هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 10    |    29 دي 1389

   


 

بر خاک بخواب نازنین، تختی نیست!...


کوچه نقاش ها


تاریخ شفاهی شهید شاه آبادی - 2 (نگاه باز شهيد شاه آبادي به مسائل)


خاطره ای از سفر شمس آل احمد به کوبا


«شمس به روايت شمس» منتشر شد


خاطراتی از دکتر شریعتی از زبان يك كشاورز مزينانی


خاطرات احمد منصوری


تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-۶ (معركه مصاحبه)


شماره ۷۸-۷۷ مجله بخارا


تاریخ اجتماعی و تاریخ شفاهی


تاریخ شفاهی تئاتر معاصر ایران کتاب می‌شود


با خدا مشورت کردم (تاریخ شفاهی مدارس اسلامی ایران به راویت محمد دادگسترنیا)


تدوين تجربيات خبرگان قنات، سندی معتبر درمطالعات شفاهی


پژوهشي خواندني روي پرچم‌ و نماد كشورهاي جهان


کاربرد جغرافیا در تاریخ


راوي "پاييز 59":هنوز كتاب خاطراتم را نخوانده‌ام!


تاریخ شفاهی مسجد جلیلی


خواهم گفت چرا


سطوح و اصول «روش‌شناسي» ناظر به «تحليل تاريخ»


روايت حسين منصف از شب هاي موصل


درآمدی بر تاریخ نگاری انقلاب اسلامی


زندگي‌نامه فرمانده تبليغات دفاع مقدس


سیر خاطره نگاری زنان در دوره قاجار


چاپ سيزدهم «تاريخ تمدن اسلام» زيدان


 



تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-۶ (معركه مصاحبه)

صفحه نخست شماره 10

درآمد

اگرچه امروز مصاحبه در برخي موارد با روش جامعه‌شناسي معادل دانسته شده و جامعه‌شناسي خود به علم مصاحبه مبدل گرديده، تا جايي كه جامعه‌شناسان آمريكاي شمالي ـ اندكي كُندتر از جامعه‌شناسان ساير كشورها جملگي مصاحبه‌گر شده‌اند و مصاحبه‌ ابزار آنها به شمار مي‌رود و يكي از مراحل تحقيق محسوب است (ر.ك: مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي، دكتر دلاور ...) در برخي از كشورها خاصه در جامعه ما و در سطح رسانه‌هاي عمومي، مصاحبه، از جمله در مطبوعات ـ به قول دوروژه، «خصلتي غيرجدي» دارد و در بي‌اعتبار كردن، نوع حرفه‌اي آن با فرو كاستن اعتماد نخبگان در ارائه آراي كارشناسي خود، سهمي به‌سزا داشته‌اند.

اكنون به بركت تكنولوژي پيشرفته و توزيع بي‌دريغ ابزار و لوازم تمام اتوماتيك، در جوامعي چنين، از ضبط صوت و تصوير براي شكار لحظه‌ها و در واقع غافلگيري در خصوصي‌ترين حريم‌ها، در نامحدودترين شكل انساني خود، استفاده مي‌شود. با فشردن تكمه (شاتر) دوربين و ضبط (ركورد) و پخش صوت، و تكرار تمام نشدني اين عبارت هرزه و فنر دررفته و نخ‌نما كه: نظرتان راجع به ... چيست؟ كليدي جادويي كه در برخورد با عموم مردم صميمي و ساده‌دل و با سعه‌صدر، ولو در زمره اهل بصيرت هر در بسته‌اي را باز مي‌كند. بي‌هيچ مقدمه‌اي از باب شناخت موضوع و مطالعه كافي در پرسش و تيپ مخاطب پاسخگو. چندان يله و بي‌آغاز و فرجام كه متن مطبوعاتي آن بتواند از سر صفحه با حرف «س» شروع و با حرف همشيره خود «ج» تا بي‌نهايت ادامه يابد. كاري كه از يك منشي تلفني (انسرينگ) و يك كودك و موجود دست‌آموز ساخته است. يك مصاحبه خياباني و سينمايي! از باب نظر‌سنجي و نظاير آن، از مصاديق بارز اين جريان هستند. از مقوله «سنگ مفت گنجشك مفت» و «تير در تاريكي انداختن» و بعد دور آن را خط كشيدن و به عنوان دانش و بينشس براي آن صغرا و كبرا چيدن و با عدد و رقم و نمودار و جدول آن را توجيه كردن و عموميت دادن.

و در واقع نوعي خوداشتغالي ـ براي تهيه‌كننده و سرگرمي و تفريح در ضبط و پخش براي خلق، و دور و تسلسل باطل و داده‌پردازي مدرن. براي گذران اوقات فراغت مردم و نشستن به تماشاي يكديگر، منتها نه سركوچه و گذر محل و چهره به چهره، در روز تعطيل كه به وسيله مانيتور، علي‌الدوام و البته كنترل شده، در حدي كه آب در دل كسي تكان نخورد. و اين همان جعبه جادويي است كه همچنان به عنوان دانشگاه عمومي ايفاي نقش مي‌كند!

معركه مصاحبه

جنگ با آنكه از جنس انقلاب مردمي نيست و اغلب به اراده دول شكل مي‌گيرد، از حيث پيش‌بيني‌ناپذيري نتايج آن، تقريباً تفاوتي با پديده انقلاب ندارد. جنگي كه با تجاوز عراق به ايران رسماً كليد خورد، اگرچه در يك سوي آن، پنهان و آشكار قدرتهاي نظامي ـ سياسي و جهان سرمايه‌داري با مدرن‌ترين وسايل و پيچيده‌ترين دسايس خود ايستاده‌اند، مثل نظام نوپاي جمهوري اسلامي، به‌خصوص در سالهاي نخستين جنگ، آنان نيز به روش سعي و خطا عمل كرده‌اند، هم از اين روي با پديده‌هاي فراوان نوظهور، در ابعاد انساني و در روش مقابله روبرو بودند. اگرچه در يك محاصره كامل و تحريم همه‌جانبه با وجود نيازهاي طبيعي شناخته شده و محدوديت‌هاي جغرافيايي غيرقابل اجتناب كه با خلاقيت در باريك‌ترين نوع آن نمي‌توان شرايط را عوض كرد، پيشاپيش مي‌تواند حدس زد كار كشور ضعيف‌تر به كجا خواهد كشيد.

