هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 164    |    4 تیر 1393

   


 



10 سال در ایران؛ چند نکته برجسته-4

صفحه نخست شماره 164

اشاره: این سخنرانی به مناسبت سالگرد تأسیس انجمن سلطنتی امور آسیاThe Royal Society for Asian Affairs در تاریخ 13 ژوئن 1991 ایراد گردید. سر دنیس رایتSir Denis Wright برای اولین بار در دسامبر 1953 به عنوان کاردار برای بازگشایی سفارت بریتانیا پس از قطع روابط دیپلماتیک به خاطر ملی شدن نفت توسط دکتر مصدق، به ایران آمد و تا اکتبر 1955 در زمان سفارت سر راجر استیونز Sir Roger Stevens به عنوان مشاور در سفارت بریتانیا در تهران خدمت کرد که در این تاریخ به عنوان معاون وزیر در وزارت امور خارجه به لندن فرا خوانده شد. او در آوریل 1963 به عنوان سفیر به تهران بازگشت و تا قبل از بازنشستگی به مدت 8 سال در آن سمت خدمت کرد. دنیس رایت از سال 1978 تا 1987 رییس مؤسسه بریتانیایی مطالعات ایران British Institute of Persian Studies بود و اکنون (1991) ریاست انجمن ایران را برعهده دارد. او در حال حاضر، عضو افتخاری دو کالج آکسفورد، سنت ادموند‏هال St. Edmund Hall و سنت آنتونی St. Anthony است. ترجمه 2 کتاب او، انگلیسی‏ها در میان ایرانیان The English amongst the Persians و ایرانیان در میان انگلیسی‏ها The Persians amongst the English با 4 عنوان مختلف و توسط 4 ناشر مختلف بی‏اجازه او در تهران منتشر گردیده‏اند! سر دنیس در سال 1945 به انجمن پیوست و تاکنون سه بار در انجمن سخنرانی کرده است.

***

بخش نخست ، دوم وسوم  این سخنرانی را در شماره پیش ارایه کردیم. اینک بخش چهارم یا آخر را می‏خوانید:

