بخش 1 و 2 را در شماره پیش خواندیم. بخش سوم در ادامه می آید:
هنوز هم نَفَس ميكشد...
يكي از ويژگيهاي سريال دليران تنگستان، دوبلاژ آن بود. سينماي ايران به استثناي سالهاي ابتداييِ هر دو شروعش (ابتدا با «دختر لر» [نخستين فيلم ناطق ايراني] و بعدها فيلمهايي كه تا چند سال پس از آغاز دوباره و بعد از فترت چندينساله اين سينما، بهصورت صدابرداري سر صحنه و صداي خود بازيگران عرضه ميشدند) تا دهه شصت نسبت به صداي سر صحنه بياعتنا يا حداقل كمتوجه بود. سريالهاي تلويزيوني نيز (شايد بهجز آنهايي كه بهصورت ويدئويي، تصويربرداري ميشدند) از قانون نانوشته سينماي بومي پيروي ميكردند. يعني ابتدا بهصورت صامت فيلمبرداري و پس از پايان تدوين، دوبله ميشدند. ناگفته پيداست كه ميزان توانايي و تأثير مثبت هنرمندان عصر طلايي دوبله ايراني (چه در زمينه فيلمهاي خارجي و چه درباره آثار بومي) بر كسي پوشيده نيست. اما ساختار بومي و تاريخي «دليران تنگستان» از همان ابتداي انديشيدن به تهيه سريال، ايجاب ميكرد تا دستكم براي نمايش ويژگيهاي محلي و افزودن بر بار دراماتيك داستان يا حتي بهرهمندي از ظرافتهاي زباني، از گويش منطقهاي استفاده شود. امروزه و با پيشرفتهايي كه كار تلويزيون و سينما در ايران كرده، مرسوم است كه در چنين آثاري، يا از بازيگران بومي استفاده ميكنند (كه نكات مثبت [مانند تسلط بر لهجه و دارابودن ميميمك ازلي و متناسب با همان گويش] و گاه منفي [مانند كمتجربگي يا بيتجربگي بازيگران بومي در قياس با تواناييهاي بازيگران كاركشته و حرفهاي] را با خود به همراه دارد؛ يا آنكه اين كارگردانان از ابتدا با به كار گرفتن يك متخصص لهجه و تمرينهاي مداوم با بازيگران، گويش آن منطقه را در دهان بازيگران شناختهشده (كه هر يك متعلق به گوشهاي از كشورمان هستند) ميگذارند. نمونه موفق اين رويه هم تلاش رضاميركريمي در «يه حبه قند» است. اما همايون شهنواز به دلايلي كه به نگارنده گفته است از همان ابتدا بنا را بر استفاده از دوبلاژ و دوبلورها به جاي بازيگران گذاشته بود:
«دربارة صداي دليران تنگستان بايد توضيح دهم كه همانطور كه اثر را ديده و كار دوبلورهاي مشهور را بر چهره بازيگران شنيدهايد صدابرداري اين سريال، سر صحنه نبود. مدير دوبلاژ من آقاي هوشنگ لطيفپور بود، كه چند سال پيش او را در كانادا ديدم و گفت به كار ديگري مشغول است. او مرد هنرمندي است...» نگارنده در اينجا دوست دارد يادآوري كند كه استاد لطيفپور، صاحب همان صداي فاخري است كه هر بار در ابتداي سريال، با بهكاربردن عبارت «دریافتیم...» مرور سريع داستان را شروع میکرد و منظورش يادآوري و مرور نكاتي بود كه بيننده در قسمت قبلي از سر گذرانده بود. چيزي شبيه بخش «آنچه گذشت» كه زندهياد منوچهر نوذري در ابتداي هر قسمت از سريال «هزاردستان» با مرور بر تصاوير (عكسهاي) قسمتهاي قبلي ارائه ميكرد. صداي خاطرهانگيز لطيفپور همچنين با گفتار متن مجموعه مستندهاي «راز بقا»، سريال «داييجان ناپلئون و كارتون «قصه باغ گلها» (كه به خپل هم معروف بود) در يادها حك شده است. البته دلیران تنگستان به آن صورتْ راوی و نريتور نداشت و – تا آنجايي كه نگارنده به ياد ميآورد – روايت شفاهي و با صداي لطيفپور فقط منحصر به بخشهاي پيش از شروع هر قسمت از سريال بود. نگارنده هنوز پاسخ اين پرسش را درنيافته است كه چرا با وجود همراهي و همكاري خوب كساني زبده همچون زندهياد منوچهر آتشي، چرا كارگردان به دوبله سريال بسنده كرده است. از طرفي هنوز هم به ياد دارم كه لحن و توناليته صداي دوبلور كاركشتهاي مانند منوچهر واليزاده بهجاي محمود جوهري (بازيگر نقسش رئيسعلي) به همان لحني شبيه بود كه در فيلمهاي آن زمان كه داستانشان در تهران ميگذشت صحبت ميكرد. شهنواز درباره دوبله فيلم افزوده است:
