به طور كلي تاریخ شفاهی اصطلاحي مبهم و کلی است که بر دو مفهوم دلالت دارد. نخست به معنای فرایند انجام و ضبط مصاحبه با افراد مطلع به منظور استطلاع و استنتاج اطلاعات آنها درباره گذشته می باشد و دوم اينكه، تاریخ شفاهی محصول این مصاحبه، یعنی گزارش روایی رویدادهای گذشته، نیز هست. بنابراین تاریخ شفاهی هم یک روش پژوهشی (ابزار انجام تحقیق و بررسی) و هم نتیجه (فرایند پژوهشی) است؛ به عبارت دیگر، هم عمل و نتيجة ضبط است و هم ضبطی است که انجام می شود. ممکن است اصطلاحات دیگری نیز، مانند تحقیق با توجه به شواهد شخصی و تحقیق درباره داستان زندگی، با تاریخ شفاهی مترادف باشند اما مورخان، ظاهراً مفهوم "تاریخ شفاهی" را كه" عمل" و" داده ها" را با هم ادغام می کند، بیشتر می پسندند.
به دلیل موفقیت های تاریخ شفاهی بوده است که اکنون به عنوان یک عمل تحقیقی و پژوهشي آزموده شده و محک خورده ، تلقی می گردد که نه تنها در تحقیقات تاریخی بلکه در بسیاری از حوزه ها مانند قوم شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی، مطالعات مراقبت و تندرستی و روانشناسی و... گنجانده شده است. تاریخ شفاهی جداي از جهان علمی و آکادمیک به عنوان ابزاری مستند در محیط قانونی (برای مثال در دادگاه های جنایات جنگی)، همچنین توسط شاغلان حوزه پزشکی و کسانی که در حرفه های مراقبت و سلامت کار می کنند، نیز به کار برده شده است. تاریخ شفاهی همچنین یک ابزار تحقیقی عمومی است که در جامعه و پروژه های آموزشی، که توسط افراد پیر و جوان، داوطلبان و محققان استخدام شده انجام می شوند، به کار می رود و به کارگیری آن در اکثر کشورهای جهان نیز رایج است. تاریخ شفاهی یک روش متقاطع است، به عبارتی، همچون یک اختاپوس با بازو هایی است که به بسیاری از حوزه های موجود عرصه هاي اجتماعی دسترسی دارد. تاریخ شفاهی توسط آکادمی ها، دولت ها و در زمان تغییر رژیم ها به کار می رود – برای مثال در کمیسیون آشتی و حقیقت که پس از سقوط آپارتاید در آفریقای جنوبی رسماً تصویب شد. اما در امور اجتماعی، در اقدامات اجتماعی و پروژه های داوطلبانه با میراث محلی به کار می رود. در نتیجه تاریخ شفاهی بسیار گسترده و انطباق پذیر است، در حالیکه در هدف، عملی سیاسی و تاریخی است.
این موفقیت، نتایجی به همراه داشته است. معنای اصطلاح "تاریخ شفاهی" تضعیف و كم رنگ شده است به این ترتیب تقریباً هر مصاحبه ای که با فردی انجام می شود ممکن است "تاریخ شفاهی" نامیده شود، و مورخان اکنون دیگر نمی توانند ادعا کنند که روش تاریخ شفاهی در حرفه آنها روشی متمایز است. اگرچه در اینجا مهم است که تاریخ شفاهی و سایر اشکال مجموعه داده های به دست آمده از طریق فرایند مصاحبه را از هم تفکیک کنیم. پژوهش کیفی که قادر است داده ها را از طریق مصاحبه گردآوری کند، می تواند خویشاوند نزدیک تاریخ شفاهی باشد، اما نمی تواند دارای ویژگی متمایز رابطه خاص با گذشته باشد. همچنین، روش های بررسی شرکت کننده، زمانی که پژوهشگر در یک فعالیت اجتماعی به مردم ملحق می شود و مصاحبه ها را به عنوان مؤلفه عمل تحقیقی مطرح کند، بیشتر اوقات عمل یادآوری گذشته را مورد توجه قرار نمی دهند.
