|
دو برادر: ناگفتههایی از زندگی و زمانه جلال و شمس آلاحمد
|
ناگفتههایی از زندگی و زمانه جلال و شمس آلاحمد دو برادر خاطرات محمدحسین دانایی به اهتمام محمدرضا کائینی انتشارات: اطلاعات چاپ اول: ۱۳۹۲ قیمت: 35 هزار تومان
موضوع کتاب «دو برادر» خاطرات آقای محمدحسین دانایی از داییهایش جلال و شمس آلاحمد است. رویدادها و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه تا سی سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بستر تاریخی این خاطرات را تشکیل میدهند. با انتشار این کتاب، برگ دیگری بر کتاب قطور «آلاحمد پژوهی» افزوده شد. عرصه فرهنگی و روشنفکری جامعه ما نشان میدهد که پدیده آلاحمد، هنوز برای موافقان و مخالفان، موضوعی جذاب و درخور گفتگوست. حجم گسترده مدح و ذمّی که از او میشود، نمایانگر آن است که وی همچنان در ساحت فرهنگ و سیاست ایران نفس میکشد. موافقان، مکتب او را همچنان قابل اقتباس واستناد میدانند. در اثبات این ادعا کافی است به حجم فروش آثارش، پس از نزدیک به پنج دهه از درگذشت او، نگاهی بیفکنیم که همچنان چند ناشر را سر پا نگه داشته است؛ اما مخالفان اگر او را حریف قدرتمندی نمیانگاشتند، همچنان تمامی توش و توان خود را صرف تخطئه و تخریب او نمیکردند، اگرچه در این امر چندان توفیقی نداشتهاند. نویسنده در این مجموعه تلاش داشته است از بزرگنمایی بپرهیزد، در حد فهم و توان و حافظه خود، به بیان تمام خاطرات مربوط به واقعیتهای ریز و درشت مربوط به این دو برادر پرداختهاست؛ چرا که عقیده دارد که حقیقت وجودی آنها در لابهلای همین واقعیتهای ریز و درشتِ زندگیشان پنهان شده است و برای کشف و درک این حقایق هم فقط به قلبی حساس و چشمی تیزبین نیاز است. همچنین تلاش داشته است ماهیت کار تغییر نکند و به یک اثر تحلیلی تبدیل نشود؛ و اگر فقط به گزارش سطحی وقایع زندگی این دو برادر بپردازد و از تشریح و تحلیل بخشهای نامحسوس قضایا خودداری کند، حق مطلب ادا نخواهد شد بنابراین در مواردی که ضرورت داشت، از این اصل عدول کرده و از دیدگاه خود به شرح و بسط قضایا پرداخته است. در مقدمه تدوینگر آمده است: «به نظر میرسد این اثر در قیاس با سایر آثاری که در حوزه آلاحمدپژوهی منتشر شدهاند، دارای امتیازاتی است. حجم گستردهای از اطلاعات ناب و خاطرات ناگفته، از سوی یکی از نزدیکان او بیان شدهاند… ماجراهایی که راوی نقل کرده، میتواند ذهن آنان را به سوی تحلیلهایی واقعبینانهتر از زندگی و زمانه این نویسنده و شمس آلاحمد سوق دهد. راوی کوشیده تا در بیان خاطراتش، جامعیت تصویری را که ترسیم میکند، از نظر دور ندارد و تا محدودهای که اخلاق و شرع اجازه میدهد، عرصهای از عرصههای خصوصی و عمومی زندگی آنها را در ترسیم چهره واقعی این دو مغفول نگذارد. بیتردید این مجموعه خاطرات از این جنبه، بر تمامی آثاری که در این زمینه از سوی نزدیکان و دوستان جلال انتشار یافته است، تفوق دارد. راوی امتداد نفوذ و حضور جلال پس از مرگش را، در تلاشهای بیوقفه برادرش رصد کرده و فصلی مبسوط را به بیان خاطرات خود از ادوار گوناگون زندگی سیاسی و فرهنگی وی اختصاص داده است. کتاب با مقدمه مصاحبهشونده و مقدمه تدوینگر آغاز میشود و سپس نوبت بیان گفتهها و ناگفتههایی از زندگی و زمانه جلال و شمس آلاحمد در شکل گفتگویی مفصل و خواندنی میشود که در دو بخش تنظیم شده است: نخست «برادر اول: جلال آلاحمد» که شانزده بخش با او اختصاص یافته است و قبل از آنکه به خود جلال بپردازند، «پیشینهای تاریخی و یادی از بزرگترهای خانواده» همچون حاج سیداحمد طالقانی (آلاحمد)، سلسله انساب و وجه تسمیه، آغاز شکلگیری روحانیت مبارز، حاجشیخ روحالله قزوینی(دانایی)، حاجیه خانم امینهبیگم استانبولچی، حاج سید محمدتقی طالقانی(آلاحمد) و حاج شیخ حسن دانایی(قزوینی) مطرح میشود. در بخش دوم با عنوان «اولین خاطرات» رابطه جلال با مادرش، رابطه جلال با خواهران و دیگر اعضای خانواده، حمایت و هدایت جوانان، مهارتهای حرفهای، جلال در محله و مدرسه، حال و هوای پاچنار، سودای طلبگی، جلال در کف جامعه مطرح شده است. بخش سومبا عنوان «چند خاطره دیگر» خروج از سنت و پیامدهای آن، جلال چقدر تودهای بود؟