غرض، غير از ناديده‌ها، نانوشته‌ها و ناگفته‌هاي غيرقابل شمارش در عرصه فرهنگ عمومي، در سطح مديريت جنگ و كم و كيف تصميم‌سازي و تصميم‌گيري كارگزاران و ساز و كار اتخاذ شده نيز، در هيچ يك از حوزه‌ها تحقيقاً (و نه تقريباً) تحقيق قابل تأليف و تدريس صورت نبسته است؛ لااقل در پيش از 50 زمينه كه مورد مطالعه كتابخانه‌اي و ميداني ما بوده است. در حد يك رساله و كتابچه كه لااقل همين بكر بودن زمينه‌هاي پژوهش را نشان دهد. و (هرچند شكننده) فاش مي‌كند كه هيچ يك از اين سازمانهاي عريض و طويل... در حوزه مسئوليت خود در رابطه مستقيم و يا غيرمستقيم با جبهه پايداري، پس از چندين سال يك جمع‌بندي حتي درون‌سازماني كه صدر و ذيل حضور ايشان را به توصيف و تحليل بكشد و براي نه نسل‌ يا نسل‌هاي بعد كه براي خود عوامل مؤثر در جنگ كه اينك دهه 5 و 6 زندگي خود را سپري مي‌كنند، در اختيار ندارند و چشمشان هرچند غيرمنطقي به دست اين و آن است. تا چه رسد به يك اثر قابل انتشار و عرضه عام.

جز در بخش نظامي و تا حدودي سياسي، دولت، نهادهاي ذيربط اهتمام شايسته‌اي نه تنها به نيروي عظيم انساني كه به اسناد و مدارك، ابزار و ابنيه و آثار منقول و غيرمنقول نيز نداشته‌اند. مصاحبه‌هايي كه اين جُستار در پي آن مجال طرح و توضيح يافته‌اند، نه تنها در شرح رخدادها و جزئيات مندرج آن كه در اشارات و سكوت و صراحت راويان آن، دقايقي مستتر است كه بعضاً حاوي سرنخ و اسم و آدرس جديدي است كه ممكن است در نوع خود جريان بينش و نگرش ما را در عرف باور موجود در هر حوزه دگرگون كند. اگرچه امكان بازخواني و بازنمايي آن امروز به‌تمامه وجود نداشته باشد.

اما حبّ و بغض ناشي از اعتماد و ايمان و انكار خصمانه در مجموع مانع از اين شده است كه مؤمن و كافر به اين بُرهه تاريخي (نه تاريخ)، به يك نسبت بي‌مهري روا دارند. چنان كه پيروان دو فرقه شيعه و سني نسبت به قرآن و سنت نبوي. در حالي كه هر دو به محوريت و مركزيت اين دو اذعان دارند. بنابراين مبناي مشترك موافق و مخالف در دو سو جهل است. و از آنجا كه حصول معرفت موكول به رنج و استقامت است، هر دو گروه از آن كناره مي‌گيرند و اين وسط آن سرمايه اجتماعي عظيم از فراموشي به خاموشي مي‌گرايد. در مسير دستيابي به راوي براي مصاحبه، شرايط اجتماعي باعث مي‌شود او بيش از پيش از آن كه به نقطه نظرات شما توجه نشان دهد از نسبت شما با مجاري قدرت و نهادهاي متولي اسمي امور بپرسد و با اين احتساب متقابلاً تو در آن طرف خط و ميز معارفه، براي پيشگيري از هر اختلال و شائبه‌اي، بديهي است برابر اين سناريوي نانوشته بازي كني. به اين معني كه با نگفتن همه حقيقت به دروغ‌هايي كه در واقع بقول نيچه با معصوميتي از سر نياز توأم‌اند، سعي كني مورد پسند واقع شوي حتي اگر آدم خوب و قابل قبولي باشي از اين روي كه مي‌گويند «خوب بودن كافي نيست بايد خوب به نظر برسي»، دست از پا خطا نكني. چيزي شبيه خواستگاري، مصاحبه‌ پذيرش كار و درس و نظاير آن.

و از همين قبيل است اسم و آدرس و تلفن دادن كه مي‌گويند دوتايش در مراودات تجاري بهتر از يكي است، هرچند در خانه خود، فرزندت نقش منشي تلفني دفتر مدير را بازي ‌كند و با دراز و كوتاه كردن زيرانداز منزلت و جابجايي وسايل آن، مرتب در آمد و شدها از يك محل مسكوني نقش اداري بگيري! در حالي كه تو جز انگيزه و اشتياق و اندكي جسارت و جنبه، چيز ديگري در بساط نداري. عاشق آس و پاسي كه آن عشق هم از معشوق و به معشوق است.

اما وقتي از چشم مخاطب بنگريم، كسي كه حتي اگر براي او ديده و شناخته باشي، دليلي نمي‌يابي كه او موقعيت تو را درك كند و براي آن‌چه تنها دغدغه توست، ولو بنام دين و دانش و ملت و مقاومت مردانه ايشان، به صرف ادعا و عمل حرفه‌اي تو در آن وادي تمام اولويت‌هاي كار و زندگي و فراغت خود را تعطيل و تحت‌الشعاع مسئوليت شما قرار دهد. هرچند رفتار تو مخلصانه و غيرمنفعت‌طلبانه باشد.

بنابراين توافق و تراضي عاري از فشارهاي اخلاقي دوجانبه و البته وفاي به اين عهد پس از انعقاد، انساني خواهد بود. در غير اين صورت بايد انتظار هر نوع اريب و انحراف از متن مشاركت را داشته باشي؛ چنان كه ما در اوايل با آن مواجه بوديم. ببينيد وقتي به‌واسطه‌اي به شخص راوي معرفي شدي، اول، آن رابط و نوع تعامل بين او با ايشان است كه در اين بين سايه مي‌اندازد و در درجه بعد شخصيت شكل گرفته او كه به اندازه ميل و تعلق اراده‌اش به انجام مصاحبه در نحوه اين همكاري مؤثر است و در درجه سوم شرايط فعلي و درگير روزانه‌اي كه اتفاقاً با نقطه تقاضاي شما تلاقي كرده است؛ به اين ترتيب ديگر رنجش خاطري در هيچ سطحي بخاطر عدم ملازمت شكل نمي‌گيرد و اگر گرفت تو آن را بخود نمي‌گيري جز آنكه موجب تأديب نفست شود كه به‌قول مولانا: ...

اين جفا با تو نباشد اي پسر بلكه با وصف بدي اندر تو در

فرايند مصاحبه

جز آنچه در بخش «گزينش و پذيرش» گذشت، بايد از حُسن شهرت پژوهشگر در موضوع مورد مصاحبه، عدم سوء سابقه سياسي و جناحي وي در پوشش مورد نياز فراجناحي براي جلب حداكثري راويان در يك حوزه، برخورداري از دوست و آشنا و معرّف متفاوت و مؤثر در رابطه با نخبگان و مسئولان ممتاز، بايد نام برد كه مي‌تواند جزو پيشينه راهگشاي پرسشگر نزد پاسخگو تلقي شود.

جمع صبر و سعي و توكل توأم با تلاش كه نطفه آن در همان تماس و ارتباط اوليه منعقد مي‌شود تا آخرين دقايق مصاحبه، نياز به تعقيب و مراقبت جدّي دارد و تأثير آن در گرو تعليم و تربيتي بودن امر است تا نوعي پلي‌تيك و ترفند كه در صورت نخست حاصل‌اش اخلاص عمل با راوي است كه فطرتاً قابل تشخيص و تميز است.

