مناقشه در هویت علم تاریخ
داریوش رحمانیان در حال حاضر حدود ۲۰۰ سال است که روی مباحث علوم انسانی مناقشه است و بهویژه روی رشتهی تاریخ. بسیاری از تعاریف ناکافی و ناکارآمد هستند که باعث شده است مناقشات همچنان ادامه داشته باشند؛ ازهمینروی، از تعریفهایی که نسبت به ماهیت رشتهی تاریخ شده است تردیدها و علامت سؤالهای بسیاری وجود دارد.
نشست حاضر رونمایی از کتاب «تاریخ و همکاریهای میانرشتهای» بود که بعد از همایشی در پژوهشکدهی تاریخ اسلام با همین عنوان در دانشگاه تهران برگزار شد. مالک شجاعی دبیر این نشست بیان داشت در جامعهی فرهنگی ایران، این ضرورت یعنی گفتوگوی عالمان علوم انسانی و رشتههای مختلف علوم انسانی با یکدیگر، اینکه ادیبان و فیلسوفان، مورخان و جامعهشناسان و روانشناسان و اقتصاددانان با یکدیگر به گفتوگو بنشینند، بین اساتید علوم انسانی احساس میشد. در واقع میانرشتهای ویژگی دوران جدید است و بعد از شاخه شاخه شدن و تکثر علوم، زاده شده است؛ ازاینرو، در نشست حاضر به این موضوع پرداخته میشود که آیا رویکرد میانرشتهای یک فرصت است یا یک تهدید؟
مهمانان این نشست «داریوش رحمانیان» بهعنوان موافق مطالعات میانرشتهای، «حسین مصباحیان» و «حسن حضرتی» بهعنوان مخالفان آن حضور داشتند که در ادامه و در قسمت اول این گزارش مشروح دیدگاههای داریوش رحمانیان میآید.
داریوش رحمانیان عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در گروه تاریخ، در ابتدای بحث به تلقی خود از بحث میانرشتهای اشاره کرد و گفت: خود بحث میانرشتهای که موضوع این کتاب (تاریخ و همکاریهای میانرشتهای) است از اینجا آغاز شد که وقتی در گروه تاریخ پژوهشکدهی تاریخ اسلام از بنده خواسته شد که مسئولیت و ادارهی گروه را بپذیرم، با توجه به ابهام و مناقشه و اختلاف دیدگاهی که دربارهی خود مفهوم میانرشتهای در بین خود اعضای گروه تاریخ وجود داشت، پیشنهاد دادم که لازم است یک سلسله همایشهایی در این موضوع به هر معنا که باشد، داشته باشیم. این سلسله همایشها را نیز به گونهای تعریف کردیم که طبق رأی و برداشت من از میانرشتهای نبود، بلکه بحث باز بود و همچنین قرار شد همایشها دوسالانه برگزار شود. اولین همایش در اسفند ۹۰ اتفاق افتاد و نتیجه این شد که شما در این کتاب میخوانید، البته کتاب با تأخیر بیرون آمد؛ ولی به گمان بنده و دیگران که کارشناس این مباحث هستند، دربارهی همایش و کتاب تعبیر زیبایی به کار بردند و گفتند: «در معرفت تاریخ بهمثابهی یک حادثه بود.»
استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران ادامه داد: بههرروی حرکتی ایجاد شد و این واقعه یک رویداد علمی در علم تاریخ در ایران است. دومین همایش هم قرار است در اردیبهشت سال ۹۳ با عنوان «تاریخ و علوم سیاسی» اتفاق بیفتد و فراخوان آن نیز داده شد. هدف در گروه تاریخ پژوهشکده، ادامهدار بودن این همایشها است، البته در این گروه نیز ما سلسله مناظرههای تخصصی بهصورت بسته بین خودِ صاحبنظران در همان پژوهشکده تعریف کردیم، دربارهی همین موضوع که میانرشتهای چیست، تا تلقیها و ادراکهای گوناگونی که از این مسئله و مبحث وجود دارد طرح شود و آرای گوناگون با یکدیگر برخورد کند و ببینیم چه چیزی از دل این مباحث بیرون میآید. وی گفت: قرار بود بنده بهعنوان دبیر همایش مقدمهای بر این کتاب بنویسم که در این باره حدود ۶۰ تا ۷۰ صفحه مطلب آماده کرده بودم، ولی بههرروی نشد؛ اما امیدوارم در فرصت دیگری این یادداشتها را بهصورت مستقل یا بهعنوان مقاله به چاپ برسانم.
