هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 142    |    20 آذر 1392

   


 

ظهور ادبیات انقلاب و دفاع مقدس بی‏نیازی ما از ادبیات وارداتی


سفرنامه هیروشیما- بخش یازدهم


تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-1


فرم درخواست بورسیه از همایش انجمن بین‌المللی تاریخ شفاهی


ارزیابی تجربه زندگینامه‌نویسی دفاع مقدس در ایران


در پایتخت فراموشی


در جستجوی حقایق شهریور 1320 مشهد، شاخه نظامی حزب توده(12)


صداهای دانش: راه اندازی وبسایت جدید کتابخانه بریتانیا


دیجیتالی‌کردن تاریخ شفاهی و برقراری دموکراسی در آن


همرا با استادز ترکل و کتاب او در باره کار کردن


 



تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-1

صفحه نخست شماره 142

«سخن گفتن با راوی، حفظ کردن او از فراموشی است»

آلِساندرو پورتلِی

 

قصه‌گویی [روایتگری ماجراها] امری است که ذاتاً با تجربة بشری عجین شده است. انسان‌ها معنا و مقصود خود را از طریق حرف زدن به یکدیگر منتقل می‌کنند. مورخان شفاهی، سنت انتقال دانش بدین شیوه را مُسخر خود ساخته و تکنیک تحقیقاتی مهمی را از دل آن بیرون کشیده‌اند که به انسان امکان اظهار نظر می‌دهد. قصه‌گویی از دیرباز در زندگی بشر وجود داشته است، در صورتی که انطباق این فرایند انسانی با یک شیوة تحقیقاتی معقول عمر چندانی ندارد.

«پایه‌گذاری تاریخ شفاهی در قالب نوین خود برای مستندسازی تاریخی به سال 1948 بازمی‌گردد زمانی که آلن نِوینز(1)، مورخ دانشگاه کلمبیا، ضبط خاطرات شخصیت‌های مهم جامعة آمریکا را آغاز کرد.»(انجمن تاریخ شفاهی آمریکای شمالی، به نقل از تامسون، 1988، صفحة 581)


برخی از محققان، تمایز بین «سنت شفاهی»(2) و «تاریخ شفاهی» را  مفید و الزامی می‌دانند. سنت شفاهی در لفظ آنان مقوله‌ای فراگیر و سایه‌گستر است که شیوة تاریخ شفاهی را می‌توان در ذیل آن تعریف نمود. در فرهنگ اغلب اقوام بومی آمریکای شمالی به قصه‌هایی که از نسل‌های کهن سینه‌به‌سینه تا روزگار آنان رسیده و شخصیت‌های غیر انسانی را نیز شامل می‌شود، «سنت شفاهی» می‌گویند. (ویلسون، 1996، صفحة 8). این مفهوم با کاربرد آکادمیک واژة «تاریخ شفاهی»- که موضوعش گفتگو و گردآوری ماجراهای شخصیِ یک فرد است- تفاوت می‌کند.
همان‌طور که در این فصل به شما نشان خواهیم داد، تاریخ شفاهی در زمرة موقعیت‌های مصاحبه‌ایِ بسیار منحصربه‌فرد می‌نشیند زیرا پایه و اساسش- قصه‌گویی- در نوع خود ممتاز است. روایت در جریان حرکت خود به مقصد دریا از جویبارهای شهود و آگاهی، و در وجهی آرمانی نیز از رودهای آموختن و توانمندسازی عبور می‌کند. یادم می‌آید با زن جوان دانشجویی که دچار وسواس بی‌اشتهایی عصبی(3) شده بود، مصاحبه می‌کردم. پروژة تاریخ زندگی او در نشست‌هایی طولانی برگزار می‌شد. وی در جلسة دوم ناگهان متوجه مقطعی از زندگی‌اش شد که زمینة ابتلای او به وسواس بی‌اشتهایی عصبی را به وجود آورده بود؛ برهه مهمی در روایت زندگی او که تنها با نقل خودزیست‌نگارانة داستان زندگی‌اش می‌شد از آن پرده برداشت. اتفاق مذکور، معرف نقطة عطف بزرگی در خویشتن‌شناسی مصاحبه‌شونده بود، ضمن آنکه آسیب‌پذیری در برابر اختلالات تغذیه‌ای و شروع چنین اختلالاتی را نیز به ما فهماند. خانم کلِر لحظه‌ای را که دچار وسواس تصویر ذهنی خود از بدنش شده بود و مراحل آغازین آن را به روشنی فهمید طوری که از آن به بزرگ‌ترین کشف زندگی‌اش یاد کرد. این اتفاق فقط با نقل داستان زندگی او از کودکی تا بزرگسالی به وقوع می‌پیوست.

