|
زندگینامهی خود نوشت: جورج دبلیو. بوش
|
لحظههای تصمیم زندگینامهی خود نوشت: جورج دبلیو. بوش جرج دبلیو بوش مترجمان: علیرضا جباری و عباس کمالزاده انتشارات: قطره نوبت اول: 1393 قیمت: 38 هزار تومان
زندگینامه خود نوشت جرج دبلیو. بوش که از سوی انتشارات «قطره» انتشار یافته است و نگارنده عنوان فرعی «لحظههای تصمیم» را بر آن نهاده است، سندی تاریخی است که به برخی از مهمترین لحظات خطیر تصمیمگیری در مقطعی انباشته از بحرانیترین لحظهها به لحاظ سیاسی، اقتصادی، نظامی، به موزات برخی از کشورهای توسعه یابنده، به ویژه در آسیای نزدیک و میانه میپردازد .جرج دبلیو. بوش(1) روز پس از ترک ریاست جمهوری، نوشتن این کتاب را شروع کرد؛ بهطوری که خود در این کتاب عنوان کرده، میدانست هنگامی که ساختار این کتاب را درباره لحظههای مهم تصمیم، انتخاب میکرده، ناچار بود از برخی جنبههای ریاست جمهوریاش چشمپوشی کند؛ چراکه قطعاً نمیتوانست تمام اتفاقات مهم این دوران را در یک کتاب بگنجاند. بعضی از این لحظهها که سرشار از اهمیت تاریخی هستند، شامل مبارزه انتخاباتی در شرایط امروز ایالاتمتحد، هجوم «القاعده» به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک، و به ساختمان وزارت دفاع آن کشور، «پنتاگون»، در 11 سپتامبر 2001، هجوم به کشورهای ستمدیده افغانستان و عراق، طالبان و دولت خودکامه و تمامیتخواه صدام حسین، و سرانجام بحران اقتصادی – مالی فراگیر نخستین دهه قرن کنونی است. رییس جمهوری سابق آمریکا این کتاب را در 14 فصل: «ترک عادت، نامزد شدن در انتخابات، کارکنان، یاختههای بنیادی، روز آتش، وضعیت جنگی، افغانستان، رهبری، کاترینا، زندگینامه درباره ایلغازر، هجوم، برنامه کار آزادی و بحران مالی» تدوین کرده که هر فصل بر پایه تصمیمی مهم یا مجموعهای از تصمیمهای مرتبط با هم استوار است. جرج بوش دلیل نوشتن کتابش را چنین توضیح میدهد: «در سال پایانی دوره ریاست جمهوریم به طور جدی به نوشتن خاطراتم فکر میکردم. کسانی که به من میگفتند ملزم به نوشتن خاطراتم هستم آنها فکر میکردند که ثبت دیدگاههای من در باره دوره ریاست جمهوری از زبان خودم اهمیت دارد. تصمیم گرفتم با تمرکز بر مهمترین بخش کارم، یعنی تصمیم گیریهایم، هر فصل کتاب بر پایاه تصمیمی مهم یا مجموعهای از تصمیمهای مرتبط با هم استوار باشد. در نتیجه، کتاب براساس موضوع، نه بر پایه گاهنامه روز به روز پیش میرود، من همه موضوعهای مهمی را که روی میزم قرار میگرفت در کتاب نگنجاندهام». آنطور که بوش میگوید از نوشتن این کتاب دو هدف داشته است: «اول این که امیدوارم به پرداختن نقشی از این واقعیت بپردازم که خدمت هشت ساله پیاپی من در مقام رئیس جمهور چگونه بود. بر این باورم که رسیدن به نتیجه گیریهای قطعی درباره دوره ریاست جمهوریم تا چند دهه پس از او ممکن نیست. گذشت زمان هیجانها را فرو مینشاند؛ نتیجهها را شفاف میکند و موجب آن میشود که پژوهشگران رهیافتهای گوناگون را با یکدیگر مقایسه کنند. امیدم این است که این کتاب همچون مأخذی برای هرکس که این دوره تاریخ آمریکا را بررسی میکند، به کار آید. دوم این که این کتاب را به این منظور مینویسم که چشماندازی از تصمیمگیری در محیطی پیچیده را برای خوانندگان فراهم کنم. در سراسر کتاب گزینههایی را که وزن سنجی کرده، و اصولی را که از آنها پیروی کردهام، توصیف میکنم. امیدوارم این کتاب درکی بهتر