|
خاطرات محمد یگانه: رئیس بانک مرکزی، وزیر دارایی و وزیر آبادانی حکومت محمدرضاپهلوی
|
خاطرات محمد یگانه ضیاء صدقی به کوشش : حبیب لاجوردی انتشارات: ثالث چاپ سوم : 1389 قیمت: 7500 تومان
محمد یگانه فرزند حاج محمد اسماعیل شکرچی که بعداً به یگانه تبدیل شد در سال 1302 در زنجان متولد شد. پس از پایان تحصیلات در این شهر برای ادامه تحصیل دانشگاهی به تهران و سپس برای ادامه تحصیلات تکمیلی به آمریکا میرود. وی در سال 1949 وارد سازمان ملل میشود و خاطره خود را از ارتباط اولیه با سازمان ملل چنین شرح میدهد: «یک روز تلفنی شد که اینجا سازمان ملل است و ما میخواهیم بدانیم که آیا شما علاقهمند به کار در این دستگاه هستید یا نه؟ چیز عجیبی بود و من فکر میکردم بعضی از رفقای ما که با همدیگر شوخی دارند یکی از اینها دارد با ما من شوخی میکند. در آوریل 1949 من (در سازمان ملل) استخدام شدم و روی مسایل خاورمیانه داشتم کار میکردم که از جمله مسایل انرژی بود. در آن موقع اطلاعات راجع به نفت در خارج بسیار کم بود. گزارش صد صفحهای برایشان تهیه کردم که اینها اصلاً باورشان نشد که چطور فرضاً در آن موقع مقدار استثمار به چه اندازه است». وی خاطره تهیه نطق برای سخنرانی دکتر مصدق در سازمان ملل را چنین شرح داده است: «دکتر مصدق تصمیم گرفته که بیاید خودش برای دفاع، اینها خودشان را آماده میکردند. به من تلفن کردند، بیایید به ما کمک کنید. من «علی آغاسی» که در قسمت شورای امنیت سازمان ملل کار میکرد و دوست ایشان به نام «شوارتز» سه نفره نطقی تهیه کردیم. آقای مصدق، صالح، شایگان، سنجابی، بقایی و عده دیگر نطق دیگری تهیه کردند. مصدق در مقابل این قرار گرفت که دو تا نطق وجود داشت که میبایستی انتخاب کند. برده بودند پیش مصدق، مصدق دیده بود این چیزی را که ما تهیه کرده بودم گفته بود «بدون هیچگونه تغییری از اول تا آخر این بایستی خوانده شود. پس از ایراد نطق، مصدق ما را به حضورش خواست و اظهار محبت کرد و خیلی تشکر و گفت شما آقا جایتان اینجا نیست و بایستی برگردید به ایران و خدمت کنید». محمد یگانه که در 1349 به اتفاق چند تن از دوستانش انجمن ایران و آمریکا را تأسیس کرد، در این خصوص چنین میگوید: «ما به کارهای بیشتر اجتماعی میپرداختیم و ایرانیها را دور هم جمع کردیم. در این انجمن تجار و مامورین دولت و سیاستمداران سابق و محصلین و غیره حضور داشتند. انتشاراتی داشتیم برای شناساندن ایران به آمریکاییها، که خیلی محدود بود. این فعالیتها خیلی موفقیتآمیز بود». پس از اینکه یگانه یک سال در هیات مدیره بانک بینالملل عضویت داشت، هویدا به منزل وی تلفن کرده و از وی میخواهد که رئیس بانک مرکزی شود: «هویدا اصرار کرد که مسئولیت بانک مرکزی را بنده قبول کنم بانک مرکزی یک دستگاه صالحی بود، من هم علاقهام خدمت به مملکت خود بود، ولی درست از اوضاع و احوال اطلاع نداشتم. وقتی که رفتم دیدم نه اینها آماده هستند که تا حدی استقلال عمل بدهند و غیره و اینها که ما بتوانیم کار خودمان را انجام بدهیم بدون دخالت ناروای زیاد، من قبول کردم. مسئولیت خیلی مهمی بود و میتوانست کارهای خودش را از روی اصول انجام بدهد. ما توانستیم موجودیهای ارزیمان که بیش از یکی دو میلیارد دلار نبود را به حدود ده میلیارد دلار برسانیم». وی کمکهای مالی ایران به کشورهای مختلف جهان را چنین شرح داده است: «وزارت دارایی هرچه که به دستشان میرسید دنبال خرج کردن بودند و مرتب به کشورهای دیگر کمکهایی انجام میدادند، مثلا پاکستان چه مقدار پولهایی گرفت به چه عناوین و یا مصر و غیره. ما برای ترکیه مثلاً یک میلیارد و ششصد میلیون دلار، آقای انصاری رفته بود قول داده بود که به اینها کمک بشود و همینطور اندونزی، مکزیک، برزیل و غیره». محمد یگانه خاطرات خود را از جلسات شورای عالی