هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 147    |    9 بهمن 1392

   


 



تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-6 و پایانی

صفحه نخست شماره 147

گپی خودمانی با کارولین اِلیس

ده سال از نگارش و انتشار یک اثر خودقوم‌نگارانه به کمک نامزدم، آرت بوخنر، دربارة سقط جنینی که اوایل رابطه‌مان اتفاق افتاده بود می‌گذشت که روزی از یک استاد دانشگاه ایمیلی دریافت کردم. او ماجرای من را به عنوان تکلیف درسی به شاگردانش در یکی از کلاس‌های مقطع لیسانس داده بود. وی در ایملیش پس از توضیح اینکه قصد داشته تا به دانشجویانش فرصتی برای نوشتن نظرات و انتقادات خود را بدهد از من خواسته بود چنانچه مایل به مشاهده پاسخ‌های آنان می‌باشم، نظرم را بگویم. من هم با وجودی که از پاسخ‌ها و واکنش‌های دانشجویان کمی مضطرب شده بودم، موافقت خودم را اعلام کردم.

ایمیل استادیار دانشگاه اینگونه شروع می‌شود:

«از دانشجویانم خواستم هر احساسی را که در حین خواندن متن شما تجربه می‌کنند، بنویسند. البته این کار اختیاری بود، اما بسیاری از آنان اشاره کردند که با خواندن متن شما خاطراتی برای‌شان زنده شد و من نیز می‌خواستم مجالی برای آنها فراهم کنم تا احساس حقیقی خودشان را به وضوح بیان کنند. لذا چند نفرشان برایم ایمیل فرستادند، و بعضی‌ها هم بیرون از کلاس حرف‌های‌شان را زدند.»

صفحات ایمیل را بالا و پایین کردم و دیدم که نظرات و دیدگاه‌های دانشجویان تقریباً شش صفحه می‌شود. نفس عمیقی کشیدم و شروع به خواندن کردم. اولین نفری که نامه‌اش را خطاب به من و آرت شروع کرده بود، نوشته بود که از روایت خودقوم‌نگارانة من به شدت متأثر شده است. او از صراحت کلام و تأمل در چنین مواردی خوشش می‌آید. در حین خواندن متن چندین بار گریسته و از اینکه کسی پریشان‌حالی، واقعیت، و سردرگمی‌های عاطفی در زمان بارداری ناخواسته و سقط جنین را بیان کرده سپاسگذار بود. ادامه نامة او چنین است:

«شاید من اتفاقی را که برای شما افتاد تجربه نکرده باشم، اما فکر نمی‌کنم از این بهتر می‌توانستم واقعیت سقط جنین را بفهمم یا حس کنم. بعضی قسمت‌های متن شما دلم را ریش‌ریش می‌کرد، اما اینگونه که شما موضوعی ممنوع و دردناک را به تصویر کشیده‌اید بسیار آموزنده و مفید بوده است. برای آنکه خوانندگان متن شما به احساس شما دقیقاً پی ببرند، لازم بوده که آنان را دچار احساسات آزاردهنده‌ای کنید.»


وی سپس چند سؤال می‌پرسد:

«چه انگیزه‌ای باعث شد تا این تجربة خصوصی زندگی‌تان را بدون رو دربایسی در اختیار این همه آدم بگذارید؟ فارغ از انگیزه‌های دانشگاهی‌تان چرا می‌خواستید دربارة سقط جنین بنویسید؟ خیلی کم پیدا می‌شود آدمی که سقط جنینش را تأئید کند چه برسد به اینکه درباره‌اش بنویسد. سر درنیاوردم این ماجرای سقط جنین بالاخره چه تأثیری روی رابطة شما با پدر بچه گذاشت. استاد ما می‌گفت که هنوز رابطة شما با آرت ادامه دارد، اما ببینم علاقه‌تان پس از سقط جنین به هم زیاد شد یا مشکلات لاینحلی به وجود آمد؟ دیدگاه شما در حال حاضر دربارة سقط جنین چیست؟ آیا هنوز هم فکر می‌کنید که شرایط امروز شما مثل همان روزهاست؟»