«فکر و ذکرم شده بود موقعیت‌ها و فرصت‌هایی که قبلاً برام مهیا بود و حالا دیگه پیش نمی‌اومدن. چقدر براشون انتظار کشیدم و وقتی که از راه می‌رسیدن هی امروز و فردا می‌کردم. می‌دونین؟ خیلی سخت بود. هووم، اما راستش اون موقع مدرسه می‌رفتم که برام پیش اومد. تا جایی که یادم می‌یاد به خودم می‌گفتم که از پسِ درس‌ها بر می‌یام. شاید نتونم دوستای نزدیکی توی دانشگاه برای خودم دست و پا کنم، اما دوستای دوران مدرسه که هستن. پس غصه‌ای ندارم. می‌نشستم و پیش خودم می‌گفتم حالا با این سه سال بعدی چه جوری کنار بیام؟ آخه سه سال از عمرمه؛ این هم آزارم می‌داد؛ می‌دونین؟ کلاس‌های دانشگاه همچین فرقی هم با دبیرستان نداشتن. خیلی خشک، همه‌اش باید حفظ می‌کردیم. یکی نمی‌یاد ازت بپرسه:«خب، نظر خودت چیه؟ دوسش داری یا نه؟ می‌خوای چیکار کنی؟» واقعاً دیگه فکرم به خاطر سه سال دانشگاه داغون شده بود. یادم می‌یاد اون روز که داشتم با این فکرها کلنجار می‌رفتم به خودم گفتم لااقل ریخت و قیافه‌ام که دست خودمه. هر جور دلم بخواد درستشون می‌کنم. تو این قضیه می‌تونم موفق بشم. تصویری که از بدنم تو ذهنم داشتم به زنی که صورتش پر از چربی باشه شبیه نبود. خودم رو یه زن خوش‌قد و قواره تصور می‌کردم. خندم می‌گیره چون هیچوقت نمی‌خواستم پوست و استخون باشم. قوی بودن رو دوست داشتم. تو اون سال‌هایی که با پسرها بزرگ می‌شدم خیلی دلم می‌خواست توی بازی بسکتبال ازشون ببرم. اِسکی کنم. آرزوم بود که خوش‌قد و قواره بشم. یه نیرویی تو دلم می‌گفت می‌تونی برای سلامتی خودت تصمیم بگیری. حالا شاید اونقدرها هم اجرای این تصمیم راحت نبود. ولی به گذشته که نگاه می‌کنم می‌بینم که می‌تونستم نظر خودم رو بگم. می‌تونستم بگم ولش کن بابا، من که رفتم. اما وقتی بد و خوبش رو سبک و سنگین کردم مخصوصاً چون آدمی نبودم که اهل شلوغ‌کاری و به‌هم‌ریختگی توی خونه باشم، دیدم به من نمی‌خوره که دردسر درست کنم. پس تصمیم گرفتم که ورزش کنم، جلوی شکمم رو بگیرم. چه کیفی می‌داد. اولین باری بود که طبق برنامه ورزش نمی‌کردم. بعدش برای خودم جا انداختم که من از این به بعد همین کار رو می‌کنم. [لیوی، 1998، مصاحبة دوم با خانم کلر (اسم مستعار)].»


بعد از دو سال بالاخره پرده افتاد و علت وسواس کشنده او معلوم شد. این لحظه در فرایند تحقیقاتم بسیار شگفت‌انگیز بود.

همان‌طور که تاکنون فهمیده‌اید، تاریخ شفاهی از جنس مصاحبه‌های زیست‌نگارانة فشرده و انرژی‌سوز است. محقق در خلال اجرای پروژة تاریخ شفاهی، برای کسب اطلاعات وسیع و پر و پیمان از زندگی مصاحبه‌شونده و یا مقطع مشخصی از حیات او زمان موَسَعی را با وی سپری می‌نماید. قطعه برگزیدة بالا برگرفته از پروژه‌ای است که با توسل به تاریخ شفاهی می‌کوشد به درک درست و عمیقی از علت توجه وسواس‌گونة دانشجویان مؤنث به بدن‌شان دست یابد. این دانشجویان علیرغم موفقیت‌های تحصیلی درخشان، دچار اختلالات تغذیه‌ای شده و بیش از حد نگران وضعیت بدن‌شان هستند. تجربیات زندگی اینان چگونه به هم بافته شده که زنانی مثل کلِر و دیگران را در معرض آسیب‌های ناشی از توجه وسواسی به تصویر ذهنی بدن‌شان قرار داده است؟ در اینجا نباید مدعی شد که ما با سایر شیوه‌های مصاحبه‌ای و مشاهده‌ایِ کیفیت‌محور نیز اطلاعات مفصلی از زندگی مصاحبه‌شوندگان‌مان کسب می‌کنیم، زیرا تاریخ شفاهی به محققان امکان می‌دهد تا اطلاعات زندگی مصاحبه‌شوندگان را از منظر خودِ آنان دریافت و ثبت نمایند؛ مثل جایی که معنای خاصی را مد نظر دارند، نکات و مقاطعی که برای‌شان مهم است، احساسات و نگرش‌های صریح و تلویحی‌شان، رابطة بین تجربیات مختلف زندگی یا زمان‌های مختلف در زندگی‌شان، موضع و نظر آنها دربارة تجربیات زندگی خودشان و غیره. به واسطة تاریخ شفاهی است که محقق و شریک او در تحقیقات [یعنی مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده] مشترکاً دانش می‌آفرینند. به برکت این فرایند دوسویه است که فرصت‌های بی‌نظیر، ارزیابی‌های مداوم اخلاقی (که در عصر الکترونیک به اوج رسیده است)، و مجموعه‌ای از چالش‌های تفسیری به وجود می‌آید. تاریخ شفاهی، که در وهلة اول شیوه‌ای فمینیستی است، دستیابی به دانش ارزشمند و تجربه غنی زندگی اشخاص و گروه‌های به حاشیه‌رانده‌شده را تسهیل می‌نماید مخصوصاً‌ اینکه مسیر و مجرای گوش دادن به صدای خاموشان جامعه را هموار می‌سازد. تجربیات زندگی چنین اقشاری غالباً دست‌نخورده باقی مانده‌اند. فرایند تاریخ شفاهی علاوه بر تأثیر جدی و بنیادی بر حوزه دانش علوم اجتماعی می‌تواند تجربه‌ای رضایت‌بخش و قدرت‌آفرین برای محقق و شریک تحقیقاتی او باشد، مانند خانم کلر که بعدها می‌گفت با پی بردن به نقاط عطف زندگی‌اش احساس می‌کند قدرت تازه‌ای در وجودش دمیده شده است.