اقتصاد چنین شرح داده است: «اگرچه اسم این شورای اقتصادی جنبه شورا داشت، ولی در عمل بیشتر جنبه ابلاغ دستورات و اوامر را داشت تا اینکه مسائل در اینجا مطرح بشود. در هر حال این شورای اقتصاد که آن به صورت قانونی به وجود آمده بود و در قانون برنامه و بودجه وجود داشت و برنامه پنجساله و غیره و ریاست آن جلسه را و اجلاسیههای اینها را شاه به عهده داشت. حالا من نمیدانم از نقطهنظر قانون اساسی چه جنبهای داشت، هیچوقت من مطالعه نکردم و مطالعه هم نشده بود. ولی بیشتر شورای اقتصاد برای ابلاغ دستور و اوامر شاه بود و در عین حال آگاهی ماموران عالیرتبه دولت در سطح وزرا از اینکه نظرات ایشان چیست و دنبال چه کارهایی بایستی بروند و کارهای خودشان را با هم تلفیق بکنند و هماهنگ بکنند. در این باره برای اینکه این کارها هم این دستورات هم روی اصولی جلو برود که بسته به شرایط آن زمان داشت، طوری کرده بودند که از طرف آقای هویدا و دولت آن روز که قبلاً یک جلسه مقدماتی تشکیل بدهند و مطالبی را که بایستی ببرند به حضور شاه آن مطالب قبلا درباره آنها مذاکره بشود و معلوم بشود که اولا کدام مسائل را بایستی ببرند پیش او. بعد از اینکه نظرشان با همدیگر هماهنگ شد و اختلافات خودشان (را) با همدیگر حل کردند و غیره ببرند پیش شاه و سعی هم میشد که اگر گرفتاریهایی دارند این گرفتاری را خیلی کوچک جلوه بدهند و در حضور شاه فقط آن مسائلی مطرح میشد که ایشان علاقه داشتند یا قبلا گفته بودند در نامههای مختلفشان و غیره دستوراتی یا اوامری داده بودند. یا اطلاعاتی خواسته بودند. پس در این جلسات به این ترتیب مطالبی میرفت که یا مورد علاقه وی بود یا اینکه به نحوی از انحاء دولت تشخیص میداد پیش ایشان برود. اگر یکی از وزرا در این صحبتها از مسیر خودش خارج میشد، یا در همان جلسه، فوری آقای هویدا یا رییس سازمان برنامه یا وزیر مشاور آقای اصفیاء اشاره میکردند که بله قربان اجازه داده بشود که این مساله مورد مطالعه بیشتر قرار بگیرد تا بروند با همدیگر صحبتهایشان را بکنند و بعداً بیاورند». وی روحیه شاه را پس از فاجعه 17 شهریور چنین به یاد میآورد: «یک روز پس از 17 شهریور شرفیاب میشدم پیش شاه میرفتم برای گزارش، در آنجا وضع بسیار ناراحت کنندهای دیدم. ما میرفتیم معمولاً پیش شاه، ایشان می آمدند و سرپاگزارش را میخواستند و توضیحاتی نظرات خودشان را میگفتند یا اوامری صادر میکردند و غیره. هرشخص هم پانزده دقیقه، نیم ساعت صحبت میکردند. ولی این دفعه شاه دستور دادند: «بیایید بنشینید ایشان هم نشستند و بعد تمام ذکرش روی این مسایل بود که چرا این وضع بوجود آمده؟ در مقابلش یک کاخی که ساخته بودند این کاخ کاملاً ریخته بود. فکر میکرد که تمام کارگران کشور، دهقانان کشور، انتلکوئلها، روشنفکران، بازاریها و غیره بعد از این همه مللکت ترقیاتی که کرده و زحماتی که ایشان کشیدند همهشان پشتیبان هستند. چه طور حالا مردم آمدند و «مرگ برشاه» میگویند». وی «بیخبری شخص شاه از اوضاع داخلی» را چنین شرح میدهد: «شاه در موقعیتی نبود که مسایل مملکتی را آن اندازهای که هویدا از آن اطلاع دارد در جریان بوده باشد، با مردم در تماس نبود، یک عده محدود درباری ایشان را احاطه کرده بودند اطلاعاتی که به ایشان میرسید این اطلاعات محدود بود چنان اطلاعاتی بود که فقط برای خوشحالی ایشان بود که اوضاع و احوال مملکت از هرلحاظ خوب است. شاه به صورت بینظر و غرض کمتر اطلاعاتی از وضع کشور دریافت میکرد در حالی که هویدا با تماس زیادی که با مردم داشت، با هوش زیادی که داشت با مطالعاتی که نه تنها از اوضاع کشور بلکه از کشورهای دیگر از اوضاعی که در خارج میگذرد بیشتر در جریان اوضاع و احوال بود و میتوانست شاه را کمک بیشتری بکند. هویدا میدانست بدبختیهای (مردم) کجاست، به دهات میرفت به پایین