اما موفقیت های تاریخ شفاهی در کل علوم انسانی و علوم اجتماعی و همچنین بیرون از مباحث آکادمیک، تأثیر بسیار سودمندی در گرد آوری شاغلان این حوزه و نظریه پردازان مختلف با دیدگاه های متفاوت در کنار هم داشته است. هر یک از آنها تمام مهارت و تخصص خود را به کار انداخته اند. دستاورد این موفقیت ها دسترسی به یک فعالیت پژوهشی درخشان و در حال تکامل و پیشرفت است که یافته های ابداعی همه طیف های علمی بر مبنای آن ترسیم می گردند. مورخانی که تاریخ شفاهی را اجرا و به کار می گیرند آموخته اند که در به کارگیری دیدگاه های نظری بیقاعده باشند و روش های تحلیلی را از ادبیات و زبان شناسی، روانشناسی و انسان شناسی اقتباس کنند و کمتر از مطالعات فولکلور و هنرهای نمایشی نام ببرند. همانطوری که "پورتلی" به نحوی بسیار ماهرانه بیان می کند، تاریخ شفاهی نفوذپذیر و بدون مرز است، به عبارتی تاریخ شفاهی "یک گونه ترکیبی" است که ما را ملزم می سازد که، در کل مرزهای حوزه های علمی مختلف و میان آنها، به منظور اینکه بتوانیم به حداکثر قابلیت این منبع غنی و پیچیده دست یابیم، به نحو انعطاف پذیری بیاندیشیم.
با این حال، مورخ باید به روشی متمایز درباره تاریخ شفاهی بیاندیشد. این مقاله در وهله اول برای مورخان و همچنین برای پژوهشگرانی طراحی می شود که گام هایی در سایر حوزه ها و بافت های غیرآکادمیک برداشته اند، کسانی که منابع تاریخ شفاهی را استفاده می کنند؛ برای کسانی که پیش از این تجربه انجام پرسشگري را داشته اند، نه کسانی که برای رویکردهای مختلف تفسیری به تحلیل، نیازمند مقدماتی هستند. این مقاله قصد ندارد به "چگونگی" هدایت مباحث عملی مرتبط با اجرای پروژه های تاریخ شفاهی یا مصاحبه بپردازد؛ بلکه فرض می کند که خوانندگان به بسیاری از آثار چاپ شده شاخص و منابع اینترنتی که برای این هدف طراحی شده اند، دسترسي داشته است . با این وجود، نتیجه گیری اصلی این مقاله این است که فعالیت(اقدام) و تحلیل، جدایی ناپذیرند؛ به عبارتی، فرایند مصاحبه نمی تواند از نتیجه (روایت تاریخ شفاهی و تفسیر این روایت) متمایز گردد.
بنابر اين "تاریخ شفاهی" هم بر عمل انجام مصاحبه و هم به کل مراحل بعدی خارج نويسي(پياده سازي) ، ويراستاري و تفسیر دلالت دارد. "مصاحبه گر" نیز، به دلیل تنوع کار او، به عنوان "پژوهشگر" تلقی می گردد؛ همچنین، "مصاحبه شونده" نیز ممکن است به عنوان پاسخ دهنده یا "راوی" در نظر گرفته شود. "مصاحبه" بر فرایند به کارگیری یک شاهد زنده در یک گفت و گوی دقیق و عمیق دربارة گذشته دلالت دارد. "ضبط" بر محصول شنیداری یا شنیداری-بصری استنتاج شده از مصاحبه دلالت دارد، خواه عمل ضبط روی نوار انجام شود یا در قالب دیجیتال ثبت شود. " خارج نویسی" به معنای شکل نوشتاری مصاحبه ضبط شده می باشد.