از چرایی اتخاذ این تصمیم ها فراهم کند». به گفته جرج بوش «لحظههای تصمیم بیشتر بر پایه خاطرههای من استوار است. من شرح خود را به کمک پژوهشگران، استادان دولتی، یادداشتهای همزمان با وقوه رخدادها، مصاحبههای شخصی، گزارشهای روزنامهها و دیگر منابع که برخی از آنها طبقهبندی شده میمانند، تحکیم بخشیدهام. مواردی وجود داشتهاند که در آنها ناچار بودهام به خاطرهام تکیه کنم. البته در دوره ریاست جمهوری امکان بازآرایی صحنه سیاست وجود ندارد، باید آنچه را که به درستی آن باور دارید انجام دهید و پیامدهایش را نیز بپذیرید و من تلاش کردم این کار را در هر روز از حضور هشت سالهام انجام دهم. امیدوارم بر خوانندگان کتاب روشن شده باشد که معتقدم برخی از آن تصمیمها را به درستی و برخی را به نادرستی گرفتم؛ اما در مورد هریک از آنها تصمیمی را گرفتهام که معتقد بودهام بیشترین سود را برای کشورمان دارد». آنچه در دو دوره چهار ساله زمامداری جرج بوش در آمریکا گذشت؛ و بحرانهای آن کشور در سالهای 2001 تا 2008 در کنار آنچه در این مدت و ملتهای کشورهای توسعه یابنده، از جمله در آسیای میانه و نزدیک گذشت، مترجمان کتاب را بر آن داشته است که رخدادهای این مقطع زمانی هشت ساله را از دریچه نگاه یکی از عناصر تاثیرگذار در سیاست جهانی که محور سیاستگذاری بزرگترین کشور سرمایهداری در آن سالیان بود، بنگرند. بیتردید این کتاب در شمار مهمترین اسناد تاریخی در این مقطع از تاریخ جهان به حساب میآید. در این کتاب نکتههای دقیق درباره دو دوره چهار ساله ریاست جمهوری جرج بوش در کانون دید خوانندگان قرار میگیرد. بیتردید نمیتوان انتظار داشت که رهبر نیرومندترین قدرت سرمایهداری همواره سخنانی نمایشگر حقیقت ناب بگوید و حال آن که او رهبر قدرتی است که هنوز هم، پس از ورود به سده بیست و یکم گهگاه به بهانههایی همچون حفظ امنیت کشور خویش و جهان به خاک کشوری که به لحاظ انسانی و حقوقی هیچ ربطی به کشوری ندارد هجوم میبرد و آن را به خاک و خون میکشد و گاهی منافع حیاتی کشورش را دلیل این گونه هجومها میشناساند. هجوم نظامی به سرزمینهای دیگر به بهانههای پیش گفته و فزون بر آنها استقرار مردم سالاری، آزادی و حقوق بشر به زور سرنیزه، آنچنان که در افغانستان و عراق رخ داد کشتار زنان و کودکان و مردان بیگناه، به دست بنیادگرایان به تبع آن هجومها که روزی نیست شاهد نمونههایی از آن نباشیم، به هیچ دلیل، حتی به انگیزه نگهبانی از مقدسترین آرمانهای انسانی جز در مقام دفاع واقعی و محسوس از خود، نمیتوان و نباید انسانها را از حق زیستن محروم کرد و هرگونه اقدام در این پهنه نقض حقوق به ویژه برخورداری از زندگی قربانیانی است که ایشان از تامین حقوق انسانیشان، دم میزنند؛ تحمیل جنگ تمام عیار بر مردمی که قرنهای بسیار ستم استبداد داخلی و بهرهکشی خارجی را تحمل کردهاند؛ و همواره با آرزوی رهایی از بند سلطه داخلی و خارجی روزگار گذرانیدهاند، جای خود دارند. تدوام موج خشونت و کشتار در کشورهایی که در سالهای دهه نخست این سده به آنها حمله شده است و در چشم انداز قرار گرفتن نیروی نظامی کشورهای مهاجم به این کشورها، که اکنون سخن روز رسانههای بینالمللی است، نشان از شکست سیاستی است که نگارنده در این اثر آن را مایه افتخار خود به حساب آورده است. دستیابی مردم جهان به مردمسالاری و آزادی کاری دراز مدت و وابسته به گسترش آگاهی، تعالی