خوشم آمد و نفس راحتی کشیدم. معلوم بود که هدف ما از نگارش این ماجرا را فهمیده و دشواری انتخاب در آن زمان برای ما را با تمام وجودش حس کرده است. در حالی که دارم به نوشتن پاسخ سؤالات او می‌اندیشم چشمم به کلمة «پدر بچه» می‌افتد و بی‌اختیار آشوبی در دلم به پا می‌شود. می‌روم سراغ سؤال‌هایش؛ دو دلم، یک دلم می‌گوید از وضعیت فعلی رابطه‌ام با آرت چیزی ننویسم؛ یک دل دیگرم می‌گوید که این دانشجو حق دارد پاسخ عمیق و عالمانه‌ای را دریافت کند. نامش را در باکس آدرس ایمیل وارد می‌کنم و پس از تشکر از او به خاطر دیدگاه‌های تیزبینانه و همدلانه‌اش، چنین می‌نویسم:

«قصد اولیه ما این بود که رابطه‌مان و درد و رنجِ ناشی از تجربة سقط جنین را با هم مرور کنیم. خوشبختانه بعد از ده سال رابطة من و آرت بسیار رضایت‌بخش است، و نوشتن دربارة تجربه‌مان حتی ما را به هم نزدیکتر کرده است.
البته اگر چنین واقعه‌ای در زمان حاضر تکرار شود، قطعاً تصمیم متفاوتی می‌گیریم. دیگر نمی‌خواهم از تصمیمی که در سال 1990 گرفتیم، انتقاد کنم. آن زمان بهترین تصمیم را گرفتیم. اکنون جور دیگری دربارة سقط جنین فکر می‌کنم، و هر چند عقیده دارم که زنان باید در این مورد حق انتخاب داشته باشند ولی مطمئنم اگر این وضعیت دوباره برایم پیش بیاید خیلی به مشکل برمی‌خورم. به همین دلیل هم معتقدم که باید مردان و زنان را در مورد مسئولیت‌های دوران بارداری آگاه کرد. اصلاً باید مسئولیت را به آنان آموخت. من و شوهرم دوست داشتیم دوباره صاحب فرزند بشویم که نشد. اما با چهار سگ‌مان برای خود یک‌پا خانواده هستیم و از این بابت خوشیم.»

به سراغ نامة بعدی می‌روم. دختر خانمی است که نوشته مقالة من تصویر روشن و خردمندانه‌ای از عواطف ارائه داده و تشکر ویژه‌ای دارد از روایت تجربة مرد داستان، ولی وقتی در جایگاه خواننده مطلب من ارزیابی‌اش را می‌گوید معتقد است که فقط نیمی از حس و حال ماجرا را دریافت کرده زیرا هر کسی داستانش را به نحو خیلی متفاوتی بیان می‌کند. وی به اینکه من حاملگی‌ام را مشکل زندگی‌ام عنوان کرده‌ام معترض است و تفسیرش این است که در آن زمان خودم به هیچ وجه آمادگی مادر شدن نداشته‌ام.

به خواندن ادامه می‌دهم. پاسخ‌ها منفی‌تر می‌شوند و من را به این فکر می‌اندازد که نکند استادشان عمداً آنها را این‌طور مرتب کرده تا، به اصطلاح، زهرشان را بگیرد. اگر هدفش این بوده که مؤثر واقع نشد. نفر سوم بی‌آنکه نامش را نوشته باشد، می‌گوید که طرفدار زندگی است و از خواندن مقالة ما به شدت عذاب کشیده است. او از اینکه دیدگاه‌های پدر بچه هم قید شده خوشحال است و با درد و رنج زن همدردی می‌کند، اما با اشاره به علاقة فراوان خودش به بچه‌ها از سرنوشت جنین من و دردی که کشیده به شدت پریشان می‌شود.
 
چهارمین دانشجو نامش را نوشته و می‌گوید که هیجانات ما را دقیقاً باور دارد و حتی درد بدنی من را نیز در خود احساس کرده است. این مرد از خودش می‌پرسد، اگر قرار بود پدر و مادر خودش دست به چنین کاری بزنند، چه می‌شد؟ اگر او برای مادرش چیزی جز دردسر نداشت، مادرش باید چه می‌کرد؟ برای او جای سؤال است که آلیس و تِد [نامی که ما در کتاب به خودمان داده بودیم] چطور می‌توانستند بعد از آن عمل در آینه به خود نگاه کنند؟ آن دو با همدستی دکتر به جای خدا نشستند. در عین حال از کنار دشواری تصمیم ما و فشار طاقت‌فرسایی که بر قلب و احساس‌مان وارد کرده بی‌انصافانه عبور نمی‌کند.

