هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 134    |    10 مهر 1392

   


 



در جستجوی حقایق شهریور1320 مشهد، اپیدمی تیفوس(4)

صفحه نخست شماره 134

در میان روایت‏های ثبت شده درباره وقایع شهریور 1320، موضوع بیماری‏ها و وضعیت بهداشتی مردم در زمان حضور روس‏ها در مشهد قابل تامل ‏است. وضعیت بهداشتی شهر چندان مطلوب گزارش نشده است. در واقع جامعه مشهد دوران گذر از جامعه سنتی را طی می‏کند و با ایجاد مراکز بهداشتی و پزشکی تا حدودی به مسائل بهداشتی مردم توجه شده است. هر چند در اواسط حکومت رضاشاه قانون تغییر حمام‏های خزینه عمومی به حمام دوش مصوب می‏شود ولی در گوشه کنار شهر حمام‏های غیر بهداشتی وجود دارند و عده‏ای بنا به اعتقادات خرافی استفاده از آن حمام‏ها را ترجیح می‏دهند. هنوز از حمام‏های خانگی در معماری شهری خبری نیست. آب آشامیدنی شهر هم از آب انبارها یا پی آب قنات‏های جاری در شهر مشهد تامین می‏شود. فقط برخی از منازل متولین شهر که در مسیر آب لوله کشی به مسجد گوهر شاد قرار دارند به صورت محدود هر از گاهی از آب لوله کشی بهرمند شده‏اند. کچلی، تراخم و انواع بیمارهای پوستی در بین مردم رواج دارد. مردم از وجود شپش در تن و لباس‏هایشان در عذاب هستند. آگاهی‏های بهداشتی عموم مردم محدود ‏است. با حضور روس‏ها در مشهد اپیدمی تیفوس شهر را در بر می‏گیرد. مرحوم دکتر مهدی فضلی‏نژاد در بیان خاطراتش مسائل و مشکلات شهریور 1320 مشهد چنین تشریح نموده است:

«شوهر خواهرم مباشر املاك مؤيد ثابتي در فريمان و كته شمشير و سفيدسنگ بود. به من گفت بیا در دفتر حاجی جواهري توي سراي سودمند واقع در فلكه جنوبی كار كن. حاجي تقريباً نماينده تام‏الاختيار مؤيد ثابتي در مشهد بود، به خصوص براي فروش اجناسي كه از دهات مي‏آوردند. چيزي كه براي من جالب بود، حاجي جواهری روزنامه نوبهار مطالعه می‏کرد و من از مختصر سوادي كه داشتم هر كتابي یا هر چيزي پيدا مي كردم مي‌خواندم. روزنامه نوبهار براي من فرصتي بود تا بیشتر با اخبار و اتفاقات ایران و جهان آشنا شوم. يكی دو دفعه هم ملك‏الشعراي بهار از تهران به مشهد آمده بود و تو خيابون تهران (امام رضا فعلی) اونجا منزلی بود متعلق به يكي از اقوامشان، من عصر یکی از روزهای سال 1322 یا 1323 رفتم اونجا ديدم ملك‏الشعراي بهار اونجا نشسته، چه بهاري بود! چه هيبتي، چه انساني! من اصلاً نمي دونستم، آن زمان فقط از طريق روزنامه نوبهار آن هم با اندك سوادي كه داشتم تحليل مي‌كردم که اين ملك‏الشعراي بهار خيلي آدم بزرگی است....

سال 1320 روس‏ها وارد مشهد شدند. در مشهد قحطي شد. نون به هیچ وجه گير نمی‏آمد. من در دفتر حاجي جواهري نماينده آقاي مؤيد ثابتي بودم يك روز حاجي رو كرد به من و گفت: «آقا تو بايد يه كاری بكني. چه كاری؟ بايد از مشهد كاميون بگيري، ببريد سفيدسنگ و قلندرآباد گندم‏هايي را كه مي يارن بار كنيد، ببرين ساخلوي روس‏ها تحویل دهید.»

ما رفتيم كاميونها را بار زديم. آنجا نه جاده‏اي بود نه امكانات. هر شب ما وقتي مي‏رسيديم تو دهات، درست جاي اصطبل حيوانات با كنه و موريانه دمخور بوديم و با شكل عجيبي به مشهد بر مي‌گشتيم. تقريباً يكي دو ماه فصل تابستان در سال 1322 كار من همين بود. خوب که فکر می‏کنم بعدها كه موید ثابتی سناتور شد، روس‏ها از مملكت غريبه آمدن اينجا، مردم ما دارن از گرسنگي مي ميرن ولی ايشون گندمهاش رو می‏فروشه به روس‏ها....»