فرهنگی و مبارزه خود این کشورها است و هرگونه هجوم خارجی تنها بر دور باطل سلطه و استیلای دولتهای حاکم و مهاجمان خارجی و تامین همسو و گاه نیز ناهمسوی منافع آنها راه میگشاید. در بخشی از این کتاب 813 صفحهای با عنوان «روز آتش» جرج بوش خاطرات خود را از روز یازدهم سپتامبر چنین آورده است: «روز سهشنبه 11 سپتامبر سال 2001صبح را با خواندن کتاب مقدس آغاز کردم. نزدیک به ساعت 8 صبح خلاصه گزارش روزانه ریاست جمهوری (پی دی بی) را دریافت کردم. پی دی بی که اطلاعات به شدت طبقهبندی شده را با تحلیل عمیق ژئوپلوتیک تلفیق میکرد، یکی از جذابترین بخشهای روز مرا در برمیگرفت. خلاصه گزارش روزانه 11 سپتامبر را تحلیلگر باهوش سیا به نام «مایکل مورل» ارائه داد که ناآرامیهای روسیه، چین و فلسطین، خاورمیانه، و نوار غزه را در برمیگرفت. کمی بعد از مطالعه پی دی بی، برای بازدید از مدرسه ابتدایی به منظور تأیید بر اصلاحات آموزشی، رفتیم. در فاصله کوتاه از کاروان اتومبیلها تا کلاس، «کارل رو» گفت که هواپیمایی به مرکز تجارت جهانی برخورد کرده است. این حادثه عجیب به نظر میرسید. من تصور کردم یک هواپیمای کوچک ملخی به گونهای وحشتناک از میان رفته است. کاندی تماس تلفنی گرفت. من با تلفنی مطمئن در کلاس که به صورت مرکز ارتباطات کارکنان مسافر کاخ سفید درآمده بود، با او صحبت کردم. کاندی به من گفت که هواپیمایی که هم اکنون با برج مرکز تجارت جهانی برخورد کرده است هواپیمای سبک نیست، بلکه جت بازرگانی است. من مبهوت شدم. آن هواپیما میبایست بدترین خلبان دنیا را میداشت. چطور ممکن بود هواپیما در روز روشن با آسمان خراشی برخورد کرده باشد؟ ممکن بود خلبان دچار حمله قلبی شده باشد. من با مدیر مدرسه «بوکر»روبرو شدم. او مرا به ساندرا کی دانیِلز، آموزگار مدرسه، و حاضران در اتاق که دانشآموزان کلاس دوم بودند معرفی کرد. خانم دانیِلز همه کلاس را به خواندن یک تمرین هدایت کرد. پس از چند دقیقه او به دانشآموزان گفت که کتابهای درسیشان را درآورند. من حضور کسی را در پشت سرم حس کردم. اندی کارد سرش را نزدیک من آورد؛ و به نجوا در گوشم گفت: «هواپیمای دوم به دومین برج برخورد کرد. به آمریکا حمله کردهاند». اولین واکنشم فوران خشم بود. کسی جرئت کرده بود به آمریکا حمله کند. آنها تاوان پس خواهند داد. سپس به چهره کودکانی که در پیش رویم نشسته بودند نگاه کردم. من به مقایسه بین درندهخویی حملهکنندگان و معصومیت این کودکان فکر کردم. میلیونها مانند آنان به زودی برای محافظت از خود به من امید خواهند بست؛ و من مصمم شدم که اجازه ندهم که آنها مأیوس شوند. خبرنگاران را در پشت اتاق دیدم. میدانستم واکنشم ثبت و در سراسر جهان پخش خواهد شد. مردم کشور بهت زده بودند. اما رئیس جمهور نمیتوانست این چنین باشد. اگر شتابزده آشفتگیام را نشان میدادم، این کار بچهها را وحشتزده میکرد و موجهای هراس را در سراسر کشور میپراکند .چه کسی توانسته بود این اقدام را انجام دهد؟ حادثه تا چه حد زیان به بار آورده بود؟ دولت لازم بود چه کاری انجام دهد؟