زندگی خصوصی خانوادهها در شوروی
اورلاندو فایجیز ،پچپچهگران، زندگی خصوصی در روسیۀ استالین
[نیویورک]، انتشارات پنگوئن، 2008 [2007]، شابک: 0-01351-141-0-978
  
Soviet Families' Inner Lives 
Alexander Freund, University of Winnipeg 
Orlando Figes. The Whisperers. Private Life in Stalin's Russia. [New York:]
Penguin, 2008 [2007]. ISBN 978-0-141-01351-0.
چگونه وحشت از استالین «جهان درونی شهروندان عادی شوروی» را شکل داد (xxix)؟ برای پاسخ به این سؤال، مورخ بریتانیایی اورلاندو فایجیز، تیمی از محققین را تشکیل داد تا با روسها درباره زندگیشان از زمان انقلاب، مصاحبه کنند. آنها همچنین مدارک شخصی آنها را جمعآوری کردند و چندین آرشیو و یک وبسایت http://www.orlandfiges.com)) ایجاد کردند که در واقع ضمایم کتاب فایجیز است. «حوزه اخلاقی خانواده» (xxx) موضوعی است که روایت 700 صفحه ای فایجیز به آن پرداخته است. در این کاوش گسترده او استادانه انبوهی از منابع را به کار گرفت و توانست تاریخ پیچیدهای از تغییرات بیشمار روانی، احساسی، فکری، اجتماعی و فرهنگی را در دوره ای نزدیک به یک قرن، جمعآوری نماید. اصل این داستان پرجذبه و غالباً غم انگیز از زندگی روزمره خانوادهها در روسیه استالینی، براساس صدها سند شامل نامه، عکس، یادداشت روزانه، خاطره، تاریخ شفاهی، و اشخاصی که باصطلاح خودشان سند هستند، بدست آمده است. نتیجه، تاریخی از نحوه تفکر جامعه شوروی در دورهای طولانی است.
داستان فایجیز با رعایت ترتیب زمانی از سال 1917 تا سال 2006 پیش میرود و به سالهای سلطه استالین از حدود سال 1928 تا زمان مرگش در سال 1953، و سه سال بعد از آن تا زمان «سخنرانی مخفی» خروشچف (1956) میپردازد. بعد از انقلاب اکتبر، بلشویکهای لنین نسلی از کودکان را – که فایجیز آنها را «کودکان 1917» مینامد - با روحیه کمونیسم پرورش دادند تا حزب را جایگزین خانواده کنند و یک «شخصیت جمعی» شکل دهند(ص4). آنها کوشیدند تا جامعهای بدون خانواده بسازند، که به عنوان یکی از نهادهای سرکوب بورژوازی کنار گذاشته شد. به تدریج حوزه خصوصی فروپاشید و شکلهای جمعی زندگی و یک «نظام نظارت و انتقاد متقابل» یا خود-انضباطی جای آن را گرفت (ص35). در حالی که برخی از مردم بر سبک زندگی و تفکر روستایی و بورژوازی سنتی خود غلبه کردند، برخی دیگر زندگی دوگانه داشتند، در ظاهر مطابق خواستههای حزب زندگی میکردند، و در خفی ارزشها و عقاید قدیمی خود را حفظ میکردند. گرچه برای زندگی در روسیه پچ پچ کردن چیز تازهای نبود، پچ پچ به شکلی از ارتباط -برای بقا یا خیانت- وارد جامعه شد. پچپچهگر(1) بدون ترس از شنیده شدن پچ پچ میکند، یک خبرچین(2) هم پشت سر مردم نزد مسئولین پچ پچ میکند. در دوره حکومت استالین، «کل جامعه شوروی از دو نوع پچپچهگر تشکیل شده بود» و غالباً یک پچ پچ کننده هم پچپچهگر بود و هم خبرچین.
سالهای 1930-1928 شاهد اشتراکیسازی گسترده کشاورزی بود. این واقعه «شکست بزرگ» یا «[به علت] تخریب نوعی از زندگی که در طول قرن ها شکل گرفته بود، نقطه عطف عظیمی در تاریخ شوروی»، بود (ص81). فایجیز در روایت های پیاپی به طور مستندنشان می دهد چگونه حرص و حسد، روستائیان سرمست پیروزی و پسران نوجوان را به گروه کومسومول(3) (سازمان جوانان حزب کمونیست) ملحق ساخت، و دهقانان «ثروتمند» روستایی را که شاید تنها دارایی اشان یک تخت خواب بود، «کولاک»(4) نامیدند. سپس کولاکها را به اردوگاههای کار اجباری یا به دیگر شهرها فرستاندند. اسناد خصوصی تجربیات کولاکها و هم انگیزه تقبیح کنندگان را نشان می دهند. با این همه، این دیدگاه متوازن که البته مشخصه کل کتاب و یکی از نقاط قوت متعددکتاب است، به تحلیل وقایع از منظر همه افراد درگیر میپردازد و در عین حال آشکارا با قربانیان کمونیسم شوروی همدردی میکند.
