نوبت دومِ مذاکره با حسیبی، برابر قراری كه روز پیش هنگام جدا شدن از هم داده بودیم، فردای آنكه روز 13 نوامبر بود، در هتل دربند انجام میشد؛ اما حسیبی حدود ساعت 4 بعدازظهر كه نزدیك غروب بود پیدایش شد. به احتمال، این (دیر آمدن) هم تاكتیك حسیبی بود كه هیأت ایدهمیتسوُ را عصبی بكند.
به هر روی، ما چهار نماینده ایدهمیتسوُ و حسیبی در اتاق كیسوُكه ایدهمیتسوُ، مدیرعامل این شركت، به گفتوگو نشستیم.
برابر «یادداشت نوشته ایدهمیتسوُ مدیرعامل این شركت»، حسیبی در آغاز این دیدار موضوعِ چگالی نفت را مطرح كرد؛ زیرا که طرف ایدهمیتسوُ واحد كیلولیتر را به كار میبُرد، و در ایران به رسم سابق تُن بلند انگلیسی (معادل ۱,۰۱۶ تُن عادی) معمول بود. چگالی یا غلظت انواع نفت به تناسب كیفیت آن فرق دارد، و وزن مخصوص انواع نفت هم تفاوت میكند. حسیبی چنین انگاشته بود كه طرفِ ایدهمیتسوُ این چگالی و اندازه چسبندگی نفت ایران را حساب نكرده، و در احتساب كرایه هم خواسته است ایران را گول بزند.
پس طرف ایدهمیتسوُ جدول محاسبه را ارائه كرد و توضیح داد؛ اما حسیبی هنوز به ایدهمیتسوُ اطمینان ن میكرد. كتابچه بغلی كوچكی از جیب خود درآورد، و در نور مات اتاق به محاسبههای گوناگون پرداخت. كیسوُكه ایدهمیتسوُ و تهشیما كه تا اندازهای مبهوت شده بودند، فكر كردند كه بگذارند تا او خود را در اجرای تاكتیكش خسته كند، و آرام و بدون گفتن سخنی ناظر محاسبه او بودند.
سرانجام حسیبی سرش را از كتابچه بغلی برداشت و گفت: «حسابم با ارقامی كه شما نشان دادید میخوانَد.» در یادداشتهای كیسوُكه ایدهمیتسوُ هم میخوانیم: «او آن همه فریاد و هیاهو كرد؛ اما برای هیچ!»
به هر روی، پس از گفتوگو با مصدق، نخستوزیر، كار بر سه محورِ 1)تفاوت كرایه، 2)نرخ تخفیف، و 3) انحصار فروش تمركز یافت. صحبت با حسیبی رفتهرفته جنبه فنی و تخصصی پیدا كرد، اما در این سه موضوع پیشرفتی حاصل نشد.
موضوع اول، یعنی تفاوت كرایه، با موضوع دوم درهم شد؛ به این معنی كه در مقایسه كرایهای كه ایدهمیتسوُ برای حمل نفت از لسآنجلس تا ژاپن میدهد، و كرایه حمل كه به مسیر آبادان تا ژاپن تعلق میگیرد، چون این مسافت دورتر است كرایهاش هم گرانتر میشود. پس اگر این تفاوت كرایه در قیمت فراوردههای نفتی كه از ایران وارد میشود محاسبه و جبران نشود، [ایدهمیتسوُ] نمیتواند در بازار ژاپن (با عرضهكنندههای دیگر) رقابت كند. این جبران تفاوت كرایه، تخفیف را به 30 درصد میرسانَد. اما حسیبی با تخفیف 30 درصد هم موافق نبود.
از یادداشتهای مدیرعامل ایدهمیتسوُ:
«حسیبی هنوز سرسختی نشان میداد، و با صدای بلند گفت كه نمیتواند هم تفاوت كرایه و هم تخفیف را بپذیرد.»
گفتوگوی دو طرف موازی پیش نمیرفت، بلكه حالت رویارویی به خود میگرفت. در این وقت تهشیما شمهای از رسم و راه كار و سلوك سازوء ایدهمیتسوُ، رئیس شركت، بیان كرد، و گفت كه او پس از جنگ [و در وضع كساد اقتصادی] كسی از كارمندان شركتش را بیرون نكرد، و اینجا را با روح احترام به نیروی انسانی آن اداره كرده است. حسیبی همدلی نشان میداد و خاموش نشسته بود و میشنید، و چنین مینمود كه در تأثیر بیان طبیعی و نافذ تهشیما واقع شده است. اما سرانجام گفت: «با همه كار و گرفتاریم نشسته ام و این طور دارم وقت طولانی هدر میدهم!»
