بعد از سقوط رضاشاه در شهريور 1320، در خراسان نيز همچون ساير نقاط كشور، هیأتها و گروههاي مذهبي به علاوه تشكلها و محافل سياسي چندي تشكيل شد. حوزه علميه مشهد با توجه به ضربات و خسارات فراواني كه در پي وقوع قيام مسجد گوهرشاد در سال 1314 متحمل شد، مدرسان برجسته آن تبعيد يا خانهنشين شده یا به حوزه علمیه نجف مهاجرت کردند، کما این که مدارس ديني نیز به وزارت فرهنگ و يا آستان قدس رضوي واگذار گرديد. بعضاً نیز به انبار کالاهای بازاریان اختصاص یافت. از این روی حوزه مشهد تا مدتها حتی بعد از شهريور 20 نتوانست جايگاه خود را دوباره باز يابد و رهبري جريانهاي فكري حتي جريانهاي مذهبي را به عهده بگيرد. لذا در خلاء حاصل از نقشآفرینی حوزه، تا مدتي طولاني تشكلهاي مذهبي خودجوش و بعضاً به شكل و شمايل هیأتها و گروههاي سياسي، پيشقراول جريانهاي عمده فكري مشهد شدند. ناگفته پيداست كه در خلا فكري مذكور، احزاب و گروههاي سياسي غير مذهبي همچون حزب توده، بیش از سایر جریانها فرصت تبليغ و يارگيري از مردم را بدست آورد. لذا فضاي فكري مشهد را در آن دوران مي توان فضاي تعاملها و تقابلها ناميد. به این ترتیب در این دوره: تشكلهاي سياسي و برخی محافل ديني و به تدریج حوزه علمیه از زمره خاستگاههاي عمده فكري انديشه ورزان تاثير گذار مشهد تلقی میشدند.
بررسیهای منابع اعم از اسناد و خاطرات حاکی است که بعد از سقوط رضاشاه، مردم در تقابل با سیاستهای آن دوره، به سرعت به مذهب و آیینهای مذهبی روی آوردند. اینک در فضای باز سیاسی، کسی مانع نوع پوشش آنان نبود، لذا: «لباسهای سنتی و آبا و اجدادی خود را پوشیدند، دوباره شالها را بر سر گذاشتند و به آن افتخار میکردند.»(1) از این رو به سرعت کانونها و تشکلهای مذهبی بیشماری برای هدایت این جریانات تشکیل شد. بسیاری از آنها در قالب نهادهای فرهنگی و برگزاری جلسات مدهبی و حتی انتشار نشریات به تبلیغات دینی دامن زدند. در چنین اوضاعی که فضای کشور برای فعالیتهای مذهبی آماده بود، خلاء یک مرجع تقلید برجسته در خراسان کاملاً محسوس بود.(2) در این شرایط آیتالله العظمی حاج آقا حسین قمی-تبعیدی به عتبات در خلال اعتراض به اتحاد شکل لباس و قیام مسجد گوهرشاد- در سال 1322 به کشور مراجعت کرد. برگشت و سپس اقامت چند ماهه ایشان در مشهد، این امید را در بین علما و نیروهای مذهبی ایجاد کرد که ایشان میتواند خلاء عمده مرجعیت و زعامت شیعیان را پرکند. به خصوص این که اهالی ضمن دیدار و استقبال شدید از ایشان در خلال حضور در مشهد، برخی تمهیدات اولیه برای اقامت دائم به ایشان پیشنهاد دادند. از آن جمله شیخ علیاکبر نوقانی، بنیانگذار مدرسه نواب مشهد، تولیت مدرسه خود را به آیتالله واگذار کرد. با این احوال آیتالله قمی ترجیح داد به عتبات مراجعت نماید. دلیل خودداری قمی از اقامت در مشهد به درستی معلوم نیست، اما برخی استنباطات حاکی است که ایشان با مشاهده نفوذ و یکهتازی حزب توده، شرایط را برای اقامت در مشهد، نامساعد دید و نتوانست این وضعیت را تحمل کند و ترجیح داد به عتبات مراجعت نماید. به هر حال آیتالله قمی دو سال بعد از بازگشت، در پی رحلت آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، به مرجعیت اعلم نایل گردید، اما این دوره بیش از سه ماه نپایید و ایشان در اواخر سال 1325 رحلت نمود.(3) نقل است که مراسمهای ترحیم با شکوهی که به مناسبت رحلت این دو مرجع تشیع در اقصی نقاط ایران برگزار شد، تاثیر زیادی در خنثی کردن تبلیغات روی به رشد، حزب توده (کمونیستها) داشت.(4)
