هرچند وضعیت بهداشتی شهر مشهد در شهریور 1320 چندان مطلوب گزارش نشده است ولی با اقدامات انجام شده از سوی شهرداری و سایر مراکز، بهبودی نسبی در شهر ایجاد میشود. زیرا از نیمههای حکومت رضاشاه پهلوی به شهر مشهد توجه ویژهای میشود. به طوری که شهرداری مشهد اقدام به تسطیح معابر و آسفالت برخی از خیابانهای شهر را در دستور کارش قرار میدهد. ایجاد مسلخ و طرح تغییر در حمامهای عمومی را میتوان از جمله این اقدامات عنوان کرد. همچنین ایجاد بیمارستان نوین شاهرضا(امام رضا فعلی)، تاسیس آموزشگاه عالی بهداشت و حضور پزشکان خارجی به خصوص آلمانی، نشان از توجه به بهداشت عمومی بود. دکتر محمود مصدق(1) متولد 1304 مشهد از جمله پزشکان قدیمی است که پدر بزرگش میرزا داود امینالتجار و پدرش از جمله مهاجرینی بودند که در جریان انقلاب بلشویکی به مشهد مهاجرت کرده و در ارتش استخدام میشود، وی که مدتی را در مدرسه نظام گذرانده است در خاطراتش وضعیت بهداشتی را چنین بیان میکند:
«یادمه سال 1321-22 محصل سال چهارم دبیرستان نظام تهران بودم، کیسهای کافور به ما دادند آنها را به سینه مون آویزان میکردیم، چون شپش از بوی آن بدش میآمد.»
ایشان در ارتباط با وضعیت بهداشتی شهر مشهد مقارن شهریور 1320با توصیف حمامهای قدیمی بخشی از وضعیت بهداشت عمومی را بیان کرده است:
«معمولاً حمامهای آن زمان برای این که آب به راحتی سوارش شود در گودی ساخته میشد. بنابراین ده تا پانزده پله میرفتیم پائین آنجا ابتدای حمام بود، جایی که جامه دارآنجا نشسته بود. آنجا یک سری پلاستیک پهن کرده بودند که میرفتی روی آن و لباسهایت در میآوردی، لنگ میبستی و پس از عبور از یک راهرو تنگ به صحن حمام میرسیدی، آنجا به صورت هشتی بود که روبروش خزینهها قرار داشتند. در واقع یکی دو پله که بالا میرفتی وارد خزینه آب میشدی. پیش از این که داخل خزینه شوی دلاکها با جامهای مسی که داشتند آن را پر آب کرده و خوب بدن آدم را میشستند. سپس روی سکو مینشستی و شروع میکردند به کیسه کشیدن، بعد چرکهایی که بیرون میشد را جلوی چشمانت قرار میدادند که نتیجه کارشان را دیده باشیم. بعد شروع میکردند به لیف زدن با صابون و خوب بدن شستشو میدادند. سپس آخرین مرحله یعنی رفتن به داخل خزینه بود، آنجا آبش گرم بود هر چه زودتر میرفتی داغتر و تمیزتر بود. شبها لوش خزینه را با وسیلهای که از یک خمره با لولهای دراز ساخته شده بود با قرار دادن آن در انتهای خزینه تمام مواد زائد و لجن ته نشین شده را میکشیدن تا آب خزینه تمیز شود.»
نویسنده کتاب یادها و باورها(2) که در برگیرنده خاطرات سیاسی و اجتماعی وی است به وضعیت بهداشتی حمامهای قدیمی مشهد اشاره نموده است.
«مردم در خانه حمام نداشتند. حمامهای عمومی دوش نداشت. خزینه که عبارت از حوضی پر از آب داغ بود، به جای دوش آب گرم استفاده میشد. از سحر تا شب هنگام صدها نفر در خزینه خود را میشستند و غسل میکردند. این آب محدود تکان نمیخورد و شاید ماهی یک بار هم عوض نمیشد. بنابراین بیماریهای خطرناک و مسری، همواره سلامت و بهداشت مردم را تهدید میکرد. افسر سبزواری سروده بود:
خواهی نرسد به جانت آسیب و گزند زنهار به حمام عمومی مشتاب
صد درصد کند بر تن و جانت پیوند حمام کثیف و آب ناپاک و خراب
جز آب تمیز بهر شستن مپسند خواهی تو اگر خوب درآیی از آب»
حسین نجومیان در ادامه خاطراتش آب آشامیدنی مردم مشهد در شهریور 1320 را چنین توصیف کرده است:
«آب لوله کشی نبود. برای آشامیدن از آب انبارها استفاده میشد. آب انبارها از جوی خیابان مشروب میگردید. در جوی خیابان، زنان رخت شویی و کهنه شویی میکردند و گه گاه زیر پلها جسد سگ یا گربهای، باد کرده دیده میشد. مردم در چنین آبی ظرف میشستند و دست نماز میگرفتند. شب هنگام آب انبارها را پر میکردند. در نتیجه، تابستانها بچههای خردسال از اسهال و استفراغ میمردند. کچلی، تراخم، آبله، سل، بیماریهای ریوی، مقاربتی و عفونی، هر روز گروهی را به دیار عدم میفرستاد و تازه، این در حالی بود که حکومت، با این نابسامانیها مبارزهای بیامان را آغاز کرده بود.
