با همه پدرانه برخورد ميكرد
اشاره: حجتالاسلام و المسلمين عليرضا رنجبر، يكي از ياران همراه چهارمين شهيد محراب آيتالله شهيد اشرفي اصفهاني در سالهاي 1359 تا 1361 بوده و هر از گاهي نيز در محضر درس ايشان شاگردی ميكرد. در اين گفتوگو يادي كردهايم از آن شهيد.
***
از چگونگي آشناييتان با شهيد اشرفي صحبت كنيد.
بنده اهل كرمانشاه هستم و آشناييام با ايشان به قبل از انقلاب اسلامي برميگردد. در دو مرحله؛ نخست آنكه چهارمين شهيد محراب پيشنماز مسجد آيتالله بروجردي – رحمتالله عليه – بودند كه جنب مدرسه علميهاي به همين نام (يعني مدرسه آيتالله بروجردي) قرار داشت. گاهي كه از آن مسير ميگذشتيم يا ايام ليالي قدر به اين مسجد ميرفتيم. آن موقع شانزده ساله بودم و دوران نوجواني و ابتداي جواني ما بود و دورادور ايشان را زيات ميكرديم. زمان پيروزي انقلاب نيز هيجده ساله بودم.
دومين مرحله آشنايي برميگردد به راهپيماييهايي كه عليه رژيم ستمشاهي در كرمانشاه برگزار ميشد و ما هم دانشآموز بوديم و در اين راهپيماييها شركت ميكرديم و بزرگان ديني منطقه نيز بهعنوان پيشكسوتان شهر حضور داشتند. شهيد اشرفي بهرغم اينكه كهولت سن داشتند و از همه آقايان روحانياي كه در راهپيمايي شركت ميكردند مسنتر بودند در راهپيماييهاي سال 1357 فعالانه شركت ميكردند و بعد از امام بهعنوان پيشبرنده و راهبر انقلاب در كرمانشاه ميشود ايشان را معرفي كرد چون ايشان در راهپيماييها حاضر بودند و با اطلاعيههايي كه صادر ميكردند مردم را عليه رژيم شاه بسيج ميكردند. رهبري مبارزات سياسي كرمانشاه با ايشان و چند نفر ديگر از آقايان بود تا اينكه انقلاب در بهمن 1357 پيروز شد. قبل از پيروزي در كرمانشاه نماز جمعه برگزار نميشد و از طريق حضرت امام (ره) ايشان بهعنوان نماينده امام در استان كرمانشاه و امام جمعه كرمانشاه منصوب شدند و نماز جمعه در استاديوم ورزشي آزادي در بلوار شهيد بهشتي برپا ميشد.
در آن زمان چه تعدادي از مردم در نماز جمعههاي ايشان شركت ميكردند؟
اتفاقاً اكثريت كساني كه در مبارزات انقلاب و علاقهمند به نظام جمهوري اسلامي بودند شركت ميكردند، بهگونهاي كه زمينهاي فوتبال استاديوم پر از جمعيت ميشد اعم از آقايان و بانوان و خود علماي اعلام هم شركت ميكردند.
اولين آشنايي اختصاصي من با ايشان به اين شكل بود كه من با عيالم تازه ازدواج كرده بوديم و به منزل يكي از بستگان در شيراز رفته بوديم. موقع بازگشت دو گوشواره زنانه زير صندلي اتوبوس افتاده بود. ما ديدم كه در اطرافمان هيچ خانمي نيست. به راننده گفتيم و در اتوبوس اعلام عمومي كرديم كسي هست كه گوشوارهاش را گم كرده باشد كه هيچكس ادعاي مالكيت آن را نكرد. من چون كارمند بودم، آدرس و تلفن محل كارم را هم دادم و گفتم اگر كسي مدعي شد، گوشوارهها پيش من است. اين ماند و كسي سراغ گوشواره را نگرفت. خانواده فشار ميآوردند كه تكليف اينها را روشن كن. من براي اولين بار بهصورت اختصاصي خدمت شهيد اشرفي رفتم و بعد از خواندن نماز ظهر و عصر در مسجد آيتالله بروجردي به ايشان ماجراي گوشوارهها را گفتم و پرسيدم تكليف چيست؟ گفتند: اينها احكام گمشده را دارد. گفتم: مدتي هست كه اينها نزد من است و صاحب آن پيدا نشده. گفت: اگر پيدا نشده آن را بفروش و به نيت صاحبش براي جبهه و جنگ بفرست.