در برابر این سخن ناروای او، بارون روی میز كوبید و فریاد اعتراضش بلند شد: «ما از دورترین جا با هواپیما به تهران سفر كرده ایم. از شما بیشتر وقت هدر داده ایم!»
حسیبی به تخفیف بیش از 20 درصد راضی نمیشد. پس از ساعت 11 شب كه او برگشت به اینجا رسیده بودیم كه تخفیف 30 درصد كه خواست ما بود داده نمیشود، و در این وضع اگر تفاوت هنگفت كرایه را هم قرار شود خودمان بپردازیم، از تخفیف 20 درصدی كه به احتمال داده میشد، چیزی باقی نمیمانَد و این معامله برای ما سود و صرفهای ندارد.
***
اگر نتوانیم به قیمت مورد نظرمان نفت بخریم، و علاوه بر آن دردسر معامله نفتكش در برابر آهن آلات قراضه را هم بر خود هموار كنیم، شأن و اعتبار شركت ایدهمیتسو از دست میرود. با این همه دردسر آیا اصلاً می ارزد كه از ایران نفت بخریم؟
ایدهمیتسو، مدیرعامل شركت، كه این نظر قاطع را با خسروشاهی و بارون در میان گذاشت، آنها به او گفتند: «چرا! اگر از مذاكره فروش نفتكش منصرف شویم، كار معامله نفت هم بینتیجه خواهد ماند. از آنجا كه مصدق، نخستوزیر، به نتیجه مذاكره با ایدهمیتسو برای معامله نفت امید بسته است، باید مذاكره درباره فروش نفتكش را حتماً دنبال كنید.»
فردای آن روز كه 14 ماه نوامبر و جمعه بود، در تهران برف میبارید.
شب پیش حسیبی قول داده بود كه امروز باز بیاید، و گفته بود: «چون فردا روز نماز است، فقط 30 دقیقه وقت دارم؛ اما در همین فرصت گفتوگو بكنیم.» و برابر قولی كه داده بود باز پیش ما آمد.
در فرصت پیش از ظهر امروز، دو مدیرعامل ایدهمیتسوُ بارون تدبیری اندیشیده بودند. كیسوُكه ایدهمیتسوُ در یادداشتهایش نوشته است: «تدبیرمان این بود كه درخواستهایمان را بی هرگونه تغییری فهرست و منظم كردیم و هیچ مصالحه ای در آن نگنجاندیم؛ جز اینكه ایدهمیتسو میپذیرد كه امتیازش در داشتن انحصار فروش نفت ایران محدود به ژاپن باشد، و منطقه خاور دور و آسیای جنوب شرقی از شمول آن بیرون بیاید.
«حسیبی زودتر از ساعتی كه قرار گذاشته بودیم، و پنهانی از درِ پشتی هتل، آمد. او گفت كه این كارش برای اجتناب از جلب توجه دیگران بوده است. بارون كه برای استقبال از حسیبی به سرسرای ورودی هتل رفته بود، او را آنجا ندید.»
مدیرعامل ایدهمیتسو در یادداشتهایش نوشته است:
«بارون پیشنهادهایمان را مطرح كرد و توضیح داد؛ اما حسیبی گوشش بدهكار نبود و نظرش را تغییر نمیداد. او گفت كه چون این مذاكره برای شركت ایدهمیتسو بسیار مهم است، خرج سفر در برابر آن چیزی نیست، و سخنی هم به این مضمون گفت كه شاید هم لازم باشد كه چند بار به تهران بیایید. به اینجا كه رسیدیم ساعت 9 شب بود؛ یعنی كه ملاقات و گفتوگوی ما كه قرار بود این بار فقط 30 دقیقه باشد، حدود 10 ساعت طول كشیده بود.»