تا اوت 1968 ما به هیچ نتیجه‏ای نرسیدیم تا اینکه در حدود چهار ماه بعد در ماه دسامبر گفتگوها مجدداً از سر گرفته شد. از طریق سناتور عباس مسعودی، صاحب‏امتیاز و ناشر اطلاعات، روزنامه پیشروی تهران من گاهی مشکلات‏مان در ارتباط با خلیج فارس را در آن مطرح می‏کردم و متوجه شدم که شاه از نظریه من در مورد ورود سازمان ملل تا انجام رفراندوم در این قضیه استقبال نموده که به مسئله افکار عمومی در بحرین بیشتر توجه می‏کند. من به وزارت خارجه گزارش کردم و پس از مشاوره با نمایندگانمان در بحرین و نیویورک به من دستور دادند که قضیه را با شاه مطرح کرده و مخفی بودن قضیه و توافق گام به گام در هر مرحله را به او گوشزد کنم. درست در شب کریسمس 1968 روز قبل از این که برای دیداری رسمی او تهران را به مقصد هند ترک کند،‏کار خود را انجام دادم.‏ شاه این ایده سازمان ملل را سازنده خواند اما اعلام کرد که به زمان نیاز دارد تا افکار عمومی را آماده کند. من از او سئوال کردم که در این باره با چه کسی باید در ارتباط باشم چرا که بدون شک این مسئله مشکل و مذاکرات پیچیده خاص خود را دارد. برای اینکه خیال مرا راحت کند امیرخسرو افشار مرد شماره 2 وزارت امور خارجه را به جای وزیر خارجه که داماد شاه ودر مورد بحرین افکاری تندررویانه داشت به من معرفی کرد.‏ در ماه‏های بعدی من به شکل ویژه با افشار و نه رئیسش در ارتباط بودم. پیش بینی من این بود که شاه برای آماده نمودن افکار عمومی به چند هفته و نه چند ماه نیاز دارد و وقتی که در کنفرانس خبری شاه در دهلی نو پس ازپایان دیدارش از هند در جواب به سئوالی گفت که او هیچ میلی به استفاده از زور برای حل مسئله بحرین ندارد و در مقابل "اظهاراراده مردم" برایش اهمیت دارد،‏ مرا غرق در تعجب و شگفتی کرد. بعداً متوجه شدم که این اعلامیه بسیار مهمی بود که راه را برای مذاکرات باز کرد و بدون این که از وزرایش در این زمینه اطلاعاتی کسب کند اظهار نظر نمود و بار دیگر حکمرانی یک جانبه شاه را نشان داد.
از آن پس مذاکرات من با افشار به خوبی و سریع پیش رفت. مجدداً (دو بار) با مشکلاتی مواجه شدیم و مجبور شدم که به خاطر بعضی مسائل که با من مشورت نکرده بود به شاه متوسل شوم. در نوامبر 1969 در آخرین مرخصی‏ام به خانه دیگر فکر می‏کردم که همه چیز کاملاً مرتب و تمام شده است،‏ اما اشتباه بود. طبق توافق مان،‏ قرار بر این شده بود که ایرانیان طی درخواست رسمی از دبیرکل سازمان ملل از او بخواهند که تمامی مساعی جمیله خود را در جهت رسیدن مردم بحرین به حقوق حقه خود به کار بندد ولی اکنون با زبانی بسیار متخاصمانه نسبت به احساسات مردم بحرین پیشنهادات خود را مطرح کرده‏اند که نه بحرینی‏ها‏ و نه دولت پادشاهی بریتانیا به هیچ وجه راضی به قبول آن نیستند مگر این که حکومت ایران کمی لحن خود را معتدل‏تر کرده تا بتوانیم گذشته را فراموش کرده و به کارمان ادامه دهیم.
علیرغم فعالیت‏های شدید کاردارمان در تهران،‏ ایرانیان از موضع خود عدول نکردند، بنابراین من که هنوز در لندن در مرخصی بودم از همانجا ماموریت یافتم که شاه را که در آن زمان برای اسکی در سنت موریتس بسر می‏برد ملاقات کنم و افشار سفیر وقت ایران در لندن نیز حاضر بود. بدون مشکل خاصی من از طرف دولت پادشاهی بریتانیا به توافق رسیدیم و در 9 مارس 1970 نماینده ایران در نیویورک نامه‏ای را به اوتانت، دبیرکل تقدیم و از او خواست که تمام "مساعی جمیله خود را برای مشخص نمودن اراده حقیقی مردم بحرین" بکار بندد. از بقیه ماجرا هم که همگان اطلاع دارند.‏ اوتانت، رییس ایتالیایی دفتر سازمان ملل ملل در ژنو را همراه با یک تیم چهار نفره به تاریخ 30 مارس 1970 به بحرین فرستاد و او نیز در 2 می‏ گزارش داد که مردم بحرین تقریباً و به اتفاق آرا قصد دارند که کاملاً مستقل و به شکل یک دولت خودمختار عربی درآیند. 9 روز بعد، ‏شورای امنیت به اتفاق آرا گزارش را تصویب کرد و ایران رسماً از ادعای قدیمی خود دست برداشت.
حل مسالمت‏آمیز این مناقشه قدیمی هم برای سازمان ملل و هم برای دیپلماسی سری موفقیتی محسوب می‏شد و و به جز عده معدودی از دید اکثر مردم ایران برای شاه کسب اعتباری کرد.
سرنوشت جزایر دیگر،‏ تنب‏ها‏ و ابو موسی تا 6 ماه پس از خروج من از تهران یعنی تا پایان نوامبر 1971 هم چنان لاینحل باقی ماند. با این وجود،‏ در مراحل اولیه مذاکرات آن شرکت کردم. در همان اول کار پیشنهاد ایرانیان مبنی بر این که توافقنامه بحرین باید در عوض توافق بر سر جزایر باشد را رد کردم و هم چنین به ایرانیان هشدار دادم که هر گونه تلاش برای اشغال جزایر قبل از اینکه پیمان‏های حمایتی مان با شیوخ راس الخیمه و شارجه ملغی شود که بر اساس آن حاکمیت آنها بر این جزایر به رسمیت شناخته می‏شود منجر به رویارویی نظامی ما با یکدیگر می‏شود.
