هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 149    |    23 بهمن 1392

   


 



یک نفر، یک روز و سی سال

صفحه نخست شماره 149

یک نفر، یک روز و سی سال
بررسی کارنامه سی ساله فرقه تروریستی منافقین
ابراهیم خدابنده
انتشارات: جام جم
نوبت اول: 1392
قیمت: 25 هزار تومان

ابراهیم خدابنده متولد 1332 در تهران است. سال 1350 بعد از گرفتن دیپلم، برای ادامه تحصیل راهی انگلستان شده و موفق به گرفتن کارشناسی ارشد مهندسی برق می‌شود. سال 1359 جذب انجمن اسلامی لندن شده و همزمان شاخه انگلیس سازمان مجاهدین خلق او را جذب می‌كند. وی نحوه آشنایی خود را با سازمان چنین شرح داده است: «آشنایی من با سازمان در سال 1359 در چارچوب انجمن اسلامی صورت گرفت. مركز اتحادیه انجمن‌های اسلامی در آلمان بود و در شهر‌های دیگری از جمله نیوكاسل كه من در آن زندگی می‌كردم، ‌نمایندگی داشت. آن موقع هم فضا این‌گونه نبود كه گروه‌ها و طیف‌های مختلف جدا از هم باشند. یعنی وقتی یك میز كتاب برگزار می‌شد؛ هم كتاب‌های چپ‌ترین گروه‌ها را روی آن می‌دیدید و هم كتاب‌های شهید مطهری را. در واقع گروه‌ها با گرایش‌های فكری مختلف با یكدیگر تعامل داشتند. بنده به مدت 23 سال عضو تمام‌وقت سازمان در خارج از ایران بودم. منظور از تمام‌وقت یعنی 24 ساعته در خدمت سازمان قرار داشتم. وظیفه من نیز فعالیت در بخش روابط بین‌المللی سازمان بود، به همین خاطر به كشورهای اروپایی و حتی آسیایی رفت و آمد زیادی داشتم».(1)
وی که از مسئولین سابق بخش روابط بین‌الملل سازمان مجاهدین خلق بوده است حدود 10 سال است که از این گروه جدا شده و به ایران بازگشته و به گفته خودش طی این مدت به مطالعه حول پدیده‌ای با عنوان فرقه‌های مخرب کنترل ذهن پرداخته است. از وی مقالات و مصاحبه‌های بسیاری در سال‌های گذشته منتشر شده است. کتاب «فرقه‌ها در میان ما» نوشته دکتر «مارگارت سینگر» نیز توسط وی ترجمه شده و با مقدمه‌ای از دکتر علی ربانی مدیر گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان در سال 1386 توسط انتشارات دانشگاه اصفهان به چاپ رسیده است. کتاب «اسیر در زنجیر دروغ» نوشته «آنتوان گسلر» که از فرانسه به فارسی برگردانده شده توسط ایشان ویرایش و پانویسی و با مقدمه‌ای توسط خود وی از جانب انتشارات جام جم به چاپ رسیده است.(2)
کتاب «گسستن بندها» نوشته کارشناس مقوله کنترل ذهن فرقه‌ای و امور فرقه‌ها «استیون حسن» نیز توسط مهندس خدابنده ترجمه گردیده که انتشارات جام جم آن را به چاپ رسانده است. این کتاب در مقایسه با کتاب «فرقه‌ها در میان ما» به بیانی ساده‌تر مقوله کنترل ذهن فرقه‌ای را که به تهدید اصلی هزاره سوم معروف گردیده مورد بررسی قرار می‌دهد.
اما کتاب «یک نفر، یک روز و سی سال» حکایت جدیدی از گروه منافقین است و اگرچه محتوای کتاب تماماً برگرفته از اظهار نظرهای محققان، اندیشمندان، نویسندگان یا انعکاس اظهارات اعضای پیشین این گروهک است اما با جمع‏بندی و کنارهم گذاشتن مقالات و بیانیه‌ها، مواضع سیاسی و بین‌المللی 30 سال گذشته این گروه می‌توان به وضوح دریافت که با یک جریان پیچیده، غیرشفاف و غیردمکراتیک، روبه رو هستیم. هدف از انتشار این کتاب نشان دادن خطرات، تهدیدات و آسیب‌های رشد فرقه‌ها در یک جامعه است.
کتاب همچنین حکایت رجوی است که یک روز (سی ام خرداد 1360) جنگ مسلحانه خود علیه مردم ایران را آغاز کرد تا جان بیش از 12هزار نفر را در اقدامات تروریستی خود بگیرد و در جریان تجاوز رژیم صدام به ایران، با آنها همگام شد تا ماهیت ضدایرانی خود را به نمایش بگذارد و در ادامه اقدامات جاسوسی خود، علیه منافع ملی از هیچ اقدامی رویگردان نشد. امتیاز این کتاب این است که تنها اثر منتشرشده‌ای است که مجموعه‌ای از دیدگاه‌های مختلف داخلی و خارجی را در خود جای داده است.