با خواندن این مطلب شاید كه چنین پنداشته شود كه مذاكره دوطرف هیچ پیشرفتی حاصل نكرد و حسیبی سرانجام حرف تندی گفت و كار بینتیجه ماند. اما در برگ دیگر این یادداشتها شرحی مییابیم حاكی از برداشت و احساس مدیرعامل ایدهمیتسوُ از مذاكره بلند آن روز با حسیبی:
«حسیبی گفت كه تا حالا 10 بار با شركتهای خارجی قرارداد بستهاند، اما هیچكدام آنها قرارداد را اجرا نكرده و طرف ایران بارها فریب خورده است. (خسروشاهی میگفت كه تا ماه گذشته با دادن امتیاز و تخفیف بسیار قرارداد میبستند، اما از این ماه روش خود را تغییر دادهاند و سخت میگیرند.) از این رو طرف ایرانی خیلی احتیاط میكرد تا این اشتباه تكرار نشود. حسیبی میگفت: فكر میكردم كه شركت ایدهمیتسو مانند شركتهای دیگر (كه پا پیش گذاشته بودند) صرفاً واسطه و دلال است، و به احتمال میخواهد حق انحصار صدور نفت را بگیرد و این امتیاز را بفروشد.
«او افزود: اگر این ۴۰۰,۰۰۰ كیلولیتر (كه ایدهمیتسو پیشنهاد خرید آن را داده است) همه بنزین باشد، ایدهمیتسوُ سود هنگفتی خواهد برد. ایران میخواهد نفتش را بفروشد؛ اما نمیخواهیم به وضع فلاكتبار این كار را بكنیم.»
«او میگفت: روای عقل سلیم كه در كار كسب و تجارت قضاوت كنیم، سودی حدود 3 یا 5 درصد معقول است.»
از این گفتهها میتوان قصد و نیت حقیقی حسیبی را تا اندازهای دریافت. حسیبی سرسختیاش را بظاهر هیچ تغییر نداد. اما رفتهرفته چهره ملایمتری از او در ذهن مدیرعامل ایدهمیتسو شكل میگرفت. در دنباله یادداشت ایدهمیتسو میخوانیم:
«حسیبی میگفت: شما كشتی نفتكش بیاورید؛ ما نفت را رایگان میدهیم. میخواهیم این حصار آهنینی را كه انگلیس دور ما كشیده است به هر راه كه باشد بشكنیم.»
«نیت حسیبی این است كه اگر خریدار براستی این كار (آماده كردن وسیله حمل) را انجام بدهد، ایران نفت را به هر قیمت ارزانی به او میفروشد. فكر میكنم كه این نیت او با نظر مصدق، نخست وزیر ایران، یكی است. او میگفت كه به خریدار عادی (كه بعد از رفع خطر و اطمینان از ایمنی كار پیش میآید) تخفیف چنین بالایی كه خواستهاید نمیتوانیم بدهیم. میگفت: كشتی نفتكش میخریم و دو بار نفت میبریم و به مقصد میرسانیم. این كار هفت یا هشت ماه میكشد. بعد كه این امتحان گذشت و ایران خود خطر را قبول كرد و از سر گذراند، (خریداران عادی) در وضع مطمئنی كشتیشان را به ایران میآورند. نیز، حسیبی مسائل دیگر (جز فروش نفت) را به عهده نمیگرفت، و گفت كه موضوع دادن قراضه آهن به جای قیمت تانكر یا خرید نفتكش ربطی به او ندارد.
«حسیبی درباره جریان كار (و نتیجه گفتوگوها) یادداشتی به مصدق، نخستوزیر، نوشت و به خسروشاهی داد تا برساند. در این یادداشت میگفت كه تسریع در مذاكره لازم است، و روشن ساخت كه قولی را كه داده بود به انجام رسانده است (و افزوده بود:) «اگر (ایدهمیتسو) میخواهد هفت یا هشت ماه دیگر از ایران نفت ببرد، بهتر است كه حالا قراری نگذاریم؛ و در آن وقت مذاكره میكنیم و تصمیم میگیریم. بخصوص در موضوع دادن حق انحصار (فروش نفت ایران در ژاپن یا خاور آسیا) تا هنگامی كه معامله به جریان بیفتد و توانایی ایدهمیتسو را احراز كنیم صلاح نمیدانیم كه در اینباره تصمیم گرفته شود، جز این اندازه كه تعهد شود كه این امتیاز را به دیگری نخواهیم داد.»