اما نمي‌دانيم قرابت نسلي و عصري در اين پرسش‌ و پاسخ چه اندازه براي پيچيدگي‌هاي بحث راه‌گشاست. اينكه تو به خاطر حضور حاشيه‌اي‌ات در متن تجربه راوي (علاوه بر مقدمات ضروري حرفه‌اي) بتواني با ذكر شواهد و مصاديق مفهوم مورد گفت‌وگو، به‌ويژه بيش از لايه رسانه‌اي اطلاع‌رساني شده، با نشان دادن تسلط‌ات بر جزئيات، راوي را وادار كني نكات باريكتر و عميق‌تري را با تو در ميان بگذارد و به نحوي مصاحبه به يك ميز مذاكره دوجانبه نزديك شود.

به هرحال به اندازه اختلاف زبان، مذهب، مليّت، گرايش خاص سياسي، جايگاه طبقاتي و بعضاً سن و سال و جنسيت مي‌تواند همدلي و همكاري مؤثر در گفت‌وگو آسيب ببيند. هم از اين روست كه در بازار كسب و كار، براي جلب مشاركت بيشتر مردم و مشتري به اين ملاحظات توجه مي‌شود. اما اينكه بتواني هر فرد نخبه و راوي را چنان كه هست بپذيري (به يك معني دوست بداري) البته كار سهل ممتنعي خواهد بود. خصوصاً اگر اين «نحوه بودن» وي احياناً مخلّ مقصود مصاحبه باشد؛ به عنوان مثال هواداري(سمپاتي) شديد راوي نسبت به دولت و حكومت يا چيدمان مكان، زمان و ادبيات حاكم بر جلسه: مقدس‌مآبي يا هتك حرمت و نظاير آن. و تو جز با ارائه ظرفيت بيشتر نمي‌تواني به ما في‌الضمير راوي پي ببري؛ چون او به هرحال بايد با تو احساس خودي بودن و راحتي كند و درگير شل و سفت كردن كلام و خوف رجاي آن نشود. موضوع مصاحبه و تيپ و شئونات پرسشگر چندان چشم دل او را سير كند كه نخواهد در يك كشمكش دائمي با خود و با او، روزه شك‌دار بگيرد و در يك هوشياري (از نوع برابر با رقيب نشستن) بخواهد به نحوي طرف را از سر خود وا كند و پرپيداست در چنين شرايطي معركه مصاحبه‌اي در نمي‌گيرد.

در موارد ديگر ممكن است مصاحبه جزو برنامه كسي نباشد در حدي كه از آن در افواه با عنوان روزه سكوت ياد كنند. به اين معني كه پاسخگو علي‌الطلاق، با وجود به‌اصطلاح مُهره مهم بودن طي دو دهه و بيشتر راجع به چند و چون مسئوليت خود با هيچ‌كس سخن نگفته باشد، پس ما نيز لابد بايد به خيل منتظران بپيونديم و بگوييم: غيرتسليم و رضا كوچاره‌اي؟!

مصاحبه غيررسانه‌اي آرشيوسازانه

نكته ديگر در جنبه‌هاي سلبي، عرف نشدن مصاحبه غيررسانه‌اي، آرشيوسازانه است كه از استثناي مجموعه مصاحبه‌هاي مربوط به انقلاب، زندانيان سياسي رژيم پهلوي و معدودي مربوط به جنگ تحميلي كه بگذريم، در كشور ما هنوز به طور جدّي، مصاحبه به عنوان روش تحقيق در جامعه‌شناسي، مورد شناسايي قرار نگرفته است. خصوصاً در پروژه‌هاي غيردولتي از جنس مصاحبه‌هاي مربوط به رساله دكتري. و همين عدم رواج و رونق است كه موضوع را امنيتي مي‌كند و كساني كه براي خود حرمت و منزلتي دارند و در جريان بي‌مسئوليتي رسانه‌ها (عموماً) از حيث عدم امانت‌داري هستند، خاصه در مسائل معاصر به سختي حاضر به همكاري مي‌شوند. و من به سهم خود من البدو الي الختم، از تنش‌هاي اين شرايط حاكم بر جامعه بي‌بهره نبودم و آثار انتشار يافته‌ام و پاورقي اغلب آنها در مطبوعات و نقد و نظرهاي ارباب بصيرت پيرامون آن، طي دو دهه، هرگز به دادم نرسيد.

و چنانچه پيشتر اشاره شد، نوعي از مصاحبه با نخبگان است كه به‌اندازه فاصله نگرفتن‌شان از مجاري قدرت، عموماً با وجود انجام شدن حالت صوري و فرماليته دارند و از اين حيث بين معاون يك سازمان با وزير و رئيس جمهور تفاوت چشمگيري وجود ندارد. جمله ايشان در مصاحبه ـ يك ساعت باشد يا ده ساعت ـ ساختار و بهتر است بگوييم كليشه‌هاي مورد نظر خودشان را به شما تحميل مي‌كنند و تو با فرض فرصت كافي از شكستن سدّ رأي و شيوه و آداب نوعاً ديپلماتيك مصاحبه با ايشان عاجزي.

عوض كردن مسير بحث كه مثل يك قطعه حفظ شده به صورت منولوگ تكرار مي‌شود، يا گرفتن پاسخ صريح و روشن در بديهي‌ترين مسائل و غيرسياسي‌ترين‌شان، از طرق مختلف جداً كار ساده‌اي نيست. همه ترفندها و ابزار و لوازم ساده و غير چشم پركن كارشناسي شده و تجربه‌هاي ميداني و مطالعاتي تو نمي‌تواند اين خندق فاصله و زباني را كه گويي مثل قلم امضا مي‌كند و مشغول ديكته كردن كلمه به كلمه عبارات است، با مشاركت معقول خود مخدوش كني. اين فضاي به شدت رسمي و سخني كه با ايستادن كاست مي‌ايستيد و در عوض كردن كارت حافظه، چون نقطه ـ ويرگول مكث مي‌كند و با كنترل تمام، ادامه جمله را به راه‌اندازي مجدّد وسايل موكول مي‌كند!

قطعاً از چنين مصاحبه‌اي توقع معركه شدن نمي‌توان داشت؛ چون احساسات به‌شدت كنترل و حتي سركوب مي‌شوند و از نشانه‌هاي بارز چنين گفت‌وگوهايي تقسيم مجموع ساعات مصاحبه (با فرض جدّي تلقي كردن پرسش‌ها) به بخش‌هاي بسيار ناچيز است. در حالي كه راوي از نظر وقت آنقدر در مضيقه نيست كه نتواند پس از ماهها انتظار 2ـ3 ساعت از برنامه خود را به اين امر اختصاص دهد.