وضعیت نابسامان بهداشت عمومی موجب شده تا بخش قابل توجهی از خاطرات شاهدان وقایع شهریور 1320 معطوف به مسائل اجتماعی باشد.
با توجه به حضور پنج ساله روسها در مشهد، آیا آنها در زمینه امور بهداشتی شهر اقداماتی را انجام دادند؟ افتتاح بیمارستان شوروی مهمترین اقدام روسیه در جهت بهبود امور بهداشتی شهر مشهد است.
در تاریخ هشتم تیر1325 برابر با 29 ژوئن 1946 بیمارستان شوروی در مشهد رسماً گشایش یافت و در این زمینه از طرف جناب آقای اعتمادی نایب التولیه و استاندار استان نهم و آقای ماتوپوف سرکنسول اتحاد جماهیر شوروی در مشهد و خانم دکتر آفا ناسیوا نایب رئیس بیمارستان شوروی در تهران و آقای دکتر احمد سالاری رئیس بهداری استان نهم سخنرانیهایی مبنی بر تاثیر محقق چنین بنگاهایی در تحکیم روابط دوستانه دو کشور و بهبودی بهداشت در ایران به عمل آمد.
بی تردید ایجاد چنین بیمارستانهایی در بهبود وضع بهداشت عمومی کشور مؤثر بوده است. زیرا به طوری که میدانیم در آن دوره هنوز سازمانهای بهداری کشور، به طور کلی، و سازمانهای بهداشت مشهد، بالاخص، طوری نیستند که بتواند پاسخگوی نیازمندان بی شمار بوده و آنها را از چنگال بیماریهای مختلفه برهانند؛ بویژه اگر در نظر بگیریم به واسطه حضور مردم از نقاط مختلف در شهر مشهد، لزوم تشکیل چنین بیمارستانهایی احساس میشد.
شهر مشهد از نقطه نظر بهداشتی دارای موقعیت خاصی است زیرا علاوه بر امراض بومی و محلی خود به دلیل آمد و شد مردم از اغلب نقاط برای زیارت به این شهر، انواع بیماری ها در آنجا گرد هم می آمدند. از این رو میتوان آن را یکی از منابع مهم انواع و اقسام بیماریها دانست. متاسفانه از آنجا که برای آمد و رفت بیماران مختلف از نقطه نظر بهداشتی مقرراتی در بین نبود، مشهد خود معدن بیماریهای مختلف شده و منبع اشاعه و انتشار آنها به شهرهای دیگر شده بود.(3)
روزنامه آفتاب شرق در 6بهمن ماه 1325 آگهی تبلیغاتی از فعالیت بیمارستان شوروی در مشهد منتشر نموده است که معالجه و جراحی برخی از بیماریها در این بیمارستان انجام میشود:
«در شعبۀ بيمارستان اتحاد جماهير شوروي در شهر مشهد، سرويس معالجۀ امراض جلدي و مسري را پروفسور آ. آکيلياشنکو که به تازگي وارد شدهاند معالجه مينمايد. سرويس امراض زنانه و کمک و معالجۀ زنان باردار توسط يکي از بهترين پزشکان متخصص در فن خود، بانو ت. ايلينيک معالجه و مداوا ميشود. در سرويس امراض زنانه و زايمان، تمام وسايل پذيرايي مهيا و دردسترس بيمار گذارده شده است. در بخش جراحي، تحت سرپرستي پروفسور ن. ن. چرنوولوف، عمل جراحي به بهترين اسلوب جديده و عمل جراحي آرايش پوست صورت و ساير قسمتهاي پوست بدن انجام ميگردد. پروفسورها و پزشکان به بيماران سخت و دشوار، در منازل کمک فوري رسانده و معالجۀ دقيق آن را عهده دار ميشوند و دستورهاي پروفسورها و پزشکان را پرستاران با تجربه و با معلومات پزشکي انجام ميدهند. در بيمارستان شعبۀ معالجه با برق، نور، راديولوژي دائر است. تجزيۀ شيمي و پزشکي در شعبۀ دارالتجزيه قبول ميشود. در بيمارستان اطاقهاي جداگانه و مجزا و عمومي براي پرستاري کامل مرضاي محترم موجود است. با تجويز پورفسورها و پزشکان، معالجه با پنیسیلين نيز معمول است.»