مردد می‌مانم. خواندن چیزهایی که مردم معمولاً مستقیماً به شما نمی‌گویند سخت است. من که چنین نگاهی به خودم ندارم. نفس عمیقی می‌کشم و ادامه می‌دهم. آخرین نامه از همه تندتر است. با اینکه دانشجو نامش را ننوشته ولی از لحن کلامش می‌شد فهمید که مرد است؛ یکی از آن کاتولیک‌های دوآتشة مخالف سقط جنین که از بی‌اعتنایی به جان انسان‌ها و ناتوانی بشر از نگاه به چنین وضعیتی از منظر جنین متولدنشده حسابی جوش آورده است. وی در ادامه می‌نویسد:«این تصمیم ناشی از خوی راحت‌طلبی بشر گرفته شده است. آن دو [یعنی من و آرت] آنقدر خودشان را در کارشان غرق کرده‌اند که نمی‌توانند با شرایطی که به دست خودشان به وجود آورده‌اند، روبه‌رو شوند. استدلالات او چندین پاراگراف ادامه می‌یابد و نهایتاً با این جمله به پایان می‌رسد،«شما جنایت کردید.»

حرف‌های او تنم را می‌لرزانَد. دلم می‌خواهد رهای‌شان کنم، اما مثل روبه‌رو شدن با تجربة سخت سقط جنین، به خودم فشار می‌آورم تا ببینم آخرش چه می‌شود. بالاخره هر کسی به نحوی واکنش نشان می‌دهد، اما این محکوم شدن‌ها مثل نیشتری به قلبم فرومی‌رود که دردش به هر حال هزینة نوشتن یک خودقوم‌نگاری صادقانه و جدی است.

چند روز بعد، کامنت دیگری از دانشجوی دیگری دریافت می‌کنم. وقتی او به جای محکومیت من، داستان نویسنده‌ای را می‌نویسد که در سن شانزده‌سالگی گمان می‌کرد دوست دخترش حامله شده است، کمی راحت می‌شوم. مرد داستان او سعی کرده بود دوست دخترش را به سقط جنین ترغیب کند. این دانشجو با دختر داستان همدردی می‌کند ولی همدردی او موجب تسلای من نمی‌شود.

ایمیلی به استادیار دانشگاه می‌زنم و از او به خاطر ارسال نظرات دانشجویانش تشکر می‌کنم. برایش نوشتم که حرف‌های دانشجویان دلم را به درد آورد، ولی افزودم که درد هم بخشی از تجربة زیستة من است. حرف دلم را صادقانه به او زدم تا مبادا از بابت فرستادن این ایمیل‌ها خجلت‌زده شود. برایم جای سؤال بود که نوة یک کشیش چه واکنشی به این ماجرا نشان داده است؛ اعتقادات مذهبی این استاد چه تأثیری در نحوة ارائه داستان به دانشجویان و دریافت پاسخ‌های آنها داشته است. آیا همجنس‌باز بودن باعث شده تا با دید بازتری به این نوع قضایا نگاه کند یا خیر؟ او چیزی نمی‌گوید؛ من هم چیزی نمی‌پرسم. از او می‌خواهم که تشکر من را به دانشجویانش ابلاغ کند و به آنها بگوید که حرف‌های‌شان برایم آموزنده بود. روی دکمه SEND (ارسال) کلیک می‌کنم در حالی که به خودم می‌گویم واقعاً چیه چیزی آموختم؟ قبلاً می‌دانستم که مردم به چنین داستان‌هایی معمولاً سه جور واکنش نشان می‌دهند: حق زندگی، حق انتخاب، یا واکنش احساسی پیچیده‌ای آمیخته از تجربة زیستة دو مدل اول.

