر را بر گونه‏ها‏ی فروغ الزمان احساس می‏کنید. بردن جهیزیه دختر خانم بدرالملوک را تماشا کرده و حسین کور طبق کش سرشناس مشهدی را می‏بینید که سر صف طبق کش‏ها‏ی زیردستش جهیزیه شمسی را از کوچه نو به کوچه قونسولگری می‏برد و وقتی به مقصد می‏رسد مثل فرفره چرخ می‏زند و تا وقتی انعام نگیرد، آیینه شمعدان عروس را به زمین نمی‏گذارد. شما در بازارچه حاج آقاجان از خود مواظبت می‏کنید تا گم نشوید و حتی از دست روح‏ها‏ی سرگردان قبرستان روس‏ها‏ فرار می‏کنید...»(1)

کتاب رویاهای گمشده 27 داستان و روایت دارد که تمامی حوادث مربوط به آن در مشهد، فضاسازی و صحنه‏پردازی شده است. نویسنده معتقد است اسناد و مدارک را مطالعه و در محضر استادان سخن شرکت کرده و تحقیقات میدانی و خاطرات خود و دیگران را با تخیل در آمیخته و این مجموعه را عرضه نموده است.


وقتی این گونه مجموعه‏ها‏ی داستانی یا رمان‏ها‏یی که در حوزه تاریخ معاصر نوشته می‏شوند مورد مطالعه قرار می‏گیرد نمی‏توانند یک ارتباط منطقی بین ذهنیات تاریخی از یک شهر و اسناد و مدارک به وجود آورند. هر چند کتاب حاضر مجموعه داستانی است و قطعاً در مباحث تاریخی نمی‏تواند مورد بررسی قرار گیرد. ولی به خاطر این که قالب این داستان‏ها‏ و یا خاطرات اشاره به تاریخ مشهد از قاجار تا دوران معاصر دارد بنابراین در نگاهی گذار به آن پرداخته می‏شود.


آیا نویسنده توانسته است در خلق داستان‏ها‏ به فضاهای شهری مشهد در گذشته ورود پیدا کند؟ با مطالعه داستان‏ها‏ی کتاب رویاهای گمشده فقط قهرمان داستان و نام برخی از اماکن و یا معابر می‏تواند پاسخگو باشد. زیرا نویسنده با تکیه بر شخصیت یک نفر درصدد است تا ضمن پردازش به داستان خواننده را هر از گاهی با تاریخ مشهد آشنا کند. یعنی استفاده از واژه‏ها‏یی که در حیطه تاریخ شهری مشهد هستند موجب می‏شود تا خواننده ارتباط منقطع با تاریخ مشهد ایجاد کند این ارتباط چندان مطلوب به نظر نمی‏رسد زیرا فضا سازی قابل توجه‏ای ‏از طرف نویسنده انجام نشده است. خواننده نمی‏تواند همگام با نویسنده خود را در فضاهای شهری مشهد مثلاً در دهه سی ببیند.


در برخی از داستان‏ها‏ هم نویسنده عین یک مطلب از کتاب‏ها‏ی تاریخی اخذ نموده و آن را با قلمش گسترش داده است و حتی به آن منابع هم اشاره نموده است. در «داستان پر» نقل قول‏ها‏ی نویسنده از کتاب خاطرات عین السلطنه، قهرمان میرزا سالور است که نویسنده کتاب هم به آن اشاره نموده است.(2)  چنین به نظر می‏رسد خانم داوود پور در صدد ارتباط بین داستان‏ها‏ و تاریخ شهری است که در مواردی ارجاعاتی هم داشته است. ولی به خاطر پرداختن به داستان و عدم فضاسازی مناسب از معابر شهر مشهد، خواننده نمی‏تواند ارتباط با گذشته برقرار کند. درحالی که وقتی یک مصاحبه‏شونده راجع به وقایع یا تاریخ گذشته صحبت می‏کند نوع بیان و پردازش وی موجب می‏شود مصاحبه‏کننده کوچه‏ها‏ و معابر یک شهر را برای خود ترسیم کند و خود را در موقعیت‏ها‏ی مختلف تجسم کند. در مواردی بیان جزئیات تا جایی است که مصاحبه‏کننده خود را در آن کوچه می‏بیند و براساس اطلاعاتی که از اسناد و سایر مکتوبات کسب کرده است با مصاحبه‏شونده قدم در گذشته می‏گذارد و جزئیات را به خوبی ثبت می‏کند.

 

به عنوان نمونه نویسنده در داستانی که قسمت‏ها‏یی از آن اختصاص به مرگ دکتر اردشیر قهرمان دارد این چنین فضاسازی نموده است:


«... من وقتی رسیدم که بستگانش خانه را برای پذیرایی از سوگواران آماده می‏کردند و بعضی از وسایل را جابه جامی نمودند. وسایلی که به آنها ارج می‏نهاد و پشت هرکدام تاریخی پنهان بود.


آفتابه لگن مسی، اسباب حمام، صندوق آرد و قند و شکر، قفل در طویله منزل پدری، ‏ها‏ون سنگی، زیراستکانی‏ها‏، شانه مادر مقدس ترین مریمش !


غریب وار روی مبل همیشگی نشستم و مبل‏ها‏ی قدیمی را که متعلق به زمان پدرش شازده بزرگ بود را تماشا کردم، مثل همان وقتی که  نامه‏ها‏ی پدر می‏خواند و با ادب و احترام از ایشان یاد می‏کرد و چقدر به نامه نگاری اهمیت می‏داد و توصیه اش را به ما می‏کرد و می‏گفت که حتی به افراد خانه خودمان هم نامه بنویسیم. مثل همان وقتی که نامه‏ها‏ی دخترش جیران را برای مامی خواند، جیران قهرمان، هم نام جده اش جیران قهرمان، سالارزن سوارکار و تیرانداز !