تفاوت برجستة تاریخ شفاهی با مصاحبة عمقی(4)

تاریخ شفاهی چیست؟ همان‌گونه که قبلاً بیان کردیم، مصاحبه به شیوه‌ای خاص را تاریخ شفاهی گویند به نحوی که محقق و شرکای تحقیقاتی‌اش ناگزیرند مدت‌زمان درازی را با یکدیگر سپری کنند. در فرایند این واقعه یک طرف قصه‌گوست و طرف دیگر شنونده یا به عبارتی در یک فرایند مشارکتی به تدریج روایتی قد عَلَم می‌کند. اما این به تنهایی فرق تاریخ شفاهی را از دیگر اَشکالِ مصاحبه‌های کیفیت‌محور نشان نمی‌دهد. پس پرسش واقعی ما این است که «چه چیزی وجه ممیزة تاریخ شفاهی محسوب می‌شود؟ چرا منحصربه‌فرد است؟ پژوهشگرانِ کیفیت‌محور(5) چگونه این شیوه را به کار می‌بندند؟ و دانش ما از جوامع مختلف با تمسک به این شیوه چه اطلاعات و حقایق جدیدی را به خود می‌افزاید؟» ‌اگر مایلیم ویژگی‌های خاص تاریخ شفاهی را تبیین کنیم، باید بین این شیوه و مصاحبة عمقی که شبیه‌ترین شیوه به آن است، تفاوت قائل شویم.


در فصل گذشته دیدیم که مصاحبة عمقی در عِداد یکی از عالی‌ترین شیوه‌های گردآوری اطلاعات کیفیِ پرمایه قرار می‌گیرد و آنچه که ثبت و ضبط می‌شود از منظر افرادِ مورد مطالعه گردآوری شده است. این امر در مورد تاریخ شفاهی نیز صدق می‌کند. مع‌ذلک، مصاحبه‌گر در هنگام استفاده از شیوة مصاحبه‌های عمقی نوعاً موضوع مشخص و تعریف‌شده‌ای دارد و از یک راهنمای مصاحبه که ممکن است نیمه‌ساختارمند یا نسبتاً بی‌ساختار باشد، تبعیت می‌کند. مصاحبه‌شوندگان نیز بسته به طرح و اهداف پروژه ممکن است سؤالات یکسان یا متفاوتی را پاسخ بدهند. ولی مصاحبه‌های تاریخ شفاهی چنین مشخصه‌ای ندارند یعنی در عین حالی که مصاحبه‌گر بر موضوع مشخصی متمرکز شده است، عنوان و شکل اجرای کار چندان متمرکز نیست. مثلاً چنانچه علاقمندید روی زنان دانشجویی که با تصویر بدن‌شان مشکل پیدا کرده‌اند، مطالعه کنید مناسب‌ترین شیوه برای تمرکز بر چنین مسئله‌ای مصاحبة عمقی است زیرا به پاسخگویان امکان می‌دهد تا چیزی را که برای‌شان در این زمینه مهم است از منظر خود و با کیفیتی مطلوب توضیح دهند. حال فرض کنید می‌خواهید معضلاتی را که به واسطة تصویر ذهنی زنان دانشجو از بدن‌شان در طول زندگی برای آنها پیش می‌آید مورد مطالعه قرار دهید. به عبارت بهتر، چنانچه به زندگی مصاحبه‌شونده‌تان از دوران کودکی تا بزرگسالی‌اش علاقمندید و مثلاً می‌خواهید بدانید چه مقاطعی از تجربیات زندگی او موجب شده تا وی در سال‌های تحصیل در دانشگاه از ناحیه تصویر بدن خودش دچار وسواس شود، تاریخ شفاهی مناسب‌ترین ابزار است. خانم کلِر هم دقیقاً در چنین پروژه‌ای مشارکت نمود. شما به مدد تاریخ شفاهی می‌توانید یک دورة طولانی از زندگی مصاحبه‌شونده و حتی کل زندگی‌اش را مورد مطالعه قرار دهید. می‌توانید دایرة موضوع را تنگ‌تر نمایید مثلاً صرفاً به تصویر ذهنی او از بدنش، خاطرات شغلی‌، تجربه تربیت فرزند، و چنین مواردی بپردازید، اما نهایتاً از تک‌تک مصاحبه‌شوندگان داستانی عمیق‌تر به دست خواهید آورد. البته عمق دستاورد شما گاهی به قیمت محرومیت از ابعاد و زوایای دیگری تمام می‌شود زیرا آنها از تجارب مشخصی سخن می‌گویند و خاطرات دیگرشان را حذف می‌کنند که به زودی به این مبحث خواهیم پرداخت.


