با آقای اعتمادیان که در دوران مبارزه میان سالهای 57-50، در مبارزات بازار و پس از پیروزی انقلاب زمانی که در سازمان اوقاف و امور خیریه و قائممقامی آستان قدس رضوی فعالیت داشت، به واسطه برخی راویان خاطرات آشنا گردیدم؛ البته، به خاطر دارم منزل ایشان در ایام عاشورا و تاسوعای سال 1376، ستاد انتخاباتی آقای ناطق نوری گردید و حجةالاسلام والمسلمین حاج سید احمد علمالهدی معاون آموزشی وقت دانشگاه امام صادق (ع) در آنجا سخنرانیهای داغی هر شب ارائه مینمود. هدف از نقد خاطرات آقای محمدرضا اعتمادیان بررسی حوادث و رویدادهایی است که در منطقه کویری یزد، زادبوم وی و همچنین، فعالیتهای اصناف بازار در دوران پهلوی دوم رخ داده است. اهمیت دوم این نوشتار، پرداختن به اوضاع و احوال دستگاهی به نام سازمان اوقاف و امور خیریه است. سؤالاتی که باید این خاطرات بدان پاسخ میداد به این قرار است:
1. جزئیات فعالیتهای اقتصادی نامبرده پیش و پس از انقلاب؛
2. جایگاه و موقعیت سازمان اوقاف و امور خیریه در نظام اداری کشور و مهمتر از همه، تأمین هزینههای امور اجتماعی، درمانی، آموزشی و ... بدون حمایت دولتی چگونه است؟؛
3. نقش بازار و خدمات و مبادلات آن با حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی چیست؟؛
4. آقای سیدمهدی حسینی کتاب «خاطرات محمدرضا اعتمادیان» را در 188ص تدوین کرد و مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را به چاپ رساند.
مقدمه
مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقدمه یک صفحه و نیمهاش، همانند دیگر کتابهای خاطراتی که انتشار داده است به شرح موقعیت و جایگاه خاطرات، در بازخوانی تاریخ انقلاب پرداخته است. آقای سیدمهدی حسینی نیز در پیشگفتار کتاب حدود چهار صفحه از سوابق جناب آقای اعتمادیان و اهمیت تاریخ شفاهی خاطرات سخن رانده؛ ولی هیچگونه اشارهای به تعداد جلسات و ساعات ضبط خاطرات و تاریخ شروع و خاتمه ضبط و تدوین نکرده است. همچنین، روش تحقیق و شیوه جمعآوری کتاب از اهمیت ویژهای برخوردار است که نویسنده محترم عنایتی بدان نداشته است.
1. فصل اول «خانواده و دوران جوانی»
دراین فصل از صص 38-19 با عنوان «خانواده و جوانی» به شرح وضعیت اقتصادی و معیشتی خانواده و حضور در کلاسهای درس و مدرسه و فعالیت در محافل مذهبی شهر یزد پرداخته شده است. در بحث خانواده، موقعیت منطقهای راوی بدون پرداختن به جایگاه و موقعیت محله مسکونی، مسجد جامع یزد، امام جماعت و امنای مسجد آورده شده است؛ اما خوانندگان غیربومی قادر به شناسایی این موقعیتها نیستند. راوی، نخست، باید جزئیات این اماکن و جایگاه این شخصیتها را برای خوانندگان مشخص میساخت و سپس تدوینگر محترم، با استناد به منابع، آن را تثبیت و تحکیم مینمود و متأسفانه، این بخش از لحاظ موقعیت تاریخ محلی و جغرافیای تاریخی محروم مانده است.
در شرح وضعیت اقتصادی خود و خانواده، فقط یک کلمه آن هم در ص25، به ترک تحصیل اشاره شده؛ اما از سوابق تحصیلی در مدارس، معلمان و اساتید، همکلاسی و... سخنی به میان نیامده است. ایشان به کار در بازار یزد و آنهم در دو حوزه زرگری و دندانسازی فقط اشارهای نموده است؛ اما باید از خصوصیات و موقعیت معماری، جغرافیایی و اقتصادی بازار یزد برای خوانندگان توضیحی شفاف و ملموس ارائه میشد و سپس به شرح حرفه دندانسازی و زرگری و بزرگان این حرفهها و اماکنی که وی در آن مشغول کار بوده، پرداخته میشد.