اين اولين رابطه مستقيمي بود كه با ايشان پيدا كردم. بعد از انقلاب با بچههاي جوان و نوجوان انقلابي مسجد محلهمان يك شب در هفته خدمت آقايان علماي شهر ميرسيديم كه يكي از آنها شهيد اشرفي اصفهاني بود و به منزل ايشان كه پشت مدرسه شهيد آيتالله بروجردي بود ميرفتيم و با مهرباني با ما برخورد ميكرد و گز اصفهان هم به ما ميداد و يادم ميآيد كه قرآن بزرگي هم داشت كه هميشه آن را به بغل ميگرفت و به ما نصايح اخلاقي ميكرد. ايشان ميفرمود: ببينيد اين گروهكها چه كار ميكنند. اينها دور هم جمع ميشوند و براي مبارزه با نظام جمهوري اسلامي طراحي ميكنند كه چه كسي را ترور كنند و يا كارهاي ديگر انجام دهند، شما كه بچههاي مذهبي هستيد و هدف مشترك داريد هر هفته خانه يكي از اين بچهها جمع شويد و براي اينكه به يك نفر هم فشار نيايد، آبگوشتي بگذاريد و دو نفر پول گوشت آن را بدهيد، دو نفر پول نخودش را و دو نفر پول نانش را، يك نفر هم زحمت بار گذاشتنش را بكشد و دور هم جمع شويد و ابتدا چند آيه قرآن بخوانيد بعد ترجمه فارسي آن را بخوانيد و پس از آن دو روايت در مورد مسائل اخلاقي بخوانيد و اگر كسي هم بلد است آن را شرح بدهد. بعد از آن صحبتهاي برجسته امام (ره) و مقام معظم رهبري – كه آن موقع رئيس جمهور بودند – را كه از راديو شنيدهايد بنويسيد و تحليلهاي راديوهاي بيگانهها در مورد جمهوري اسلامي چه ميگويند را بيان كنيد. اين چند خاصيت دارد؛ هم با قرآن آشنا شدهايد، هم مسائل اخلاقي را ياد گرفتهايد و هم اطلاعات سياسي و اخبار دستتان ميآيد و دوستي و صفا و صميميت بين شما زياد ميشود و اين بين شما كشش به وجود ميآورد. در يكي از شبهايي كه خدمت شهيد اشرفي اصفهاني ميرسيديم پيشنهاد تأسيس حوزه علميه را دادند. چون كرمانشاه قبل از انقلاب سه مدرسه علميه داشت؛ يك مدرسه علميه عمادالدوله در بازار زرگرها در خيابان مدرس كه زمان تأسيس آن به اواخر دوره قاجاريه برميگردد و الان به نام مدرسه امام صادق (ع) معروف است. دوم، مدرسه و مسجد حاج شهبازخان و سومي مدرسه مرحوم آيتالله العظمي بروجردي كه در سال 1335 شهيد اشرفي اصفهاني به اتفاق دو نفر ديگر از علماي وقت توسط آيتالله بروجردي به كرمانشاه فرستاده ميشوند و آن دو نفر از كرمانشاه ميروند و شهيد محراب ميمانند. خود ايشان ميفرمود: هر وقت من خواستم كرمانشاه را ترك كنم و به قم بروم، مرحوم آيتالله بروجردي به خوابم ميآمد و ميگفت بمان، بمان.
يقيناً چون آقاي بروجردي انسان وارسته، پاك و مقدسي بودند و در عالم برزخ نظارت كاملي داشتهاند و ميدانستند يك روز انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبريت حضرت امام به پيروزي خواهد رسيد و ماندن ايشان هم براي سرپرستي و رهبري
مردم منطقه بود و حتي نمايندگي امام در آينده كه شايد نظر لطفي بوده كه خداوند به اين استان داشته براي ماندن شهيد اشرفي اصفهاني.
شما اشاره كرديد بعد از انقلاب شهيد اشرفي تصميم گرفتند حوزه علميه را اداره كنند، مگر قبل از انقلاب حوزه علميه آيتالله بروجرودي وجود نداشت؟
بعد از پيروزي انقلاب اكثر آقايان روحانياي كه بودند در پستهاي اجرايي قرار گرفته بودند و ديگر تحصيلاتي در كار نبود و حوزهها هم تعطيل شده بود و طلبه جديد پذيرش نميكردند. شهيد اشرفي اصفهاني فرمودند كه پس از پيروزي انقلاب ميخواهيم يك مدرسه علميه تأسيس كنيم.