صِرف این ادعا که بگویید به کمک تاریخ شفاهی در حال مطالعة مقطع زمانی طولانی‌تری هستید، کافی نیست؛ زیرا در پاره‌ای موارد اصلاً چنین چیزی حقیقت ندارد. شما بدین طریق می‌توانید «فرایند» تجربه را بررسی نموده و زوایای مختلف آن را بشناسید و این همان نقطة قوت شیوة مذکور قلمداد می‌شود. چنانچه زندگی زنی را از کودکی تا دوران تحصیلش در دانشگاه مطالعه می‌کنید تا علت بروز مشکلاتِ ناشی از تصویر بدنی او در زمان حاضر را بفهمید، آموخته‌ها و دریافت‌های شما نه تنها تجریبات کنونی و دیدگاه او بلکه « فرایندی» که وی را به این مرحله رسانده است نیز در برمی‌گیرد. فرایندها و شرایط تاریخی نیز به همین منوال اهمیت روایت او را به نحوی گوشزد می‌کنند که خواهیم فهمید خودِ فرد در متن محیط مادی و اجتماعی تا چه حد مدخلیت داشته است. لذا با وجودی که تاریخ شفاهی به فرد و روایت او می‌پردازد، اما می‌توان از این شیوه برای ربط دادن پدیده‌های خرد و کلان(6) و تجریبات شخصی زندگی به شرایط تاریخی فراگیرتر استفاده نمود. بنا بر این، تاریخ شفاهی در قیاس با دیگر شیوه‌های مصاحبه، ابزاری حساس و حیاتی برای حصول درک کل‌نگرانه‌تری(7) از تجربیات زندگی به شمار می‌آید که به همین دلیل نیز با اصول پژوهش‌های کیفیت‌محور هماهنگی دارد و علاوه بر آنکه داده‌های توصیفی پرمایه‌ای تولید می‌کند، نیز خزانة دانش موجود دربارة فرایندهای اجتماعی را فربه‌تر می‌سازد. برخی از موضوعات و عناوین صرفاً با یک شیوه کنار می‌آیند. موضوعات تاریخ‌محور(8) تناسب و هماهنگی بالایی با تاریخ شفاهی دارند. فرضاً چنانچه علاقمند باشید واقعه یا دوره تاریخی مشخصی را مطالعه نمایید تا بفهمید مردم در آن دوره چگونه زندگی نموده و واقعه مورد نظر را تجربه کرده‌اند، تاریخ شفاهی بهترین شیوه‌ است.


خانم باتینگ(9) (2000) برای درک تجارب گروه خاصی از زنان کارگرِ دهه 1920 و 1930 از تاریخ شفاهی کمک گرفت. وی مشخصاً علاقمند گفتگو با آن دسته از خدمتکاران خانگی بود که از جوامع ساحلی و در جستجوی شغل به یک شهر کارخانه‌ای(10) در ایالت نیوفاوندلند کانادا مهاجرت کرده بودند. تاریخ شفاهی ابزاری برای درک تجربة مهاجرت و خدمتکاری زنان کارگری بود که در آن زمان نسبت بالایی را در کل جمعیت زنان کارگر آن منطقه به خود اختصاص می‌دادند. زنی که به طبقة اجتماعی خاصی تعلق دارد و در یک زمان، مکان و حوزة صنعتی مشخص مشغول به کار است چه تصوری از زن بودن خود دارد؟ دانش کنونی ما از تلقی و تصوری که زنان از منظر خود به خویشتن دارند، چیزی نمی‌داند. برای پر کردن خلأ موجود باید از تاریخ شفاهی کمک گرفت. تجربیات فراوانی وجود دارند که هنوز هیچ محققی بدان‌ها نپرداخته است. به کمک تاریخ شفاهی می‌توان تجربیات مذکور را از نگاه و زبان همان کسانی که آن دوران را درک کرده‌اند، ثبت و ضبط نمود، مانند کاری که خانم باتینگ انجام داد. گروه‌هایی که در گذشته کسی به آنها اعتنایی نداشت دانش و خاطرات ارزشمند خود را بدین طریق به ما منتقل می‌سازند. تاریخ شفاهی علاوه بر تجربیات جامعی از این دست، چند و چونِ تجربه مردم از وقایع تاریخی مهم را نیز به ما می‌فهماند و این یکی دیگر از ارزش‌های انکارناپذیر چنین شیوه‌ای است.


کراتِرز(11) (2000) پروژه جالبی را در دانشگاه ایندیانا به جریان انداخت. وی جمعی از دانشجویان مقطع لیسانس این دانشگاه را تشویق به انجام مصاحبه‌های متعدد با ساکنان منطقه دربارة وقایع تاریخی کرد. آنان مشخصاً از کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم، جنگ کُره و افرادی که رکود بزرگ(12) آمریکا را با تمام وجود خود حس کرده بودند، مصاحبه گرفتند. ابعاد تأثیرات مثبت این پژوهش بر مصاحبه‌گران و مصاحبه‌شوندگان، در دایرة توصیفات معمول نمی‌گنجد. مثلاً یکی از این ابعاد را می‌توان بنای اجتماعات(13) یا جامعه‌سازی تلقی نمود زیرا جامعه بیش از پیش فهمید که از چه اعضاء و مؤلفه‌هایی تشکیل شده است. در بُعد مزایای آموزشی نیز دانشجویان اطلاعات قابل توجهی از رابطة بین تجربة فردی و شرایط اجتماعی-تاریخی به دست آوردند و بر اهمیت تکیه بر منظر تاریخی در روند انجام تحقیقاتِ کیفیت‌محور واقف شدند.