بي‌شك اين وضعيت يكسره مربوط به مديريت مصاحبه نيست؛ بخشي از آن به جسارت عاري از رفتار عاطفي فرد برمي‌گردد و اينكه برايش مهم نيست شما با فرض داشتن سن و سال، سوابق و ... از چه نقطه و فاصله‌اي و به چه نحوي براي رسيدن به يك جلسه 30 دقيقه‌اي طي طريق مي‌كني؛ اما براي پرسشگر، هرچند در خلال ساعتها مصاحبه، دستيابي ولو به يك نكته، سرخط و سرپل از چنان اهميت اكتشافي متفاوتي برخوردار است كه با طيب خاطر خود را تسليم چنين جريان و جبري كند.

در بحث مربوط به اجرت صرف وقت اگرچه من با بيش از يكي دو راوي مواجه نبودم و اساساً در جامعه ما ناشناخته و شايد در مورد دفاع مقدس نوعي اهانت تلقي شود، پيشكش يك دوره «فرهنگنامه جبهه» كه هم از جنس جنگ بود و هم به‌اندازه كافي متنوع و در جاي خود شايد متفاوت از ساير آثار اين دوره، مي‌توانست پيش و يا در حين مصاحبه و بعضاً پس از آن از باب قدرشناسي، نوعي معرفي پرسشگر نيز تلقي شود و راه مصاحبه را هموار كند. البته اصل ارسال اين مجموعه 8 جلدي و تعداد و نوع مجلات آن، حسب مورد يكسان نبود.

ارسال سؤال

در روند آماده‌سازي فضاي مطلوب مصاحبه، از جمله مسائل، مشروط كردن مصاحبه به ارسال سؤالات است كه برخي پا را از آن فراتر گذاشته، توقع نسخه‌اي از مصاحبه انجام شده با افراد همتراز خود را دارند. در مورد تقاضاي نخست بايد عرض كنم من در بين صدها ساعت مصاحبه، تنها در سه مورد به اين خواسته تن در دادم. چون (چنان كه بحث آن خواهد گذشت) به‌شدت اصل گفت‌وگو و كيفيت آن را مخدوش خواهد كرد؛ اما از آن دو، يكي جانشين فرمانده كل قوا در جنگ، حضرت آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني بود كه همان 32 پرسش عيناً مبناي مصاحبه مكتوب بنده با ايشان شد، ديگري نخست‌وزير جنگ تحميلي، جناب مهندس ميرحسين موسوي و شخص سوم رئيس يك سازمان كه پيشاپيش تن زدن ايشان از گفت‌وگو مسلم بود؛ اما از باب اتمام حجت و گرفتن بهانه از ايشان، چند پرسش (برخلاف موارد كامل و تايپ شده پيشين) دستنويس را از طريق فكس تقديم كردم و چنانچه انتظار مي‌رفت، از همان معدود افرادي بود كه آداب به جا مي‌آورند، به صراحت به شما پاسخ رد نمي‌دهند و با شيوه مخصوص به خود شما را در پي‌گيري از پا مي‌اندازند!

اما در مورد تقاضاي ارسال پرسش‌ها پيش از مصاحبه كه عموميت نيز ندارد، بايد گفت: يك آبشخور ندارد. ترس از غافلگيري و به هم ريختن ذهنيت فرد مي‌تواند يكي از آنها باشد. بسا كه شخص واقعاً احساس آمادگي نداشته و با رؤيت نوع سؤالات بخواهد خود را براي برخورد مناسب و پاسخ‌هاي نسبتاً جامع‌تر، ساخته و پرداخته كند. چنان كه بعضي از آقايان بعد از جلسات اول و اشراف يافتن به سنخ گفت‌وگو، با دست نسبتاً پر از اسناد و مدارك در جلسات بعد حضور به‌هم مي‌رسانند و اين البته خوش‌بينانه‌ترين صورت متصور است. قشر ديگر احتمالاً كساني هستند كه با دريافت پرسش‌ها و اطلاع از كم و كيف آن، مي‌خواهند پژوهشگر را مورد ارزيابي قرار دهند و دانش و بينش سياسي او را محك بزنند و در درجه بعد ببينند آيا در سطح و شأن خودشان قرار دارد يا خير و بالاخره وقت صرف كردن با او مقرون به صرفه هست يا نه؟

محقق معمولاً از باب مواجه نشدن با اين مشكل شناخته شده است كه در اولين تماس تلفني يا حضور معارفه‌اي خود، تلويحاً ضمن اشاره به پرسش‌هاي كليدي مصاحبه، از اشخاص نسبتاً مهمي نام مي‌برد كه قبلاً در همان زمينه مورد مصاحبه قرار گرفته‌اند. اگرچه ممكن است بعضاً مورد خوشايند مخاطب قرار نگيرد، اما ريسك آن بالا نيست؛ مثلاً رئيس يك سازمان با هر گرايشي به هرحال رئيس سازمان و يا وكيل و وزير و سفير است. و اين به خودي خود مي‌تواند ترس عوامل جزءتر را از معاونان و مشاوران را به لحاظ امنيتي بريزد. موارد معدودي هم وجود دارد كه راوي تصميم خود را براي مشاركت نكردن در پروژه‌ها گرفته است و عبارت: «حالا شما سؤالات را بفرستيد ببينم»، در حكم تير خلاصي است كه اگر پرسشگر غافل باشد، الي الابد زحمت نوشتن حتي يك كلمه و ارسال آن را به خود نمي‌دهد!

و قدر مشترك اين گونه پاسخگويان، غير از امور پيچيده مربوط به شخصيت و موفقيت فعلي فرد، بازگشت به ترديد ايشان در اصل مصاحبه و كيستي شخص محقق و سازمان احياناً پشتيبان وي دارد. در حدي كه گفت‌وگو مكرر تلفني و ديدار حضوري و توضيحات جزيي‌تر مسائل هم بسنده نيست. از اين رو من همواره در طول چند سال مصاحبه سعي كردم از قبول آن طفره بروم و البته راوي را به اين امر مجاب كنم كه معمولاً هم ناموفق نبوده‌ام؛ اما در عدم ضرورت ارسال سؤالات بايد گفت: پرسش‌هاي تهيه شده در هر موضوع از پس مطالعات بالنسبه گسترده داراي اشكال و سطوح متفاوتي بودند. به جز سؤالات مشترك ـ از نوع «قيفي» در شروع مصاحبه بقيه سؤالات در هر زمينه داراي سه لايه بودند كه غير از طبقه‌بندي كلي و جزئي آنها، بسته به دانش و بينش، درصد انتقادپذيري پاسخگو، فرصتي كه در اختيار قرار مي‌دادند، مي‌توانستند متفاوت باشند. به‌رغم مطالعه و مشورت اوليه‌اي كه راجع به هر فرد انجام مي‌شد، پيش از جلسه حضوري و درگير گفت‌وگو شدن، امكان درك و دريافت وضع واقعي او وجود نداشت. بنابراين چگونه ممكن بود سؤالات واحدي را بدون در نظر گرفتن جزئيات مربوط به دين و دانش و روش و منش يك شخص كه صرفاً در يك تعامل دوجانبه‌ امكان شناسايي مي‌يافت، براي تمام زيرگروه يك موضوع ارسال كرد و ضمناً در طول مصاحبه به آنها وفادار ماند؟ صرف‌نظر از خود پرسش‌ها كه اصولاً فشرده و چندپهلو بودند و نسبت به هوش و قدرت‌ گيرايي افراد نياز به توضيح مي‌توانستند داشته باشند، در حدي كه لااقل با سوءتفاهم و يا برداشت غيرواقعي نظام مصاحبه را به‌هم نريزند، خود راويان به لحاظ فرديت‌شان سخت بايد در خلال مصاحبه ملاحظه و مراعات مي‌شدند.