در این شرایط لازم بود که هر چه زودتر تدبیری برای احیای حوزه علمیه مشهد اندیشیده شود. به نظر میرسد که این مسأله از همان آغاز در دستور کار نهادهای دولتی و مذهبی خراسان از جمله تولیت آستان قدس رضوی قرار گرفت. حوزه علمیه مشهد طی آن سالها در وضعیتی بحرانی به سر میبرد. بعد از سرکوب قیام مسجد گوهرشاد و شهادت آیتالله میرزامحمد آقازاده- فرزند آخوند خراسانی مدیر وقت حوزه علمیه خراسان- و تبعید برخی از علماء و مدرسین برجسته حوزه نظیر آیات: سید یونس اردبیلی، شیخ غلامحسین تبریزی، سیدهاشم نجف آبادی، شیخهاشم قزوینی و ...به شهرهای سمنان، زنجان و غیره، عملاً از توان و فعالیت باز مانده بود. البته برخی علما نظیر آیات: میرزا حسین سبزواری، حاج شیخ علی اکبرنهاوندی، حاج میرزا احمد کفایی و شیخ احمد شاهرودی هم که در مشهد حضور داشتند و از اتحاد شکل لباس معاف بودند، با زحمت و اتخاذ تدابیری موفق شدند، حوزه را از تعطیلی کامل نجات دهند.
برای نجات از این بحران در گام نخست، مراجعت علمای تبعیدی به مشهد در دستور کار قرار گرفت، تا آنان بتوانند با همکاری سایر علمای دیگر، حوزه را سروسامان بخشند. تعجیل در این امر با عنایت به جولان حزب توده در مشهد و جذب کارگران و حتی جوانان تحصیل کرده اولویت اصلی دستگاههای دولتی و مذهبی بود. گفتنی است که قدرتمند ترین جریان فکری فعال آغاز دهه بیست در مشهد متعلق به جریان کمونیستی در قالب حزب توده بود. زمینههای این نفوذ علاوه بر همجواری استان پهناور خراسان با کشور حامی کمونیسم یعنی شوروی و حمایت پنهان و آشکار آن کشور از حزب مذکور، میبایست در فضای اجتماعی و اقتصادی وقت خراسان و جذابیت شعارهای کمونیستی جستجو کرد. سلطه نظام خانخانی در مناطق روستایی از یک سو و افزایش کارگران کارخانجات و کارگاههای صنعتی و تولیدی از سوی دیگر که منجر به ظهور طبقه جدید کارگر شده بود، زمینه استقبال از تبلیغات کمونیستی و رشد و گسترش آن حزب را فراهم کرد. به طوری که در همان یکی دو سال نخست فعالیتهای آن، تعداد زیادی از اقشار مختلف مردم مشهد و حتی شهرستانها جذب حزب مذکور شدند. در این میان حزب توده نفوذ و قدرت فوق العادهای در میان کارگران کارخانههای مشهد پیدا کرد. به طوری که به نظر میرسید تمام اعتصابات کارخانهها و مراکز تولیدی مشهد را، این حزب سروسامان میداد.
همین شرایط بود که دست اندرکاران امور در خراسان را به فکر چارهاندیشی انداخت. آنان مهمترین راهکار مقابله با رشد روزافزون حزب توده را، در احیای سریع حوزه علمیه مشهد یافتند.اینک احیای مجدد آن با خواست دولت و تدبیر آیتالله میرزااحمد کفائی، در دستور کار قرار گرفت. آیتالله با فراخوان مدرسان تبعیدی و برخی علمای دیگر از یک سو و باز پس گرفتن مدارس دینی از سوی دیگر در اندک مدتی موفق شد، حوزه علمیه مشهد را سرو سامان بخشد. اما این تدبیر برای مقابله با حزب توده کارساز نبود، لازم مینمود که برای این منظور تودهها مذهبی را به عرصه سیاست کشاند. از این رو تحت حمایت دستگاههای دولتی به خصوص آستان قدس رضوی، تشکیل دهها، بلکه صدها هیات مذهبی در دستور کار قرار گرفت. بازاریان و اصناف معمولاً ارتباط تنگاتنگی با هیأتها داشتند، غالب هیأتها در پوشش صنوف مختلف توزیعی و تولیدی شکل گرفت. تعداد بیشماری هیأت نیز در محلات مختلف شهر به خصوص مناطق سنتی و مذهبی تشکیل گردید. به طوری که در مدت یکی دو سال هیأتهای مذکور با یارگیری از تودههای مذهبی، جمعیت عظیمی در تقابل با حزب توده سازماندهی کردند. در چنین شرایطی هر وقت حزب توده فراخوان تظاهرات میداد، متقابلاً هیأتها نیز به خیابانها ریخته و با تودهایها درگیر میشدند. به تدریج اوضاع به نفع مشترک دستگاههای دولتی و نیروهای مذهبی رقم خورد.