 

تعدادی از پزشکان بیمارستان امام رضا - شهریور ۱۳۲۰

گسترش تیفوس

از جمله مسائلی که موجب می‏شود تا بیماری تیفوس در خراسان و به خصوص شهر مشهد فرا گیر شود، عبور آواره‏های لهستانی از برخی شهرهای خراسان و اسکان آنها برای مدتی در شهر مشهد ‏است.

با شروع جنگ جهانی دوم و حمله روسیه به لهستان در سال 1939م. لهستان شکست خورد و این کشور بین روس و آلمان تقسیم شد. تعداد زیادی از سربازان لهستانی اسیر شده و به سیبری تبعید شدند. علاوه بر این حدود 45هزار نفر از زنان، کودکان و مردان از کارافتاده توسط روس‏ها از لهستان خارج کردند و در اردوگاه‏ها، زندان‏ها وکارگاها به کارهای اجباری گمارده شدند.

آواره‏ها از لحاظ معیشتی در سخت‏ترین شرایط زندگی می‏کردند، کمبود غذا و امکانات بهداشتی موجب بیماری‏هایی در بین آنان شده بود. در سال 1942م. کار انتقال آنها به لهستان انجام شد و عده‏ای از آنها که حدود 700 نفر اعم ازکودکان و زنان بودند، از طریق عشق‏آباد و مرز باجگیران به ایران منتقل شدند. این گروه در ماه مارس 1942م. وارد مشهد شدند و در اطراف مشهد برای مدتی اسکان یافتند.
این گروه ازآواره‏های لهستانی در اردوگاه یاکوتسک به سر می‏بردند و به کارهای راهسازی و سنگ شکنی اشتغال داشتند. ورود آنها به مشهد توسط کنسولگری انگلیس در مشهد گزارش شده است زیرا سرکنسول انگلیس سر کلارمونت اسکرین تصمیم داشت آنها را از طریق زاهدان به هندوستان انتقال دهد.

دکتر فضلی‏نژاد در ادامه خاطراتش با اشاره به حضور مهاجرین لهستانی در شهر مشهد از خدمات ارزنده پزشکی خیر و محبوب یاد می‏کند که به مداوای بیماران مشغول بوده است. «در شهر مشهد ما به يك پديده جدی بر مي‏خوريم که بعد انساني آن قابل طرح است. ورود آواره‏های لهستاني و اقداماتی که برخی از پزشکان خیر مشهد از جمله دكتر شيخ انجام دادند».

دکتر مرتضی شیخ در سال 1286ش. در تهران متولد شده است. پدرش به شغل زرگری اشتغال داشت. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده پزشکی تهران می‏شود.
مرحوم مرتضی شیخ پس از اخذ درجه دكترا به خدمت سربازي می‏رود و در مناطق محروم مشغول خدمت پزشکی می‏شود. پزشکی در ماکو و مراغه و سیستان و بلوچستان سبب می‏شود تا وی با قشر مستضعف جامعه کاملاً آشنا شود. بنابراین تمام تلاش این پزشک در این راستا بوده است که در خدمت مردم باشد. تاسیس بیمارستان دولتی در سیستان و بلوچستان اولین اقدام دکترمرتضی شیخ در زمینه پزشکی بوده است. دكتر پس از ازدواج به مشهد منتقل شده و در کارخانه قند مشغول خدمت می‏گردد.

یکی از مشخصات اخلاقی دکتر شیخ کمک به قشر محروم جامعه بود. وی در نقاط مختلف مشهد به خصوص درمیدان شهدا، محله نوغان، سرشور و فلکه برق مطب پزشکی داشته است وعلت آن را چنین بیان کرده است: «چون مردم امكان آمدن به مطب مرا ندارند و اياب و ذهاب ايجاد هزينه مي‏كند لذا من به ميان آنها رفته‏ام». نقل است از دکتر می‏پرسند: «شما چرا با اين سن و خستگي ناشي از كار از موتور سيكلت استفاده مي‏كنيد؟» دكتر در جواب مي گويد: «منزل مريض‏هايي كه من به عيادتشان مي‏روم آن قدر پيچ‏درپيچ است و كوچه‏هاي تنگ دارد كه هيچ ماشيني از آن نمي‏تواند عبور كند، بنابراين مجبورم با موتور به عيادتشان بروم.»