و اين غير از پرسش‌هاي پلكاني بود كه پاسخ يكي، پرسش ديگري واقع مي‌شد. و روند بحث را از يك حالت خطي و تك بُعدي با نقد و نظر به صورت زيگزاگي درمي‌آورد و يا سؤالاتي كه ناخواسته خود پاسخگو مطرح مي‌كرد و بسا كه اهميت بيشتري از پرسش‌هاي پژوهشگر مي‌توانست داشته باشد كه در غير اين صورت شايد مصاحبه به مكاتبه تغيير نام مي‌يافت و راوي با مكتوب كردن پاسخ‌هاي خود برابر پرسش ارسالي از معركه مصاحبه و عوارض آن دوري مي‌جست.و من اگر در بدو امر در ارسال سؤال ترديدي داشتم كه نداشتم، در ادامه و روند كار به قطع و يقين رسيدم كه جز در موارد استثناء، پرسش‌ها را همچون سؤالات مخفي كنكور تا پيش از جلسه مصاحبه حفظ كنم. و اين همه غير از اهميت لحن و بيان در طرح پرسش است كه به طور مستقل مي‌تواند محتوا و شرايط محيط بر مصاحبه را تحت تأثير خود قرار دهد و مثل «قافيه آوايي» در اشعار عاميانه كم و كسري‌ها و جاي خالي يك واژه يا سيلاب، سكته و به هم خوردن وزن شعر و رديف را پر كند و با موسيقي خود جان ديگري به متن مصاحبه بدهد.

از نگاه ديگر پرسش مي‌توانند حريم خصوصي محقق و بعد از مصاحبه، مــحقــق و راوي هر دو قلمداد شود كه وجود شخص و شخصيت ثالثي را بر نمي‌تابند و اين حد و حرمت ترديدي نيست كه با ارسال آن به خارج محيط خودماني ساماندهي شده، شكسته مي‌شود. خصوصاً وقتي پاسخگو بنا به هر دليل از انجام مصاحبه پس از دريافت سؤالات خودداري كند. قوي‌ترين دليل بــر خاص بودن سؤالات، پاسخ‌هاي خاص راويان است؛ چندان كه بعضي از در ميان گذاشتن آنها با سايرين طفره مي‌روند؛ به عبارتي مخاطب عمومي را نامحرم مي‌دانند و اگر به مصاحبه تن در دادند حق خود مي‌دانند كه بهره‌برداري از آن را مشروط به زمان ديگر، امضاي خود و يا محدوديت كنند. پس اگر پرسشگر پرسش اين پاسخ‌ها را مثل ارحام خود از غيرت حفظ كند، كار غيردمكراتيكي نكرده است. سؤالاتي كه به نحوي همه سرمايه محقق است و اگر نه به اندازه پاسخ راوي، عمر صرف تهيه آن كرده است.

مفهوم مصاحبه: در باب مفاعله، مصاحبه نسبت به مناظره، مذاكره، مناقشه بي‌شكل‌تر است. به اين معني كه مناظره و مذاكره نيز در خود مبناي مصاحبه را دارند جز اين كه بيانگر شكل خاص محتواي خود نيز هستند. و اين خصوصيت و در واقع عموميت باعث مي‌شود ما با مسائل عديده‌اي در مصاحبه مواجه باشيم.

گرايش خاص نداشتن مصاحبه از طرفي موجب اكتشافي بودن مباحث مي‌شود و از سوي ديگر مي‌تواند هر نوع مكالمه بين «دو نفر»‌ و «واگويه يوميه»‌اي را در بر بگيرد و اين دوگانگي به خودي خود ‌خطرپذيري(ريسك) آن را بالا مي‌برد. به اين ترتيب وقتي دو نفر با آگاهي از موقعيت خود و وظايف سازماني كه دارند براي گفت‌وگو در موضوعي معين كنار يكديگر قرار مي‌گيرند و حتي مقيد مي‌شوند كه حفظ حدود كنند، آغاز و اتمام مصاحبه ايشان هم تناسبي با هم نخواهد داشت و معركه افكار شدن اين ميدان احاله به همين نيم ساخت‌مند بودن آن دارد.

آنچه در اين ميان و ميدان بديهي است، علم و آگاهي پرسشگر (با عنوان محقق) از چند و چون موضوع مصاحبه است و در درجه بعد اشراف اجمالي به دانش و بينش پاسخگو و مهم تر «پذيرش و گزينش» دوجانبه آن دو است؛ يعني عدم حضور مأمور معذوري از يك سو و صيد باري به هر جهت شدن طرف ديگر. اينكه آنان به طور طبيعي و منطقي به هم رسيده باشند و در اين تلاقي، رضايت طرفين حاصل شود.

در اين صورت لابد انتظار مدعو و ميهمان متخصص برنامه، نكته‌سنجي محقق و اطلاعات جامع‌الاطراف وي از موضوع بحث است و سعه‌صدر و صبر براي دريافت پاسخ مناسبي كه در قالب يك همكاري متولد مي‌شود و از سوي پرسشگر، رمزگشايي از معضلات وسايل مورد ابتلا و مدنظر، با شفافيت بيان و قبول مسئوليت آن و طفره نرفتن در بن‌بست‌ها با فرافكني و توجيه مطلق عملكرد خود. و نشانه ـ وجود اين موازنه و تناسب در پرسش و پاسخ، آشكارا، بهره‌مندي دوجانبه به اضافه سوم شخص غايب از حاصل مصاحبه است. در حدي كه آن دو گويي به كمك يكديگر دست به خلق و كشف منابع جديدي در موضوع مطرح شده مي‌زنند و همين چهره تازه و تماشايي است كه چون مولود يك جفت جلوه مي‌كند و چيزي به داشته‌ها و سرمايه‌ اجتماعي مي‌افزايد.