شهر میرفت. تمام گرفتاریها را زیر فرش کردن به صلاح نه مملکت و نه به صلاح خودش نه به صلاح شاه بود». محمد یگانه خاطره خود را استقرار دولت نظامی و خروجش از ایران را نقل میکند: «حکومت نظامی سرکار آمد. در این حکومت نظامی تصمیم داشتند مرا نگه دارند. همان ساعت هفت صبح از من خواستند که بروم برای معرفی. قرهباغی دوبار تلفن کرد، بعد از آن مقدم تلفن کرد، بعد از آن اویسی تلفن کرد، با تحکم مثل این که دستور ارتشی میدهند. پاسخ من این بود که من بایستی بروم و شاهنشاه هم قبول کردند، حال و وضع من خوب نیست، برای معالجه میخواهم بروم. چهار روز بعد دیگر من آمده بودم از ایران، به خارج رفتم که بروم معالجه بکنم. در هوستون، واقعاً حال مزاجیام خوب نبود و دکترها چنین دستوری داده بودند. بعد از پایان استراحت میخواستم برگردم به ایران در آن موقع همه از ایران فرار میکردند حتی بلیط خودم را گرفتم بروم به ایران». یگانه در بخشهای سیاسی خاطراتش موضوعاتی همچون «نقش مقامات در تصمیمگیریهای شاه، اولویتهای شاه، نشانههای سقوط رژیم پهلوی، واقعه 17 شهریور، حکومت نظامی در 17 شهریور، دولت و اعتصابات، نقش فرح در آخرین ماهها، برکناری نصیری، دستگیری هویدا، قرار داد 1975 الجزایر، دیدار شاه و صدام، تخلفات بنیاد پهلوی، دکتر اقبال، حسین فردوست، شریف امامی، مهدی بازرگان، اسدالله علم، ارتشبد اویسی، فرح، اردشیر زاهدی، امیر عباس هویدا، جمشید آموزگار، شاپور بختیار و چند چهره دیگر» را مورد بررسی قرار داده است. یگانه در خاطرات اقتصادی خود نیز موضوعات متنوعی همچون «دلیل استعفای عالیخانی از وزات اقتصاد، ماجرای ساخت ذوبآهن توسط روسها، خانهسازی برای کارگران، وام به دولتهای خارجی، سرمایهگذاری در انرژی اتمی، شهرسازی فرح در سنگال، چاپ اسکناس در ایتالیا، ستاره داود روی اسکناسها، حل مشکل ستاره داود توسط جمهوری اسلامی، هژبر یزدانی، اختلاف نظر با ساواک، بانک ایران و ژاپن، برادران رضایی، گزارش وضع اقتصادی کشور به دولت و شاه، دخالت روزافزون دربار در کارها، پخش مذاکرات بازرسی شاهنشاهی در تلویزیون» از دیگر بخش های این کتاب 368 صفحه ای است. کتاب فاقد «فهرست و نمایه» بوده و همین امر میتواند نقطه ضعف کتاب تلقی گردد. در میان شمار قابل توجهی از مدیران اقتصادی که در رژیم گذشته از تصمیمگیران مهم و تاثیرگذار بودند، محمد یگانه در چهار منصب رییس کل بانک مرکزی، وزیر دارایی، وزیر مشاور و وزیر آبادانی و مسکن فعالیت کرد. این مدیر ارشد اقتصادی که در دورهای در سازمان ملل متحد نیز شاغل بوده 23 سال برای نهادهای مختلف آن فعالیت داشت، به مدت 13 سال در ایران مناصب یاد شده را در اختیار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی مجددا در صندوق بینالمللی پول مشغول به فعالیت شد و در دانشگاه کلمبیا نیز تدریس نمود.
پانوشت: 1- حبیب لاجوردی مدیر پروژه تاریخ شفاهی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد بود. لاجوردی در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد و روزگار جوانی و نوجوانی خود را در نیویورک سپری کرد. وی دکترای خود را در اقتصاد از دانشگاه آکسفورد کسب نمود. پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و در سال ۱۳۴۲ به کار در پیشه خانوادگیش یعنی گروه صنعتی بهشهر، مشغول شد. در سال ۱۳۴۸ مرکز ایران مطالعات مدیریت در تهران (با اعضای هیات علمی دانشکده بازرگانی هاروارد) را با کمک تنی چند از اساتید مدیریت تاسیس نمود و تا سال ۱۳۵۷ یعنی آغاز انقلاب در همانجا به تدریس درس سیاست گذاری عمومی مشغول بود. کتاب«اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران» لاجوردی در سال 1985 از سوی انتشارات دانشگاه سیراکیوز منتشر شد که ترجمه آن نیز در ایران انتشار یافت.
محمود فاضلی
|