اغلب مردم در طول زندگی شان خاطراتی از وقوع زلزله دارند. خاطراتی که گاهی تلخی آن موجب از بین رفتن یک شهر، بیخانمانی یا کشته شدن انسانهای زیادی میشود. در طول تاریخ اغلب شهرها طعم تلخ زلزله چشیدهاند و در واقع با فرو ریختن هر شهری شاهد پدید آمدن شهری دیگر با هویت جدید هستیم. در تاریخهای محلی به زلزله و سایر بلایای طبیعی اشاره شده است و حتی عمق فاجعه تا جایی است که در مواردی به عنوان تاریخهای مهم درج میشوند. خاطرهنگاری حوادثی همچون زلزله و سیل میتواند موضوعی مهم تلقی شود زیرا پس از بلایای طبیعی نحوه ایجاد شهرکهای جدید مشکلات فرا روی حادثه دیدگان و مدیریت بحران میتواند تجارب مفیدی را ارائه دهند. خاطرات بازماندگان زلزله بخش تلخ و سیاهی از حافظه آنها است. گاهی این حوادث ترکیب جمعیتی و بافت یک شهر دگرگون را میکنند. و شهری با معماری جدید ساخته میشود. اگر نگاهی به ساختار شهرهایی که بستر حوادث طبیعی بودهاند داشته باشیم این موضوع کاملاً مشخص است.
تاریخ شفاهی به واسطه ماهیت بین رشتهای که دارد در موضوعات مختلفی ورود پیدا میکند. تاریخ شفاهی زلزله میتواند موضوعی مهم در پژوهشهای تاریخ اجتماعی باشد. بخشهای از حافظه مشترک از زلزله، به عنوان تلخ ترین واقعه یاد میکند که این حادثه مسیر آرزوها و زندگی جمعی را تغییر داده است. خانوادههای که پس از این حادثه متلاشی میشوند و مشکلات روحی روانی که در اذهان مصیبت دیدگان به راحتی محو نمیشود. هر چند تاکنون علم و فناوری نتوانسته است پیش بینی دقیقی از زمان رخداد حوادث طبیعی داشته باشد و زلزله هر ساله تعداد زیادی از مردم را به کام مرگ میکشاند. ولی خاطره نگاری این موضوع میتواند در تدوین تجربیات و ترسیم فضای بعد از آن کارآمد باشد.
شامگاه 25 شهریور 1357 ساعت 36و19 زلزلهای به قدرت 7.7 ریشتر شهر طبس را ویران میکند. در اثر این زمین لرزه مهیب شهر تاریخی و زیبای طبس و تعدادی از روستاهای مجاور تخریب شده و جمعیت زیادی از مردم بر اثر ریزش آوار از بین میروند. یکی از شهروندان طبسی در مرور خاطراتش زلزله طبس را چنین بیان کرده است:
«در آن زمان چون سیستمهای خنک کننده نداشتیم بیشتر در محیط باز و در صحن حیاط و پشت بام منازل میخوابیدیم. پدرم بازنشسته شهرداری بود و در آن زمان مغارهای داشتیم که ایشان با یکی از برادرانم در مغازه بودند و مادر و برادر دیگرم در حیاط منزلمان خواب بودند. حیاط ما قدیمی بود و با خشت و گل ساخته شده بود و دارای دیوارهای بلندی بود. برادرم که سال آخر دبیرستان بود و در حال مطالعه کردن بود. من و برادرم پشت بام بودیم که ناگهان روشنایی خاصی دیدیم و بعد از آن دیگر چیزی احساس نکردم. دیوارهای ساختمان ما کاهگلی و بسیار ضخیم بود با وجود ضخامت دیوارها، ساختمان منزل از شدت زلزله فرو ریخت و ما با آوارهای فروریخته پایین آمده و زیر آوار مدفون شدیم. در آن لحظه زیر آوارها شروع به فریاد کردم و کمک میطلبیدم. برادرم دستم را گرفته و نجاتم داد. واقعه بسیار رنج آور بود پدر و برادرم که در حال مطالعه بود جلو چشمانم در گذشتند. برادرم خونریزی زیادی داشت شاید اگر نیروهای امداد سرعت عمل بیشتری داشتند برادرم و بسیاری دیگراز همشهریانم زنده میماندند. همه جا با خاک یکسان شده بود و من تصورم این بود که شاید روز قیامت شده که همه چیز ویران شده است. گرد و خاک عجیبی بود و عدهای میگفتند زبالههای اتمی منفجر شده...»(1)
این اتفاق زمانی رخ میدهد که جامعه ایران در شوک حوادث 17 شهریور است و حکومت نظامی در برخی از شهرها به وجود آمده است. جرقههای اعتراضی مردم به خیابانها کشیده شده است و اندیشههای انقلابی در فکر تودههای مردم جایی پیدا کرده است.