و انحراف از اين مركز، طرح پرسش و پاسخ‌هاي به ترتيب بي‌جواب و نامربوط است، چندان كه گويي هر يك از دو طرف در صحنه و سكانس مستقل و مجزايي ايفاي نقش مي‌كنند. با اين همه در مصاحبه اكتشافي غيرتباني شده و ناظر به جهت و جريان خاص، همواره اگر نه يكسره بخاطر نوعي بداهه‌گويي ناشي از گفتم ـ گفت، داراي تنوع مطالب ـ آن هم در مقوله‌اي چون جنگ ـ و مضامين تكان‌دهنده است. به ويژه وقتي پاسخگو به اهميت اهداف طرح اگر نه در حد مسئول آن واقف است و پرسشگر قابل و لايق تخاطب با خود مي‌شناسد. و چنين مصاحبه‌اي به شدت از كليشه در سؤال و جواب و تصنع به دور است و جوينده اينجا واقعاً يابنده است.

اما نمي‌شود مزد كار نكرده را خواست. چنان كه وقتي يك خبرنگار تازه وارد به منطقه (از همان افرادي كه دير آمده و زود مي‌خواهند بروند!) از رزمنده‌اي كه طبعاً نمي‌تواسنت عشق ميكروفن باشد، مي‌خواهد نمونه‌اي از امداد غيبي را براي او توضيح دهد كه خود شاهدش بوده. رندانه مي‌گويد: چند نفر آن طرف ايستاده بودند كه خمپاره‌اي وسطشان خورد و هر سه غيب شدند!

و از آفت‌هاي مصاحبه كه به جنبه‌هاي توصيفي و نه تحليلي موضوع در تاريخ شفاهي مي‌پردازد، از حاشيه به متن آوردن مسائل و مصاديق جزيي است كه در جاي خود مي‌توانند اهميت داشته باشند، الا اينكه مصاحبه را در حد ذكر خاطرات عام كه جز صبغه منطقه‌اي موضوعيتي ندارند تنزل دهند كه در آن راوي متكلم وحده مي‌شود و روايت به سمت خصوصي‌سازي پيش مي‌رود و فربه شدن آن به قيمت لاغري ساير اعضا و جوارح است.

و پرسشگر گريزي از آن ندارد حتي اگر آن اطلاعات از حيث فاقد ارزش خبري بودن، سوخته باشد. و راوي به‌خاطر خاطر‌جمعي‌‌اي كه نسبت به ويرايش متن گفتار شفاهي خود دارد، با احساس قرابت با محقق و محدود نبودن وقت و قدرت بيان و عرف رسانه‌اي در دخل و تصرف، طبعاً دست و دل بازتر عمل خواهد كرد، خصوصاً اينكه دقيقاً نمي‌تواند خط قرمزهاي پرسشگر را بشناسد و روي مرز حركت كند.

فاجعه در تاريخ شفاهي

حركت با چراغ خاموش نقطه درگيري مصاحبه و در واقع حذف فاصله و يكي شدن راوي با روايت كه به خاموش كردن ضبط‌صوت براي طرح محرمانه‌ترين بخش گزاره كه برخي (چون سينگ ص60، س25) از آن به عنوان «فاجعه در تاريخ شفاهي» نام مي‌برند، مي‌انجامد و از اين روي با غبطه و حسرت توأم است و در مجموعه مصاحبه‌هاي ما چندان جدي نبود. شايد به جهت سياسي نبودن بحث و ارزشي بودن جايگاه مقاومت و دفاع و نسبت به مسائل معاصر، تبعات نداشتن بيان آنچه با اتمام جنگ به هرحال قابل تعقيب نبود و يا شواذ و نوادر اموري بودند كه در اين سلسله مصاحبه‌ها و متن جاي خالي اسم و آدرس‌شان، خللي ايجاد نمي‌كرد، يا اگر مي‌كرد، آنقدر پررنگ نبود كه قضايا را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.

به عنوان مثال شواهدي كه ممكن بود به اعتبار جوان بودن جامعه بعضاً غيرقابل اجتناب باشد، از همان مواردي كه در بولتن‌هاي داخلي زمان جنگ ـ بسته به نوع موضوع، درج مي‌شد و با وجود فوق محرمانه بودن، به‌اصطلاح كسي كه از آن خبر نداشت، خواجه حافظ شيراز بود! اما آن مسائل موجي در تجزيه و تحليل مسأله به وجود نمي‌آورد و از خلوص آن نمي‌كاست.

غرض، محتواي اين مصاحبه‌ها، به خاطر مجموعه‌گي و به هم پيوستگي، چون روح و زبان ملت، حتي اگر در اختيار دشمن قرار بگيرد، وحدت خود را حفظ مي‌كند و تغيير ماهيت نمي‌دهد. و مثل نسخ خطي، هرگونه دخل و تصرفي در آن نقض غرض خواهد بود. لااقل در نسخه نخست كه در زمان مؤلف استنساخ شده، و همين اعتبار عاري از ويرايش محتوايي است كه باعث مي‌شود تا سال 1977، عهد عتيق به هزار و 631 زبان ترجمه شود كه در غير اين ترتيب، چيزي از آن متن و هويتش باقي نمي‌ماند.

جز اين كه ما در روش مصاحبه رويكردي را برمي‌گزينيم كه راوي در آن به خودسانسوري نيفتد، از جمله اينكه ابتدا به ساكن به او اطمينان مي‌دهيم كه پيش از انتشار اثر، متن به سمع و نظر او برسد و اين علاوه بر سوابق بيش از دو دهه ما در ارائه مستند، فرهنگ عمومي جنگ با بيش از دهها هزار راوي است. و اين اعتماد متقابل، همه سرمايه بلكه سود كار است. و با اين احساس آزادي عمل است كه راوي با خاموش كردن ضبط مي‌گويد حتي اگر يك نفر از اصل خبر كه بين دو نفر و بسا يك نفر اتفاق افتاده، مطلع شود بهتر است تا شخص آن را با خود به گور ببرد البته ممكن است بالعكس حفظ آن چون يك راز، در اولويت پاسخگو باشد. و با اين چنين سازوكاري است كه اين گزارش حلقه‌هاي مفقوده كمتري مي‌تواند داشته باشد.