چند نفر از آقايان طلبه محل ما آمدند كه بعضاً مقداري درس خواندند و ديگر نماندند و من هم چون كارمند دولت بودم صبح به اداره و بعدازظهر به كلاسهاي حوزه ميرفتم. دفتر شهيد محراب در طبقه فوقاني قرار داشت. در طبقه همكف مغازهها قرار داشتند و دفتر مختصري نيز داير بود. در طبقه دوم دفتر اصلي ايشان قرار داشت و مدرسه علميه را در طبقه سوم تشكيل دادند كه آقايان طلبه كرمانشاه ميآمدند و درس با شش هفت طلبه شروع شد؛ يكي آقاي حسين بركي بود كه الان در سپاه پاسداران است و به گمانم در حوزه نماينده ولي فقيه باشد. ديگري آقاي عليمراد صادقي بود كه در آموزش و پرورش است و آقاي محمد طاهري، آقاي حشمتالله سلطاني كه ايشان هم كارمند بازرگاني است و چند نفر ديگر. باري، كلاسها تشكيل شد و درسهاي ادبيات عرب توسط آقايان روحاني ديگر تدريس ميشد كه مرحوم شيخ طلايي، مرحوم رباني و آقاي شيخ خيرالله حيدري بودند كه الان امام جماعت مسجدالنبي در طاق بستان است و سيدعلي اكبر موسوي كه ادبيات و درسهاي ابتدايي حوزه را بحث ميكردند و خود شهيد محراب هم هفتهاي يك بار درس اخلاق گذاشته بودند كه هم طلبههاي معمولي و هم آقايان معمم پاي درس ايشان مينشستند.
بهرغم اينكه اوايل پيروزي انقلاب بود در سال 1359 و 1360 كه اين حوزه علميه تشكيل شد و مسائل سياسي استان هم به ايشان برميگشت و مسأله جنگ هم بود. يكسري گرفتاري مربوط به مهاجران جنگي داشتيم كه شهرهايشان مورد تهاجم رژيم منفور صدام قرار گرفته بود. البته ايشان هميشه ميآمد و به حوزه سر ميزد و آنجا پايگاهش هم محسوب ميشد و هفتهاي يك روز هم يك بحث اخلاقي را تدريس ميكرد. اولين بحث اخلاقياي كه ايشان در حوزه مطرح كرد پيرامون حسد بود.
ميفرمود اولين بيمارياي كه بين انسانها به وجود آمد حسد بود كه قابيل بر مبناي آن حسادتي كه وقتي آن هدايا را به خداوند متعال ميدهند كه او يك رأس گوسفند و حضرت هابيل خوشههاي گندمي ميدهد و هابيل هديهاش قبول شد، اين بيماري حسد به وجود آمد و ايشان دو روايت گفتند كه يكي از رسول اكرم (ص) بود كه حكم آدم حسود نزديك به كفر است، چون به اطمينان خدا بياطمينان ميشود و در حقيقت عزت و ذلت از آن خداست.
ايشان خيلي ريشهاي مباحث اخلاقي را باز ميكردند. با بيان زيبا و با ته لهجه اصفهانيشان كه پيرمردي نوراني بودند، چون خودشان هم بااخلاق بودند، كلامشان خيلي نافذتر بود. روايتي ديگر هم از امام صادق (ع) بيان فرمودند كه حسد مثل آتش ميماند كه آتش، هيزم را ميبلعد و حسد هم ايمان انسان را ميسوزاند.
از ديگر مباحث اخلاقي ايشان چه چيزي به ياد داريد؟
ايشان هر هفته راجع به فضائل و رذائل اخلاقي بحث ميكرد و ميفرمود طلبه بايد اخلاق اسلاميِ كاملي داشته باشد چون الگو است، مخصوصاً الان كه نظام به اسم جمهوري اسلامي است و مردم چشم به روحانيت دارند روحاني بايد اخلاق اسلامياش كامل باشد.
شايد يكي از عللي كه شهيد تصميم گرفت كلاس درس اخلاق را برگزار كند و در زمينههاي فقهي اقدام نكرد، شرايط خاص آن زمان بود.