«ما واقعاً براي بازسازي ديالوگهاي دلیران تنگستان به كارشناسيهاي بومي نياز داشتيم. بالطبع زبان هر منطقهاي حال و فضاي خاص خودش را دارد. آنچه مورد نظر من بود، حفظ منطق زبان منطقه بود. براي مثال؛ بوشهريها از جملات كوتاه و سريع استفاده ميكنند. كساني مثل زندهيادان بياباني و منوچهر آتشي، شاعر شوريدة جنوب، مرا راهنمايي ميكردند كه ديالوگهاي خودم را كه عادي نوشته بودم تنظيم كنم. زندهياد بياباني مدت كوتاهي در بوشهر و بعد هم تا جايي كه امكان داشت در تهران با من همکاري کرد. در دوبلاژ فيلم هم از زنده ياد منوچهر آتشي استفاده كردم...» اين تلاشهاي هرچند در مقياسهاي زمان ساخت سريال پذيرفتني است، اما همچنان كه حاصل كار را ديدهايم از ابتدا جا براي كار بسيار داشته است: « آقاي بياباني اصرار داشت كه گويش منطقهاي باشد، ولي منوچهر آتشي گفت كه بايد گويش تهراني را هم به کار بگيريم تا همه بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند.»
ديگر ويژگي بارز سريال كه حالا براي چند نسل وجهي نوستالژيك و خاطرهانگيز پيدا كرده موسيقي آن است: « براي موسيقي فيلم از آقاي پژمان دعوت كردم كه خودش هم اهل جنوب و بستك بود. ايشان در زمينة كاري خودش استاد است و موسيقي و سازهاي منطقه را خوب ميشناسد و من نظرم اين بود كه از موسيقي و سازهاي منطقه مثل دمام، سنج، ني و ني انبان و غيره استفاده كنيم كه ايشان هم همين كار را انجام داد. اما آقاي پژمان براي ساخت بخشي از موسيقي كه به حضور خارجيها و صحنههايي از كنسولگري انگليس، واسموس و غيره ارتباط پيدا ميكرد، آقاي علي رهبري را معرفي كرد و من هم اين نظر را پسنديدم. به هر حال، من مصمم بودم كه اين كار را انجام بدهم و خيلي هم خوش شانس بودم و البته جستوجو كردم تا همكاراني را انتخاب كنم که تا آخر راه با من باشند، هر چند بعضي از آنها تا نيمه راه بيشتر نيامدند...»
وجه ديگر سريال بازيگري آن است. شهنواز ميگويد: « بازيگران را غالباً از ميان كساني انتخاب كردم كه قبل از آن خيلي كم جلوي دوربين رفته بودند. زيرا فكر ميكردم بازيگري كه در يك شكل قرار ميگيرد، بايد بديع باشد، مانند «مستر چيك» كه هايگاز استپانيان نقش او را بازي كرده است. ماجراي آشنايي من با او خيلي جالب است، در خيابان شاه عباس سابق، اتومبيلم مقابل يك گالري نقاشي خاموش شد، ميخواستم آن را هل بدهم كه مرد قوي هيكل از آن گالري بيرون آمد و گفت به شما كمك ميكنم. بعد که ماشين روشن شد براي شستن دستانم با مهرباني مرا به داخل گالري برد. ابتدا ترديد داشتم ولي سرآخر به او گفتم فكر ميكنم شما براي بازي در يكي از نقشهاي سريال من مناسب باشيد، دوست دارم از شما تست بگيرم. پرسيد چه نقشي و من برايش توضيح دادم. گفت من در زمان انگليسيها كارمند شركت نفت آبادان بودم. آنها مرا اخراج كردند. من گروه تئاتر داشتم. يك سگ زشت هم داشتم كه اسمش را «چرچيل» گذاشته بودم. هايگاز اداي انگليسيها را درميآورد و بعد شروع كرد به حرفزدن با افكتهاي مختلف. خيلي برايم جالب بود. گفتم بيا دفتر تا قرارداد بنويسيم. كل مبلغ قرارداد او هشت هزار تومان بود. بيشتر از يك ماه مغازهاش را بست و به بوشهر آمد، چون به اين كار عشق ميورزيد. آقاي