به آرت ایمیلی زدم و از او پرسیدم که آیا می‌خواهد جواب‌های دانشجویان را بخواند؟ هشدار دادم که خواندنش برای من دردناک بود. می‌ترسیدم برای او حتی دردناک‌تر نیز باشد. جواب داد که می‌خواهد آنها را ببیند. تنها چیزی که به هم می‌گوییم این است که خیلی از خواندن نامه‌ها ناراحت شدیم. یادمان آمد که بلافاصله بعد از سقط جنین، هر دو تا مدتی سکوت کردیم. دلیل اصلی نگارش این خودقوم‌نگاری هم همین سکوت بود.

وقتی آرت پاراگراف بالا را خواند، در حاشیه‌اش این جمله را نوشت:«من هم نکتة خاصی برای گفتن ندارم. آن زمان احساس می‌کردم که کار تمام شده و می‌دانم که خاطرات و احساساتم اکنون در لابه‌لای علاقة شدیدم به تو، سال‌هایی که بر ما گذشته، و گاهی غصه‌ام از بابت نداشتن فرزند پنهان شده و نیازی به یادآوری آنها ندارم. اگر الآن سکوت می‌کنم به این خاطر است که جنسش از جنس سکوت رخوت‌آور بعد از سقط جنین تو نیست، دست کم برای من این‌طور است.»

خودم هم که به عقب فکر می‌کنم، می‌بینم برای من این‌جور نبود.

مدتی از دریافت نامه‌های دانشجویان گذشته بود که ایمیلی از خانم کریستین کیسینجر به دستم رسید. او دانشجویی در مقطع لیسانس بود که ماجرای سقط جنین من را در بخشی از کلاس «درآمدی بر ارتباطات»(101) با موضوع پژوهشی دربارة روابط زن و مرد،(102) استفاده کرده بود. از من پرسیده بود که دوست دارم واکنش همکلاسی‌هایش را بخوانم؟ من هم ابراز علاقه کردم. او می‌نویسد که ماجرای سقط جنین من را در میان دیگر خودقوم‌نگاری‌هایی که در کلاس خوانده می‌شد، برای دانشجویان خوانده است، از جمله قطعه‌ای به نام «خویشاوندان مادری»(103) که دربارة مراقبت از مادرم نوشته بودم. شیوة گفتگوی من و آرت برای حل و فصل مسئله‌ای که در ابتدای رابطه‌مان به وجود آمده بود، توجه دانشجویان را جلب کرده و خیلی دوست داشتند بدانند ما چگونه با مانعی به نام انتخاب آن هم درست حدود ده هفته بعد از آشنایی‌مان کنار آمده‌ایم و چنان تصمیم مهمی را گرفته‌ایم. بحث دربارة احساسات ضد و نقیض دو طرف خیلی داغ بود. از یک سو می‌دانید که بناست به یک زندگی خاتمه بدهید، و از سوی دیگر با علم به اینکه موجود زنده‌ای در درون شما نفس می‌کشد، شکم‌تان را نوازش می‌کنید. اینجا کشمکشی بین رؤیاپردازی دربارة بچه، تولد و بزرگ کردن او و ضرورت پایان دادن به زندگی این موجود زنده درگرفته است. او می‌گوید که دانشجویان به این نتیجة قاطع نرسیدند که تِد علاقه‌ای به سقط جنین نامزدش داشته و با او همدردی می‌کردند، اما به هر حال حمایتش را از آلیس تحسین می‌کردند.

پنج سال بعد از نوشتن روایت سقط جنین، وقتی «خویشاوندان مادری» را می‌نوشتم دربارة علاقه به کودکان صحبت کردم. همکلاسی‌های کریستین با شنیدن این ماجرا گمان کرده بودند که من از تصمیم سقط جنین احساس پشیمانی می‌کردم. این دیدگاه‌ها کلاس را به بحث‌های جالبی کشانده بود. تنها یک دانشجوی فمینیست به نام سارا در کلاس با تصمیم سقط جنین کلنجار می‌رفت. او در فلسفة فکری‌اش طرفدار موضع حق انتخاب بود و به گفتة کریستین، برای نخستین مرتبه وقتی به شخصیت شما در داستان «خویشاوندان مادری» و علاقه‌تان به فرزند فکر می‌کرد، دچار نوعی گسیختگی فکری شده بود... خیلی برایش زور داشت که فکر کند شما ممکن است بعد از سقط جنین دچار عذاب وجدان شده باشید.