کمتر از یک دهه بعد، همین حرکت توسط رجوی به وقوع پیوست تا از باقیمانده مجاهدین و در جریان یک کودتای ایدئولوژیک و یک حرکت فرصت طلبانه راست‌گرا، سازمان را به یک فرقه تبدیل کند و پیروانش را متعهد سازد تا فداییان او شوند و برای اثبات فدایی بودن پیروانش از آنها خواست تا از همه متعلقات خود مانند خانواده، احساسات و حتی ملیت خود عبور کرده و آن را در جریان نشست‌های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک اثبات نمایند و از یک فرقه کمونیستی به گروهکی تروریستی تبدیل شوند.
این کتاب مستند در 800 صفحه و در چهار فصل تنظیم شده که سه فصل اول متناسب با نام کتاب و فصل چهارم شامل پیوست‌هاست. پس از دیباچه کتاب فصل اول به نقش رجوی به عنوان رهبر فرقه اختصاص دارد. فصل دوم کتاب به سی ام خرداد شصت و آغاز جنگ مسلحانه اختصاص یافته است. این واقعه تاریخی از منظر تعدادی از مورخان و محققان و نویسندگان و اعضای پیشین سازمان در داخل و خارج از کشور مورد تجزیه و تحلیل واقع شده تا پرده از واقعیتی بر دارند که سازمان همواره سعی بر کتمان آن دارد.
فصل سوم که بخش اعظم کتاب را تشکیل می‌دهد در سه قسمت تنظیم شده است. قسمت اول از فصل سوم، این فرقه را از منظر دیگران و اعضای پیشین نقد نموده تا مخاطب پی به واقعیت این فرقه ببرد. قسمت دوم شامل هفت بخش مستقل است که این گروه را از منظر خارجی از ابعاد سیاسی، حقوقی، حقوق بشری، بین‌المللی، رسانه‌ای، محققان و ایرانیان خارج از کشور مورد بررسی قرار داده است.
قسمت سوم از فصل سوم نیز به مواضع رسمی دولت‌های خارجی که در قالب بیانیه‌هایی منتشر شده است. بیانیه‌هایی که ماحصل تحقیقات و بررسی‌های طولانی مدت دولت‌ها یا نهادهای مستقل است که نتیجه دستاوردهایشان را مستقلا منتشر می‌کنند. در این فصل سی سال فعالیت‌های فرقه‌ای و تروریستی سازمان مجاهدین خلق از 30 خرداد سال 1360 تا سال 1390 مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. فصل چهارم کتاب نیز شامل پیوست‌ها و مستنداتی است که مخاطب را در جریان تاریخچه و تعدادی از آثاری که تاکنون درباره این گروه انتشار یافته است، قرار می‌دهد. اعترافات صدها تن از کسانی که در مقاطع مختلف در این فرقه عضویت داشته‌اند در آن منعکس گردیده است.
خدابنده معتقد است که فرقه رجوی مصداق سطر به سطر این کتاب است و بر این باور است که هیچ کس در برابر تهدید فرقه‌ها مصون نیست و تنها میزان آسیب‌پذیری افراد ممکن است متفاوت باشد و این بستگی به میزان تحصیلات و شرایط زندگی فرد دارد. به عقیده وی قربانیان اصلی فرقه‌ها، اعضای آن هستند. در این گروه فشار جمع باعث می‌شود که فرد در مناسبات فرقه گرفتار شود. خدابنده بر این باور است که افراد تحصیل کرده که دارای ذهن‌های پیچیده و مانوس به مسائل نظری هستند و همواره از متن اجتماع دورند، ساده‌تر گرفتار دام فرقه‌ها می‌شوند.