احمد نمایی در تشریح حادثه طبس و کمک رسانی انقلابیون به زلزله زدگان چنین یادآوری میکند:
«در طبس اولین گروهی که از مشهد آمدند آقای خامنهای وآقای واعظ طبسی بودند و از یزد هم آقای صدوقی فرزند آیتالله شهید صدوقی و گروهی درباغ گلشن (در شرق طبس) تشکیل دادند بهنام گروه امام. زلزله طبس جوری بود که هيچ ديواري سرجاش نماند و شهر صاف صاف شده بود و ما هيچ جا رو نمیشناختيم. گروه امام اردويي تشكيل دادند و به همه شهر ميرسيدند اول چادر و سوله زدند و مدیریت کمکرسانی به زلزلهزدگان بر عهدهي گروه امام بود و خيلي منظم بود و دكتر هم داشتند. همين آقاي فيروزآبادي که آن زمان دانشجو بود آمد طبس و من تعجب ميكنم كه ايشان شب و روز آنجا كار ميكرد و به او ميگفتم شما خوابتان نميآید. ميگفت تا زمانيكه كسي بامن كار داشته باشد خواب معنی ندارد. در طبس 2 تا اردوگاه بود يكي در باغ گلشن ودیگری در باغ كودك (درجنوب طبس) كه بقيه علماء و آيتالله شيرازي آنرا هدايت ميكردند. باغ گلشن مركز اصلي و گروه امام بود. هنوز كلمه امام برای مردم خيلي جانيفتاده بود ولي اين كلمه را در همه جا به كار ميبردند و روستاهايي كه به باغ كودك نزديكتر بود از آنجا خدمات ميگرفتند و علما چه در باغ گلشن و چه در باغ کودک مددکاران اصلی مردم بودند.
«پس از چند روز شاه به طبس آمده بود كه از مناطق زلزلهزده ديدن كند. قبل از زلزله مقامات دولتی دستور داده بودند كه بافت اصلي و سنتي نباید تغيير كند مثل ابيانه و ميراث فرهنگي مجری این دستور بود. مردم فكرميكردند اين زلزله به علت جلوگیری از تغییر بافت سنتی یا آزمايش اتمي بوده و این دو مسئله و در نتیجه حكومت را عامل خرابی و خسارتهای وارده میدانستند. و در ذهن مردم اين بود كه دولت اينكار را كرده است . آنجا فرودگاه محلي درست كرده بودند و شاه با اين هواپيماهاي كوچك 4نفره آمد از همانجا كه پياده شد مردم هجوم بردند و مرتب میگفتند «مرگ بر شاه، مرگ بر شاه» هنوز چند قدمي نیامده بود كه سوار ماشين شود ديگر جرأت و فرصتي نكرد و بلافاصله برگشت و سوار هواپيما شد و رفت. نظاميها هم بودند ولي مردم اعتمادي به آنها نداشتند فقط اعتمادشان به همين تشكيلات مراجع بود و تنها به گروه روحانيون اعتماد داشتند که آقاي واعظ طبسي و آقاي خامنه اي و آقای صدوقي و نمایندگان دیگر مراجع آن را اداره میکردند...» (2)
تقارن زلزله و انقلاب موجب میشود تا پایگاههای کمک رسانی به زلزله زدگان فعال شود و طبس میعادگاه تعداد زیادی از انقلابیون باشد. با وقوع زلزله انقلابیون مشهد اعم از علما و سایر اقشار به کمک زلزله زدگان میروند. تب حوادث انقلاب در مشهد فروکش میکند، همه نگاهها معطوف به طبس میشود. انقلاب پنهانی در قالب کمکرسانی به این شهر شروع میشود. سیدکاظم مرعشی از پیشگامان انقلاب اسلامی شهر مشهد در اعلامیهای از عموم مردم درخواست کمکرسانی به زلزلهزدگان طبس نموده است:
