| 
					
					
 درسهاي ما از مارتين لوتركينگ-2
 
  |  | 
 
			چارلز اي. بلك: معمولاً خستهكننده بود
 چارلز اي.بلك(Charles A. Black) آنقدر با ترتيب دادن اعتصابهاي نشسته سر و كار داشت كه نام او را «سياه نشسته» گذاشته بودند. دوست او و رهبر حقوق مدني، جوليان باند ميگويد كه بلك هنوز هم از اين لقب در پيامهاي صوتي خود استفاده ميكند.
 چارلز بلک  Charles Black استادش را این گونه به یاد می آورد: «یک تکصدای با هیبت؛ وقتی او سخن می گفت صدای هیچ کس و هیچ چیز چون او نبود.»
 او پس از دانشكده به همراه باند وديگر رهبران حقوق مدني همچون جان لوئيس(John Lewis) و لوني كينگ(Lonnie King) به كار ارايه مشاوره پرداخت. آنها به ادارات دولتي كمك ميكردند تا نيروي كار متنوعتري را به كار گيرند. امروزه او علاوه بر بازيگري و گويندگي براي تلويزيون و فيلمها همچنان كارهاي مربوط به حقوق مدني خود را ادامه ميدهد.   
 چيزي كه من از اين كلاس به ياد دارم اين است كه كلاس بعد از ظهرها به مدت 2 ساعت تشكيل ميشد كه مدت تشكيل آن به يك سال هم نكشيد. همسر سابق من ميگفت نبايد اين را بگويم اما آن موقع فكر ميكردم اين كلاس كاملاً خستهكننده بود. ما به صورت دايره مينشستيم و دكتر كينگ با صدايي يكنواخت صحبت ميكرد، حرف زدن او در اين كلاس اصلاً شبيه سخنرانيهايش نبود. اما او با همين صداي يكنواخت راجع به تمام آن مطالب سنگين صحبت ميكرد. چون كلاس بعد از نهار بود ميدانستم كه خسته ميشوم.
 فكر ميكردم مورهاوس به اين دليل تدريس در اين كلاس را به او داده است تا به نوعي درآمدي براي او تأمين كند و او نيز كاري انجام داده باشد. ميدانيد كه چقدر فقير بود. او واقعاً درآمد زيادي نداشت و اين كار حداقل يك درآمد ثابت براي او بود.
 فكر ميكنم او در كلاس بيشتر بر فلسفه چند مليتي افرادي همچون گاندي تاكيد داشت و فلسفه كاري را كه ما از طريق اعتراضاتمان انجام ميداديم تبيين ميكرد. بررسي موضوع فلسفه متفكران بزرگي همچون افلاطون و سقراط و گاندي در مورد احتراز از خشونت از مدتها پیش مطرح بود و در چيزهايي بزرگتر از ما ريشه داشت. اين موضوع تقريباً جوهر تمام سخنرانيهاي بزرگ او بود. بحثی جدي را در مورد ماكياولي(Machiavelli) و صحبت در مورد اينكه آيا هدف وسيله را توجيه ميكند به ياد دارم. دكتر كينگ موافق نبود، او ميگفت هدف در ذات وسيله نهفته است. احتراز از خشونت صرفاً در مورد فلسفه نبود، بلكه در مورد آن چيزي بود كه درست است.
    