آری فلایشر، وزیر مطبوعات، خود را میان خبرنگاران و من قرار داد. او علامتی را بالا برد که بر روی آن نوشته بود: «اکنون چیزی نگویید!» من برنامهای نداشتم که سخنی بگویم، بلکه برنامهای برای عمل طرحریزی کرده بودم: هنگامی که کار کلاس تمام شد، به آرامی کلاس را ترک میکنم؛ واقعیتها را گرد میآورم و برای ملت سخن میگویم. به اتاق محل توقف موقت بازگشتم که شخصی تلویزیونی را به آنجا حمل کرده بود. من با وحشت صحنه برخورد دومین هواپیما را به برج جنوبی را که با حرکت آهسته نشان داده میشد، تماشا کردم. گوی آتشین و فوران عظیم دود شدیدتر از آن بود که تصور کرده بودم. کشور وحشتزده بود و لازم بود بیدرنگ از تلویزیون سخنی بگویم. بیانیهام را سردستی با دست نوشتم. من میخواستم به مردم آمریکا اطمینان دهم که دولت واکنش نشان خواهد داد و کسانی که دست به این جنایت زدهاند، به دست عدالت خواهد سپرد. سپس میخواستم هرچه سریعتر به واشنگتن باز گردم. سخنرانیام را شروع کردم: «خانمها، آقایان! اکنون لحظهای سخت برای آمریکا فرا رسیده است... در حملهای آشکارا تروریستی به کشور ما دو هواپیما با مرکز تجارت جهانی برخورد کردهاند.» صدای نفس نفس پدران و مادران و اعضای جامعه محلی حاضر در گردهمایی که انتظار سخنرانی درباره آموزش و پرورش را داشتند شنیده میشد. گفتم: «تروریسم در برابر ملت ما برقرار نخواهد ماند.» با درخواست لحظهای سکوت برای قربانیان سخنرانیم را پایان دادم. سازمان پلیس مخفی میخواست مرا هرچه زودتر به هواپیمای مخصوص ریاست جمهوری برساند. همین که کاروان اتومبیلها به خیابان 41 فلوریدا سرازیر شد، با تلفن ایمن داخل لیموزین با کاندی تماس گرفتم. او به من گفت که هواپیمای سومی هم سقوط کرده است. این یکی در پنتاگون سقوط کرده بود. به صندلیام تکیه دادم و غرق اندیشه درباره سخنان او شدم. فکرم را به کار انداختم: برخورد اولین هواپیما ممکن است حادثه بوده باشد؛ اما برخورد دومی بطور مسلم حمله بوده، و سقوط سومی اعلام جنگ بوده است. ما میباید کسانی را که دست به چنین اقدامی زده بودند مییافتیم و به سزای اعمالشان میرساندیم. شرایط انتقال به زمان جنگ در فرودگاه دیده میشد. دو نفر از مأموران پرواز در بالای پلهها ایستاده بودند. چهرههایشان ترس و اندوهشان را نشان میداد. میدانستم که میلیونها آمریکایی چنین احساسی دارند.
1-چهل وسومین رئیس جمهور امریکا، فرماندار سابق ایالات تگزاس 2000 - 1994 در 6 ژوئیه سال 1949 درنیوهاون کانکتیک متولد شد . پسر ارشد جرج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا درسال 1972 وارد مدرسه اقتصادی هاروارد شد و درسال 1975 مدرک ام بی ای خود را اخذ کرد. بعد از دوران تحصیل دردانشگاه ییل، پدر اوترتیبی داد که جرج بوش پسر خدمت سربازیاش را در گارد ملی انجام دهد تا مانع اعزام او به ویتنام شود کمی بعد جرج دبلیو بوش وارد تجارت نفت شد. بوش در ژوئیه سال 1986 تغییراتی در زندگانی شخصی وحرفهاش ایجاد کرد. می خوارگی را کنار گذاشت و به سمت دین و مذهب گرایش نشان داد و به عقاید مذهبی همسرش گروید. بوش در سال 1995به عنوان چهل و ششمین فرماندار تگزاس انتخاب شد و این سمت را دو دوره حفظ کرد. در انتخابات سال 2000 تنها با اختلاف ۵۰۰ رای بیشتر در ایالت فلوریدا و با تصمیم نهایی دیوان عالی ایالات متحده، توانست با کسب اکثریت آرای کالج الکترال برنده انتخابات گردد. او در دور دوم ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ توانست با کسب ۵۵٪ آرای فلوریدا تمام آرای الکترال این ایالت را از آن خود گرداند. وی از ۲۰ژانویه ۲۰۰۱ – ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ ریاست جمهوری آمریکا را برعهده داشت.
محمود فاضلی
|