مسئولیت کشف حقیقت و ارائه نظریه
تاریخ شفاهی، در چند دهه اخیر شدیداً تغییر کرده است. جنبش بین المللی، چندصدایی مطمئن و بلوغ یافته تاریخ شفاهی در چند حوزه علمی در قرن بیست و یکم، خویشاوند دور حوزه تاریخ شفاهی پس از جنگ جهانی دوم است که برای یافتن مشروعیت در سنت های تعلیمی متحجرانه در کشاکش بوده است. در دهه های 1940، 1950 و 1960 به ویژه در ایالت متحده آمریکا، انگلستان و اسکاندیناوی، تاریخ شفاهی جایگاه خاص و مشخصی را در پژوهش علمی اشغال کرد. در آمریکا دو ابتکار عمل اولیه، دو جنبه از تاریخ شفاهی در این کشور را نشان داد. در اواخر دهه 1930، پروژه سیاست جدید نویسنده فدرال (FWP؛ پروژه ای که برای واگذاری کار به هنرمندان و نویسندگان استخدام نشده در سال های بحران اقتصادی طراحی شده بود) اقدام به گردآوری داستان های زندگی آمریکایی های معمولی کرد. نتیجه آن دستیابی به سندی جامع، بدون ضبط صوت، درباره شرایط روزمره هزاران آمریکایی بود. این اسناد به عنوان "یکی از حجیم ترین پروژه های تاریخ شفاهی تا کنون" تلقی شده اند؛ بیش از 6000 نویسنده در رأس آن استخدام شدند و بیش از 10000 مرد و زن در همه امور زندگی مورد مصاحبه قرار گرفتند. بر عکس، پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا پس از جنگ در سال 1948 توسط الن نوینز به هدف مستند سازی خاطرات کسانی که به نحو معناداری در جامعه نقش داشتند یا کسانی که رابطه نزدیکی با رهبران جهان داشتند" با استفاده از ضبط صوت آغاز شد، چیزی که ممکن است رویکرد "مردان بزرگ" نامیده شود.
کشورهای بریتانیایی و اروپای شمالی، تراژدی متفاوتی را دنبال کردند. تاریخ شفاهی در دهه های 1950 و 1960، در پی دهه هایی که در آنها منبع شفاهی نمی توانست به صورت مکتوب ضبط شود، تا حدودی توسط سنت قوم شناسی اروپایی و مجموعه های فولکلوری که همیشه به گفتار به عنوان منبع سنت اولویت می دادند و سپس با ظهور تاریخ اجتماعی و جامعه شناسی تاریخی که تاریخ شفاهی را به عنوان ابزار آزادی دیدگاه های افرادی که کارهای طاقت فرسا انجام می دهند به کار می برد، مجدداً کشف شد. حدود دهه 1980، تاریخ شفاهی به روش انتخاب (و ضرورتاً) در میان دانشمندان قرن بیستم که تلاش می کردند تجربیات گروه هایی را مطرح کنند که به طور سنتی توسط تاریخ های قراردادی نادیده گرفته شده بودند، مانند، زنان، اقلیت های قومی و معلولان جسمی و آموزشی، تبدیل شد.
این ها، به ویژه در حالیکه آغاز شکل گیری تاریخ شفاهی ای را که ما امروز می شناسیم، مشخص می کنند، پیشرفت های مهمی در دو سوی آتلانتیک ايجاد شد. اما شاغلان اولیه این حوزه اغلب درباره حاشیه های حوزه های آکادمیک مربوط به آنها یا بیرون از این حاشیه تحقیق می کردند. مورخان اولیه تاریخ شفاهی عموماً شخصیت های معروفی بودند. در ایالت متحده آمریکا، نویسنده و گوینده آمریکایی، ترکل استودز، که از طریق برنامه های رادیویی خود و کتاب هایی با موضوعات مختلف، از دوران رکود، جنگ جهانی دوم، گرفته تا زندگی کارگری و روابط نژادی، با آمریکایی های معمولی گفت و گو می کرد، در تاریخ شفاهی خود به گفت و گو با توده ها اختصاص داد. در بریتانیا، یکی از تأثیرگذارترین نشریه های تاریخ شفاهی در سال های اولیه، که در 1969 منتشر شد، Akenfield متعلق به رانولد بلیث بود، که زندگی روستایی انگلیس شرقی را بر اساس گفت و گو با روستایی ها به تصویر می کشید. بلیث یک نویسنده بود، نه یک مورخ، و او بعدها پذیرفت که او اصلاً با عمل (روش) چیزی که به عنوان تاریخ شفاهی تلقی می شد آشنایی نداشته است. همچنین، مطالعات جرج اِوارت اِوانز درباره زندگی روستایی انگلیسی، به ویژه سؤال از مردانی که علف خشک را می بریدند (1956)، بر چیزی مبتنی بود که او آن را "تاریخ گفته شده" نامیده بود؛ اما اِوانز در درجه اول یک نویسنده بود، هرگز یک مورخ حرفه ای نبود و اخیراً به عنوان بنیانگذار تاریخ شفاهی بریتانیا شناخته شده است.