، بازگشت و تجدید رابطه، نزدیک شدن به روحانیت، تلقی جلال از روحانیت مورد بررسی قرار گرفته است. بخش چهارم «ورود سیمینخانم» است که با عناوین «سنگی بر گوری، تابوی بیفرزندی و سیمین بعد از جلال» مورد نظر نویسنده است. معلمی و شاگردی، جایگاه طبقاتی و وضعیت مالی، رابطه جلال با سنت و مدرنیسم، جلال و سیاست، روحانیت و سیاست، جلال و جریانهای سیاسی روز: حزب توده و نهضت ملی، رابطه جلال با خلیل ملکی بخشهای پنجم الی هشتم کتاب است. بخش نهم به موضوع مهم «غربزدگی و روشنفکری» اختصاص دارد و شامل مقولههایی همچون سنتگریزی و دینستیزی، منظور جلال از غربزدگی، مصادیق روشنفکری از نظر جلال، جلال و شیخ فضلالله نوری، سیر و سلوک شخصی، کمّی کردن روشنفکری و رتبهبندی روشنفکران» میشود. در بخش دهم «جلال، امام خمینی و انقلاب» ودر بخش یازدهم «آیا جلال سوپاپ اطمینان رژیم شاه بود؟»، به جلال و مبارزات مسلحانه، و ملاقات با هویدا اخصاص یافته است.در بخش دوازدهم که «جلسات پنجشنبه، یادها و خاطرههایی از شرکتکنندگان» نام دارد، به نوعی تاریخچهای از جریان روشنفکری مطرح میشود و در ذیل نامهایی همچون نیما، شاملو، ابراهیم گلستان، صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، حاجسیدجوادی، اسلام کاظمیه، هانیبال الخاص، علیاصغر خبرهزاده، توکلیها، سیروس طاهباز، رضا براهنی، منوچهر هزارخانی، منوچهر آتشی، نادرپور، بهآذین، پرویز داریوش، عبدالعلی دستغیب، فروغ، سپهری، بازرگان، علی شریعتی و غلامرضا تختی و نحوه مراودات جلال با آنها اشاره میشود. بخش سیزدهم به «کانون نویسندگان» و بخش چهارهم مروری است بر «ویژگیهای فردی جلال» که در ذیلش، مباحثی از قبیل «نگاه جلال به زنان، پاتوقهای جلال، مال و مکنت از نظر جلال، جلال و پدیده دود، و جلال و ذکر «الا یا ایّها الساقی…» آمده است.عنوان بخش پانزدهم مرگ چنین خواجه» است و در آن به «آنجا کلبه بود یا ویلا؟، مجالس ترحیم، آیا جلال را کشتهاند؟، پیشنهاد تشکیل کمیته حقیقتیاب، افسانه عوام، و جدایی سیمین از خانواده جلال مطرح میشود. در بخش شانزدهم «یادداشتهای روزانه جلال» است. بخش هفدهم «واپسین گام» است که با آن بخش مربوط به جلال پایان مییابد. از ص۴۱۹ تا ۵۹۸ به شمس آلاحمد اخصاص دارد. این بخش با عنوان «برادر دوم: شمس آلاحمد»، بخشهای هجدهم تا سیویکم را بخش هیجدهم «نوجوانی و جوانی» نام دارد و در آن «رابطه با پدر، ارتباط با مادر، زن بابا یا هَووی مادر، روابط شمس با دیگر اعضای خانواده مطرح شده است. بخشهای نوزدهم الی بیست و نهم «تحصیلات (شمس و عکاسی)، دوران معلمی در قزوین، چند امر خصوصی، دوستان و دوستیهای شمس، حضور سیاسی (عضویت در حزب توده، دلمشغولیها)، فعالیتهای فرهنگی ـ سیاسی، شمس و کانون نویسندگان، مهمانیهای سیاسی، حضور سیاسی بعد از انقلاب، همکاری با روزنامههای اطلاعات و کیهان، عضویت در هیأت نظارت بر صدا و سیما و ستاد انقلاب فرهنگی مورد اشاره قرار گرفته است. بخش سی ام زیر عنوان «آقاشمس و سیمینخانم» به اختلافات آن دو در مقولههای شایعه مسمومیت جلال، شایعه تبعید جلال، پشیمانی شمس و تلاش برای جبران مافات اشاره میشود. بخش سی ویکم که «سرازیرشدن نمودار» نام دارد، سالهای پایانی عمر شمس و با مطالبی همچون شمس و قتلهای زنجیرهای، یک پاکباخته، آیا انزوای شمس خودخواسته بود؟