 بلک هنوز برای حقوق مدنی فعالیت میکند. او برای تلویزیون و سینما بازی و کار دوبلاژ می کند.
 (در دوره تحريم) فروشگاه زنجيرهاي ريچ (Rich) را هدف خود قرار داديم چرا كه در زمان خود بلندترين فروشگاه زنجيرهاي بود. در آن موقع مدیران فروشگاه ريچ اعلام كردند كه اين اعتراض تأثيري بر كارشان نداشته است اما بعدها پي بردم كه فروش آنها در آن سال 10 ميليون دلار كاهش داشته است. در دهه 60 اين مقدار پول خيلي زياد بود. صدها نفر از مردم حسابهاي خود را بستند يا كارتهاي اعتباري ريچ را براي ما فرستادند به اين معني كه ديگر از آن استفاده نميكنند. آنها ما را از گربه خانه آدامز تشخيص نميدادند اما باز هم كارتهايشان را براي ما فرستادند. ما هم كارتها را در صندوق امانات بانك گذاشتیم.ما برای راه اندازی اعتراض جمعي ديگری ترغیب شده بوديم اما عيد پاك نزديك بود و بازرگانان واقعاً از ما ميخواستند كه از مركز شهر خريد كنيم و تمام مشاغلي كه مالك سياهپوست داشتند خواهان بازگشت خريداران بودند. در جامعه سياهپوستان شكاف ايجاد شد. بزرگترهاي نهضت از ما ميخواستند كه دست برداريم و ميگفتند این کار زیاده روی است.
 لوني، جوليان و من ميدانستيم چه كار بايد كرد. من گفتم لازم است مارتين پسر را به اينجا بياوريم. او درآلاباما بود و به سختي سرما خورده بود. او در خانه بود و نميخواست بيايد. اما ما تلفن زديم و او را متقاعد كرديم كه بايد به اينجا بیاید. او دقيقاً حرف درست را زد. فكر ميكردم او پس از اين حرف، بر روي آب راه خواهد رفت. به عقيده من آن بهترين سخني بود كه تا آن موقع بر زبان رانده بود. او ما را كنار هم جمع كرد و گفت كه توان كاستن از ارزش تحريم را ندارد و تحريم ادامه يافت.
 جوليان باند: پشيمانم كه چرا يادداشتبرداري نكردم جوليان باند اولين آفريقايي ـ آمريكايي بود كه نامزد معاونت رياست جمهوري شد. گرچه جوانتر از آن بود كه چنين سمتي را بپذيرد. او عضو صريحالهجه كنگره جورجيا بود. او حتي مجري برنامه زنده شنبه شب("Saturday Night Live") هم بود. اما مدتها پيش از آنكه هر كدام از اين اتفاقات رخ دهد جوليان باند زماني كه دانشجوي كينگ بود، به برگزاری يكي از اولين اعتصابهاي نشسته دانشجويي در آتلانتا،  كمك كرد. او و ديگر دانشجويان از جمله چارلز بلك در تشريح اعتراضات مطلبی با عنوان «درخواست برای حقوق بشر» نوشتند كه به صورت يك آگهي تمام صفحه در روزنامه آتلانتا و نيويورك تايمز چاپ شد.
 
 
 
 جولیان باند می گوید این برایش یک امتیاز بوده است که از کینگ بیاموزد، «او هیچ گاه باعث نشد که ما فکر کنیم او تا چه حد مهم است.»  باند در راهپيمايي واشينگتن، رونوشت سخنراني جان لوئيس را توزيع ميكرد. همان كه رهبران نهضت او را مجبور كردند لحن خود را ملايمتر كند تا مبادا به رئيس جمهور توهين کند. او كه در فهرست كلاس كينگ به نام هوريس جي باند ثبت شده است، با دوست و همكلاسي قديمي خود چارلز بلك مخالف است. او معتقد است كه کلاس كينگ خستهكننده نبود. از نظر او كلاس زمينه فلسفي خوبي براي كارهاي حياتي درحقوق مدني بود.من به هيچ وجه آن را خستهكننده نميدانم. آن كلاس يك درس تحقيقاتي در مورد فلاسفه بزرگ همچون افلاطون و ارسطو بود. خاطره من ازكلاس مطالعه صرف فلاسفه نيست. ما آثار آنها را ميخوانديم ـ مطالب بسيار زيادي براي خواندن بود ـ اما اغلب، كلاس از آنها به عنوان نقطه شروع صحبت راجع به نهضت حقوق مدني و آنچه در مونتگومري رخ داد استفاده ميكرد. پشيمانم كه چرا يادداشتبرداري نكردم. بسياري از خاطرات من در مورد جزئيات كلاس محو شده است.
 كينگ قطعاً شناخته شده بود اما نه تا آن حدي که بعدها مشهور شد. او به طور قطع مثل يك آدم مشهور رفتار نميكرد. اين احساس من از بودن در آن كلاس و گوش كردن به حرفهاي او بود. او مهم بود. او مطمئناً مانند يك انسان مهم به نظر ميرسيد. او در زندگي من هم مهم بود. من حتي همان موقع هم ميدانستم كه يادگيري مطالب از او براي من يك مزيت است، اما او هيچوقت با ما چنان رفتار نمی كرد كه حس كنيم تا چه حد مهم است. اصلاً بحث بر سر اين چيزها نبود.
 