«در بحبوحه کشتارهای اسفانگیز که در شهرهای مختلف ایران بدون وقفه به دست عمال دستنشانده شاه (سابق) و اربابش آمریکا به وقوع میپیوست که ناگهان خبر تأثرانگیزی ما را متألم نمود یعنی واقعه زلزله 12 شهر خراسان ... که متأسفانه جنایات رژیم سابق و فقر حاکم کشور باعث ویرانی منازلشان شد و سه قریه با خاک یکسان شد فانا لله و انا الله راجعون و اکنون بر شما ملت قهرمان شجاع و مبارز ایران است به فریضه اسلامی و فرمان نائبالامام خمینی نسبت به دستگیری از مصدومین و مجروحین که از برادران دینی و ایرانی شما هستند اقدام کرده لذا آمادگی خود را برای پذیرش کمکهای نقدی و جنسی شما اعلام میداریم.»(3)
همچنین امام خمینی (ره) در پیامی از عموم مردم تقاضا میکند تا:
1- کمک رسانی به زلزله زدگان مستقیما انجام دهند.
«اینجانب از واقعه اسفناکى که موجب مرگ عده کثیرى از برادران و خواهران ما شد، در سوگ هستم. زلزله طبس هر انسانى را متأثر و متألم مىکند. مسلمین غیرتمند لازم است مستقیماً به برادران خود کمک کنند و چیزى به دست عمال دولت ندهند که باز راه براى چپاولگران باز شود.»
2- مردم فریب تبلیغات کذب حکومت پهلوی را نخورند.
«لکن در این موقع حساس آنچه لازم است به ملت شریف ایران تذکر دهم آن است که دولت و بوقهاى تبلیغاتى شاه از فرصت استفاده کرده و به اغفال مردم دست زدهاند. آنهایى که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بیرحمانه قتل عام کرده و ملتى را به عزا نشاندهاند، امروز براى انحراف اذهان به تعزیهسرایى پرداخته و اشک تمساح براى زلزله زدگان مىریزند و عزاى ملى اعلام میکنند.
آنهائى که مسلمانان عزیز و پیرو قرآن کریم را با رگبار مسلسل درو کردند و از قرار معروف از سربازان اسرائیلى براى کشتار مردم شجاع و بى پناه تهران که تعداد کشتگان را بیش از ۴۰۰۰ نفر نقل مىکنند، کمک گرفته و پس از قتل عام، آنان را کمونیست و مارکسیست خواندهاند، امروز دلسوز ملت شدهاند. دیروز گفتند مشتى خرابکار از خارج با گذرنامه جعلى آمدهاند و خرابکارى کردهاند و ملت را خارجى معرفى کردند، امروز تظاهرکنندگان شعار ضددیکتاتورى سراسر کشور را که دادهاند و از شاه جنایتکار اظهار تنفر کردهاند، مشتى مارکسیست و کمونیست خواندهاند. ملت ایران از روحانى تا سیاسى، از تجار و کسبه تا کارگر و دهقان چون شعارشان مرگ بر شاه است، کمونیستاند!! و فقط شاه و مفتخواران اطراف او که با ملت مسلمان آن کردند و مىکنند که چنگیز نکرد، مسلمانند و ایرانى!!