به علاوه، در بسیاری از کشورها، تاریخ شفاهی در حوزه ها و دپارتمان هایی به جز حوزه ها و دپارتمان های تاریخ مطرح شده است. در واقع، حرفه تاریخ مدتی تاریخ شفاهی را نادیده گرفت، به تعبیری به آن به عنوان یک منبع تاریخی معتبر اعتماد نمی کرد. در همان زمان، مورخان نگران شاغلان آن حوزه بودند، که بسیاری از آنها در بیرون از فضای علمی فعالیت می کردند . ترکیب موضع سیاسی حامیان تاریخ شفاهی و نحوه کاربردی که بر آن تحمیل شده بود، آن را در جایگاهی کم اهمیت در حاشیه فعالیتی حرفه ای قرار داده بود. در آن زمان، تاریخ شفاهی توانست بر اساس تعریف ران گرل که آن را "مصاحبه با شاهدان عینی در رویدادهای گذشته به هدف بازسازی تاریخی" تعریف کرده بود، به نوعی مشروعیت علمی دست یابد. تاریخ شفاهی با عنوان "تاریخ بازیابی"، یعنی عمل مصاحبه با مردم برای ارائه شواهدی درباره رویدادهای گذشته که نمی توانند از منابع تاریخی قراردادی به دست آیند؛ به عبارتی معمولاً تاریخ های نوشته شده، با آشکار شدن تاریخ های مکتوم افراد یا گروه هایی که در گزارش های اصلی به آنها توجهی نشده است، روند غالبی را در عمل تاریخ شفاهی در دهه های 1970 و 1980 به خود اختصاص داده بود. اگرچه این تعریف تاریخ شفاهی اکنون نسبتاً محدودکننده تصور می شود، اما فهرست بازیابی شده هنوز انگیزه ای اولیه (همچنین انگیزه ای مشروع) برای بسیاری از پروژه های پژوهشی تاریخ شفاهی کنونی محسوب می گردد.
به رغم نقش کم رنگ آن، حتی روش "تاریخ بازیابی" تاریخ شفاهی توسط بسیاری از مورخان و جامعه شناسان مورد تردید واقع شده است؛ زیرا این روش مبتنی بر خاطره است و خاطره چیزی است که آنها آن را نامعتبر می دانند. در دوره ای که پژوهش تاریخی مستند غالب بود، تاریخ شفاهی، عمدتاً، اطلاعاتی را ارائه نمی کرد که بتوانند بازبینی و بررسی شوند. تاریخ شفاهی یک روش عینی اجتماعی-علمی نیست که بتواند به طور دقیق بررسی شود. در نتیجه پیشگامان (مورخان) تاریخ شفاهی تلاش های زیادی برای توجیه عمل نقدانه خود انجام دادند. بررسی شواهد به دست آمده از مصاحبه هاي شفاهی یکی از روش های این گونه بررسی متقابل منابع مستند به منظور تفکیک حقیقت از افسانه و همچنین تنظیم شواهد شفاهی در بافت گسترده تر و بررسی سازگاری درونی برای بازبینی دقیق تر اطلاعات شفاهی بود. مورخان تاریخ شفاهی که به طور برجسته ای در چارچوب اجتماعی-علمی کار می کنند، بیشتر نگران ماهیت نمونه ای داده های خود بودند، در حالیکه کاربرد روش های نمونه گیری علمی را پیشنهاد می کردند و تلاش می کردند که به نمونه خاصی درباره مصاحبه شوندگان دست یابند. برای مشخص کردن برچسب های علمی، ارقامی به پاسخ دهندگان ارائه می شد و هاله ای از علم کاذب در بسیاری از کارهای مورخان تاریخ شفاهی نفوذ کرده بود. جالب اینکه، نشریه Akenfield بلیث در هر دو بررسی قربانی شد، به عبارتی، در حالیکه توسط غیرمورخان نقد می شد مبنی بر اینکه "واقعیت های" ارائه شده در آن برای خوانندگان قانع کننده نیست، به نحوی که آنها نمی توانند احساس خوبی نسبت به چیزی که به آنها گفته شده است ، داشته باشند و از طرفی بسیار شدیدتر توسط مورخان متعلق به سنت اجتماعی-علمی به خاطر "ویژگی هنری" اش مورد نقد قرار گرفته بود. تاریخ اجتماعی هاوارد نیوبای، متخصص زندگی روستایی انگلیسی بررسی کرده است که: "اگر همه مورخان تاریخ شفاهی این مجوز هنری را مجاز می دانستند، در این صورت چه چیزی برای تاریخ شفاهی باقی می ماند؟ شاید داشتن ویژگی هنری صرفاً برای مطالعه لذت بخش و خوشایند باشد، اما مطمئناً برای نقل تاریخ اعتباری ندارد. همچنین پل تامپسون، که عموماً به عنوان پدر تاریخ شفاهی بریتانیا شناخته شده است، در سندیت و اعتبار شواهد شفاهی ذکر شده توسط بلیث تردید کرده است، در حالیکه آن را "تحقیقی با دقت کمتر" توصیف می کند، ظاهراً به این دلیل که نویسنده بیشتر از اینکه مانند مورخان آن دوره، حامی قوانین عمل تاریخ شفاهی باشد، رویکردی ادبی و خلاقانه به تاریخ شفاهی داشته است. در صورتی که درخشندگی علوم اجتماعی به عمل تاریخ شفاهی ، مثلاً به نسخه دقیق و درست مصاحبه ها و ارائه وفادارانه صدای گوینده، اضافه می شد، این روش بیشتر به عنوان روشی ادبی و خلاقانه تر توصیف می شد تا روشی تاریخی و معتبر.
این کشمکش ها و انتقادات مطرح شده درباره اعتبار و اطمینان تاریخ شفاهی، و نگرانی درباره نمونه گیری موضوعات مصاحبه، هنوز امروز شنیده می شوند. اما محققان تاریخ شفاهی بیشتر از اینکه سعی کنند به انتقادات ارائه شده در همان زمینه (با بررسی و معتبر ساختن و بازیابی نمونه های بزرگ پاسخ دهندگان) پاسخ دهند، از دهه 1980 اطمینان بسیار بیشتری نسبت به چیزی که انجام می دادند، نشان دادند. آنها از عناصر متمایز عمل خود مطمئن بودند، در حالیکه اذعان می کردند که تاریخ شفاهی یک روش ذهنی است، که از شفاهی بودن خود تجلیل می کند، در حالیکه تصدیق می کردند که داستان های مبتنی بر خاطرات محتمل و اغلب متغیر هستند و خلاصه بیان می کردند که در حالیکه منابع شفاهی باید به نحوی متفاوت داده های مستند قراردادی را مورد داوری قرار دهند، اما این مسئله به هیچ روی از صحت و سودمندی آن نمی کاهد. در این فرایند، مورخان تاریخ شفاهی، مفسران شهودی و تخیلی مواد و داده های خود محسوب می شدند.
اگرچه زمانی که مورخان تاریخ شفاهی حالت دفاعی خود را کنار گذاشتند و تاریخ شفاهی را به عنوان عملی تحلیلی در مخالفت با روش بازیابی مجدداً تعریف کردند، مطلبی با انتشار مقاله انتقادی مورخ ایتالیایی به نام لوسیا پاسرینی در 1979، با عنوان "کار، ایدئولوژی و اتفاق نظر بر اساس فاشیسم ایتالیایی"، مطرح شد. در این قطعه اصلی پاسرینی اذعان کرد که تاریخ شفاهی در دو تفسیر موفق بوده است: در تفسیر اتهاماتی که منتقدان به اعتبار منابع شفاهی وارد می کردند و در تبیین مرزهای تحقیق تاریخی با بررسی دقیق حوزه های تجربه تاریخی که تا کنون نادیده گرفته شده اند. اما او علیه گرایش به چیزی به نام "دموکراتیزه کردن ساده" که به وسیله آن تاریخ شفاهی به عنوان ارائه صدای مظلومیت و هشدار علیه جایگزینی "دید باز با عوام فریبی" تلقی می شد، هشدار داده است.