 راه پیمایی زنان سیاهپوست در جریان تحریم خطوط اتوبوس رانی، مونتگومریMontgomery، آلاباماAlabama، فوریه 1956  وقتي نقشههاي خود را (براي اعتصابهاي نشسته) شروع كرديم، در مورد آن با والدينم صحبت كردم. به ياد دارم كه والدينم هميشه به ما ميگفتند هر كاري ميكنيد فقط دستگير نشويد. دستگير شدن مثل يك خالكوبي روي پيشاني است كه نوشته: به تو شغلي داده نخواهد شد. خوشبختانه معلوم شد كه اين گفته كاملاً هم درست نبود.زماني كه براي راهاندازي اعتصابهاي نشسته آموزش ميديديم و طرح ميريختيم، دكتر روفوس كلمنت (Dr. Rufus Clement) كه رئيس دانشگاه آتلانتا و مجموعه دانشكدههاي سياهپوشان بود، در مورد آن چيزهايي شنيده بود. آنجا بود که فهميدم كه در محوطه دانشگاه هيچ رازي مخفي نميماند. او ما را به دفترش فرا خواند و گفت: «من نميتوانم جلوي شما را بگيرم اما بايد به مردم بگوئيد چرا اين كارها را ميكنيد». بنابراين به همراه چند تن از ديگر دانشجويان اعلاميه (درخواست براي حقوق بشر) را نوشتيم.
 انجام اين كار كمي ترسناك بود. ما بچههاي خوبي بوديم و والدينمان هميشه ميگفتند دردسر درست نكنيد، اما ميدانستيم كه بايد اين كار را ميكرديم. نميدانستيم كه چه عاقبتي خواهد داشت. نميدانستيم كه با ما بدرفتاري ميشود يا ما را کتک ميزنند، اما بايد اين كار را ميكرديم.
 من گروهي از افراد را به رستوران تالار شهر آتلانتا بردم. اين رستوران در زيرزمين قرار داشت. حدود 20 نفر از ما، زن و مرد، وارد شديم. زنان سياهپوست را ديديم كه سر ميزهاي غذای گرم كار ميكردند. همه آنها نگاهي حاكي از ترس و تحسين برچهره داشتند. قبلاً راجع به اين كارها چيزهايي شنيده و كمي عصبي بودند. زني كه بعداً فهميدم مدير رستوران بود پشت ميزش جلوي رستوران نشسته بود. او گفت متاسفم اين جا فقط مخصوص كاركنان تالار شهر است. جواب دادم اما جلوي در در نوشته شده كه ورود براي عموم آزاد است. گفت منظور ما چيز ديگري بوده است. به او گفتم: ولي من همين جا ميايستم تا ما را بپذيريد. بالاخره  پليس به محل آمد و مرا دستگير كرد.
 