اما به راستي آيا بايد هيچ ديده‌اي را ناديده نگرفت؟ آيا ما با خود چنين رفتاري را روا مي‌داريم و متقابلاً تقاضاي آن را به وسيله ديگري مي‌پذيريم؟ و از تكثير آن تا حد وارونه جلوه يافتن شخصيت خود، خرسنديم؟

عوامل نافذ در مصاحبه امثال «چاو» (ص 11، س20) مصاحبه را به اجزاي سازنده هويت خبررسان ـ راوي تقسيم مي‌كنند: طبقه، جنسيت، نژاد، مذهب، سن و زبان. در واقع چيزي كه تمام مصاحبه‌ها مشحون از آن است، اگرچه نه دو نفر مثل هم. شايد بتوان «موفقيت» راوي را در برخورد با گذشته جزو سرشت و شخصيت او در نظر گرفت. وضع ذهني ـ رواني او. اينكه از حيث هوش و هوش عاطفي يا هيجاني چه شرايطي دارد. يعني مقتضي چه نوع واكنشي نسبت به پديده است. توجه به برخورد با واقعيتي واحد و صور گوناگون بازخورد اشخاص. چنان كه مشاغل مختلف در درجه نخست زائيده سرشت آدمي و در درجه بعد تعليم و تربيت اوست. به قول خواجه (اخلاق ناصري ص 211) صناعتي تعلق به جوهر عقل دارد... صناعتي به فضل و ادب و صناعتي به قوت و شجاعت. و تجسد يك رخداد نزد جمله ايشان يكسان نيست، هرچند شخص بكوشد از آن بركنار باشد. آن كه به قول ماكس وبر (اخلاق پروتستان.... ص38) استعداد هنري دارد، در برخورد با درياها و كوهها نظرش ملهم از آنهاست و اين غير از شناخت شهودي است. و اين حالت شاعرانه براي غير هنرمند حاصل نمي‌شود. و بسا كه راوي نتواند فاصله مناسب خود را با حقيقت حفظ كند و نظر او و انعكاس روايت او بيش از حد حرفه‌اي و مربوط به صناعتش باشد و اين آنگاه تهديدكننده است كه اين تأكيد و توجه خاص، او را از تأثر نسبت ساير جنبه‌ها و ابعاد واقع، بازدارد. و اين همان بحث كهنه شناخت مانع شناخت است و علم حجاب علم. با اين توضيح ظاهراً موقعيت حرفه‌اي خبررسان اهميت بيشتري نسبت به سن و زبان و مذهب و ساير اجزاي سازنده هويت او دارد. گويي شغل پايه است مابقي پيرو.

دو ديگر اينكه ويژگي‌هاي مربوط به شخصيت ولو در يك صف و ستون چيده و نامبرده شوند همشأن نيستند. مليت و مذهب كجا با جنسيت و مشغله و سواد به يك ريسمان كشيده مي‌شوند و برابر مي‌نشيند؟ لذا مي‌گوئيم:

مرد حجّي همره حاجي‌ طلب خواه هند و خواه ترك و يا عرب

پس، بعد از گرايش شغلي ـ حرفه‌اي در روايت بايد متوجه سلطه ايدئولوژيك بود كه هر توصيه و تحليلي مي‌تواند بر مبناي آرمان‌خواهي آن معقول جلوه كند و راوي روايت را تسليم سلطه و سيطره خود كند و هرچه اخلاص عمل خبررسان بيشتر باشد، اين نگراني افزون خواهد گشت. اگرچه فرد مي‌تواند با بصيرت از اين دام نيز رهايي يابد و به نقد و نظر حريت خود را مصونيت بخشد، چه به قول مولانا: روح با عقل است و با علم است يار...

اما نمي‌توان از نظر دور داشت كه اغلب اين بايدها و نبايد از دايره جنگ و روايت آن بيرون‌اند. عظمت واقعة مقاومت حتي در زندگي روزمرة راويان، چندان متفاوت و مسلط بر ذهن و روان و جسم نيروي جبهه پايداري است كه همه هستي فرد و جمع را تحت‌الشعاع خود بگيرد و به هيچ اما و اگري مجال عرض اندام ندهد. جايي كه پاي مرگ در ميان است و دشمن شب و روز مترصد فرصت‌طلبي است و نيروي عمدتاً داوطلب در نقش بنده خدا مسئوليت دوگانه دارد و به تكليف الهي ـ انساني خود عمل مي‌كند، چگونه مي‌توان چون شرايط عادي او را زير ذره‌بين برد؟

اما اين همه باعث نمي‌شود شرايط اجتماعي ـ اقتصادي و رواني راوي را در زمان گفت‌وگو، ناديده گرفت. ثبات و بي‌ثباتي او، موفقيت كنوني‌اش نسبت به جايگاهش در سازمان رزم، گرايش سياسي و رابطه‌اش با قدرت و دولت... بي‌شك در رد و قبول اصل مصاحبه، مؤثرتر است تا كم و كيف خود خبر، مگر آن كه بنا باشد پلي و نقبي از گذشته به اكنون بزنيم كه ديگر مي‌تواند ماهيت رخداد دستخوش تفسير و تغيير و تناسب با اوضاع و احوال فعلي، گردد، رويكردي كه بكلي خارج چهارچوب برنامه ما بوده است.

و بالاخره امر پيش پاافتاده غريزة حب ذات است كه اگر راوي طبيعتاً بخواهد خود را در برابر رويداد، روئين‌تن نشان دهد و روايت او عاري از هر نوع فراز و فرود و شكست و پيروزي باشد چندان كه گويي به او مستقيماً وحي مي‌شده و از معصوميت، مصونيت برخوردار بوده، و همه خبط و خطاها را متوجه دشمن غايب كند، لابد در آن صورت گوينده و شنونده و نويسنده و خواننده خبر، خودش خواهد بود و اين موضوع چندان بديهي و به تجربه درآمده است كه خاص و عام از آن اجتناب كنند و محلي از اعراب در بحث ما نداشته باشد.

مصاحبه دو نفره

در سطوح مياني كم نيستند تعداد افرادي كه وقتي از ايشان تقاضاي مصاحبه مي‌شود، بلافاصله پاي دوستانشان را وسط مي‌كشند و به بهانه روش الكلام يجرالكلام سعي مي‌كنند تو را متقاعد به مصاحبه گروهي كنند! البته نه از نوع ويدئو ـ كنفرانسي كه اين سالها باب شده است، بلكه به نحو حلقه‌اي و دور زدن طبيعي كلام و تداعي شدن خاطرات متصل و مرتبط گروه و جزء مكمل واقع شدن اجزاي كلام مجموعه؛ روشي كه ممكن است براي مناظره بين افراد غيروابسته مفيد واقع شود.

اولين ايراد به اين تيپ از گفت‌وگو، همتراز نبودن سطح اعتماد متقابل پرسشگر و با ساير اعضا در قياس با شخص اول گزينش و پذيرش شده دوسويه است. دو ديگر تبديل يك مصاحبه محدود به پرسش‌هاي كارشناسي شده با امكان تعميق و تجديدنظر و در نهايت در گرفتن بحث و معركه شدن مصاحبه است به يك نقل صرف و ذكر خاطرات موازي كه اختيار آن به‌كلي از كف پرسشگر خارج است، و بالاخره عدم امكان شكستن آن جو سنگين و غالب دوستان قديم كه چون پيكري واحد عمل مي‌كنند و به نقض و تعارض با يكديگر بر نخواهند خواست. و اصلاً نفس اين پيشنهاد بعد از بهانه فاصله جدي با آن سال‌ها و ياري نكردن ذهن و فكر و حال فعلي براي اين جابجايي رواني، همين يك تير و دو نشان بودن راه‌ كار است؛ يعني بهانه ولو مهمي براي جمع شدن و تجديدخاطر است.