كیسوُكه ایدهمیتسو میگوید:
«براستی كه حسیبی مذاكرهكنندهای بسیار قوی و سرسخت بود. برای مذاكره روز 14 نوامبر كه قرار میگذاشتیم، گفت: «به خاطر شما و فقط برای 30 دقیقه میآیم.» اما او بسیار بیشتر از 30 دقیقه ماند، و ناهار و شام هم با ما بود و (دیروقت شب) برگشت.
«چون دیدم كه او اینهمه در مذاكره سخت است، با تهشیما قراری گذاشتیم كه او را خسته بكنیم. ما دو نفر به كناری رفتیم و با هم به ژاپنی مشورت میكردیم. او كه البته ژاپنی نمیفهمید خسته و بیحوصله شد. خوب یادم است كه گفت: شما براستی كشتی نفتكش بیاورید، و ما رایگان آن را پر از نفت میكنیم و ببرید. این حرف او در ما خیلی اثر كرد.»
گویا هربار كه حسیبی با نمایندگان ایدهمیتسو ملاقات میكرد، كراواتی را كه لكههای چرك بر آن جا خوش كرده بود به گردن داشت. مدیرعامل ایدهمیتسوُ با دیدن این كراوات حسیبی، مردی كه میگفتند دومین شخص حكومت ایران پس از مصدق است، وضع (بد) اقتصادی ایران را خوب دریافت. نیز فهمید كه در مذاكرات برای معامله نفت با ایران كه بظاهر به شكست نزدیك شده بود كمكم نور امیدی پیدا میشود.
در یادداشتهای بارون از جریان این مذاكرات میخوانیم:
«علاوه بر این، آنچه که پس از گفتوگوها معلوم شد این بود كه طرف ایران شایق است كه نفتكش (بزودی) به آبادان بیاید، و بهای نفت معامله شده هم هرچه زودتر پرداخت شود. پیدا بود كه اگر خریدار بتواند این مقصود را برآوَرَد، از سوی ایران تخفیف و امتیاز گوناگون داده خواهد شد. سرانجام حسیبی دو طرح دیگر هم پیشنهاد كرد.»
این طرحها یكی این بود كه ایران، با دادن قراضه آهن به جای پول، كشتی نفتكش بخرد و ایدهمیتسوُ این كشتی را كرایه كند و نفت ببرد. طرح دوم این بود كه ایدهمیتسوُ ظرف یك یا یكماهونیم نفتكش بیاورد و نفت ایران را بارگیری و حمل كند.
در «تبصره» یا نتیجه گیری یادداشتی كه براون از جریان مذاكرات نوشته است، میخوانیم كه حسیبی از اینكه ایدهمیتسو شركتی نفتی است كه از سرمایههای كلان چندملیتی مستقل مانده و نیز نفتكش خود را دارد، بسیار در تأثیر واقع شد. از اینرو درباره قیمت نتیجه گرفت كه میشود «شرایط خوبی» در پیش نهاد.
حسیبی در موقع خداحافظی گفت: «بر سر دو- سه درصد (اختلاف) نمیخواهیم این مذاكرات را بینتیجه بگذاریم.»
***
سه جلسه مذاكره با حسیبی به انجام رسیده بود. از حالا میبایست جریان این گفتوگوها را بررسی، و نیز بر اساس «دو طرح جایگزین» پیشنهادشده او، طرح نهایی را آماده كرد. پس، هیأت ایدهمیتسو باید یك بار به ژاپن بر میگشت و با رؤسای این شركت مشورت میكرد. قرار شد كه بارون و خسروشاهی هم به نیویورك برگردند و به اتفاق كافمن با ایدهمیتسو در ارتباط باشند تا «طرح قرارداد» مشخصی تهیه و پیشنهاد شود.
در یادداشتهای كیسُوكه ایدهمیتسو، مدیرعامل این شركت، میخوانیم:
«روز شنبه 15 نوامبر، ساعت سهونیم بعدازظهر: سرانجام تصمیم گرفتیم كه با نوشتن نامهای از آقای نخستوزیر خداحافظی كنیم؛ زیرا ترتیب پرواز برگشتمان داده شده بود. نامه خداحافظی را به منزل نخستوزیر فرستادم، و پس از آنكه خانواده خسروشاهی ما را برای شام پذیرایی كردند، به فرودگاه رفتیم. چون تهشیما در آنجا آقای مییازاكی و یك آشنای دیگر را دید، (برای شناخته نشدنمان) بیآنكه از خسروشاهی و بارون خداحافظی كنیم سریع رفتیم و سوار هواپیما شدیم.»