کریستین در طول آن ترم برایم می‌نوشت که هر گاه در کلاس بحث رابطة جنسی پیش می‌آید اغلب نام ما را به میان می‌آورند و می‌پرسند:«به نظر شما اگر کارولین و آرت در چنین شرایطی قرار بگیرند، چه کار می‌کنند؟» گویی آنها با تِد و آلیس به عنوان زوجی که رابطه‌ای آگاهانه و به شدت ارتباطی با هم داشتند، همذات‌پنداری می‌کنند. زوجی ژرف‌اندیش و صاحب‌نظر که می‌توانند دیگران را در حل و فصل مشکلات رابطه‌شان یاری کنند. دوست نداشتم برای آنها الگو باشم، اما پیام کریستین به من فهماند که این قطعات دارای ارزش آموزشی فراوانی هستند و می‌توانند در مباحث مربوط به چگونه زیستن مورد مقایسه قرار بگیرند.(104)

• خاتمه
همان‌طور که متوجه شدید، تاریخ شفاهی در میان شیو‌های مختلف تحقیقاتی در دنیا شیوه‌‌ای جدی، ثمربخش و متغیر است. مفیدیت تاریخ شفاهی علی‌الخصوص در گردآوری داد‌ه‌های پرمایه از چشم‌انداز کسانی که به طور سنتی به حاشیه جامعه و فرهنگ مسلط‌شان رانده شده‌اند و هیچ‌گاه به آنان اجازه بازنمایی نداده‌اند، نمایان می‌شود. بدین ترتیب، تاریخ شفاهی به راویان امکان می‌دهد تا صدای خود را به گوش دیگران برسانند و در زمینه یا بستری توانمندساز بتوانند مرجعیت خود را به ظهور و ثبوت برسانند؛ زمینه‌ای که تجربه‌های ارزشمند زندگی آنان را در قامت یک منبع مهم دانش شکوفا می‌کند و به رسمیت می‌شناسد. تاریخ شفاهی ابزار بی‌نظیری برای استقرار تجربة زندگی انسان‌ها در یک زمینة فرهنگی است. به عبارت دیگر، با توسل به این ابزار می‌توان داستان‌های شخصی آدم‌ها را به خاطرة جمعی، فرهنگ سیاسی، قدرت اجتماعی، و دیگر پدیده‌هایی از این دست پیوند زد و تعامل فرد و جامعه‌ای که در آن زندگی می کند را به نمایش گذاشت.
فراموش نکنیم که تاریخ شفاهی اساساً فرایندی مشارکتی است و مفهوم آن باید در فضایی کل‌نگرانه تعریف و تبیین شود. رابطة بین پژوهشگر و راوی مستلزم توجه ویژه‌ای است، و با تکیه بر نوعی دیالوگ صمیمیت‌ساز(105) باید خط مشی روشنی به کار گرفته شود که البته بازبینی آن در تمام مراحل پروژة تاریخ شفاهی از واجبات است. در انتها نیز یادآور می‌شویم که پژوهشگر نبایستی از توجه به ماتریکس تاریخ شفاهی غفلت ورزد، منظورمان تأثیر و تأثر شیوه یا ابزار، ملاحظات اخلاقی، و مصلحت‌اندیشی‌هاست.

 

• لغت‌نامه
ساختارهای روایی: اِتِر لوئیس (1991) از وقوع سه سبک روایی اصلی در فرایند مصاحبه تاریخ زندگی سخن می‌گوید:1-یکپارچه، 2-بخش‌بخش، و 3-مکالمه‌ای. ما نیز مقولة چهارمی را به این تقسیم‌بندی می‌افزاییم که در کلام کوهلر رایسمن به قصه‌گویی مقطعی (اپیزودیک) تعبیر شده است. شیوة نقل داستان راوی شما به تبعیت از همه قالب‌های روایی تا حد زیادی متأثر از عواملی مانند نژاد، طبقه، و جنسیت است. تحصیلات، شغل و موقعیت جغرافیایی نیز با این خصوصیات پیوند می‌خورند.