بله، هم بحث شرايط خاص مطرح بود و هم اينكه طلبههاي آن مقطع زماني، اكثراً مبتدي بودند و ايشان اگر ميخواستند فقه درس بدهند بايد لمعه يا مكاسب را تدريس ميكردند و آن موقع طلبههاي مبتدي، به اصطلاحْ جامعالمقدماتخوان بودند و نميشد بزرگي - كسي كه خودش مجتهد و در حد مرجعيت است - بيايد و اينها را تدرس كند. در واقع در آن زمان كسي نبود كه سطح سوادش به اين حد برسد كه ايشان بيايد و اينها را تدرس كند. همان درس اخلاق شهيد محراب براي افراد مؤثر و اثرگذار بود.
خدا هم لطفي به ما كرده بود و با توجه به آشنايي و رفت و آمدي كه با آقاي اشرفي اصفهاني پيدا كرده بوديم، هم در جلسات درس و هم به جلسات اخلاقي ايشان با بچههاي محل ميرفتيم. از طرفي بنده در دفتر ايشان هم كار ميكردم و از طرف جهاد كشاورزي – كشاورزي سابق – مأمور خدمت شده بودم و كارهاي دفتري انجام ميداديم، بهخصوص وقتي فرزند شهيد محراب يعني دكتر محمد اشرفي اصفهاني دو دوره هم نماينده مردم كرمانشاه شدند با ايشان كار ميكردم. حتي بعد از شهادت شهيد اشرفي اصفهاني مدتي دفتر ايشان را بنده ميچرخاندم. نميخواستم كه اين دفتر تعطيل شود و مردم هم ارتباطاتي داشتند.
تأثير شهيد اشرفي را در آقازادههايشان چقدر ميدانيد؟
بيان زيباي امام (ره) در مورد شهيد محراب كه يك مراد نسبت به مريد خود ميفرمايد خيلي پرمغز است و به عقيده شخصي من بايد در اين خصوص تجزيه و تحليل بشود. اگر كسي بخواهد شهيد اشرفي اصفهاني را بشناسد، اين مهم با زبان طلبه جزء مثل بنده و امثال بنده ممكن نميشود و ميبايست كلام جضرت امام (ره) را تجزيه و تحليل كرد، چون امام در رابطه با شهيد محراب چند فراز دارند. امام همواره بر مبناي نياز زمانه اعلاميه و رخدادها صادر ميكردند مثلاً پيرامون شهادت شهيد مظلوم بهشتي و شهيدان رجايي باهنر، يا ارتحال حضرت آيتالله طالقاني. اگر بخواهيم شهيد بهشتي را بشناسيم و بدانيم چه كسي است بايد كلام امام (ره) را تجزيه و تحليل كنيم تا عمق شخصيت شهيد بهشتي نمايان بشود. در رابطه با شهيد محراب هم بايد اطلاعيه حضرت امام تجزيه و تحليل شود. امام فرمود كه اين فرد آزارش حتي به موري نرسيد، يعني شهيد محراب انسان باآرامش و سكينهداري بود و به طريق اولي به هيچ موجودي آزاري نرساند. يا جايي كه امام ميفرمايند من شصت سال است اين مرد را ميشناسم و به او ارادت دارم و ارادتمندش هم هستم. يعني بعد از مرگ ظاهري و در اصل عروج آسمانياش هم هنوز آن نظر را نسبت به وي دارم. چنين شخصيتي بهطور قطع و يقين فرزندانش هم از همان سلاله هستند. اگر بگوييم او يك بوته گل است بچههايش هم گلهاي او هستند شهيد اشرفي در اواخر عمرشان بنيانگذار حوزه علميه خواهران در كرمانشاه بودند كه توسط حاج حسين اشرفي اصفهاني اداره ميشد. الان هم كه مدرسه علميه امام خميني دخترانه را ميبينيم، ريشهاش متعلق به اواخر عمر شريف شهيد اشرفي است و توسط حاج حسين اشرفي اصفهاني تأسيس شد. آن موقع هم كه كرمانشاه درگير جنگ و محل بمباران بود خود شهيد اشرفي اصفهاني تسليبخش بزرگي براي بازماندگان و خانواده شهدا و مردم كرمانشاه محسوب ميشد و آقازادههايشان هم دو دوره نماينده مجلس و خودشان هم خدمتگزار مردم بودند و خلق و خوي شهيد محراب در آنها هم وجود داشت. اين گونه نبود كه كسي به دفتر آقاي محمد اشرفي كه نماينده مجلس هم بود مراجعه كند و نامهاش بدون جواب بماند يا به حوزه سركشي نداشته باشد. از مقامات هم دعوت ميكردند، كه ميآمدند و از آنها براي مردم كمكهايي هم ميگرفتند. خدا رحمت كند آن دو نماينده ديگر كرمانشاه هم با ايشان همراه بودند و يكسري پروژهها كه الان به برنامههاي پنج ساله اول، دوم، سوم و چهارم ميآيد پايهريزي ابتدايياش با آنها بود.