معلوم نیست كه آقای مییازاكی كه از سابق در كار وارد كردن نفت ایران به ژاپن بود این بار برای چه منظور به ایران آمده بود. اما در (دنباله) این یادداشتها چنین میخوانیم:
«خسروشاهی كه با مصدق، نخستوزیر، ملاقات كرد، یك نماینده مجلس ژاپن هم حاضر بود. خسروشاهی میگفت كه یك ژاپنی كه پیشتر به او درس میدادم تقاضا كرد كه ترتیبی داده شود تا درباره مسألۀ نفت با نخستوزیر حرف بزند.»
نمیدانیم كه این ژاپنی همان آقای مییازاكی بود یا نه. اما به هر روی ایدهمیتسو و تِهشیما كه میخواستند سفرشان محرمانه بماند با دیدن این ژاپنی در فرودگاه بتندی خود را پنهان كردند.
قضاوت دیگری درباره خسروشاهی میبینیم (از همان یادداشتها): «رفتار او پیوسته نشان میداد كه جانب حسیبی را نگاه میدارد. شاید تصور میكرد كه اگر طرف ایرانی فكر بكند كه او در سوی ژاپن است احتمال دارد كه مذاكره به نتیجه مطلوب نرسد، و قصداً این كار را میكرد، و از بارون عذر میخواست. خسروشاهی براستی مسئولیتشناس است.»
ایدهمیتسو و تهشیما از مسیر دیگری (متفاوت از راهی كه آمده بودند) به ژاپن بازگشتند. آنها نخست به بیروت رفتند و دو روز در اینجا استراحت كردند.
ایدهمیتسو برداشت خود را از مذاكرات در تهران در روزهای 10 تا 14 نوامبر در یادداشتهای سفرش چنین نوشته است:
«از توكیو كه حركت میكردیم تلگرامی از خسروشاهی آمد كه میگفت: «موافقت اساسی طرف ایران را گرفتهام. پس خواهش دارم كه وضع كشتی نفتكش را روشن كنید. اگر دست كم موضوع واگذاری انحصار (فروش) و تخفیف 30 درصد حل بشود، همه چیز برابر مقصود انجام خواهد شد....» فكر كردم كه خسروشاهی با مصدق، نخستوزیر، تماس مكرر دارد. خودم هم با پیشنهاد اول حسیبی همراه شدم؛ زیرا که آن را برای خودمان بسیار سودآور و امیدبخش یافتم.»
«راستی، در هتلی كه در بیروت آنجا منزل كرده بودیم با یك عضو سفارت آمریکا كه در همان هتل اقامت داشت آشنا شدیم. او سرِ شام میگفت: «افراد متنفذ ایران عبارتند از مصدق نخستوزیر، آیتالله كاشانی پیشوای روحانی، و سرلشكر زاهدی كه سررشته ارتش را به چنگ آورده است. این سه شخص (دارای قدرت) هستند؛ اما اسم حسیبی را نشنیده ام.»
«تهشیما درِگوشی به من گفت: او باید از مأموران سیا باشد!»
اوضاع پیچیده بینالملل كه بر خاورمیانه و بخصوص ایران سایه انداخته بود، پیش چشم میآید؛ و هنگامی كه ایران امروز را با آن مقایسه میكنیم بیشتر جلب نظر میكند. به هر روی، نُه ماه بعد چهره زاهدی یكباره با نمایی برجسته در صحنه سیاست ایران درخشید.
این دو مسافر ژاپنی شامگاه روز 19 نوامبر سال 1952، سه روز دیرتر از موعدی كه در برنامه سفرشان بود، به فرودگاه هانِهدا در توكیو رسیدند.
مطلب به صورت کامل در سایت تاریخ شفاهی آمده است.
هاشم رجب زاده
منبع: فصلی از کتاب «قضیّۀ نیشّومارُو»؛ بخارا ،سال پانزدهم، ش 91، بهمن و اسفند 91، ص 184