مدیر گروه تاریخ و همکاریهای میانرشتهای پژوهشکدهی تاریخ اسلام در ادامه به تعریف تاریخ و مفهوم میانرشتهای پرداخت و گفت: بنده گمانم این است وقتی با این مسئله برخورد میکنیم چند تا مفهوم را باید دقت داشته باشیم و از آن مفاهیم پرسش کنیم و با تعریف دقیق از آنها در واقع بحث خود را پیش ببریم. اولین مفهوم در مورد خود تاریخ است، اینکه تاریخ و معرفت تاریخ چیست؟ این خود پرسشهای زیادی را به دنبال دارد که در این فرصت کوتاه نمیتوان به آنها پرداخت. دوم اینکه رشته چیست؟ وقتی من میگویم دیسیپلین و رشته، دقیقاً منظورم چیست؟ و سوم، میانرشتهای چیست؟ در هر سه بحث، باز به گمان من باید تاریخ خود آنها یعنی تاریخ این مفاهیم را در نظر داشت، سپس تاریخ مناقشههایی که دربارهی آنها بر پا شده نیز مدنظر قرار گیرد، در غیر این صورت بحث در بستر درست و دقیق و در فضای روشنی پیش نخواهد رفت. البته در پی این، مسلماً پرسشهایی از مفاهیم دیگر نیز به میان خواهد آمد؛ به طور مثال اگر ما بگوییم تاریخ یکی از رشتههای علوم انسانی است، در اینجا بحث پیش میآید که اصلاً علوم انسانی چیست؟ علم چیست؟ تاریخچهی این علوم انسانی به چه زمانی برمیگردد و کجا زاده شده است؟ و ...نشست تاریخ
وی در ادامهی بحث خود گفت: آن سه پرسش اصلی که در ابتدا مطرح کردم، از دلشان پرسشهای زیاد دیگری نیز بیرون خواهد آمد که در بحثی که امروز داریم شاید شمهای از آن بیان شود. من کوتاه بیان کنم، تاریخ بنا بر عرف بهعنوان یک معرفت قدیمی تلقی میشود. خیلی افراد هم معتقدند هرودت پدر تاریخ است، البته ما روی این موضوع اینکه آیا پدر تاریخ یا پدر وقایعنگاری تاریخ، هرودت بوده یا خیر؟ خیلی تردید داریم و در این باره بحثها زیاد است. حالا فرض بگیریم که پدر تاریخ هرودت بوده است، منتها این معرفت تاریخ، خود یک تاریخی دارد؛ یعنی به عبارت بهتر ما دربارهی معرفت تاریخ با یک موجود تاریخمند سروکار داریم که تلقی از این معرفت، اصول و قلمرو آن، قواعد و روشهای آن، چندوچون و اهداف آن و روابط آن با دیگر علوم، بسته به شرایطی است که بحثها و پرسشها در آن مطرح شده و پاسخ گرفته است.
سپس وی به تفاوت علوم جدید و قدیم پرداخت و بیان داشت: در عصر جدید، معارف، رشتهای و تخصصی شده است، به عبارتی علم رشتهای و تخصصی شده است. البته ممکن است گفته شود در قدیم هم تاریخ، طب، شیمی و خیلی از معارف دیگر بود؛ ولی به این معنا که برای آنها دپارتمان پدید بیاید و به تناسب پیوندها و نزدیکیهایی که با هم دارند در یک دانشکده گرد هم بیایند و سپس در مجمع دانشکدهها، دانشگاه بسازند، این را ما نداشتیم. ما در قدیم نظامیه، ربع رشیدی، جندی شاپور داریم؛ ولی آنها به معنای جدید کلمه، دانشگاه نیستند و علم تخصصی رشتهای disciplinary در آنها نمیبینیم، بلکه بسیاری از علمای قدیم به تعبیر شیرین و نمکین استاد پاریزی باستانی، اقیانوسالعلما هستند، جامع معقول و منقول هستند، طبیبِ فیلسوفِ موسیقیدانِ ریاضیدانِ ادیبِ متکلمِ مفسرِ محدثِ و الی آخر. در عصر جدید، علم تخصصی و رشتهای شده است. طبق درخواست دکتر حضرتی یادداشتی دربارهی این سؤالات آماده کردم که در کتابِ «در باب تاریخ شناسی» چاپ شد. در آنجا عنوان داشتم این مسائل باید چکش بخورد، بحث شود، نقد و بررسی شود حتی رد شود تا به نقطهی ثابتی برسیم.