خودقوم‌نگاری: تحقیق، نگارش، داستان، و شیوه‌ای که تجارب شخصی و خودزیست‌نگارانة انسا‌ن‌ها را به وقایع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیوند می‌زند. عمل متعین، عواطف، تجلی عینی، خودآگاهی، و درون‌نگری که در قالب دیالوگ، صحنه‌های مختلف، شخصیت‌پردازی، و پیرنگ به نمایش درمی‌آیند مشخصه‌های گونه‌های خودقوم‌نگارانه به شمار می‌آیند. بنا بر این، خودقو‌م‌نگاری از سنت‌های نگارش ادبی تبعیت می‌کند.

تاریخ شفاهی: نوعی شیوة مصاحبه‌ایِ تشریحی، نامحدود و معمولاً در چندین جلسه است که پژوهشگر به وسیلة آن سعی می‌کند با شخصی دربارة زندگی‌اش یا جنبة مهمی از آن مصاحبه کند. این نوع مصاحبه کاملاً بر اساس مشارکت طرفین تحقق می‌یابد و به تولید محصولی نهایی موسوم به «روایت» ختم می‌شود.

 

 سؤالاتی برای مباحثه


1-دربارة برخی از تفاوت‌های تاریخ شفاهی و مصاحبة عمقی بحث کنید.
2-مزیت‌های تاریخ شفاهی چگونه برای پژوهشگر و راوی سودمند واقع می‌شود؟
3-چرا ایجاد رابطة صمیمانه بین پژوهشگر و راوی اهمیت دارد؟ و این رابطه چگونه موجب موفقیت فرایند تاریخ شفاهی می‌شود؟
4-«مرجعیت مشترک» را تعریف کنید و وجه افتراق آن با تاریخ شفاهی را بگویید. در این رساله به مواردی از زیان‌های مرجعیت مشترک برای فرایند پژوهش اشاره کردیم. آیا موارد دیگری را می‌توانید برشمارید؟ چند مشکل در این زمینه را بیان کنید.
5-پژوهشگری که قصد اجرای استراتژی مشارکتی را دارد به چه چیزهایی باید توجه کند؟ در جایی که پژوهشگر می‌خواهد میزان مشارکت راوی در پروژة تاریخ شفاهی را تعیین نماید چه ملاحظات اخلاقی‌ای را باید به خاطر داشته باشد؟ برای کارامدی یک پروژة تحقیقاتی مشارکتی چه پیشنهاداتی دارید؟
6-تغییر و تحولات اجتماعی و حمایت از فعالان این عرصه‌ها چگونه به کمک تاریخ شفاهی میسر می‌شود؟
7-خودقوم‌نگاری را تعریف کنید و علل استفاه از این شیوه را بگویید. چگونه می‌توان خلاقیت را در بازنمایی این داده‌ها دخالت داد؟ همکاری دیگران چگونه در تحقق اهداف خودقوم‌نگاری به پژوهشگر و پروژه‌اش سود می‌رسانَد؟
8-آیا به عقیدة شما فرایند مشارکت که به شکل‌گیری داده‌ها می‌انجامد لزوماً باید در خلال مرحلة تجزیه و تحلیل و بازنمایی پروژة تحقیقاتی نیز ادامه یابد؟
9-جامعه چگونه در شیوة بیان راویت یک فرد تأثیر می‌گذارد و چرا پژوهشگر باید این نکته اشاره کند؟
10-پژوهشگر و راوی با گذر از فراز و نشیب تاریخ شفاهی به تجربه‌هایی توانمندساز دست می‌یابند. چگونه این کار ممکن است؟
11-چنانچه فرضاً علاقمند به دانستن این نکته هستید که دختران نوجوان در جامعة آمریکایی چگونه از زیبایی زن در ذهن خود تصویر می‌سازند، توسل به شیوة تاریخ شفاهی در قیاس با شیوة مصاحبة عمقی چه مزایایی در برخواهد داشت؟
  

• سایت‌های پیشنهادی

کمیسیون عمومی آرشیو و تاریخ
http://www.gcab.org/oral.html
در اینجا به سهولت و بدون ابهام با مصاحبه‌گری تاریخ شفاهی آشنا می‌شوید. مراحل مصاحبه، نکاتی مفید و همچنین فهرستی از کتاب‌ها و مقالات مرجع نیز ارائه شده است.