 باند همچنان از رهبران جنبش حقوق مدنی باقی ماند و یک سیاستمدار موفق نیز شد. آن روز حدود 200 نفر از ما را در سراسر آتلانتا دستگير كردند. چون تعداد زيادي از ما دستگر شده بوديم تصميم گرفتند از هر گروه يك نفر را محاكمه كنند. از گروه خودم، من انتخاب شدم و براي اولين بار خود را در برابر قاضي دیدم.قاضي براي تعيين وثيقه مرا به هيئت منصفه عالي ارجاع داد و برخي از ثروتمندان آتلانتا با پرداخت وجهالضمان ما را آزاد كردند. من بلافاصله به همراه چند نفر از ديگر افراد، مستقيم به اسپلمن رفتم جايي كه قهرماني من ميتوانست به چشم تمام آن همكلاسيهاي زيبايم بيايد.
 بهر حال طي آن دوره، من ديگر هيچ وقت در آتلانتا دستگير نشدم. سالها بعد يك بار ديگر بيرون سفارت آفريقاي جنوبي در اعتراض به آپارتايد دستگير شدم. درست امسال هم در مقابل كاخ سفيد در اعتراض به خطوط لوله كي استون(Keystone) دستگير شدم. ما اميدوار بوديم كه رئيس جمهور اوباما را متقاعد كنيم كه اين كار نبايد انجام شود.
 از وقتي درباره سالگرد راهپيمايي شنيديم، به برگزاري آن فكر ميكنم. به ياد دارم كه به صحبتهاي تمام سخنرانان گوش دادم. هر یک از ما وظايف مختلفي داشتيم. يكي از وظايف من توزيع صحبتهاي جان لوئيس بود ـ البته نسخهاي كه او نوشت، نه نسخهاي که بايد ويرايش ميكرد و ارائه ميداد.
   
 
 سامی دیویس (پسر) Sammy Davis Jr. از مشاهیر راهپیمایی مارس در واشنگتون است. باند یادش می آید که یک کوکا کولا به او تعارف کرده است.  می دانستم که سخنراني او چشمگير خواهد بود. به ياد دارم كه او تنها كسي بود كه از عبارت مردم يا شهروندان سياهپوست استفاده كرد. اين كار درآن زمان  کاری افراطي بود. ما خود را افراد رنگين پوست يا سياه نميناميديم.من كار جالب ديگري هم داشتم. من مسئول دادن كوكاكولا به ستارگان سينما بودم. به ياد دارم كه يكي به سامي ديوميس پسر(.Sammy Davis Jr) دادم و او انگشت خود را مثل يك اسلحه به سمت من گرفت و گفت متشكرم. به ياد ندارم با  كس ديگري صحبت كرده باشم، اما آنها را ميديدم و از اينكه اطراف آنها بودم خوشحال بودم. برت لانكستر(Burt Lancaster)، هري بلافونته(Harry Belafonte)، جوان بائز و باب ديلن(Bob Dylan) آنجا بودند.
 پدر آموس بروان: فشردهتر از مطالعات ديگر منكليساي او به عنوان ابنزار غرب معروف است. رؤساي جمهور و شخصيتهاي بينالمللي از اين بناي تاريخي سانفرانسيسكو كه از 160 سال پيش باقي مانده است، بازديد كردهاند و این کلیسا براي افراد نيازمند بسیاری غذا، سرپناه و كمك فراهم كرده است. اما پيش از آنكه پدر آموس بروان(Amos Brown) كشيش كليساي سوم تعمید گرا شود، شاگرد يكي از فعالان حقوق مدني، مدگار اورس(Medgar Evers) بود.
 بروان ابتدا كينگ را در سانفراسيسكو پس از آنكه به همراه اورس تمام كشور را براي جلسه  NAACP[انجمن ملی پیشرفت رنگین پوستان] پيموده بود، ملاقات كرد. بروان 15 ساله در آنجا رهبري جوان از اهالی مي سي سي پي بود. او كلاس كينگ و اعتصاب نشستهاي را كه در آتلانتا در آن زمان رخ داد و به خاطر دارد:
 