«دانشجویان پس از اتمام مصاحبه‌های‌شان با کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم و جنگ کُره، دیگر نام‌هایی مانند پِرل هاربر، نورماندی، ایوو جیما، و اینچون را صرفاً نقاطی روی نقشة جغرافیا نمی‌بینند، بلکه برای آنها تداعی‌گر آمریکائیانی است که جوانی خود را در شرایط جنگی طاقت‌فرسا پشت سر گذاشتند بی‌آنکه کسی به آنان توجهی کند. آنها دیدند که کهنه‌سربازان هر چند از دوران حضورشان در جبهه‌ها با غرور یاد می‌کنند اما اکثرشان به هیچ وجه علاقه‌ای به تکرار آن تجربه ندارند. معلولان جسمی و روحی و اسرای جنگی بر این نکته پافشاری می‌کردند که حتی در میدان یک «جنگ خوب» هم باید با ترس قدم گذاشت. کوتاه سخن آنکه دانشجویان عمیقاً از این مصاحبه‌ها تأثیر گرفتند. (کراترز، 2002، صفحة 3).»

از آن گذشته، شرکای تحقیقات نیز مجالی یافتند تا ماجراهای‌شان را برای شنوندگان علاقمند بازگو کنند. این امر به نوبة خود بخشی مهم و زیربنایی از تجربة تاریخ شفاهی محسوب می‌شود.


«دانشجویان متقابلاً با برخی از اعضای جامعه که قدرشان ناشناخته مانده است، یعنی سالخوردگان، مستقیماً تعامل می‌کنند و از ثمرات زندگی و تجربیات آنها بهره‌مند می‌گردند. به قول یکی از دانشجویان: سالخوردگان دیدند که برای جامعه اهمیت دارند. آنها داستانی در دل برای گفتن داشتند و به گمانم دانشجویان شرکت‌کننده در این تحقیق کاری کردند که آنان متوجه شدند کسی هست که به فداکاری‌های‌شان اهمیت بدهد. (کراترز، 2002، صفحة 3، تأکید نویسنده)»


تاریخ شفاهی در چنین کاربردی قادر است اهداف آرمانی تعلیم و تربیت و توانمندسازی و افزودن برگ و بار به درخت تناور دانش را محقق سازد. از تاریخ شفاهی می‌توان برای درک وقایع جاری مهم از منظر کسانی که هم‌اکنون درگیر آن وقایع هستند استفاده نمود.

چند روزی از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر نگذشته بود که دانشگاه کلمبیا اقدام به راه‌اندازی «پروژة خاطره و روایت تاریخ شفاهی یازدهم سپتامبر سال 2001»(14) نمود. مؤسسان این پروژه تحقیقاتیِ طولیِ دانشگاهی عبارت بودند از بیرمان(15) و مارشال کلارک(16). ظرف شش هفته بعد از واقعه، پژوهشگران با نزدیک به 200 نفر مصاحبه کرده بودند و ظرف شش ماه بعد نیز 200 مصاحبة تاریخ شفاهی دیگر شامل گفتگو با داوطلبان، امدادگران، بازماندگان و شاغلان یا ساکنان صفر زمین (منطقة برج‌های فروریختة دوقلوی آمریکا در شهر نیویورک)(17)، انجام شد. پژوهشگران بیش از هر چیزی به شکل‌گیری و ساخت خاطرة فردی و اجتماعی علاقمند بودند و خصوصاً بر نقش رسانه‌ها و دولت در فرایند تفسیر افراد از واقعه پس از وقوع و نحوة کنار آمدن مردم با این پدیده تأکید داشتند، ضمن آنکه با عنایت به تنوع قومی مصاحبه‌شوندگان می‌خواستند بدانند مردمی که در کانون حادثه بوده‌اند تفسیرشان از واقعه چیست و اطلاعات و تصاویر دریافتی از فرهنگ غالب و حاکم جامعة خود را چگونه به گوش هم می‌رسانند. دو احساس وطن‌پرستی و بیگانگی چگونه بر ساخت و شکل‌گیری خاطرة فردی در جریانات پس از واقعه تأثیر گذاشته است؟ آیا همانطور که تحلیل‌های رسانه‌ای و رهبران سیاسی می‌کوشیدند تا یازدهم سپتامبر را «نقطة عطفی» در تاریخ آمریکا القا کنند، ذهن شاهدان و حاضران در صحنه نیز به این باور رسیده بود؟ اینها در زمرة سؤالاتی بودند که پژوهشگران در گفتگو با مصاحبه‌شوندگان‌شان می‌پرسیدند. شاهدان ماجرا به موازات بیان روایت‌شان از یازدهم سپتامبر در واقع سعی می‌کردند معنای این رویداد را بفهمند. در همان حین که خاطره‌سازی شکل می‌گرفت، تاریخ شفاهی به تنها شیوة مفید برای درک این فرایند تبدیل شد.

