در ایستگاه هیروشیما پیاده میشویم. پا به سکو که میگذاریم، هیأت خندان و مهربان ژاپنی را منتظر خود میبینیم. به دست هر کداممان یک دستهگل کوچک زیبا میدهند. اینک بیشتر حواسم به سالم نگه داشتن این دستهگل است تا اسباب همراه. گروه ژاپنی ما را به بیرون ایستگاه میخواند. میگویند اینان نمایندگان یک سازمان مردمنهاد (با حروف کوتاه شده: MOCT) هستند. هم اینان میزبان ما در هیروشیما هستند تا در مراسم ششم آگوست / 15 مرداد، سالروز بمباران اتمی هیروشیما، شرکت کنیم. بیرون ایستگاه خودرو جمعی کوچکی منتظر ما است. وقتی روی صندلیها مینشینم، اینبار یک لقمه گرد مکدونالد میدهند به دستمان. به دندان میکشم. لابد با عادات ایرانیها آشنا هستند که وسط این دو نان گرد با ماهی پر شده است. راننده چاق، خود و شرکت مسافربریاش را معرفی و آرزو میکند در این چند روزی که مأمور جابهجایی ما است درست به وظیفهاش عمل کند. از ما میخواهد کمربندهایمان را ببندیم، ولی کمربندی در کار نیست، اما هوای خنک هست. زهر شرجی و آفتاب تیز تابستان را میگیرد.
راننده میراند به طرف شهر، اما نه، خارج شهر. قرار است ببرندمان به جزیره اکونوشیما؛ به دیدن موزهای در این جزیره.
ساعتی بعد به جایی میرسیم که باید پیاده شده، به آب بزنیم، البته با کشتی. منتظر میمانیم. دست طبیعت چشمانداز زیبایی را آن روبرو نقاشی کرده؛ پر از جزیره، پر از سبزی، در بستری از آبی دریا. سوار کشتی شده، در جزیره اکونوشیما پیاده میشویم. «موزه گازهای سمی» مکان بزرگی نیست. دو تالار نسبتاً کوچک، یکی برای دیدن ابزار و اسباب تولید گاز شیمیایی و دیگری برای نشستن و شنیدن، اجزای اصلی این موزه هستند. شاید این موزه یک اعتراف به سبک ژاپنی باشد؛ اعتراف به خبطی که در ساخت سلاحهای کشتار جمعی داشتهاند. آنها کارخانه تولید گازهای سمی را سال 1929 در این جزیره تأسیس کردند. ارتش ژاپن از این طریق به بمبهای شیمیایی مسلح شد و آن را علیه جبهه مقابل به کار گرفت. برای پنهانکاری، اکونوشیما هم از نقشه ژاپن حذف شد، اما این مجتمع در 1945 و در پایان جنگ جهانی دوم توسط نیروهای امریکایی منهدم گردید. در طول تولید سلاحهای شیمیایی کارگران بسیاری آسیب دیده یا جان دادند. در برگه معرفی موزه نوشته است تا پیش از 1984 بیشتر ژاپنیها نمیدانستند که کشورشان تولید کننده گازهای سمی بوده است. در این سال برای نخستینبار این خبر منتشر شد.
در تالار اول لوازم بهجامانده از آن کارخانه مسموم به نمایش در آمده است. عکاسی در این جا ممنوع است. در تالار دوم کتابخانه کوچکی میبینم. کتابها را از زیر چشم میگذرانم. آلبوم عکس حلبچه بین آنهاست. روی دیوارها، کنار نقشهها و عکسها و نمودارها، چند عکس از رزمندگان مجروح شیمیایی ایران نصب شده است. معلوم میشود رفت و آمد ده ساله موزه صلح تهران به هیروشیما و بدهبستانش با MOCT تا این جزیره کوچک هم کشیده شده است.
اکونوشیما اینک فقط یک یاد تلخ نیست؛ جایی است برای گذراندن تعطیلات. شمار زیادی خرگوش در این جزیره رها شدهاند. میگویند خرگوشها به وجود گازهای سمی حساس هستند و از خود واکنش نشان میدهند. آرامش این گوشدرازهای کوچک نشان میدهد که جزیره سالهاست از وجود سم پاک شده و اینجا یک استراحتگاه بهداشتی است. گویا نماد اکونوشیما نه گازهای سمی، بلکه خرگوش است. در تنها فروشگاه جزیره عکس خرگوش به بزرگی یک دیوار خودنمایی میکند. بیشتر کالاهای فروشی آن نماد یا تصویری از خرگوش است.
شرجی و آفتاب همچنان ما را در سایه نگاه داشته تا کشتی از آبراه برسد و برگرداندمان به جایی که راننده چاق منتظرمان است. هم ما را برمیگرداند و هم خودروهایی که کنار ساحل صف کشیدهاند. حالا نفری یک بستنی به دستمان دادهاند.
هدایت الله بهبودی