، یادداشتهای شمس، او خود به چشم خویشتن میدید که…، یک ارزیابی کلی روایت میشود. کتاب با تصاویر متعدد (بیش از ۳۲۷ قطعه)، ضمائم متنوع و فهرست اعلام پایان مییابد.(1) نویسنده کتاب چکونگی آشنایی خود را با راوی چنین میگوید:«محمدحسین دانایی را تنها یک بار و در منزل مرحوم شمس آلاحمد دیده بودم. در یکی از دیدارها جناب شمس آماده میشد تا به اتفاق خواهرزادهای که قرار بود به دنبال او بیاید، به محفلی برود. بار دوم او را در محفل بزرگداشت چهلمین روز ِدرگذشت شمس، در سالن اجتماعات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که سخنرانیاش در آن مجلس را جذاب یافتم، از این روی در اولین سالگرد شمس تصمیم گرفتم تا با وی گفت و شنودی برای درج در یکی از جراید ترتیب بدهم. بیاغراق اذعان میکنم که دقایقی پس از آغاز سخن دریافتم، ارزش این ناگفتهها فراتر از آن است که خرج یکی از «یومیهها»شود. جناب دانایی با راقم سطور همدل شد و در 22 جلسه به بیان خاطرات خویش نشست». نگارنده درباره نگارش کتاب توضیح میدهد: «تمام سعی تدوینگر و راوی این بود که این اثر بتواند همچنان عنوان«خاطرات» داشته باشد و درصدد تحلیل اندیشهها و رفتارهای جلال وشمس نباشد. آنچه در این اثر آمده، مواد خامی است که تحلیلگران حال و آینده را به کار خواهد آمد و آنها را دربرداشتهای واقعبینانه مددکارخواهد بود. اصل «خاطرهمحوری» مانع از این شد که نگارنده در مواردی که احیاناً با برداشتهای راوی موافق نبود، با او به چالش بنشیند. هر سئوالی میتوانست فرآیند خاطرهمحور این جلسات را به سوی تحلیل و چالش سوق دهد و تدوینگر از چنین رویکردی ابا داشت. تدوینگر در تلاش بود تا راوی را به سمت پاسخگویی به ابهاماتی که در باره این دو شخصیت در ذهن مخاطبان وجود دارد سوق دهد، از این رو از تمام بضاعت مطالعاتی خود بهره گرفت. نگارنده تمام تلاش خود رابه کار گرفت که روند کار به سوی کلیشه و تکرار سوق نیابد و حلاوت بیان این ناگفتهها تحت تاثیر بازگویی بدیهیات قرار نگیرد.(2) دانایی خواهرزاده جلال آلاحمد به نقل خاطرهای از آلاحمد، فشار ساواک علیه جلال را چنین توضیح میدهد: «پرویز ثابتی رئیس ساواک یکی از کسانی بود که جلال را به محل کار خودش احضار کرده و با تهدید از او میخواهد که دست از فعالیتهای آزادیخواهانهاش بکشد. جلال میگفت در آن دیدار ثابتی به وی گفته است که فکر نکن ما آنقدر ناشی هستیم که تو را بکشیم و اجازه بدهیم شهید راه آزادی شوی و از قبرت امامزاده ساخته شود. روزی که در خیابان راه میروی یک کامیون ترمز بریده زیرت میگیرد و لهت میکند. بعد با عزت و احترام در شاه عبدالعظیم دفنت میکنیم و نخستوزیر هم هر هفته یک دسته گل تقدیم مزارت میکند».(3) وی همچنین با نقل خاطرهای از خود اظهار داشت: «وقتی به سن تحصیل در دانشگاه رسیدم به دلیل علاقهام به رشته کشاورزی درصدد برآمدم که برای تحصیل به کشور آلمان سفر کنم. با داییام که جلال باشد این موضوع را مطرح کردم. به من گفت این کارها بچهبازی نیست، برو اول زبان آلمانی یاد بگیر. مدتی را به آموزش زبان آلمانی گذراندم و بعد دوباره به او مراجعه کردم و گفتم زبان را آموختم اما پولی برای تحصیل ندارم. جلال گفت من پسانداز یک سال خودم و سیمین را به تو میدهم به شرط اینکه بعد از تحصیل به ایران بازگردی و دست بقیه را هم بگیری. من اعتراض کردم که نمیخواهم چنین کاری بکنم و جلال نیز به شدت از دست من ناراحت شد و اگر سیمین خانم نبود کتک مفصلی هم به من زده بود».(4)
1-معرفی کتاب، ناگفتههایی از زندگی و زمانه جلال و شمس آلاحمد، 14 بهمن 1392، http://www.ettelaat.com/etiran/?p=39476. 2- کتاب «دو برادر» به قلم محمدرضا کائینی، خبرگزاری بین المللی نسیم 8/11/1392. 3- ساواک آل احمد را به چه مرگی تهدید کرد؟ خبرگزاری مهر 4/12/1392. 4- خبرگزاری مهر، همان.
محمود فاضلی
|