پژوهشگران دریافتند که تصویرپردازی‌های سیاسی یکی از مؤلفه‌های مهم در مراحل اولیة خاطره‌سازی است. نهایتاً برای آنان مشخص شد که مردم از الگوهای تفسیری متعددی به دفعات برای توصیف تجربه‌شان کمک می‌گیرند تا برای‌شان قابل فهم شود. الگوهای مذکور را می‌توان به چارچوب‌هایی تشبیه کرد که مردم از طریق آنها احساس و تجربة خود از تراژدی را تفسیر و تشریح می‌کنند. الگو/چارچوب مورد نظر آنها مواردی مانند میهن‌پرستی، فرار و پناهندگی، تسلی، و تسکین را شامل می‌شد (صفحة 7). چارچوب تفسیری مورد علاقة پژوهشگران بیش از همه به انگاره‌ای می‌پرداخت که یازدهم سپتامبر را واقعه‌ای «آخرالزمانی»(18) معرفی می‌کرد.


«در میان مهم‌ترین ملاحظاتی که اهمیت واقعة یازدهم سپتامبر را در محوریت توجه داخلی و بین‌المللی می‌نشاند، تصوری بود که مستقیم و غیر مستقیم از آن به واقعه‌ای آخرالزمانی یاد می‌کرد بدین معنا که واقعه در ذهنیت مردم شکل پدیده‌ای خارج از زمان و مکان یافته و طبق دریافت‌ها و باورهای قبلی‌شان پایان تاریخ را رقم زده است[توصیه می‌کنیم در این باره به نظریات فوکویاما مراجعه بفرمائید-مترجم]. مصاحبه‌هایی که با بازماندگان و شاهدان عینی انجام دادیم غالباً‌ با قیاس‌ها و استعارات مذهبی و تصویرپردازی‌هایِ آخرالزمانیِ تلقین‌شده از فیلم‌ها تکمیل می‌شد. معلوم بود که خیلی‌ها با مسئلة خیر و شر و مرگ و زندگی در چارچوبی خارج از چارچوب قبلیِ شناخته‌شدة تاریخ، کلنجار می‌روند. (مارشال کلارک، 2002، صفحة 7).»


تحقیقاتِ مربوط به تاریخ شفاهی یازدهم سپتامبر، به خوبی نمایان ساخت که تاریخ شفاهی از چه قابلیت‌هایی برای سیطره بر گلوگاه و نقطة تلاقیِ تجربة شخصی، شرایط تاریخی، و چارچوب فرهنگی برخوردار است. حال اگر از این نمونه‌های مشخص فاصله بگیریم، امکان اظهار نظر دربارة رابطة بین زیست‌نامه، تاریخ و فرهنگ- بدان‌گونه که تاریخ شفاهی مکشوف می‌کند- برای‌مان فراهم می‌شود.
تاریخ شفاهی، در معنای کلی خود، ما را به مسیری رهنمون می‌شود که از آن طریق بتوانیم فردی را برای نقل داستان زندگی‌‌اش، واقعه‌ای در گذشته و مواردی از این قبیل دعوت نماییم. با این وصف، داستان فردی آنها همیشه ارتباط تنگاتنگی با شرایط تاریخی دارد و از این جهت فراتر از تجربة شخصی آنها را نیز دربرمی‌گیرد. تلفیق زیست‌نگاری فردی و فرایندهای تاریخی به کمک تاریخ شفاهی میسر می‌شود. هر انسانی ماجراهای خود را به مدد خاطره روایت می‌کند. سخن مذکور یعنی آنچه از تجربیات‌شان به یاد می‌آورند و شیوه‌ای که بدان وسیله به تجربیات‌شان معنا می‌بخشند امری فراتر از «صحت» و درواقع نوعی فرایند «یادآوری» است زیرا آنها به یاد می‌آورند و همزمان پالایش و تفسیر می‌کنند. بنا بر این، بین تاریخ و خاطره، تاریخ جمعی ثبت‌شده و تجربة هر فرد از آن تاریخِ جمعی اصولاً تنشی وجود دارد که با ابزار تاریخ شفاهی می‌توان آن را نمایش داد و تفسیر نمود. بر همین سیاق است که ریچارد کاندیدا اسمیت(19) می‌گوید: «تاریخ و خاطره در دو سوی ضبط‌صوت با هم رو به رو می‌شوند» (صفحة 728). با اطلاعاتی که در انتهای این فصل خواهیم افزود به روشنی درمی‌یابید که در روند رو به رشد تحقیقات میان‌رشته‌ای حول محور خاطرة جمعی، روز به روز بر اهمیت تاریخ شفاهی افزوده می‌شود.