 آموس براونAmos Brown  همراه کینگ به زندان رفت. او می گوید که یادداشتهای کلاس درس کینگ درباره مبحث «قرارداد اجتماعی» روسو Rousseau را نگه داشته است.  كلاس در نمازخانه طبقه دوم برگزار می شد. چيزي كه بيشتر از همه از آن كلاس به خاطر دارم «قرارداد اجتماعي» روسو است. من واقعاً يادداشتهايي از آن كلاس دارم كه به خط خود دكتر كينگ است. آنها در يك دفترچه بلوهورس(Blue Horse) قديمي است كه 25 سنت ميارزيد. ميدانيد كه اين خيلي قديمي است. مگر نه؟ يك فهرست قيمت جالب نيز در دست اوست. به نظر ميرسد او داشت براي كاري پول جمع ميكرد.ما در مورد «جمهور» افلاطون و كانت و هيوم(Hume) هم چيزهايي ياد ميگرفتيم. همچنين به ياد دارم در دانشگاه بوستون زياد در مورد دكتر (ادگار) براتيمن (Dr. Edgar Brightman) صحبت ميكرديم كه نوشتههايش وقتي دكتر كينگ راجع به شخصيت صحبت ميكرد ـ اين عقيده كه به ضمير هر كس مفاهیم ارزش، بزرگمنشي و ماوراءالطبيعه الهام شده است ـ تأثير زيادي بر او گذاشته بود.
 اين كلاس كمي فشردهتر از ديگر مطالعات من بود، با اين حال تجربياتي كه ما در زمينه اين فلسفه داشتيم را با آن مرتبط ميساختيم.
 من با دكتر كينگ و برادرش در زندان هم بودهام. همه ما را از سر كار به زندان فرستادند ـ ده روز آنجا بوديم. اما همچنان اعتصابهاي نشسته را در فروشگاه زنجيرهاي ريچ و وول ورث(Woolworth) ادامه داديم. باوركردني نيست. اما آن كلاس كمي فشرده تر از دیگر کلاسها بود، به خصوص لحظاتي كه تجربيات خود را مطرح ميكرديم.
 ما مقابل كليساي نخست تعمید گراها زانو زده و اعتصاب كرده بوديم. بچههاي جورجيا تك(Georgia Tech) و اسپلمن و مورهاوس تصميم داشتند وارد شوند. من سازماندهي آن را انجام می دادم چون با آنجا آشنا بودم و ميدانستم بايد درست مقابل در بنشينيم. با كمك دربانها صف ديگر دانشجويانی كه عقب بودند را به هم ریختند. ام با وجود آنکه دوربينهاي تلويزيوني آنجا بودند گذاشتند آن دسته از ما که مقابل در بودیم سر جایمان  بمانيم.
 من همسرم را روي پلههاي كليسا ديدم. او يكي از دانشجويان اسپلمن بود كه صفشان را بهم ريخته بودند. پس از آن به برگزاري چندين اعتراض ديگر كمك كردم. ما اعتراض ساحل ساوانا(Savannah) را بر پا كرديم و نام آن را «به آب زدن» گذاشتيم.
 
 براون اکنون در کلیسای باپتیست های سان فرانسیسکو کشیش است، و او را با نام ابنزر  Ebenezer [http://en.wikipedia.org/wiki/Eben-Ezer] غرب می شناسند.
 وقتي براي رفتن به دانشکده مورهاوس مصاحبه كردم ميدانستم آنجا جايي است كه ميخواهم باشم. پس از ورود استادي داشتم كه به دكتر كينگ هم سخنراني ياد ميداد. خيلي خوشحال بودم. از آن كلاس نمره A گرفتم. اما وقتي دكتر كينگ آن درس را گرفت نمره خيلي خوبي نگرفت. باورتان ميشود؟ به هر حال من مدتي سخنراني كرده بودم.وقتي 17 ساله بودم اولين خطابهام را انجام دادم و تا امروز آن را به خاطر دارم. آن خطابه در مورد اهميت راستگويي بود. اهميت نافرماني نكردن در برابر بصيرت. من از آنها خواستم موضعي را در پيش بگيرند كه ديگران نميتوانستند ببينند.
 ادامه دارد... جن كريستينسن (Jen Christensen)ترجمه: اصغر ابوترابی
 
						
				منبع: edition.cnn
 |