بسیاری از فرزندان کولاک، نظیر فرزندان بورژواها و نجیبزادگان، اصالت اجتماعی و «زندگینامه فاسد» خود را پنهان کرده و کوشیدند تا شهروند خوب شوروی و عضو خوب حزب باشند. اغلب آنها «در نهایت استالینیستهای سرسخت شدند»(143). در دهه 1930، سیاستهای دولت اشتیاق جمعی آنها را از بین برد و در عوض به سمت ایجاد یک جامعه بسیار منظم و سلسله مراتبی حرکت کرد که در آن محرومیت مادی با از دست دادن کامل حریم خصوصی و پیدایش یک ترس همیشگی از خیانت، اتهام و بازداشت همراه شد. گرچه این تصویر جامعه استالینی بسیار غم انگیز است با این حال فایجیز جنبههای دیگر آن را نیز نشان میدهد و براساس خاطرات روزانه، نامهها و تاریخهای شفاهی توضیح میدهد که با این همه کودکان، دوران کودکی شادی داشتند و اعضای حزب تا حدّی به حزب ایمان داشتند که حتی دستگیری خودشان را به عنوان یک فداکاری لازم برای اهداف بزرگتر قلمداد میکردند.
برای مثال الکساندر تواروفسکی،(5) والدین و برادرانش را به کولاک بودن متهم کرد و موجب تبعید شدن آنها به اردوگاه کار اجباری شد. بعد از آن نیز طی چندین ملاقات با پدر و یکی از برادرانش به نام ایوان، مجدداً آنها را متهم به خیانت کرد. ایوان انگیزه برادرش را چنین توضیح می دهد: «من برای برادرم احساس تاسف میکنم. چه خوشم بیاید چه نیاید مجبورم اعتراف کنم که او از دهه 1920 یک عضو راستین کومسومول بوده است. اکنون فکر میکنم که الکساندر دید که خشونت انقلابی چگونه والدین ما، برادران و خواهران ما را از میان برد، و گرچه این کار غیرمنصفانه و اشتباه بود، اما آزمایشی بود برای این که او بتواند خودش را به عنوان یک عضو راستین کومسومول ثابت کند. [...] این منطق او بود: اگر از اشتراکیسازی حمایت کنید، بدان معناست که از انحلال کولاکها به عنوان یک طبقه حمایت کرده اید، و از نظر اخلاقی حق ندارید برای خانواده خود استثناء قائل شوید، آنها هم یکی از هزاران خانواده کولاک هستند» (6-135).
جامعه استالینی عامل جایی برای نهاد انسانیت باقی نگذاشت، و سپس تنها ابتداییترین شکل بقای فیزیکی، فرصت طلبی، فریبکاری، خیانت، و اتهام به جا ماند و حتی  شجاعت خطر پذیری برای کمک و نجات دیگران نیز از میان رفت. این جامعهای بود کاملاً عاری از حریم خصوصی. این جامعه یک پانوپتیکوم(6) اجتماعی بزرگ بود.(7) وقتی در مورد فضای زندگی شهرهای شوروی مطالعه میکنید انگار در حال خواندن کتاب 1984 نوشته جرج اورول هستید، به جز آن که صفحه تلویزیون «برادر بزرگ»(8) و میکروفهای مخفی جایشان را به دهها چشم و گوش همسایهها داده اند. دیوارهای نازک کاغذی بین اتاقهایی بلوکهای آپارتمانی بزرگ که خانوادهها در آنها زندگی میکردند (با آشپزخانه و حمام مشترک برای دهها نفر) استراق سمع را آسان میکرد، ساکنین را مجبور میکرد پچ پچ کنند و به خبرچینها این امکان را میداد تا پشت سرشان پچ پچ کنند. بیشتر درگیریها برخاسته از حسادت بود که غالباً با لو دادن و پچ پچ کردن اتهامات ابراز میشد. زندگی جمعی آپارتمانی «نوع جدیدی از شخصیت شورویایی» را ایجاد کرد که بر عادات و ارزشهای جمعی تاکید داشت. در خاطرات مردم تضاد آشکار و فاحشی میان این نظارت متجاوزانه و درک و حتی لذت بردن از زندگی جمعی و ارزشهای اشتراکی دیده میشود. گاهی فایجیز تردید دارد که چنین خاطرات مثبتی را باور کند یا خیر و یا آنها را یک نوستالوژیب داند؛ قطعاً جا برای تحقیق و تحلیل بیشتر درباره این نوع تجربیات و خاطرات وجود دارد.