مدیر گروه تاریخ همکاریهای میانرشتهای پژوهشکده تاریخ اسلام با تأکید بر روش در علوم جدید گفت: معرفت قدیم، فلسفهمحور است؛ یعنی تمام علوم با فلسفه محک میخورد. ارسطو وقتی از تاریخ میپرسد، آن را از شعر پایینتر میآورد؛ چون سنگ محکش فلسفه است. به طور مثال همانطور که صرافها در قدیم همه چیز را با طلا محک میزدند، علما نیز در معارف، فلسفه را سنگ محک قرار میدادند و ارزشها با آن تعیین میشد. عصر جدید، در منظومهی معرفتی جدید، علم محوریت پیدا میکند، علم سلطان و پادشاه علوم میشود و میگوید آن چیزی که ادعای مرا ثابت میکند و به آن مشروعیت میبخشد روش و متد است و سپس انقلاب معرفتی جدید، بحث تخصصی و رشتهای شدن و پیدایش دانشگاه به گونهای است که در آن نگاه تجربهباور و نگاه پوزیتیویستی قواعد، اصول و روشهای علوم تجربی، معیار و محور هستند. علوم دیگر اگر بخواهند ارزش خود را اثبات کنند باید با آن روش این کار را انجام دهند. بنابراین تاریخ نیز باید یک رشته شود و در واقع یک علم تخصصی و روشمند شود و در اینجا مسائل دیگر پیش میآید. به نظر من اساساً مسئله دربارهی تاریخ از اینجا آغاز میشود.
رحمانیان در ادامهی بحث خود بهعنوان موافق مطالعات میانرشتهای ادامه داد: من کاری با هرودت و توسیدید و بیهقی ندارم، بلکه منظورم این است که اگر ما موضوعی داریم به نام جهان تاریخی انسان و این ادعا را هم داریم که امکان شناخت علمی از این جهان تاریخی انسان وجود دارد، قلمرو علم تاریخ کجاست؟ موضوع آن چیست؟ واحدهای پژوهش علمی در علم تاریخ چگونه تعریف و تعیین میشوند و کدام قواعد و ابزار و روشها برای آنها به کار میآید؟ وقتی پای این مسائل به میان میآید من تردید ندارم چیزی که به نام علم تاریخ یعنی رشتهی تاریخ در دانشگاه، چه در غرب و چه در ایران، پدید آمده است تا بتواند این ادعا را بکند که من میخواهم این موضوع را بشناسم. من میگویم این ادعای خیلی بزرگ و بیربطی است، من بهعنوان یک شاگرد کوچک تاریخ این را میگویم. ببینید ما در رشتهی تاریخ با یک برنامهی درسی سروکار داریم، من بارها این را گفتهام، من در اینجا دارم با شما در مورد برنامهی درسی سخن میگویم که به نام دیسیپلین در دانشگاهها نشستهاند و بر اساس آنها، گروهها و دپارتمانها تعریف شدند و شکل گرفتند و سپس تخصصها پدید آمدند و رابطهی استاد و شاگرد به وجود آمد. واقعاً چگونه میشود این دیسیپلین و این برنامهی درسی بتواند ادعا بکند تجارب زیسته و جهان تاریخی انسان را میخواهد بشناسد. این موضوع را بهطور جدی تردید دارم، معتقدم این ادعای باطل و گزافی است اگر مورخان داشته باشند، مورخانی که رشتهای هستند.
بنابراین، به گمان من آن چیزی که ما آن را بهعنوان جهان تاریخی انسان داریم و قرار است موضوع تاریخ قرار بگیرد، میبینم که تاریخ، تاریخ دولت و رویدادهای سیاسی است. من فراتر از آن روایت کلان history Macro میبینم. چه کسی تعیین میکند این رویدادها، رویدادهای بزرگ هستند؟ چه کسی رویدادهای مهم و غیرمهم را تعیین میکند؟ تمام این موضوعات مورد اشکال جدی است و باید مورد تردید قرار بگیرد. بنابراین در تلقی بنده آن موضوع شایستهی یک اَبَررشته و فرارشته است، اگر حالا این مفاهیم رسا باشد و بتواند منظور را برساند، شاید نیاز باشد راجع به آن نیز صحبت کنم.