خدابنده، در گفت‌وگوی با روزنامه «جام‌جم» نحوه جدایی خود را از سازمان چنین توضیح می‌دهد: «قبل از هر چیز بگویم كه جداشدن از فرقه كار ساده‌ای نیست و اكثر افرادی كه جدا شده‌اند تیم نجات تشكیل می‌دهند و این تیم متشكل از اعضای سابق آن فرقه؛ خانواده و دوستان آنان به علاوه متخصصان روان‌شناس است. اعتقاد این فعالان آن است كه هر طور شده باید اعضای فرقه‌ها را نجات داد. داستان من هم یك خوش‌شانسی بود و به قول دوستان دعای مادر پشت سرم بود. وقتی آمریكا به عراق حمله كرد من در لندن بودم كه یكی از مسئولان سازمان فوت كرد و ما برای تشییع جنازه‌اش به پاریس رفتیم. آنجا یكی از مسئولان به من گفت به سفارت سوریه در فرانسه بروم و درخواست ویزا بدهم، چراكه سفارت سوریه در پاریس به هیچ‌یك از اعضای سازمان كه متقاضی ویزا بودند، ویزا نمی‌دهد. من هم وقتی این دستور صادر شد همین كار را كردم و از آنجا كه گذرنامه انگلیسی داشتم برایم ویزای 6 ماهه سوریه را صادر كردند و به این ترتیب به همراه یكی دیگر از اعضا به اسم جمیل ـ كه او هم شهروند انگلیسی محسوب می‌شد ـ راهی دمشق شدیم.
ما تا آن موقع نمی‌دانستیم كه سازمان در دمشق پایگاه دارد. سوریه به سازمان اجازه فعالیت نمی‌داد اما سازمان تحت عنوان یك شركت تجاری در سوریه پایگاه داشت. آنجا به ما گفتند كه باید به مرز «بوكمال» برویم و حدود 50 نفر از اعضای سازمان را كه می‌خواستند از عراق خارج شده، اما امكان خروجشان از سایر مرزهای عراق نبود، به سوریه منتقل كرده و از آنجا به اروپا ببریم. سوریه اجازه این كار را نمی‌داد و ما حدود 2 هفته به مرز می‌رفتیم و می‌آمدیم بلكه بتوانیم كاری كنیم. آن مرز خلوت بود و وقتی یك نفر از عراق وارد سوریه می‌شد، ماموران مرزی وی را به دقت مورد بررسی قرار می‌دادند.
تا این‌كه روزی یك زن سوری از مرز وارد خاك سوریه شد و ماموران در چمدان‌های وی 2 میلیون دلار كشف كردند. در سوریه داشتن حتی یك اسكناس صد دلاری در جیب ممنوع است چه برسد به 2 میلیون دلار پول نقد. آن زن هم می‌گوید این چمدان‌ها را یك ایرانی در آن سوی مرز به من داد تا به فردی به نام رحیم با مشخصات ظاهری اعلام شده بدهم. اسم تشكیلاتی من هم رحیم بود. ماموران مرزی وقتی اینها را می‌شنوند و وقتی می‌بینند مشخصات با من شبیه است صدایم زدند. به اتاق كه رفتم دیدم روی میز تعداد زیادی دلار چیده شده و لابه‌لای آنها نیز سی‌دی حاوی پیام رجوی و غیره وجود داشت.
به من گفتند این زن را می‌شناسی؟ زن هم بشدت ترسیده و در حال گریه‌كردن بود كه من گفتم نه! اسم من رحیم نیست و این هم پاسپورت من كه نشان می‌دهد اسمم ابراهیم خدابنده است. خلاصه گفتند اگر این‌طور است امضا كن كه این زن را نمی‌شناسی و این دلارها هم برای تو نیست. لحظاتی بعد جمیل وارد اتاق شد و گفت كه این پول‌ها برای ماست. با اعتراف او كه فكر می‌كرد اگر این حرف را بزند و ماموران بدانند عضو سازمان هستیم كاری به ما ندارند، دستگیر شده و به زندان منتقل شدیم. آنجا چند روزی در زندان بودیم تا این‌كه به ما گفته شد چون ما شهروند انگلیسی هستیم و با سفیر بریتانیا در دمشق درباره ما صحبت كرده‌اند، بزودی به لندن برمی‌گردیم. روز پرواز كه رسید ما را صدا كرده و با گرفتن فشار خونمان گفتند فشارمان بالاست و بهتر است برای این‌كه اتفاقی برایمان نیفتد چند تا قرص بخوریم. قرص‌ها را خوردیم و بیهوش‌شدن همان و وقتی چشم باز كردیم دیدیم در ایران و در زندان اوین هستیم. من به 15 سال زندان محكوم شدم كه حدود 4 سال و 4 ماه كیفرم را تحمل كرده و در زندان بودم، البته در طول این مدت بارها به مرخصی رفتم. در حال حاضر نیز به طور مشروط از زندان آزاد شده‌ام، چراكه هنوز روند قضایی پرونده‌ام تمام نشده است.(3)
 



1- گفتگو با ابراهیم خدا بنده عضو بریده منافقین، آکام نیوز 1390يکشنبه 28 اسفند.
2- ابراهیم خدابنده و مؤسسه انتشارات جام جم، انجمن نجات، 6 شهریور 1392.
3- در اردوگاه اشرف چه مي‌گذرد؟ روزنامه جام جم 14 اسفند 1390.



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.