مثل همان وقتی که قصه جدش قهرمان میرزا، فرزند شاهزاده  شجاع السلطنه، ابن فتحعلی شاه قاجار را برای ما حکایت می‏کرد. قصه طفلی که در شکم مادر هم قهرمان بود چون علیرغم ضربه‏ای ‏که خورده بود زنده ماند تا سرسلسله دودمانی بزرگ شود.


مادر از این که پدر طفلش مرد جنگ و سیاست است نه مرد خانه، دلتنگ شد و خود را از پنجره‏ای ‏به بیرون انداخت تا طفلش را از بین ببرد اما طفل مقاومت کرد و قهرمان لقب گرفت. قهرمان‏میرزا، حاصل پیوند دو ایل قرایی و قاجار،که شازده خانم فروغ، مؤسس مدرسه‏ای ‏قدیمی، مدیری با ابهت و با وقار، نوه اوست.»


سپس نویسنده با ورود به زندگی خانم آذرخشی مؤسس اولین مدارس دخترانه در مشهد چنین ادامه داده است:


«شاهزاده خانم فروغ که علیرغم مشکلات فراوان، اولین مدرسه دخترانه را در شهر مشهد دایر نمود و حاج مرتضی میرزا قهرمان او را در این باره یاری نمود. خانم فروغ آذرخشی  در برابرکمبود بودجه،کمبود جا و مکان و همچنین عدم حمایت مسئولین و مخالفت بعضی از اشخاص متعصب و عدم استقبال والدین حتی دشنامگویی و تهدید و جلوگیری از نصب تابلو مقاومت کرد و اولین دبستان خود را به نام فروغ (۱۳۳۳/۱۲۹۶) تأسیس کرده به مدیریت و تدریس مشغول شد و در سال۱۲۹۸دبستان دیگری به نام بانوان تأسیس کرد و خانم فروغ سرپرستی آن را به خواهر خود شاهزاده بانو قهرمانی داد و بخشی از ثروت و در آمد خود را در این راه هزینه نمود.»


هرچند نویسنده تلاش نموده با استفاده از داده‏ها‏ی تاریخی ارتباطی بین تاریخ و ادبیات به وجود آورد ولی به خاطر عدم پردازش مناسب به مسائل و جزئیات داستان از جذابیت برخوردار نیست. تأسيس مدارس نوين در مشهد يکي از مباحث مهم در بررسي اولين‌هاست. مخالفت با تأسيس مدارس و تلاش و از خودگذشتگي بانيان و مؤسسان اين مدارس از زواياي مختلف قابل بررسي است. برخی از مردم با تأسيس و حضور فرزندانشان بخصوص دختران در مدارس نوين مخالفت مي‌کردند که اين امر برخاسته از طرز بينش و تفکر مردمي است که با آن در ارتباط بودند. وجود مسائلی چون، مشکلات اقتصادی، پایین بودن سطح فرهنگ عمومی، عدم امنیت اجتماعی و از همه مهمتر احساس خطری بود که تفکر مردانه مستقر ارز به هم ریختن نظم موجود و احتمال سرکشی زنان در مواجهه با شرایط جدید تصور می‏کرد. را می‏توان از دلایل این مخالفت‏ها‏ دانست.


با ايجاد مدارس نوين، زمينۀ آشنايي عموم با مسائل علمي و گريز از سنت‌گرايي فراهم آمد. محصلان و فارغ‌التحصيلان اين مدارس، ضمن آشنايي با شيوه‌هاي جديد تحصيلي، به‌مرور با حضور در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي، موجب تغيير و تحولات جديدي در اجتماع شدند.


نویسنده در کتاب رویاهای گمشده تلاش می‏کند با استفاده از تخیل داده‏ها‏ی تاریخی را تبدیل به داستانی نماید که خواننده با گذشته مشهد آشنا شود. یکی از مسائلی که موجب می‏شود تا خواننده نتواند ارتباط مناسبی با داستان‏ها‏ی این مجموعه بر قرار کند عدم توجه نویسنده به لهجه مشهدی است. قطعاً زمانی که نویسندگان رمان یا داستان‏ها‏ی تاریخی در حوزه تاریخ و فرهنگ یک شهر شروع به نگارش می‏کنند اگر به مفاهیم هویتی هم چون لهجه توجه نکنند تا حدی از اهمیت اثر کاسته می‏شود. حتی نویسنده درصدد نیست تا دوران گذر از سنت و رویکر به مسائل نوین را در مجموعه رویاهای گمشده برجسته نماید.


کتاب رویاهای گمشده از یک پیشگفتار و دو قسمت تدوین شده است. در قسمت اول18 داستان با عناوین شام آخر، سیب نقره ای، بالش پر، وسواس، راز باغ کنتور، آقای تاید، مش قمر، ضیافت، خانم فخرالملوک انبان نفرت، خانواده حسن زاغی، بوی آشنا، گل شوره زار، هدیه روز معلم، صنف فراموش شده، مروارید‏ها‏ی کم بها، روضه مامان و بهشت گمشده در قسمت دوم 8 داستان با عناوین دسته گل سوسن، از نسل حوا، از نسل آدم، بوعلی ثانی، بره‏ها‏ی بی شبان، زنی از تبار باران، دسته گل داوودی سفید و ستاره پنهان هستند.


۱ - داودپور، مرضیه؛ رویاهای گمشده، مشهد: ترانه، 1390، ص12.
۲ - همان، ص64.

غلامرضا آذری خاکستر



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.