البته این همکاری در دراز مدت برای نیروهای مذهبی به خصوص حوزه علمیه مشهد و آیتالله کفائی و سایر مدرسین و علماء چندان خوشایند نبود. کما این که در این معامله، حوزه مشهد برخلاف حوزه قم استقلال خود را از دست داد و علاوه بر آن، جریان سنتی نیروهای مذهبی اعم از علما، مدرسین حوزوی، هیأتها و... تحت سیطره آستان قدس قرار گرفتند. ناگفته پیداست که هر چند حضور عناصر لوطیمنش در هیأتها، برای مقابله و درگیری با تودهایها، اجتناب ناپذیر مینمود، اما همین امر، انسجام درونی هیأتها را کاهش داد و آنها را بیش از بیش به سوی وابستگی و حتی عوامگرایی سوق داد. به طوری که سران آنها در بزنگاههای تاریخی مهمی چون وقایع بعد از کودتای 28 مرداد 32 و همچنین 15 خرداد 42 همچون بازیچهای به عنوان عامل فشار دستگاههای امنیتی و انتظامی ایفای نقش کردند.
از طرف دیگر علیرغم این که طیف سنتی نیروهای مذهبی یه خصوص برخی خاندانهای علمایی در مشهد همچنان در انفعال به سر میبردند، به تدریج برخی نخبگان نواندیش دینی نظیر استاد محمدتقی شریعتی در صدد مواجهه علمی و برنامهریزی شده با این وضعیت برآمدند. به این ترتیب چندی نگذشت که سایر عناصر مذهبی مشهد به خود آمده و برای مقابله با این وضعیت به سازماندهی و تشکل یابی روی آوردند. در گام نخست برخی از این نیروها، در صدد ایجاد تشکلهای مستقل بر آمدند. گزارشی حاکی است که در سال 1327 در مشهد 80 انجمن دینی فعالیت میکرد که غالباً به جهت اشتراک اهداف و برنامه مبارزاتی، با یکدیگر مرتبط بودند.(5)
در این میان استاد محمدتقی شریعتی را میتوان از پیشقراولان این رویکرد قلمداد کرد. هرچند یکی از دغدغههای مهم استاد مقابله با حزب توده بود، اما تشکل وی یعنی «کانون نشر حقایق اسلامی»، تاحدودی سرنوشتی متفاوت با سایر جریانات مذهبی از جمله جریان مذکور یافت. این جریان در حمایت از ملی شدن نفت و بعد از کودتا در نهضت مقاومت ملی و حتی بعدها نهضت آزادی ایران گام برداشت و در مجموع جریانی نوگرا در مشهد تلقی میشد که در هفتههای بعد نقش محوری آن در بین تشکلهای مذهبی- سیاسی مشهد مورد بررسی قرار میگیرد.
۱ - مدرس صالح، نکوداشت نیم قرن تکاپوی علمی آیت الله سید میرزا حسن صالحی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1385، ص 58
۲ -ناگفته نماند که حوزه علمیه قم نیز شرایط مساعدی نداشت. این حوزه نیز بعد از رحلت آیت الله شیخ عبدالکریم حایری در سال 1315، توسط سه نفر از مراجع، آیات عظام: محمد تقی خوانساری، صدرالدین صدر و محمد حجت که به مراجع ثلاث مشهور شدند، اداره میشد و در مجموع نیروهای مذهبی از این پراکندگی رنج میبردند.
۳ -آیت الله قمی از بیماری ذات الریه رنج میبرد، و با همین مرض در گذشت. رک به: خاطرات و زندگینامه سید ابراهیم چهرازی، به کوشش مرتضی رسولی پور، تهران، توکل، 1383، صص 112-111.
۴ - مدرس صالح، ص 86
۵ - هفته نامه پرچم اسلام، ش106،10تیر 1327، ص3.
رحیم روح بخش
roohbakhsh1965@yahoo.com