او بیان می کند که این پیشرفت ها، تاریخ شفاهی را با تبدیل آن به "زاغه ای دیگر" به خطر انداخته اند. پاسرینی جامعه تاریخ شفاهی را مجبور ساخته است که از حداقل منابع شفاهی برای دستیابی به اطلاعات مبتنی بر واقعیت پیشتر بروند، در حالیکه نقش منابع شفاهی را نادیده نمی گیرد به فرایند بازسازی تاریخی می پردازد. چیزی که مهم بود درک مفهوم واقعی روایت های شفاهی بود. با این همه، او نوشته است، "ما نباید نادیده بگیریم که داده های خام تاریخ شفاهی فقط شامل عبارات مبتنی بر واقعیت نیستند، بلکه به طور برجسته ای نمایانگر و ارائه دهنده فرهنگ هستند و در نتیجه نه تنها روایت های ادبی بلکه جنبه های مختلف مانند، خاطره، ایدئولوژی و تمایلات ناخودآگاه را نیز دربرمی گیرند.
این مسئله، حرکت تاریخ شفاهی از علوم اجتماعی به تاریخ فرهنگی را اعلام می کند. احساسات عمومی پاسرینی مستلزم نوع جدیدی از تاریخ شفاهی است که از مصاحبه هاي داستان-زندگی life-story خود او با دو نسل از کارگران ایتالیایی است که قبل از 1910 و بین 1910 و 1925 متولد شده اند. بافت تاریخی جغرافیایی این مصاحبه ها، بحث درباره موضع طبقه کارگر ایتالیا نسبت به فاشیسم است. مصاحبه هاي او یافته های عجیبی را نشان می دهند، به ویژه زمانی که سؤالاتی درباره دوره فاشیست پرسیده می شود. مصاحبه شوندگان در پاسخ چیزی می گویند که او آنها را "پاسخ های نامرتبط یا ناسازگار" می نامد. این پاسخ های نامرتبط با سکوت درباره موضوع فاشیسم، به ویژه در دوران صلح که به فاشیست منتهی شد، مشخص می شوند. پاسخ های ناسازگار، روایت رویدادهای زندگی هایی است که با رویدادهای تاریخی معروف متفاوت بودند؛ داستان های گفته شده درباره زندگی های روزمره ظاهراً از ساختارهای وضعیت فاشیستی تفکیک شده اند. به منظور تبیین این نتایج عجیب، پاسرینی این نکته را مطرح می کند که منابع شفاهی از ذهنیت استنتاج می شوند – آنها خاطراتی ثابت یا نامتغیر درباره گذشته نیستند، بلکه خاطراتی هستند که در بافت تجربه و سیاست های خود پاسخ دهنده بازپرداخت شده اند. اگر این نکته را بپذیریم پس مورخ تاریخ شفاهی باید به دقت بیاندیشد که چگونه و چرا این داستان های مبتنی بر خاطره – درباره محیط های فرهنگی خاطره (زمانی که رویدادها اتفاق می افتند) و یادآوری (همانطوری که آنها یادآوری می شوند) – مطرح می شوند.