وی دربارهی مرزکشی بین رشتههای علمی ادامه داد: در واقع ما در خود تاریخ با یک موضوعی سروکار داریم که به کار چندرشتهای اقتضا دارد. تا اینجا بنده هنوز سخنی از میانرشتهای به میان نیاوردم؛ اما حالا برمیگردیم به رشتههای علوم انسانی که در علوم جدید پدید آمدند. ما در مورد جهان تاریخی انسان سخن گفتیم. به نظر من ادعاها در این باره محل تردید است و پایههای منطقی و محکمی ندارد. جامعهشناس ادعا میکند من جامعه را میخواهم بشناسم، زبانشناس، مردمشناس، روانشناس و ... نیز همینطور، اما چگونه؟ ما قبول میکنیم که این گروهها در رشتههای خود میشناسند؛ اما یک مسئلهی خیلی ساده اینجا پیش آمده است اینکه نمیتوان جهان تاریخی انسان را مرزکشی و تقسیم کرد و تقسیم کار کنیم و بگوییم، جامعهشناس، شما جامعه را بشناسید، زبانشناس، شما زبان را بشناسید، روانشناس، شما روان را بشناسید و ... مگر آنها از هم جدا هستند؟ اصلاً منطقاً نمیشود با آن مرزکشی که در بین رشتهها بهعنوان موضوعات علمی وجود دارد ابژههای معرفتی تعریف کرد. البته در عصر جدید در منظومهی تفکر و فلسفه و معرفت مدرن تعریف شده است؛ ولی الآن به شدت در این زمینه مناقشه است؛ یعنی به نظر نمیرسد که منطقی باشد که ما مرزکشیها را انجام بدهیم. بنابراین مرزکشیها تصنعی هستند و ما این روابط میان آنها را نمیتوانیم منتفی اعلام کنیم.
او نیز در ادامهی صحبت خود افزود: بنابراین رابطهی بین این دیسیپلینها اولاً ضروری و لازم است که این دفاع از آن بحث چندرشتهای است، سپس یک نکته اینجا وجود دارد، اینکه این دیسیپلینهایی که پدید آمدند، پدیدارهای تاریخی هستند. من جزء آن کسانی هستم که معتقدم ما چیزی بهعنوان علوم انسانی و علوم اجتماعی پیش از عصر مدرن نداریم حتی پیش از عصر مدرن نیز علوم انسانی نداریم. علوم انسانی در منظومهی تفکر مدرن زاده شده، پدید آمده و رشد کرده و بالیده شده است و یک موجد تاریخی است. اگر ما فرض بگیریم که این منظومه در واقع قرار نیست ابدی باشد، متقابلاً این رشتهها نیز قرار نیست ابدی باشند. این رشتهها آمدهاند و میروند، ازلی و ابدی نیستند.
داریوش رحمانیان در دفاع از مطالعات میانرشتهای نیز اضافه کرد: نکتهی دیگر این است که خیلی از موضوعات هستند که رشتهها نمیتوانند جواب بدهند. نگاه دیسیپلینی برای استقصا و تحقیقات این موضوعات، بسنده نیست. بهطور مثال موضوع «جهانی شدن» را کدام رشته باید مورد مطالعه قرار دهد؟ علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ، انسانشناسی، کدامیک باید به مطالعهی آن بپردازد؟
او گفت: یک جا بحث این است که این دیسیپلینها همچون حلقههای درهمتنیده قرار میگیرند و همچون حلقههایی هستند که پیوند ضروری و منطقی با هم دارند و نمیتوانند جدا باشند. یک جا نیز بحث این است که آنها حلقههای جدا هستند و هرکدام یک قلمرو محدودی را میبینند و بیرون خود را نمیبینند، درحالیکه بیرون از فضای این حلقهها خیلی موضوعات روی زمین مانده است و میانرشته یک معنایش این است.
داریوش رحمانیان در پایان بحث خود از تردید خود از هویت رشتهی تاریخ گفت و عنوان داشت: من بهطور جدی در تعریفهایی که در ماهیت رشتهی تاریخ شده است تردید دارم. منظور این نیست که من یک تعریف دقیقتر و کاملتری دارم، خیر، در این باره ادعایی ندارم؛ اما اگر فرصت کافی در اختیار بنده قرار گیرد این ادعا را دارم که با شواهد متقن و کافی اثبات کنم که در حال حاضر روی مباحث علوم انسانی ۲۰۰ سال است که مناقشه است و بهویژه روی رشتهی تاریخ. بسیاری از تعاریف ناکافی هستند و همچنان مناقشه ادامه دارد. آخر اینکه برای فضای علمی امروز، میانرشتهای یک واقعیت غیرقابل انکار است، حالا یا تهدید است یا قوت، در هر صورت واقعیتی است که وجود دارد و نیز در حال کار و فعالیت است. شواهد نیز خیلی زیاد است؛ مثلاً یکی از دانشجوها قرار است موضوع پایاننامهی خود را در مورد اوقات فراغت دههی ۴۰ کار کند و نیز موضوعاتی اینچنینی که در حال بررسی و مطالعه هستند.
فاطمه امیراحمدی
منبع: فرهنگ امروز- سرویس مسائل علومانسانی