در ذیل عنوان «مهاجرت به تهران»، به حضور در کلاسهایی اشاره شده است که به گفته راوی وزارتخانهها در آن زمان برگزار می کردند؛ متأسفانه، نه نام دقیقی از دستگاههای برگزارکننده و نه دورههای آموزشی ویژه به میان نمیآید. سه، چهار جمله معترضه و نامربوط در کنار هم آمده که اگر با تفکیک و دقت شرح داده میشد، هریک از موارد نامبرده هم جذاب و آموزنده میشد و هم تجربیات شاهدی زنده برای تاریخ حرفهآموزی، میتوانست برای حال و آینده مفید باشد.
در ذیل عنوان «مرجعیت بعد از آیتالله بروجردی» ایشان به اشتغال در سرای سینا روبروی بانک ملی بازار تهران اشاره کرده است؛ اما نه از خصوصیات، جایگاه و اهمیت بازار بزرگ تهران و نه از صنفی سخن میگوید که وی در آن مشغول به کار است.
در ص30، درباره صندوق جاوید و فعالیت وی در آن آمده است. نخست، این که باید اندکی درباره اساسنامه و اهداف بانیان آن و همچنین، شعب فعال در مناطق مختلف توضیحی کافی برای خوانندگان داده میشد. همچنین، از اشخاصی مانند مرحوم فرسائی، کریم انصارین، اصغر، اکبر رخصفت، عطایی، خادم حسینی، آل احمد، درخشان، تقی خاموشی و ابوالفضل توکلی بینا بهعنوان امنای صندوق یاد گردید که باید با جزئیات گسترده و مورد به مورد، بیان میشد.
در ص34، در ذیل عنوان «جلسات مذهبی یزدیهای مقیم مرکز» این جلسات منحصر به اهالی یزد نماند، بلکه محفلی برای واعظان انقلابی و جوانان مذهبی متمایل به انقلاب گردید؛ بنابراین، باید این موارد با جزئیاتی کامل نقل می گردید، زیرا بیشتر بازاریان و کسبه انقلابی، در آن حضوری فعالانه داشتند و بهتدریج، به پایگاه فکری بازار و انقلاب تبدیل گردید.
در ص37، اشارهای به فعالیت در مسجد مهدی که توسط شیخ علی مروارید اداره میشد، آمده است؛ ولی به نوع فعالیت و جایگاه و موقعیت مسجد و خصوصیات آقای مروارید اشارهای نشده است.
2. فصل دوم «نهضت اسلامی»
در ذیل عنوان «مسافرت به نجف برای دیدار امام» بدون طرح مقدمات و مؤخراتی به سفرش با امام پرداخته شده، بدون آنکه توضیحی درباره بیت امام، موقعیت شهر عراق و نجف، محل اقامت، مدت اقامتشان و نتایج این سفر داده شود.
با پراکندگی زیادی در ص43، بدون هیچ مقدمهای ناگهان به روابط انقلابیون و کارکنان دستگاههای دولتی در آستانه پیروزی انقلاب پرداخته میشود. این مبحث مهم و حساس باید در سیر تاریخی، با جملاتی کافی و شفاف ارائه میشد. مطالبی با عناوین همکاری کارمندان ادارات با نیروهای انقلابی، فشارهای ساواک، بزرگداشت شهدای تبریز در یزد، واقعه هفده شهریور، بهشتزهرا، مرکز جدید قیام، قیام مردم قزوین، اقامه نماز جمعه در مسجد مهدی تهران ویلا، حرکت امام از عراق، دیدار با امام در پاریس، پخش اعلامیه و نوار، تغذیه تظاهرکنندگان، توطئههای رژیم، بازگشت امام و کمیته استقبال، استقرار امام در مدرسه رفاه، دیدار یاسر عرفات با امام و تشکیل دولت موقت و پیروزی انقلاب بیان شده است که هیچکدام از این مطالب یادشده، برگرفته از مشاهدات راوی نیست؛ یا نقلقول از دیگران است یا فقط به شرح کلیات پرداخته شده است. از همه مهمتر آنکه در تنظیم این مطالب، نظم و چیننش درستی بهچشم نمیخورد.