این گرایش جدید در تاریخ شفاهی به سرعت به سمت واکنش نسبت به این مسئله که داستان های مبتنی بر خاطره چگونه بر روش آکادمیک و بحث چیره می شوند، پیش می رود. مورخان پیشگام این موج دوم، مدافع تعریف بازبینی شده مفهومی بودند که همه ما سعی داشتیم به آن دست یابیم. شرایگر بیان می کند: "سخن گفتن درباره رویدادها بسیار بیشتر از داده های موجود برای استنتاج تاریخ است: سخن گفتن یک محصول فرهنگی خاص نیز هست، به عبارتی سخن گفتن جنبه ای از ارتباط گیری، یا لایه ای از معناداری است که با گذشته و حال پیوند خورده است." به عبارت دیگر، در حالیکه تاریخ شفاهی، اطلاعات مستدل سودمندی را به شکل توصیف و اطلاعات مبتنی بر واقعیت فراهم می کند، روایت تاریخ شفاهی به خودی خود معنای قابل توجهی دارد از این حیث که روشی است که به وسیله آن مردم تجربیات ذهنی خود درباره گذشته را از طریق منشور زمان حال به روشنی بیان می کنند. ران گرل این مسئله را به اینگونه توصیف می کند: مصاحبه ها نه تنها به ما می گویند که چه چیزهایی اتفاق می افتند، بلکه می گویند که مردم درباره چیزی که اتفاق افتاده چگونه فکر می کنند و چگونه آن را درونی ساخته و تفسیر می کنند". شهادت یا گواهی شخصی در مصاحبه، واسطه میان خاطره شخصی و جهان اجتماعی است. در دهه 1980 بود که مورخان پذیرفتند که باید چارچوب هایی تفسیری را که به طور گسترده ای از سایر حوزه ها استنتاج شده اند به منظور درک اتفاقی که در یک مصاحبه تاریخ شفاهی رخ می دهد، به کار گیرند. تاریخ به تنهایی برای ارزیابی حوزه گسترده مصاحبه تاریخ شفاهی که محققان برای ایجاد منابع خود از طریق گفت و گو با یک عامل زنده بر این حوزه تسلط یافته اند، کافی نیست. برای درک همه عناصر مختلفی که در رویارویی با تاریخ شفاهی مطرح می شوند، مورخان تاریخ شفاهی به نظریه های سایر افراد رجوع می کنند. این نظریه ها شامل، ذهنیت، خاطره، کاربرد زبان، ساختارهای روایی و وجوه ارتباط گیری و همچنین مباحث مربوط به قدرت و اخلاق هستند.
از دهه 1960، تاریخ شفاهی از عملی که ابزار گردآوری داده هایی درباره گذشته تلقی می شد، به یک حوزه نظری بسیار پیچیده تبدیل شده است.
از جمله به گمان" جیمز" یک اثر مهم و درجه اول در کاربرد تاریخ شفاهی برای ارائه شواهد جدید است، همچنین روش هایی را ارائه می کند که از طریق این روش ها تحلیل دقیق گواهی شخصی می تواند به درک عمیق تر و غنی تر این مسئله بیانجامد که گذشته چگونه می تواند توسط افرادی که در حال زندگی می کنند یادآوری، بازنویسی و بازسازی شود.
اما رابرتز و جیمز بخشی از همان حوزه تاریخ شفاهی هستند، اگرچه وجوه تحلیلی آنها چندان مشترک نیست، اما دارای التزامی مشترک به ارزش گواهی شفاهی و روش های عملی تاریخ شفاهی هستند. تاریخ شفاهی امروزه حوزه وسيعي است که تنوع عظیمی از شاغلان، از شاغلان آکادمیک تا فعالان اجتماعی، از کارگران بهداشت تا داوطلبان در جهان توسعه یافته، را دربرمی گیرد. این یک حرکت بین المللی است، که در همه قاره ها فعال است، در حالیکه در همه سرزمین ها از ملت های صنعتی شده پیشرفته گرفته تا برخی از فقیرترین کشورهای در حال توسعه و بر عکس وجود دارد. چیزی که در همه مورخان تاریخ شفاهی مشترک است، التزام به بهترین عمل در انجام مصاحبه ها، خارج نويسي روایت ها و کار کردن با پاسخ دهندگان است. بی شک آنها نیز در این هیجان که در مجموعه مصاحبه ها انجام شده ،در رابطه با پروژه ای جدید به وجود آمده است، در دستیابی به لذت واقعی از طریق ارتباط با افرادی در گذشته، سهیم می شوند، همچنین از نظر بسیاری از افراد، التزام به تغییرات اجتماعی یا سیاسی موجب تعهد بیشتر آنها می گردد. در حالیکه برخی از گرایش های تفسیری سرّی تر یا فلسفی تر نمی توانند مورد توجه همه شاغلان این حوزه قرار گیرند، به این معنا که یابندگان واقعیت و به دست آورندگان نظریه ممکن است با خشنودی در جامعه" تاریخ شفاهی" جای گیرند.
1- ترجمه اي است آزاد با اندكي تلخيص و تغيير از كتاب:Oral History Theory,Lynn Abrams,Published 2010 Canada..
*مشاور عالي و مدير پروژه تاريخ شفاهي مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي
منبع: http://www.cgie.org.ir/fa/news/10232