اشاره كرديد كه شما در دفتر شهيد محراب حضور داشتيد، برخورد ايشان با كساني كه به دفترشان مراجعه ميكردند چگونه بود؟
ايشان با همه پدرانه برخورد ميكرد. در دفترش هميشه گز – سوغات اصفهان – موجود بود و اگر كسي به دفتر ايشان مراجعه ميكرد، واقعاً پيگير كارش بودند. شهيد محراب بهرغم كهولت سني كه داشتهاند و آقازادههايشان بهخصوص حاج محمد اشرفي كه بيشتر با شهيد محراب در كرمانشاه بودند و خانهشان هم در آنجا بود به كارها رسيدگي ميكردند. خود حاج آقا با حوصله در دفترش مينشست، مدام ميرفت و محلات مختلف شهر كرمانشاه را بازديد ميكرد و مسؤولان را هم با خودش به قلب زندگي و محل كار مردم ميبرد. اگر هم مسؤولي خداي ناكرده كمكاري ميكرد در نماز جمعه به آنها تذكر ميداد كه من به فلان جاي كرمانشاه رفتهام و مشكلي وجود داشته است، چرا به داد آنها نميرسيد. چون كرمانشاه منطقه سردسيري است، در فصل سرما ايشان خيلي با وزير نفت تماس ميگرفتند كه حتماً سهميه نفت و گاز مردم را بدهند. برفرض اگر هم گاهي پالايشگاه كرمانشاه بمباران شده بود ولي از اصفهان و اين طرف و آن طرف نفت مردم كرمانشاه را تأمين ميكردند تا مردم در رفاه باشند. با آن نفوذ كلام و مهربانياي كه داشتند، با سعه صدر كارهاي مردم و ارباب رجوع را انجام ميدادند. يادم هست كه يك بار زنگ زدند و صبح آقازادهشان گفتند كه از اصفهان دارند براي كرمانشاه نفت ميآورند. به وزير نفت وقت زنگ زده بودند كه حتماً بايد نفت كرمانشاه تأمين شود و بحث ذخيرهسازي مطرح بود، چون تمام تانكرهاي ذخيره از بين رفته بود.
از ديگر مسائلي كه در زماني كه در دفتر ايشان حضور داشتيد اتفاق افتاد چيزي بهخاطر داريد؟
شهيد اشرفي اصفهاني عامل وحدتي بود و كلام امام را در خصوص وحدت كلمه عملي فرمود. آن وحدت كلمهاي كه الان مقام معظم رهبري دنبال آن است؛ وحدت بين تمام مسلمين. با توجه به اينكه چند تا از شهرهاي استان كرمانشاه مقر و محل سكونت برادران و خواهران اهل سنت است؛ از جمله منطقه اورامانات و قسمتهايي از قصرشيرين و سرپل ذهاب؛ و در خود شهر كرمانشاه هم محلات سنينشين داريم، ايشان ميخواستند بين شيعه و سني اختلاف ايجاد كنند. يادم است امام فرمودند كساني كه بخواهند بين شيعه و سني اختلاف ايجاد كنند، نه شيعه هستند و نه سني. فرمودند بايد بين مسلمين وحدت و اتحاد برقرار باشد. شهيد محراب نه تنها پايگاهي براي رفع امور شيعيان بلكه پدر و پشتوانهاي هم براي عزيزان اهل سنت بود و دايره اهل سنتي كه الان در كرمانشاه داير است به بركت تلاشهاي آن زمانِ شهيد محراب اشرفي اصفهاني است.
در يك جمله شهيد اشرفي اصفهاني را وصف كنيد.
همان نكاتي كه امام فرمود گوياتر از هر توصيفي است. خداوند انشاءالله همه ما را قدرشناس شهدا، حضرت امام(ره) و زحمات طاقتفرساي اين علماي عزيزمان قرار دهد.
علي عبد