3. فصل سوم «فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی»
در ذیل عنوان «صندوق ملی خسارات» که شاید یکی از نکات مبهم پس از پیروزی انقلاب باشد، به شیوه حضور ایشان در این صندوق پرداخته نشده و حتی سرنوشت آن نیز رها گردیده است. همچنین، در ابتدا به فعالیت ایشان در صندوق خیریه امام رضا اشاره شده که باید در مباحث فصلهای پیش با شرح جزئیات میآمد.
در ذیل عناوین « سازمان اقتصاد اسلامی» در ص99 و «صندوق تعاون امور صنفی» در ص104 و نیز در «تأسیسی بنیاد هدایت و حمایت اسلامی» در ص105، به نکات ارزشمندی پرداخته شده است؛ ولی بهطور ناقص رها شده و از سرنوشت آن گزارشی ارائه نگردیده است.
در بخش «حزب جمهوری اسلامی» در ص 109، بایسته بود مطالب با شرح و بسط کافی آورده میشد؛ زیرا حزب جمهوری و مباحث آن از تأسیس تا انحلالش، در سرنوشت جمهوری اسلامی تأثیری جدی داشته است و افراد با کلیگویی مباحث مهم تاریخ را که جز خود، شاهدان دیگر از آن بیخبرند، نباید ناگفته رها کنند.
جایگاه راوی در مبحث «تدوین قانون اساسی» ص112، مشخص نیست.
یکی از مهمترین مشاغلی که آقای اعتمادیان بدان اشتغال داشتهاند مدیریت سازمان اوقاف و امور خیریه ایران پس از پیروزی انقلاب است. اوقاف یکی از نهادهای مهم اداره امور خدماتی و اجتماعی کشور است. متأسفانه، به این مبحث اصلی و راهبردی «سرپرستی سازمان اوقاف» (ص114)، که شاید شهرت ایشان را باید در ریاست اوقاف آن مقطع دانست، فقط حدود سه صفحه پرداخته شده است.
دو مطلب بسیار مهم در این کتاب آمده است: نخست، بحث انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری در هفت تیر(صص 125-124)، دوم، انفجار دفتر نخستوزیری در هشت شهریور (صص 132_125) است. نکتهای که شاید برای اولین بار بدان اشاره شد دستور عدم پیگیری انفجار دفتر نخستوزیر از سوی امام است که باید پیرامون آن توضیحات بهتری ارائه میگردید.
در بخش «جمعیت مؤتلفه پس از پیروزی انقلاب» (ص134)، حضور مؤتلفه در 50سال اخیر ایران از جمله موضوعاتی است که نباید راویان خاطرات و تدوینگران آن، بهسادگی از آن بگذرند. این بحث باید در دو عنوان مستقل، بخشی به پیش و بخشی به پس از انقلاب اختصاص مییافت و همچنین، دیدگاههای اقتصادی همراه با مشاهدات عینی راوی در کنار هم تنظیم میگردید.
نتیجه گیری
با درنظرگرفتن مباحثی که در این نقد ارائه گردید، همچنان این سؤال وجود خواهد داشت که چاپ چنین کتابی چه ضرورتی داشته است؟ چه نکات ناگفتهای را بیان کرده است؟ آیا چنین نوشتاری توانسته با تاریخنگاری دورههای گذشته کمکی به آیندگان ارائه نماید؟ آیا این نوشتار برای اشخاص و جریانهای تاریخساز، انگیزهای برای نقل خاطرات ایجاد نموده است؟ آیا کلیگوییهای این کتاب برای جوانان، بهویژه، آنانی که در بازار و دیگر نهادهای غیردولتی فعالیت دارند، هدایتگر است؟
حسین روحانی صدر