[برخی از] شهروندان شوروی به چنین شرایط زندگی اعتراض کردند، اما در اقلیت بودند. درعوض فایجیز توجهاش را معطوف میلیونها نفری کرد که جذب نظام شده بودند، کسانی که واقعاً به آرمانشهر کمونیستی ایمان داشتند، تا حدی که مایل به چنین فداکاریهای قابل توجهی بودهاند. در این جا، به جای این که همه انرژی خود را صرف این موضوع کنیم که بفهمیم چرا تعداد بسیار اندکی از مردم به چنین نظامهایی اعتراض میکردند، این رویکرد فایجیز است که باید مورخین شفاهی را ترغیب کند  به این موضوع بپردازند و دریابند چرا مردم اغلب جذب سیستم میشدهاند. تاریخ شفاهی به خصوص برای چنین تحقیقاتی مناسب است. در واقع طرحهای مهم دهههای 1970 و 1980 در آلمان و ایتالیا دقیقاً بر این پرسشها متمرکز شده بودند: چرا در دهه 1930 طبقه کارگری چپ جذب ایدئولوژی نازی و فاشیست شد؟(9) 
سالهای «ترس بزرگ» (8-1937) سالهای دستگیری حداقل 3/1 میلیون نفر «به جرم جنایت علیه کشور» بود. وحشت بزرگ، در تاریخ شوروی به عنوان دورانی شناخته می شود که «یک سیاست حساب شده برای کشتار جمعی» حاکم بود (ص234). بلشویکها به جای آزار و اذیت کولاکها و دیگر افرادی که «زندگینامه فاسد» داشتند، متوجه خودشان شدند. احتمال دستگیری در سطوح بالای سلسله مراتب حزب بیشتر بود. از آنجایی که دستگیریها تصادفی به نظر میرسید (و اغلب نیز چنین بود)، همه با ترس دستگیری خود زندگی میکردند. تجربیات شخصی که  فایجیز از سالهای 41-1937 بازسازی میکند به شکل نفسگیری دردناک هستند. آنها داستانهای سیاه و سپید و خیر و شر ساده نیستند. بلکه مردم در یک ترس دائمی لو رفتن زندگی میکردند، بسیاری باور داشتند که در مورد آنها اشتباهی رخ داده و خیلی زود به خانواده خود باز میگردند. اما همسران و فرزندانشان پر از شک و تردید بودند. در اکثر مواقع، آنها بر اثر تبلیغات حزب، باور میکردند که همسر محبوبشان، پدر یا مادرشان واقعاً «دشمن خلق» است.
موج جدیدی از پچ پچها در کشور به راه افتاد؛ حتی بیشتر موضوعات، مکانها و مخاطب مکالمات تابو شده بودند. در کل خانوادهها و جامعه ساکت تر شدند. اکنون آنها تنها در حضور دولت،که طی دهه 1920 یاد گرفته بودند، یا در حضور همسایهها و دوستان،که طی دهه 1930 یاد گرفته بودند، پچ پچ نمیکردند. اکنون، حتی در حضور نزدیکترین اعضای خانواده شان نیز پچ پچ میکردند. «با پایان ارتباطات درست و واقعی، عدم اعتماد سراسر جامعه را فرا گرفت» (ص255). همه به یکدیگر مظنون بودند که یا جاسوس است یا «دشمن خلق». یقیناً «خبرچینان داوطلب و رسمی همه جا» بودند (ص258). بسیاری از کسانی که به اردوگاههای گولاگ(10) فرستاده میشدند «همچنان حزب را منبع همه عدالت میدانستند». آنها «همچنان به وجود «دشمن خلق» را باور داشتند» که البته خودشان را یکی از آنها نمی دانستند (صص 275،272).
 
1 - Шепчущий (shepchushchii)
2 - Шептун (sheptun)
3 - Komsomol
4 - кула́к (kulak)
5 - Aleksandr Tvardovsky
6 - Panopticon:
پانوپتیکوم نوعی ساختمان عمومی عموماً به صورت زندان است که جرمی بنتهمJeremy Bentham  فیلسوف و نظریه پرداز انگلیسی در اواخر قرن 18ام طراحی کرد. شکل طراحی این ساختمان به گونه ای است که یک ناظر می تواند بر همه سلول های دورادور خود از فراز یک برج مدور نظارت کند، بی آنکه نظارت شوندگان بدانند مورد نظارت هستند یا خیر. اگر چه از نظر فیزیکی برای یک ناظر ناممکن است که بتواند همه سلول ها را در یک زمان ببیند، اما واقعیت این است که افراد درون هر سلول این را نمی دانند و بنابراین باید به گونه ای رفتار کنند که گویی نظارت می شوند.

 
7 - Michel Foucault, Discipline and Punish: The Birth of the Prison (New York: Vintage, 1995)
8 - Big Brother
شخصیتی در کتاب 1984 جورج اورول 
9- Luisa Passerini, Fascism in Popular Memory: The Cultural Experience of the Turin Working Class (Cambridge: Cambridge University Press, 1987); ibid., “Italian Working Class Culture between the Wars: Consensus to Fascism and Work Ideology,” International Journal of Oral History 1/1 (1980): 4–27; Lutz Niethammer et al. (eds.), Lebensgeschichte und Sozialkultur im Ruhrgebiet 1930-1960, 3 vols. (Berlin: Dietz, 1983).
10 - Gulag
منبع:
Alexander Freund, “Soviet Families’ Inner Lives. Review
 of The Whisperers. Private Life in Stalin’s Russia by Figes.” Oral History Forum d’histoire orale 29 (2009), pp. 1-8.