افرندنيا هم به همين ترتيب جايي گفته است كه اولين كاري كه در آن ظاهر شده همين فيلم بود. البته بازيگرهايي هم داشتم كه الان با حسرت از آنها ياد ميكنم؛ مثل آقاي اسماعيل داورفر كه واقعاً نقش حاج سيد محمد كازروني را زنده كرد. من به اين نقش اينگونه نگاه ميكردم كه بازاريهاي آن زمان، ضمن اينكه زندگي سنتي داشتند، رفتار سنتي هم داشتند و اين رفتار شناخته شده بود؛ مثل سكانس وضوگرفتن. از آن طرف رفتارهايي هم بود مثل اينكه رئيسعلي چطور سوار اسب ميشد يا مثلاً در خانه چه رفتاري با همسر خودش داشته است. ما دربارة بازاريها شناخت بيشتري داشتيم چون فيلمهاي بيشتري از آنها ساخته شده بود. البته اين شخص – سيد محمد کازروني- يک بازاري است اما فقط به فكر منافع خودش نيست و زندگياش را به خاطر حمايت و پشتيباني از نهضت مردم جنوب فدا ميكند و در منطقه نام نيكي از خود باقي گذاشته است. من براي مراسم روز خليج فارس كه به آنجا رفته بودم، ديدم دربارة همين حاج سيد محمدرضا كازروني كتابي هم چاپ كرده بودند و معلوم شد كه چقدر انسان خيّري بوده، چه كمكهايي به نهضت كرده و متحمل چه دردسرهايي شده است. بازيگران ديگري هم بودند كه متأسفانه بايد از اكثر آنها با عنوان «زندهياد» ياد کنيم. چند روز پيش آلبوم عكسهاي مربوط به آن دوره را ورق ميزدم. آن جوانهاي شاداب و خندان ديگر بين ما نيستند. از خودم پرسيدم همه رفتند پس تو چرا ماندي، چه كار ميخواهي انجام دهي؟ بهار همين چند سال پيش، فرهنگ معيري [چهرهپرداز سريال] و اسماعيل داورفر به فاصلة يكي دو ماه از دنيا رفتند. ياد خانم آتش خير هم به خير كه نقش نبات را بازي كرد و حال در بين ما نيست. البته اين را بگويم كه به من نگفتند به نقش آتش خير كمتر بپرداز، بلكه امكانات محدود بود، وگرنه ميتوانستم از ماجراي نبات يك اپيزود بسازم. نبات زن ماهيگيري بود كه كلبهشان در محدودة اردوگاه انگليسيها قرار ميگيرد. ماجراي او واقعي بود. به آنها اخطار كرده بودند كه اين كلبه را تخليه كنيد چون جزو منطقة نظامي شده است؛ شبيه همين كاري كه اسرائيل با فلسطينيها ميكنند. اين مسائل است كه امروز ما ارزش اين مبارزات را درمييابيم وگرنه قرار بود كه اين طرف را هم تبديل به شيخ نشينهاي عرب كنند. اين مبارزات مانع انجام نقشههاي آنان شد. بالاخره يك روز شوهر نبات به ماهيگيري ميرود. انگليسيها به آنجا ميروند و به نبات دستور تخليه ميدهند و او مقاومت ميكند. همة اثاث او را بيرون ميريزند و در آخر وقتي همه از آنجا ميروند، افسر انگليسي تصميم به تجاوز به نبات ميگيرد، ولي او مقاومت ميكند و با زيركي اسلحهاش را ميگيرد و او را ميكشد...»
اين بخش از سريال كه شهنواز بدان اشاره ميكند، به گمان نگارنده فقط در اولين نوبت پخش در سالهاي بعد از انقلاب مجال نمايش يافت، در واقع تقدير گويا چنين بود كه حتي سريالي مثل دليران تنگستان بهعنوان تنها اثر داستاني قابل پخش از رژيم پيشين نيز با وجود موضوع ملي ميهنياش با جرح و تعديل به نمايش درآيد، آنهم با حذفهاي جديدي كه گاه در نوبتهاي بعدي پخش بدان راه مييافتند و با سليقه و ذائقه مديران تازه جور درميآمدند. با همه اينها اما دليران تنگستان هنوز جان و نفس لازم را دارد و با بينندگان جديدش ارتباط لازم را برقرار ميكند. بگذريم كه داستان در محيطي قديمي و سنتي ميگذشته و از ابتدا چيز دندانگيري هم (بهجز همان صحنهاي كه گفتيم يا برخي سكانسها وپلانهاي مشابه) براي سانسور وجود نداشته است...
علي شيرازي
منتقد سينما و تلويزيون