در زندان عشق آباد
حادثه شهریور 1320 و عدم مقاومت نیروهای نظامی در برابر ارتش روسیه، از جمله مداخلی بود که در گفتگو با برخی از مصاحبهشوندگان مطرح شده است. برخی از افراد عدم مقاومت و فرار فرماندهان را از نکات جالب شهریور 1320 مطرح کردند. هرچند مقاومت نیروهای نظامی در برخی از نقاط گزارش شده است، ولی در مجموع دستور «ترک مقاومت» مهمترین علتی است که ارتش سرخ به راحتی وارد مشهد میشود. روایت رشید پسندیده رهورد(4) از درجه داران هنگ سوار بجنورد حکایت از دستوری است که از تهران به نیروهای نظامی داده شده است. وی متولد 1300 مشهد است و در سال 1318 به استخدام ارتش در آمده و هم زمان با تجاوز روسها به خراسان در بجنورد خدمت میکرده است. وی در خاطراتش دلایل ترک مقاومت چنین بیان میکند:
«شهریور 1320 که روسها حمله کردند، به محض اطلاع از تجاوز آنها به مرزها برای مقابله با آنها آماده شده و به سوی مرزها رفتیم. ولی به خاطر اینکه سیمهای تلفن را قطع کرده بودند هیچ وسیله ارتباطی با تهران یا مشهد نداشتیم. به هر شکلی با تهران ارتباط برقرار شد، گفتند: «عقب نشینی کنید.» ما هم بدون درگیری به پادگان بجنورد برگشتیم. شهر خلوت و مغازهها را بسته بودند، مردم به محض دیدن ما به سرکارهایشان برگشتند. هر از گاهی هواپیمای روسی بر فراز بجنورد مانور میداد و با پخش آگهیهایی به مردم اطمینان میدادند که با آنها کاری ندارند و در واقع به خاطر حضور آلمانیها به ایران وارد شدهاند.
این درجهدار نظامی در ادامه خاطراتش به نحوه حضور روسها و گرفتن هنگ نظامی پرداخته است.
«بعد از یک هفته روسها وارد بجنورد شدند و در نخستین اقدام نگهبانی هنگ را برداشتند و از خودشان نیروهای محافظ گذاشتند. وقتی برای مرخصی بیرون میرفتیم برگههای مرخصی به ما میدادند که یک طرف آن روسی و سمت دیگر به زبان فارسی نوشته شده بود. یک روز شیپورنظامی نواخته شد. همه درجه دارها و افسران در مرکز پادگان جمع شدیم. ما را به سمت باشگاه افسران هدایت کردند. در داخل باشگاه ما را بازرسی کرده هر چه وسایل نظامی مثل سرنیزه، چاقو و... داشتیم از ما گرفتند و چنین وانمود کردند که شما را به مرکز فرماندهی در مشهد منتقل میکنیم. افسرها را سوار سه اتوبوس کردند و بقیه افراد اعم از درجهدار و سرجوخه که پنجاه نفری میشدیم سوار بر ماشینهایی روباز کردند که توسط چند نفر از سربازان روس از ما محافظت میشد. شب به قوچان رسیدیم و قرار شد آنجا بمانیم. با طلوع آفتاب مجدد سوار بر ماشینها شدیم ولی در کمال ناباوری ماشینها به سمت مرز باجگیران حرکت کردند. با عبور از مرز وارد کشور ترکمنستان شدیم. آن روز شب به شهر عشقآباد رسیدیم. آنجا دو تا زندان داشت یکی مربوط به افراد خطرناک، که در داخل شهر بود، و دیگری برای زندانیان عادی بود که در مسافتی نزدیک به شهر قرار داشت. وقتی وارد شدیم جایی مثل مرکز فرماندهی و ستادشان بود. زیرا عکس بزرگی از لنین و استالین نصب کرده بودند. یکی یکی ما را از ماشینها پیاده کردند و اسامی و درجههای نظامی ما را در لیستهایی جداگانه نوشتند. یک سوله بزرگ بود؛ احتمالا در سابق کارگاه نجاری بود. چون هوا تاریک بود، داخل سوله دیده نمیشد. وقتی وارد شدیم از روی افرادی که زودتر از ما رسیده بودند، عبور میکردیم. این گروه، نظامیانی بودند که از مشهد و نواحی مرزی دستگیر و به این زندان منتقل شده بودند.»