«روحانیون معظم در این موقع حساس که شاه زلزله را بهانه قرارداده و دست به بهره بردارى زده است، وظیفه الهى و سنگین خود را عمل فرمایند و به مردم هشدار دهند. سیاسیون و روشنفکران و دانشگاهیان وظیفه اسلامى و ملى خود را بجا آورند و نگذارند نهضت را به وسیله تبلیغات پر سر و صدا منحرف کنند. دولت به پشتیبانى شاه با این که صریحاً اعلام مىکند که عهدهدار کشتار بیرحمانه سراسر ایران است، امروز دست به تبلیغات مضرى زده است ولى ملت ایران گول این تبلیغات را نخورده و از او انتقام خواهد کشید. ملت بزرگ مسلمان ایران باید از اعلام پشتیبانى غارتگران تاریخ ترس و سستى به خود راه ندهند، که نمىدهند و با اتکاء به خداى بزرگ و حقانیت خود مطمئن باشند که پیروزند.
اکنون که برادران ما در کشتار سراسر ایران و مناطق زلزله زده بىخانمان و بى سرپرست شدهاند، اکنون که شهر از گل ساخته شده طبس بر سر برادران ما خراب شده است، اکنون که مجروحین تظاهرات سراسرى ایران از بىدارویى و بىغذائى در رنجند، بر برادران ایمانى لازم است هر چه بیشتر به سرپرستى بازماندگان و تهیه وسایل آسایش براى آنان بشتابند و به جار و جنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزى براى مجریان امور هیچ حاصلى نمىتواند داشته باشد و پیام تأثر بار اینجانب را در تسلیت مصیبت بزرگ، به بازماندگان آنان برسانند.از خداوند تعالى آزادى و استقلال کشور و صلاح حال مسلمین را خواستار است.»
3- استمرار مبارزه تا برچیده شدن دستگاه استبداد
«ملت مسلمان ایران! بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند و به تبلیغات اغفالکننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامى را ادامه دهید و تا بر چیده شدن دستگاه قلدرى و استبداد، از قیام خود دست نکشید.»(4)
هراس حکومت پهلوی از وقوع این زمین لرزه به حدی است که در یکی از گزارشهای ساواک وضعیت چنین منعکس شده است:
«فعالیت عوامفریبانه روحانیون در منطقه به حدی است که ماموران دولتی و فرهنگیان و دانشجویان را به طرف آنان جلب نموده، در روستای محمدآباد که در نزدیکی طبس واقع شده فعالیت زیادی به نفع خمینی انجام میگیرد .» (5)
هر چند زلزله طبس موجب از بین رفتن تعداد زیادی از هم وطنان شد ولی وقوع این حادثه در آستانه انقلاب سال 1357 و پیام امام(ره) برای کمکرسانی به زلزلهزدگان موجب بیداری، ماندگاری و اتحاد انقلابیون میشود.
۱ - فرهود، نرگس. «زلزله طبس و کمک رسانی به آن در آستانه انقلاب»، ویژه نامه نقش مشهد در انقلاب اسلامی، شماره 4، بهمن1392، ص158.
۲ - آذری خاکستر، غلامرضا، «برگی از تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی در مشهد»، ویژه نامه نقش مشهد در انقلاب اسلامی، شماره 4، بهمن1392، ص226.
۳ - مرکز اسناد قدس رضوی ، شماره سند 1/10056
۴ - صحیفه نور: مجموعه رهنمودهاي امام خميني، ج ۲، ص۱۰۶.
۵ - یاران امام به روایت اسناد ساواک: شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، تهران. مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۷۷.
غلامرضا آذری خاکستر