وقتی که در ژوئن 1970 محافظه کاران به رهبری تد هیت در انتخابات سراسری به پیروزی رسیدند به شکل ضمنی در بیانیه‏ها‏ی(مانیفست) انتخاباتی خود به این نکته اشاره کردند که دولت جدید تصمیم دولت کارگر مبنی بر خروج از خلیج فارس را قبول نداشته و آن را اجرایی نمی‏کند. برای این که تصمیم خود را به شکل قطعی بگیرند،‏ سر ویلیام لیوس دیپلمات سابق خود در خلیج فارس را به خدمت فرا خوانده و به او دستور داده شد تا با حکام مختلف این منطقه از جمله شاه به مشورت پرداخته و پیشنهاداتی در باره خروج و مشکلات بعدی آن یعنی ایجاد اتحادیه امارات عربی،‏ جزایر مورد مناقشه و ادعای عربستان سعودی بر واحه بورایمی ارائه کند.
در ادامه این تلاش‏ها من به لندن احضار و در تاریخ 10 جولای همراه با وزیر خارجه سر الک داگلاس هیوم برای ملاقات با شاه به بروکسل رفتیم. این اولین ماموریت خارج از خانه سر الک به عنوان وزیر خارجه بود. او در این جلسه به انعطاف ناپذیری شاه در مورد خروج بریتانیا از خلیج فارس و ادعاهای ایران در مورد جزایر پی برد و من شک نداشتم که ملاقات بروکسل به عامل مهمی در تصمیم نهایی دولت پادشاهی برای خروج از خلیج فارس تا پایان 1971 تبدیل شد و به شاه این امکان را داد که جزایر را تصاحب کند،‏گرچه تا سال‏ها ما از ادعاهای شیخ نشین‏ها بر آن جزایر حمایت می‏کردیم و نه برای ما بریتانیا، این مصداق عینی از سیاست واقعی بود و به ویژه این که با سرانجامی خوش به 150 سال صلح بریتانیا پایان داد.
حال به قسمت سوم مهم مصاحبه‏ام می‏پردازم و آن رویارویی کنسرسیوم و اوپک در تهران در ژانویه و فوریه1971 است که نقطه عطف مهمی در روابط بین شرکت‏ها‏ی بزرگ بین المللی نفتی و کشورهای صادرکننده نفت بود. همانطور که شما می‏دانید نفت تنها منبع صادراتی ایران بوده و هست و بالطبع بیشترین منبع درآمدی ایران را نیز به خود اختصاص داده است. در طول تمام سال‏های اقامتم در تهران، شاه به شکل مداوم و بی‏رحمانه‏ای فشار فوق‏العاده زیادی بر اعضای کنسرسیوم نفتی برای افزایش تولید و صادرات نفت ایران وارد می‏کرد. او قصد داشت تا از پول آن برای اجرای برنامه‏ها‏ی جاه‏طلبانه اقتصادی و نظامی‏اش استفاده کند و هرگز راضی نبود. این بی صبری و عدم تحمل رو به افزایش شاه با شرکت‏های نفتی زمانی که لیبی موفق به کسب امتیازات بهتر و بیشتر با چند شرکت آمریکایی که ایران نیز به دنبال آن شرایط بود، به اوج خود رسید. کمی پس از آن در دسامبر 1970 اعضای اوپک دراجلاس کاراکاس در جوی خصومت‏آمیز تصمیم گرفتند که به همان شرایط مشابه یا بهتر دست یابند. آنها با توجه به وجود نشانه‏ها‏یی از کمبود نفت در سطح جهان جسارت به خرج داده و قطعنامه‏ای صادر کرده و در میان بندهای مختلف آن و علاوه بر چیزهای دیگر (درخواست‏های دیگر) قیمت‏های اعلام شده بالاتر و دور جدیدی از مذاکرات با شرکت‏های نفتی در تهران را خواستار شدند.
این مذاکرات در ماه‏های ژانویه و فوریه 1971بین شرکت‏های نفتی به رهبری لرد استراتهالموند رییس بریتیش پترولیوم (پسر سر ویلیام فریزر که قبلاً راجع به آن با شما صحبت کرده بودم) از یک طرف و اعضای کشورهای خلیج فارس اوپک به ریاست جمشید آموزگار، ‏وزیر بسیار توانمند دارایی که دستوراتش را از شاه که دیگر در مورد نفت کاملاً صاحب نظر شده بود می‏گرفت و مصمم بود که تا حد امکان به شرکت‏های نفتی فشار وارد کند. در آغاز او پیشنهاد آنها را نپذیرفت و اعلام کرد که هر گونه توافقی در تهران باید برای تمام اعضای اوپک و نه فقط اعضای کشورهای خلیج فارس عملی گردد.
 فرصت آن نیست تا از جو پرتنش آن ایام دلهره‏آور در تهران برایتان بگویم،‏ فشار وارد شده توسط شاه بر سفیر آمریکا و حتی خود من که نمایندگی شرکت‏های نفتی را بر عهده داشتیم و رد و بدل شدن تلگرام‏هایی بین تهران و لندن و مجموعه اقدامات دیگر با کنفرانس خبری تلویزیونی که شاه در آن تهدید به وضع قوانینی خواهد کرد اگر آنها از مواضع خود عدول نکنند که این کار را کردند و به اجبار بهای شاخص نفت (نفت سبک عربستان) را پذیرفتند که قیمت نفت از 98 سنت در هر بشکه به 1 دلارو 27 سنت افزایش یافت. این در مقایسه با آنچه که بعداً رخ داد افزایش بسیار ناچیزی بود (دوباره شاه در رأس آن بود) اما در واقع نقطه عطفی محسوب می‏شد. سابق بر این،‏ شرکت‏های نفتی خودشان قیمت نفت را بدون مشورت با کشورهایی که نفت‏شان را استخراج می‏کردند تعیین می‏کردند ولی از این به بعد کشورهای صاحب نفت همه کاره محسوب می‏شدند. آنتونی سامپسون و دانیل یرگین به شکل مفصل تمام جزئیات امر را در کتاب شان، ‏The seven و The prize آورده‏اند. بنابراین افزایش قابل ملاحظه‏ای در قیمت‏های نفت بوجود آمد که به خاطر تاثیر تورم زایش براقتصاد جهانی، ‏مشکلات عدیده‏ای را به وجود آورد،‏گرچه باعث توسعه و رشد منابع نفت دریای شمال گردید. در همان زمان این موفقیت شخصی برای شاه محسوب می‏شد تا خود را از کابوس 20 ساله پیروزی مصدق بر شرکت نفت ایران – انگلیس برهاند. اما به نظر من این مسئله هم چنین باعث رشد خودبزرگ بینی و در نهایت سقوطش گردید.
این‏ها مهمترین خاطرات سیاسی من در مدت اقامت 10 ساله‏ام در ایران بودند. برای من و همسرم آیونا سال‏های بسیار خوبی بودند و به قول دنیسون راس "حس گیرایی عجیبی در هوای ایران وجود دارد که هر کس را که از آن هوا استنشاق کند به شعر و عاشقی می‏اندازد".‏