نحوة گردآوری تاریخ شفاهی
http://www.usu.edu/oralhist/oh_howto.html
نتایج و پیامدهای ضبط تاریخ شفاهی در این سایت بیان شده و همچنین لینک دیگر سایت‌های مفیدی را که به گردآوری تاریخ شفاهی اختصاص یافته‌اند، معرفی می‌کند.

مصاحبه‌گری تاریخ شفاهی
http://www.cps.unt.edu/natla/web/oral_history-interviewing.htm
در این سایت، راهنمای مرحله به مرحلة ساده‌ای برای آشنایی با تاریخ شفاهی و اجرای آن ارائه شده و همچنین لینک حاوی نمونه‌هایی از فرم(برگة) انتشار و سؤالات مصاحبه نیز معرفی شده است.
 
مرکز مطالعة تاریخ و خاطره
http://www.indiana.edu/~cshm/oral_history.html
در این سایت، لینک‌های فنون مصاحبه‌گری تاریخ شفاهی، منابع، خبرنامه‌ها، و فرم‌ها(برگه) معرفی شده است. مفیدترین لینک معرفی‌شده در این سایت، مربوط به فنون مصاحبه است که شرح مفصلی از فنون تاریخ شفاهی در آن درج شده  است.

مرکز تاریخ شفاهی
http://www.lib.lsu.edu/special/williams/index.html
فهرستی از مکتوباتی شامل مقالات و کتاب‌های اینترنتی در این سایت قابل دسترسی است. همچنین لینک پروژه‌ها، فرم‌ها(برگه‌ها)، دیگر سایت‌ها و خبرنامه‌های‌شان نیز ارائه گردیده است. مأموریت مرکز ویلیامز گردآوری و صیانت از اطلاعات ارزشمند و منحصربه‌فرد تاریخ لوئیزیانا از طریق ضبط مصاحبه است. عدم ورود به این عرصه موجب فراموشی و محو خاطرات مردم این ایالت می‌شود.

انجمن جامعه‌شناسی آمریکا
http://www.asanet.org/public/IRBs_history.html
این سایت مشتمل بر اطلاعاتی دربارة مصاحبه‌های تاریخ شفاهی و قوانین نگهداری آنهاست.


101. introduction to Communication
102. relationship studies
103. maternal connections


104. ببینید:


The ethnographic I: A methodological novel about auto-ethnography. (C. Ellis, 2004, Walnut Creek: AltaMira Press),


که برای بحث کاملتر در باره این موضوع این قسمت از آن گزینش شده است. برای ماجرای اصلی ببینید:

 Ellis, C. and Bochner, A.P. (1992). Telling and performing personal stories: The constraints of choice in abortion. In Investigating subjectivity: Research on lived experience, C. Ellis and M. Flasherty (Eds.) (pp. 79-101). Newbury Park, CA: Sage.


همچنین در متن یاد شده از:


Ellis, C. (1996). Maternal connections. In Composing ethnography: Alternative forms of qualitative writing, C. Ellis and A. Bochner (Eds.) (pp. 540-243). Walnut Creek, CA: AltaMira Press.


105. rapport-building dialogue


کتابشناسی:


