بررسی چگونگی شکلگیری و گسترش تاریخ شفاهی در ایران در دو دهه اخیر نشان میدهد که از آن بنا به نیازهای موردی و با توجه به سلیقه افراد و سازمانها استفاده شده است. این امر باعث شده تا رنگ و بوی مصاحبههای تاریخ شفاهی بیشتر از آن که بر مبنای نیازهای جامعه و خلاهای اطلاعاتی باشد بر پایه سیاستهای حمایتی حاکمیتی است که البته تنها گوشهای از آنها را پوشش میدهد. وجود مراکز تاریخ شفاهی که تعداد آنها به انگشتان دو دست نمیرسد و اغلب در پایتخت متمرکز شدهاند (مسأله تاریخ شفاهی جنگ و استفاده مراکز نظامی از تاریخ شفاهی به عنوان ابزار مؤثر برای مستندسازی استثناء است) با ساختار حمایتی صد درصد حاکی از جزمیت و عدم پراکندگی است. علاوه بر این بیشتر مصاحبههای انجام شده در زمینه انقلاب و جنگ بوده و به غیر از خراسان به دلیل فعالیتهای آرشیو تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس، در سایر استانهای کشور فعالیتهای اندکی در زمینههای دیگری صورت گرفته است، حال آن که تاریخ شفاهی میتواند در آن جا نیز اهمیت زیادی داشته باشد. با این تفاسیر شمایی از وضعیت فعلی تاریخ شفاهی در ایران عبارتست از فعالیت تعداد محدودی از مراکز تاریخ شفاهی با اهداف مشخص که به خاطر هزینه های لازم برای تاریخ شفاهی، بیشتر در تهران انجام شده و متأسفانه آمار در دسترسی از میزان و نوع مصاحبهها نیز وجود ندارد. علیرغم همه این مشکلات برخی فعالیتهای منظم در این زمینه مانند کارکرد انجمن تاریخ شفاهی، هفتهنامه تاریخ شفاهی، برگزاری نشستهای منظم سالیانه، ورود اندک تاریخ شفاهی به دانشگاهها و گسترده شدن تاریخ شفاهی جنگ، زمینه خوشبینی درباره آن را فراهم نموده است. سؤال این جاست که تا چه میزان باید به حمایتهای حاکمیتی برای گسترش تاریخ شفاهی امیدوار بود؟ با توجه به حجم و نوع مصاحبهها تا چه اندازه نیازهای اطلاعاتی حال و آینده بر اساس دادههای تاریخ شفاهی تأمین خواهد شد؟ تا چه اندازه میتوان به شکلگیری و گسترش تاریخ شفاهی در کشور بر اساس نیازهای منطقههای و محلی، و نه سیاستهای حمایت شده امیدوار بود؟ و آیا میتوان امیدوار به استفاده از ظرفیتهای پنهان برای گسترش تاریخ شفاهی در کشور بود؟
در سال گذشته نشست مشترکی با کتابداران خراسان در مشهد برگزار شد که در آن نگارنده در سخنرانی خود به نقش کتابخانهها در گسترش تاریخ شفاهی پرداخت. این سخنرانی بر اساس طرحی بود که در دهه 60 و 70 میلادی با عنوان نقش کتابخانهها در گسترش تاریخ شفاهی در آمریکا انجام گرفته و نتایج موفقی داشته، صورت گرفت. کتابخانههای عمومی ظرفیتهای بالقوهای هستند که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. وجود حدود سه هزار کتابخانه عمومی در شهرها و روستاها بیانگر پراکندگی و اهمیت نقش کتابخانهها است. وجود قشر تحصیلکرده با سواد در میان کارکنان، تنوع مخاطبان آنها و جایگاه بسیاری از کتابخانهها در شهرستانها به عنوان یکی از مراکز مهم فرهنگی این اهمیت را دو چندان نموده است. به نظر میرسد میتوان از این ظرفیت پنهان در زمینه تاریخ شفاهی استفاده زیادی نمود. هماهنگی با سازمان نهاد کتابخانههای عمومی برای گذاشتن دوره آموزشی تاریخ شفاهی به همراه ایجاد انجمن مشترک از کارشناسان علاقمند میتواند در زمینه معرفی تاریخ شفاهی و حتی انجام مصاحبه،گامهای بلندی در زمینه گسترش تاریخ شفاهی برداشته شود. اگر در انگلستان وجود یک دفتر مرکزی با تعداد کارکنان کم و البته برنامه مدون چند ساله میتواند کلیه امور مربوط به تاریخ محلی را هدایت و ساماندهی نماید، آیا نمیتوان در ایران با ایجاد یک شورای سیاستگذاری برای استفاده از ظرفیت کتابخانههای عمومی با یک برنامه مدون و بودجه حداقلی موجی را ایجاد نمود تا انجام مصاحبههای تاریخ شفاهی چه به لحاظ محتوا و چه آمار به حد قابل قبولی رسیده و در ضمن با توجه به تعریف کارکردهای جدید برای کتابخانه در دنیا بتوان مرکزیت فرهنگی قابل قبولتری برای آنها فراهم نماید؟
ابوالفضل حسنآبادی