برای دکتر شیخ مادیات مفهومی نداشت وی از بیماران مستمند پولی دریافت نمی‏کرد و مردم به اندازه توانایی‏شان هزینه درمان پرداخت می‏کردند. دکتر حتی به منزل بیماران می‏رفت و پزشکی کاملاً مردمی بود. مردم اعتقاد خاصی به دوای دکتر شیخ داشتند. امروزه در میان نسل قدیم پزشکان مشهد وی به عنوان پزشکی مردمی و طبیبی غمخوار شهرت دارد. دکتر شیخ از سال 1352 بیمار می‏شود و پس از چند سال بیماری سخت سرانجام در سوم اسفند 1355 از دنیا رفت و وصیت نموده بود که در قبرستان عمومی شهر دفن نمایند. روز تشیع دکتر مقارن باشهادت امام رضا(ع) بوده است. با انتشار خبر فوت دکتر شیخ مردم زیادی به تشیع‏کنندگان می‏پیوندند و به دستور استاندار وقت پیکر دکتر شیخ در حرم مطهر رضوی دفن می‏شود.(1) 

دکتر مهدی فضلی‏نژاد اولین مدیرکل بهداری خراسان بعد از انقلاب اسلامی و مشاور بهداشتی دولت بنی صدر، خاطراتش از حضور لهستانی‏ها در مشهد را چنین تشریح نموده است:

«آواره‏های لهستاني كه به ايران آمدن، رانده شده بودند، دولتی نبود كه رواديد یا ويزايي به آنها بدهد. اين‏ها آمدن در اطراف مشهد سكني گزيدن؛ حالا به هر شكل. در مرحله اول اين‏ها بيشتر دنبال غذا و سرپناه بودند، وليكن آن چيزي كه ما كنار و گوشه می‏دیدیم همراه با اين‏ها فحشا و مسئله الكوليسم رواج زيادي داشت. این موضوع برمي‌گرده به زمستان سال 1322 در حشر و نشر با آنها، مقدار زيادي با خودشون شپش‌هاي آلوده به انگل تيفوس ما مي گيم انگل اسپیروكت تیفوس عاملش ميكروب نيست منتقل کردند. تيفوس اولين تظاهرش به صورت مسائل عصبي، روحي و رواني است. من يادم میاد كه مادر ما، شب به شب موهاي همه ما رو مي گشت. وزير بغل‏هامون كه تخم یا رشک نباشه! تخمهاي شپش‏ها لابه‌لاي درزهاي لباسهاي ما با اتو كشيدن می‏کشت. بعد سیماب یک ترکیبی از جیوه که به طور کلی همه جا معرفی می‏شد مقداری پیشگیری می‏کرد.

 تو مشهد يكي از پزشکان به نام «شيخ حسن خان عاملي» توصيه مي‏كرد كه از سيماب استفاده كنيد. مرگ و مير بالا بود، هر روز تعدادی از خانواده‏ها بودند كه بعضی‏ها هم تيفوس گرفته بودند. يادم میاد زمستان سختی بود خانواده‏هاي ما هم تيفوس گرفته بودن و ما مجبور بوديم بريم سراغ تنها پزشكي كه در آن زمان تحصيل كرده بود. دكتر مرتضي شيخ پزشکی که در خدمت مردم بود. و غمخوار مریض‏ها، دكتر شيخ تنها پزشكی بود كه تو زمستان در خدمت مردم بود بایک دوچرخه شب روز نمي شناخت مرتب از اين محله به آن محله، مرتب از اين طرف به آن طرف می‏رفت بر بالين تيفوسي‏ها.

آن زمان هنوز پنسیلين نداشتيم، هرچند در سال 1945م در يكي از كشورهاي اروپايي فليمينگ آن را كشف كرده بود ولی ما هنوز نداشتيم. دكتر شيخ مطلقاً به كسي نه نمي‏گفت، هر كس مراجعه مي كرد در باز بود و با آغوش باز می‏پذیرفت.