تاریخ شفاهی علاوه بر فوایدی که در مطالعة رویدادهای تاریخی و جاری دارد برای مطالعة تجربة فردی هر انسان از تغییرات اجتماعی و تداخل مسائل اجتماعی و شخصی نیز سودمند است. اِسلِیتر(20) (2000) برای درک احساس چهار زن سیاه‌پوست آفریقای جنوبی از شهرنشینی در دوران حاکمیت آپارتاید و نحوة سازگاری آنها با این نظام دست به دامن تاریخ شفاهی شد. هر چهار زن مطابق انتظار ما دارای تجربیات مشترک و فردی بودند که در طول روند تاریخ زندگی نمایان می‌شوند. داده‌های حاصل از مصاحبه، چگونگی دخالت جدی قید و بندهای ساختاری در شکل‌گیری واقعیات اقتصادی این زنان را به نمایش می‌گذارد(صفحة 38). با این وجود، از گفتار زنان مذکور پیداست که خودشان نیز نهایتاً به اندازة واقعیت اجتماعی مشترک‌شان در فراز و نشیب‌های زندگی‌شان مدخلیت داشته‌اند.


«... تاریخ زندگی به محققان توسعه‌ای(21) کمک می‌کند تا بفهمند تأثیر تغییرات اقتصادی یا اجتماعی چگونه منطبق با خصوصیات منحصربه‌فرد هر مرد و زن تفاوت می‌کند. علت این امر این است که تواریخ مذکور به محققان امکان می‌دهند تا رابطة بین توانایی فردی هر انسان در انجام هر عمل («مدخلیت» آنها)، و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر آنها را کشف نمایند. (صفحة 38).»


در مطالعات اسلِیتر ثابت شده است که تاریخ شفاهی می‌تواند شیوه‌ای مکمل در تحقیقات توسعه‌ای باشد.
با تشدید روند جهانی‌سازی و افزایش مطالعات ما در این زمینه باید گفت که می‌توان به کاربرد تاریخ شفاهی در مطالعة تغییرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همچنان ادامه داد. در عصر تحولات کنونی جهان می‌توان از تاریخ شفاهی برای فهم تأثیر فردی و مشترک خیزش‌های اجتماعی بر انسان‌های ساکن در محدودة آن خیزش‌ها کمک گرفت. مثلاً به عراق نگاه کنید. برای درک احساس عراقی‌ها از سرنگونی رژیمی دیکتاتور، آغاز مرحلة بازسازی و حضور اشغالگران آمریکایی در کشورشان تنها با توسل به شیوة شگفت‌انگیز تاریخ شفاهی می‌توان به این هدف رسید، زیرا برای ما روشن می‌سازد که مردم چگونه با تغییر و تحولات بزرگ اجتماعی سازگار شده‌اند، هر یک از آحاد این کشور برای مقابله با شرایط تازه چه راهبردهایی را برگزیده است، واکنش هر فرد به تغییرات مذکور چگونه بوده است، و آیا تحولات اجتماعیِ ناشی از وقایع یادشده تأثیری بر روابط شخصی مردم از جمله ازدواج، مهرورزی و تربیت فرزند داشته است یا خیر.


برای مطالعه و تجزیه و تحلیل تجربه ستمدیدگی یا به عبارتی احساس هر فرد از تعلق داشتن به یک گروه ستمدیده نیز غالباً تاریخ شفاهی را به خدمت می‌گیرند. اسپارکس(22) (1994) مصمم بود بداند که تبعیض و حاکمیت تفکر دگرجنس‌خواهی(23) تا چه میزان و چگونه بر شکل‌گیری وقایع و تحولات محیط کار تأثیر می‌گذارد، از این رو با زن همجنس‌بازی که معلم ورزش یک مدرسه بود، مصاحبه‌ای انجام داد. یکی از مزیت‌های تاریخ شفاهی این است که به انسان‌ها اجازه می‌دهد تحلیل و تفسیر شخصی خود را از تجربه مشترک ستمدیدگی بیان کنند.


شاید تعداد کسانی که محققان در پروژه‌های تاریخ شفاهی با آنها مصاحبه می‌کنند قابل توجه نباشد اما مدت‌زمان قابل توجهی را که غالباً‌ چندین جلسة از پیش‌تعیین‌شده را دربرمی‌گیرد، با مصاحبه‌شوندگان می‌گذرانند. پژوهشگران کیفیت‌محوری که موضوع تحقیقات‌شان انسان است، به ویژه در حوزه‌هایی مانند جامعه‌شناسی، به احتمال زیاد توأمان از مصاحبه‌های عمقی و مصاحبه‌های تاریخ شفاهی کمک می‌گیرند. انتخاب هر یک از این دو شیوه تنها باید بر اساس تناسب اهداف و شیوة پژوهش صورت گیرد. هنگام مقایسة مصاحبه‌های عمقی با مصاحبه‌های تاریخ شفاهی باید به این نکته توجه داشت که تناسب شیوه تحقیق اساساً به موضوع و عنوان تحقیق، تعداد مصاحبه‌شوندگان و عمق داده‌هایی که قصد گردآوری آنها را دارید، مرتبط است. لازم نیست یکی را بر آن دیگری ارجح بدانید؛ همین که نقاط قوت هر شیوه برای شما روشن باشد، کفایت می‌کند. ضمن آنکه می‌توان دو شیوه مذکور را در قالب‌های چندشیوه‌ای(24) با هم ترکیب نمود. البته به علت شباهت‌های فراوان شیوه‌ها و وقت‌گیر بودن این کار، غالباً چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد.


اکنون که علت تفاوت‌های برجستة تاریخ شفاهی با مصاحبه‌های عمقیِ سنتی را شناختید، لازم است علت خاص بودن این تواریخ و تلاش ویژه فمینیست‌ها برای احیاء، مطالعه، اشاعه و مشروعیت بخشیدن به کاربرد این شیوه را از نزدیک و با ظرافت افزون‌تری بررسی نماییم.