Anderson, K., & Jack, D. (1991). Learning to listen: Interview techniques and analysis. In S. Gluck, & D. Patai (Eds.), Women’s words: The feminist practice of oral history (pp. 11–26). New York: Routledge.
Botting, I. (2000). Understanding domestic service through oral history and the census: The case of Grand Falls, Newfoundland. Feminist Qualitative Research, 28(1, 2).[AUTHOR: do you have a page number for Botting?] [pages 99-120]
Candida Smith, R. (2001). Analytic strategies for oral history interviews. In J. Gubrium & J. Holstein (Eds.), Handbook of interviews research: Context & method (pp. 711–733). Thousand Oaks, CA: Sage.
Crothers, A. G. (March, 2002). Bringing history to life: Oral history, community research, and multiple levels of learning. The Journal of American History, 88 (4). Retrieved May 27, 2003 from, http://www.historycooperative.org
Dumont, J. (1978). The headman and I: Ambiguity and ambivalence in the fieldworking experience. Austin: University of Texas Press.
Ellis, C. (2004). The ethnographic I: The methodological novel about autoethnography. New York: AltaMira Press.
Etter-Lewis, G. (1991). Black women’s life stories: Reclaiming self in narrative texts. In S. Gluck, & D. Patai (Eds.), Women’s words: The feminist practice of oral history. New York: Routledge.
Frisch, M. (2003). Commentary: Sharing authority: Oral history and the collaborative process. The Oral History Review, 30(1), 111–113.
Frisch, M. (1989). A shared authority: Essays on the craft and meaning of oral and public history. New York: State University of New York.
Kerr, D. (2003). We know what the problem Is: Using oral history to develop a collaborative analysis of homelessness from the bottom up. The Oral History Review, 30(1), 27–45.
Kohler-Riessman, C. (1987). When gender is not enough: Women interviewing women. Gender and Society, 1, 172–207.
Leavy, Patricia. (1998). Claire oral history session two transcript.
Maines, D. (2001). Writing the self versus writing the other: Comparing autobiographical and life history data. Symbolic Interaction, 24(1), 105–111.
Marshall Clark, M. (2002). The September 11, 2001, oral history narrative and memory project: A first report. The Journal of American History, 89(2), 1–9.
Minister, K. (1991). A feminist frame for the oral history interview. In S. Gluck & D. Patai (Eds.), Women’s words: The feminist practice of oralhistory. New York: Routledge.
Portelli, A. (1991). The death of Luigi Trastulli and other stories: Form and meaning in oral history. Albany: State University of New York Press.
Rickard, W. (2003). Collaborating with sex workers in oral history. The Oral History Review, 30(1), 47–59.
Shopes, L. (2003). Sharing authority. The Oral History Review, 30(1), 103–110.
Shopes, L. (1994). When women interview women—and then publish it: Reflections on oral history, women’s history, and public history. Journal of Women’s History, 6(1), 98–108.
Sitzia, L. (2003). A shared authority: An impossible goal? The Oral History Review, 30(1), 87–101.
Slater, R. (2000). Using life histories to explore change: Women’s urban struggles in Cape Town, South Africa. Gender and Development, 8(2), 38–46.
Sparkes, A. (1994). Self, silence, and invisibility as a beginning teacher: A life history of lesbian experience. British Journal of Sociology of Education, 15(1), 93–119.
Tenni, C., Smyth, A., & Boucher, C. (2003). The researcher as autobiographer: Analyzing data written about oneself. The Qualitative Report, 8(1): 1–12.
Thomson, A. (2003). Introduction: Sharing authority: Oral history and the collaborative process. The Oral History Review, 30(1): 23–26.
Thomson, A. (1998). Fifty years on: An international perspective on oral history. The Journal of American History, 85(2), 581–595. [AUTHOR: no volume number?]
Williams, R. (2001). “I’m a keeper of information”: History-telling and voice. Oral History Review, 28(1), 41–63.
Wilmsen, C. (2001). For the record: Editing and the production of meaning in oral history. Oral History Review, 28(1), 65–85.
Wilson, A. (1996). Grandmother to granddaughter: Generations of oral history in a Dakota family. American Indian Quarterly, 20(1), 7–14.



منبع:
فصل پنجم با عنوان «تاریخ شفاهی: مصاحبة (خود)زیست‌نگاری به شیوة مشارکتی» از بخش دوم با عنوان «شیوه‌های گردآوری اطلاعات» از کتاب تمرین پژوهش کیفی به قلم شارلین ج. نگی هسه-بایبر و پاتریشیا ل. (لینا) لیوی، انتشارات سیج، 2005


The Practice of Qualitative Research by Sharlene J. Nagy Hesse-Biber and Patricia L. (Lina) Leavy (Aug 9, 2005), Part II: Methods of Data Collection, Chapter 5: ORAL HISTORY: A Collaborative Method of (Auto)Biography Interview


مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

پایان

مقاله کامل در سایت تاریخ شفاهی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.