جريان لهستاني‏ها از تبعات جنگ دوم جهاني و حمله روس‏ها به ايران و بعد رانده شدن مقدار زيادي از لهستاني كه به وسيله هيتلر به تصرف درآمده بود ‏است. چه در آشويتس يعني كوره‏هاي آتش‏سوزي كه بعضي‏ها فرار كرده بودن و يا رانده شده بودند به ايران آمدند. همراه خودشون اسپروكت عامل تيفوس را با شپش به ايران آوردند و از عشق آباد تركمنستان از طريق مرز باجگيران وارد مشهد شدند. در اون جا محل خاصي براي اين‏ها در نظر گرفته نشده بود كه اين‏ها در اون جا سكني بگزينند. در نتيجه در تمام شهر پراكنده شدند و همه‏گيري و اپيدمي تيفوس به وسيله اون‏ها در سطح شهر به شكل كه ما بتونيم رد پا پيدا بكنيم منتشر شده بود. اين وضع تيفوس ادامه داشت تا زمستان سال 1322، در اون زمان سرماي سختي به وجود آمد مردم مجبور بودند در جاهايي به عنوان گرمخانه به نگهداري افراد سالمند يا به عنوان متكديان كه اين‏ها هميشه در شرايط نامطلوبي بودند بپردازند. اون جا ساماني به كار نبود كه اين‏ها منظم و برنامه‏اي تحت حفاظت نگهداري شوند. آن چيزي كه در خاطرات من است اپيدمي و همه‏گير در سطح شهر پراكنده بود.

عده‏ای از مردم که با آواره‏ها تماس داشتند بیمار شدند. پزشکان و دانشجویان آموزشگاه عالی بهداشت برای مدتی به نقاط مختلف خراسان رفتند تا با بیماری تیفوس و تب راجعه که تقریبا در اکثر نقاط شیوع پیدا کرده بود به مداوا بیماران بپردازند. علاوه بر این حضور مهاجرین لهستانی در مشهد از بعد اخلاقی هم نتایج سویی داشت، گسترش فحشاء و ازدیاد شپش در شهر مشهد از نتایج ورود آواره‏های لهستانی بود. تعدادی از زنان لهستانی در محل پروشگاه اطفال (محل فعلی بیمارستان امدادی مشهد) نگهداری می‏شدند.»(2)

مولف کتاب «مرزداران دامنه‏ی کیسمار» حضور لهستانی‏ها در شهر مرزی باجگیران را چنین توصیف نموده است:

 «بین سال‏های 1320تا1325، عده‏ای از روسیه به صورت خانوادگی به ایران وارد شدند که به آنها در باجگیران، مهاجر می‏گفتند. در یک نوبت حدود 200نفر از کشور لهستان وارد ایران شدند. این جمعیت چند روزی در باجگیران ماندند و در انبار بزرگ گاراژ علی سنجری چمدان‏ها و ساک‏های خود راگذاشتند که از طرف مامورین شهربانی از وسائل آنها حفاظت می‏شد. چون جایی برای زندگی چند روزه نداشتند مردم باجگیران نسبت به آنها محبت و مهربانی نمودند.»

آقای‏هاشم صادقی باجگیران راجع به برخورد مردم با آنها نوشته است: «چون در باجگیران هتل و مهمانخانه وجود نداشت، سرگردانی برای آنها بوجود آمده بود. باجگیرانی‏های متمول و آگاه، نسبت به این جمعیت پیشرفته و اروپایی به ترحم آمدند و از آنها خواستند اگر مایل هستند در منازل آنها چندین روز زندگی کنند. هر خانواده باجگیری 10تا 15 نفر زن و مرد را به منازل خود بردند و در حد امکان از آنها پذیرایی کردند.»

آقای کامران پور(3)  از رانندگانی که برای روس‏ها کار می‏کرده و از روایت‏کنندگان تاریخ شفاهی شهریور 1320 در ارتباط با انتقال آواره‏های لهستانی، این موضوع چنین بیان کرده است. «گروهی از آواره‏ها توسط 10 کامیون که در هر کامیون 22 نفر نگهداری می‏شد به شاهرود منتقل شدند. مسیر باجگیران شاهرود دو روزه طی نموده‏اند و ابدا در مشهد توقف نداشته‏اند فقط در سبزوارتوقفی کوتاه داشته‏اند. احتمالاً این گروه به اصفهان منتقل می‏شوند...»


1- آذری خاکستر،غلامرضا؛ «کوچه دکتر شیخ»، هفته نامه شهرآرا، 11/8/1385
2- آرشیو تاریخ شفاهی سازمان کتابخانه‏ها موزه‏ها ومدیریت اسناد آستان قدس رضوی، مصاحبه با محمدمهدی باروحی 25/1/1389، همچنین مصاحبه با محمد زمردی 22/1/1389 و احمد عباسی 19/12/1388
3- آرشیو تاریخ شفای مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، مصاحبه با حبیب الله کامران پور 8/12/1385

ادامه دارد...

غلامرضا آذری خاکستر



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.