زندگی بسیار شادی داشتیم و به سبک انگلیسی–هندی برای اقامت در سفارت از دو مکان،‏ یکی قدیمی و در قلب تهران و دیگری در تپه‏ها‏ی قلهک شمیران در شمال تهران برای فرار از گرمای تابستان استفاده می‏کردیم.
ما بسیار خوش اقبال بودیم که زمانی در ایران به سر بردیم که روابط ایران–انگلیس مثل قبل بسیار نزدیک و حسنه بود و می‏توانستیم با ایرانیان در تمام سطوح ارتباط برقرار کرده و به هر کجا که مایل بودیم با اسب و قاطر و لندروور مسافرت کنیم و جایی نبود که ما از آن دیدن نکرده باشیم.
الان که به گذشته فکر می‏کنم شاید شادترین خاطراتم،‏ چادر زدن و ماهی قزل آلا گرفتن در دره لار در زیر آسمان آبی و صاف در پای کوه دماوند که با عظمت و شکوه خاصی بر آن منطقه سایه گسترده بود،‏ و هم چنین گشت و گذار در بازارهای شلوغ تهران،‏ اصفهان،‏ شیراز، یزد،‏ زنجان و تبریز برای قالیچه و گلیم و تماشای مسگرها و سفالگران و ریسندگان به خاطر عشقی که صنعتگران نسبت به حرفه‏ها‏ی باستانی‏شان می‏ورزیدند، باشند.‏ آیا آن حرفه‏ها‏ هنوز هم هستند و یا جای خود را به صنایع پلاستیکی داده‏اند؟


پایان


دنیس رایت*
ترجمه: علی محمد آزاده

*سر دنیس آرتور هپورث رایت Sir Denis Arthur Hepworth Wright (23 مارس 1911- 18 می‏2005) یک دیپلمات انگلیسی بود. او مدت‏ها سفیر بریتانیا در ایران بود. تجربه و دانش او از ایران و فرهنگ ایرانی وی را به نوشتن و ویراستاری چندین جلد کتاب درباره ایران رهنمون کرد. او کسی بود که مأموریت یافت به شاه مخلوع ایران اطلاع دهد در بریتانیا به او پناه داده نخواهد شد.


منبع:
Wright, Denis, “Ten Years in Iran-Some Highlights”, Journal of the Royal Society for Asian Affairs, 1991 (October), Vol. 78(22), Part 3, pp: 259-271



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.