آقای پسندیده خاطرات حضور در زندانهای عشقآباد را چنین بیان کرده است:
«تقریبا حدود 300 نفر بودیم که یک سوم آن درجهدار و بقیه افسر بودند. تقریباً بیست روز همه با هم در یک زندان بودیم. بعد افسران را از ما جدا کردند و به قسمتی دیگر منتقل کردند. ولی سرجوخهها و درجههای پاینتر را جدا کرده و به ایران بازگرداندند.
ما سه ماه و بیست روز در زندان عشقآباد به سر بردیم. پس از اینکه افسران را جدا کردند، غذای ما هم تغییر کرد و کم شد. نان کیفیت نداشت؛ تخم جارو، ارزن و اینها در آن وجود داشت. احساس میکردیم هر روز روزهایم. سوله نم داشت و رطوبت آن آزار دهنده بود. یک روز رئیس جمهور ترکمنستان برای بازدید آمد. یک مترجم هم همراهش بود. از ما پرسید آیا به شما تعدی و ظلم شده است؟ و از امکانات اینجا راضی هستید. همه گفتیم فضای سوله نم دارد اگر تختخواب در اختیارمان بگذارند و کیفیت غذا هم بهتر شود مشکلی نداریم. اغلب غذاهای آنجا سیب زمینی پخته بود. در طول مدتی که آنجا بودیم دو مرتبه ماهی دادند که هر ماهی سهم دو نفر بود. بعد از بازدیدی که انجام شد تا حدی وضعیت ما تغییر کرد. هفتهای دو مرتبه ما را حمام میبردند و هر روز صبح یک خانم دکتر میآمد افرادی که مریض بودند را معاینه و مداوا میکرد. بعد از مدتی هر روز یکی از افسران زن ترکمن روزنامهای میآورد و یک نفر به نام گروهبان رحمتی اخبار روزنامه را میخواند و برای ما به فارسی ترجمه میکرد. اغلب، خبرهای جنگ و پیشرویهای متفقین گزارش شده بود.
یک شب به ما گفتند: «خبری خوش برایتان داریم و مطمنیم امشب دیر میگذرد. قرار بود فردا به ایران باز گردیم. آن شب برای سرگرم شدن ما سینمای سیار آوردند و فیلمهای جنگی نمایش دادند. روز بعد مقداری سوغاتی خریدیم و مجدد به ایران برگشتیم. به مشهد آمدیم. بعد از چند روز از تهران دستور رسید که نظامیها خودشان را در تهران معرفی کنند. در قبال آن مدتی که در عشق آباد زندانی بودیم، به من 100 تومان دادند.»
▲رژه نیروهای نظامی دردانشکده افسری سال 1325
حضور روسها در مشهد موجب میشود تا مردم با آنها داد و ستد کنند. در بخشی از مصاحبه دکتر محمود مصدق خاطرهای بیان شده است که در آن به دادو ستدها پرداخته است: «اکثر مغازهدارها لغات روسی یاد گرفته بودند. در شهر، هر جا میرفتی، معمولاً سالداتهای(5) روسی را میدیدی، یک روز برای خرید مقداری حبوبات بازار رفته بودم. پیرزنی ایستاد و رو به یه سرباز روس کرد و گفت: «سلام کلب سالدات(6) ! خوش آمدید، خودتان آمدید چیتهای ارزان تان کی میاد؟» چون چیتهای روسی که میآمد خیلی ارزان بود.»
1- آرشیو تاریخ شفاهی مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، مصاحبه با محمود مصدق،30/7/1384
2- نجومیان، حسین. یادها و باورها. مشهد: انتشارات چهارم. 1386، ص119-120
3- نامه پزشکان
4- آرشیو تاریخ شفاهی مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، مصاحبه با رشید پسنیده رهورد
5- سالدات به سرباز روسی می گفتند
6- مردم برای احترام به اول اسم افراد کلب، یا حاجی میگذاشتند.
ادامه دارد...
غلامرضا آذری خاکستر