و از حيث كلي نيز مقرون به صرفه نخواهد بود (لااقل از طرف محقق) كه حاصل يك جلسه چند نفره، دو سه ساعت مصاحبه‌اي باشد كه معمولاً با يك نفر مي‌تواني داشته باشي. الا اينكه تمام آن افراد در يك سطح و مدنظر در برنامه پرسشگر باشند و امكان دستيابي به ايشان از حيث زمان و مكان متصور نباشد. و در تكلف‌زايي اين مجموعه‌ نيز ترديدي نيست و شرم و حيايي كه بين خود خبررسان‌ها با هم و همه آنها با پرسشگر وجود دارد، نيز بر هر چه رسمي‌تر شدن مصاحبه خواهد افزود.

درگرفتن بحث كه نقطه اوج مصاحبه خواهد بود، زائيده روابط تنگاتنگ دو نفر طرف اعتماد يكديگر و مستلزم عبور از مقدمات و اوليات است كه به هيچ وجه در امثال آن حلقه به وقوع نخواهد پيوست. راوي در چنين موقعيتي نيازمند سكوت مطلق براي هرچه بيشتر پيدا كردن حس و حال با عبور از زمان و مكان است، در حالي كه در گروه مرتب افراد كلام هم را قطع و هرچه دفعتاً به ذهنشان خطور مي‌كند، بر زبان مي‌رانند. و از آنجا كه مصاحبه مسأله راوي نيست و عموماً نزد آنها كاري است كه گذشته و صبوحي است شكسته، به راه آوردنشان كار بسيار شاقي است و نمي‌توان اين ظرافت‌ها را در جمع مورد توجه قرار داد و همزمان با همه افراد يا به تفكيك به طرح و توجيه همت گماشت و به آن درجه از خلوص رسيد كه شخص به اصطلاح سفره دلش را باز كند.

و بسا كه پيشنهاد دهندة چنين جلساتي (كه من هرگز جز يكي دو مورد آن هم پس از گرفتن مصاحبه از تك‌تك افراد تمكين نكردم) به نحوي مي‌خواهند از همين جدي شدن جلسه بگريزند و با آن فرافكني كنند. ممكن است البته برخي بگويند مصاحبه گروهي مانع دخل و تصرف در روايت و خبر واحد مي‌شود و اين تواتر مي‌تواند به صحت روايت و اجماع در آن بينجامد و ما پاسخ داديم كه تباني و خلق و خوي واحد ايشان نيز در جاي خود ممكن است مانع از نقد داده‌ها شود كه در اين صورت گروه به مثابه فرد عمل خواهد كرد.

توقعات متقابل

خبررسان، پرسشگر را مطلع و در همان حال مشتاق مي‌خواهد. آنقدر كه او را به دنبال خود بكشد و روايت او را با هر شكل و محتوا تاب بياورد. راوي نيازي به تازه كردن آنچه گذشته است، در خود احساس نمي‌كند، هم از اين روست كه چون فنر ارتجاع هرچه او را به سوي خود بكشي، به جاي نخست بازمي‌گردد. كوشش محقق است كه در خبررسان كشش ايجاد مي‌كند. راوي پرسشگر را دانا و حق‌شناس مي‌خواهد؛ اما دانا براي پرسيدن نه پاسخ دادن و ترديد روا داشتن.

از طرفي پرسشگر از اينكه به صرف نيازش به اطلاعات پاسخگو، مخاطب مؤدب محض فرض شود، بيمناك است و تنها با پرسش‌هاي سنجيده و طرح به موقع شبهات و در نهايت كنترل جلسه است كه مي‌تواند حضور خود را اعلام كند و به راوي نشان دهد كه در حد او و مشتري خوبي براي متاع اوست و به اين ترتيب او را وادارد كه در بيان اخبار، خست و ناخن‌خشكي به خرج ندهد، و حاصل چنين مصاحبه‌اي است كه راوي خود در پايان يك نسخه از آن را مطالبه مي‌كند! گويي راوي از خود انتظار زدن چنين حرفهايي را نداشته است؛ چيزي كه قطعاً محقق بدون قيد قرارداد، زير بارش نخواهد رفت و اين همان معني صنع مشترك است و هم از اين روي پرسشگر اين حق را براي سهم مربوط به خود مي‌شناسد كه با خواسته راوي مخالفت كند.

راوي هوشمند هرچند محقق كاركشته با او به حلم و ادب رفتار كند و همه‌چيز را در يك مصاحبه به ميل و مصلحت او تدارك ببيند، آنقدر امر بر او مشتبه نمي‌شود كه از پرسشگر تلقي تداركاتچي خود را داشته باشد و در نتيجه همچنان كه در زمان و مكان و مقدار مصاحبه در هر نوبت اختيار تمام دارد، در شروع گفت‌وگو، مقدمات غيرضروري و خارج از طرح، اطاله كلام من غير وجه، پاسخ‌هاي كلي به سؤالات بسيار جزئي و خلاصه قطع و وصل و سكوت و سخن، سرخود عمل كند. چون او به‌عينه شاهد جد و جهد محقق براي قبول اصل جلسه مصاحبه، غيرتش نسبت به مفاد اين مجالست و گفت‌وگو بوده است. او مي‌داند كه اين همه اختياري كه به او به عنوان راوي دُردانه داده شده، بعد از آنچه شرط ادب و شيوه كار است، حاكي از اهميت موضوع و همت پرسشگر براي تحقق اهداف طرح‌اش دارد كه به هيچ قيمتي حاضر نيست آن را از دست بدهد.بنابراين هر دو با احتياط عمل مي‌كنند و سياست گام‌به‌گام را پيش مي‌گيرند. راوي تا پرسش‌هاي تيز و پولادين مطرح نشده، سپر سخن باريك خود را رو نمي‌كند. بي‌گدار به آب نمي‌زند و محقق براي نرنجيدن دل صيد خود، ظرافت را از دست نمي‌دهد و اين دو نه مثل دو حريف، به هم نزديك مي‌شوند؛ با ناز و نياز موانع را پشت سر مي‌گذارند تا سرحد وصال و تعديل شدن مواضع، هرچند مستحكم بنا شده و تولد آن مولود مشترك، پيش مي‌روند.

تذكر: نقل قول اسامي: سينگ، چاو و سايرين در متن ارجاع به: تاريخ شفاهي جنوب شرق آسيا، ترجمه نگارنده دارد.

سيد مهدي فهيمي

منبع: روزنامه اطلاعات دوشنبه 29شهریور 1389 ـ 11شوال1431 ـ 20سپتامبر 2010 ـ شماره


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.