1. Allan Nevins
2. oral tradition


3. anorexia nervosa-بی‌اشتهایی عصبی یک اختلال روانی است که طی آن بیمار، علیرغم گرسنگی، از خوردن غذا به اندازة کافی پرهیز می‌کند و وزنش به قدری کاهش می‌یابد که لاغر و نحیف می‌شود. این بیماری معمولاً به دنبال رژیم گرفتن عادی برای کاهش وزن آغاز می‌شود. چنین فردی بسیار کم غذا می‌خورد و از توقف رژیم لاغری پس از کم کردن وزنش خودداری می‌نماید. دریافت ذهنی و تصور فرد از بدن خود دچار اِشکال می‌شود به طوری که علیرغم لاغری مفرط هنوز تصور می‌کند که چاق است.[مترجم.]
4. in-depth interview- مصاحبه عمقى در واقع يک گفتگوى دوطرفه است؛ از يک‌سو روزنامه‌نگار متخصص و صاحب‌نظر و از سوى ديگر صاحب يا صاحبان انديشه و تخصص و نظر در زمينه‌هاى سياست، اقتصاد، ادب و فرهنگ، هنر و... به‌عنوان مصاحبه‌شونده يا مصاحبه‌شوندگان. دايره موضوع مورد گفتگو در مصاحبه عمقى هرچه محدودتر باشد به‌سمت تخصصى شدن پيش مى‌رود. فرض کنيد يک روزنامه‌نگار متخصص در امور سينما با کارگردانى گفتگوئى در مورد صرفاً سينما به‌عمل آورد. موضوع سينما يک موضوع تخصصى است و بحث حول محورهاى فني، تکنيکى و پيام سينمائى دور مى‌زند. چنين گفتگوى دوطرفه‌ای شکل يک مصاحبه عمقى مى‌گيرد. با اين حال مى‌توان گفت از اين هم تخصصى‌تر مى‌توان برخورد کرد. مثلاً گفتگوى يک روزنامه‌نگار متخصص با يک صاحب‌‌نظر در امور سينما صرفاً در مورد سينماى سياسي، کمدى يا موزيکال و... بدين ترتيب دايره بحث محدودتر و عمق گفتگو بيشتر شده است. در مورد هر يک از زمينه‌هاى سياسي، اقتصادي، فرهنگى و هنرى مى‌توان با افراد صاحب‌نظر اقدام به انجام يک مصاحبه عمقى کرد. پرسش و پاسخ در مصاحبه‌هاى عمقى با ديگر انواع مصاحبه‌ها تفاوت اساسى دارد. روزنامه‌نگار متخصص يک پرسشگر صرف نيست، خود صاحب‌نظرى است که با اداره مصاحبه، نظرات مصاحبه‌شونده متخصص را مورد تجزيه و تحليل قرار مى‌دهد. سؤال‌ها فقط براى شکافتن موضوع مورد بحث است. به همين دليل مصاحبه عمقى به يک مباحثه شبيه مى‌شود چرا که الزاماً نظرات روزنامه‌نگار متخصص با مصاحبه‌شونده يکسان نيست. اگر نگوئيم هميشه، اما در بيشتر مصاحبه‌هاى عمقى همسان نبودن نظرات روزنامه‌نگار با مصاحبه‌شونده، پديده‌اى است که در اين نوع مصاحبه‌ها به کرات پيش مى‌آيد و همين نکته است که مصاحبه‌هاى عمقى را خواندنى و جالب توجه مى‌کند. روزنامه‌نگار در ابتدا موضوع مصاحبه را براى خواننده روشن مى‌کند و با معرفى مصاحبه‌شونده چگونگى انجام مصاحبه را تشريح مى‌نمايد پرسش‌ها در اين نوع مصاحبه‌ها تلفيقى از سؤال‌هاى ساده و يک‌وجهى توأم با پرسش‌هاى مرکب (چند سؤالي) است.[مترجم.]     

    

5. qualitative researcher
6. micro and macro-phenomena
7. holistic
8. history-driven topics
9. Botting
10. mill town
11. Crothers
12. Great Depression
13. community-building
14. The September 11, 2001, Oral History Narrative and Memory Project
15. Bearman
16. Marshall Clark
17. Ground Zero
18. apocalypse
19. Richard Candida Smith
20. Slater
21. research development
22. Sparkes
23. heterosexism
24. multi-method design

 

منبع:
فصل پنجم با عنوان «تاریخ شفاهی: مصاحبة (خود)زیست‌نگاری به شیوة مشارکتی» از بخش دوم با عنوان «شیوه‌های گردآوری اطلاعات» از کتاب تمرین پژوهش کیفی به قلم شارلین ج. نگی هسه-بایبر و پاتریشیا ل. (لینا) لیوی، انتشارات سیج، 2005


The Practice of Qualitative Research by Sharlene J. Nagy Hesse-Biber and Patricia L. (Lina) Leavy (Aug 9, 2005), Part II: Methods of Data Collection, Chapter 5: ORAL HISTORY: A Collaborative Method of (Auto)Biography Interview


مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

ادامه دارد...



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.