سیمای شهید سیدمحمدسعید جعفری در گفت و شنود با آیتالله عبدالجلیل جلیلی
اشاره: سردار شهید سیدمحمدسعید جعفری یکی از انقلابیون جوان غرب كشور بود كه در بطن انقلاب اسلامي و نخستين هفتههاي دفاع مقدس پرتلاش، مؤثر و فراتر از سن و سال خويش ظاهر شد.
او تحصيلات ابتدایی و بعد هم دروس حوزوی خود را در نزد مدرسین حوزههای علمیه غرب کرمانشاه گذراند و در کنار اینها فنون رزمی را نيز فراگرفت و خود نیز در ادامه به تدریس آموختههايش را به ديگران منتقل کرد. چند ماه مانده به پیروزی انقلاب در پادگان «خضرزنده» به آموزش نیروهایی که مدت ها قبل از تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «پاسداران انقلاب» نام داشتند مبادرت ورزيد که يكي از زمينههاي تاسیس اين نهاد مردمی و انقلابي – هر چند در يكي از مناطق دور از پايتخت – به شمار ميآيد. در نخستين ماههاي پس از پيروزي انقلاب، سپاه ابتدا به شكل مراكزي در اكثر شهرهاي كوچك و بزرگ – از جمله تهران – شروع به فعاليت كرد و سپس به صورت متمركز و با فرماندهي واحد در عرصه دفاع از انقلاب، كشور و نظام عمل كرد.
پس از 22 بهمن 1357، حضور شهید جعفری در تأسیس کمیتههای انقلاب کرمانشاه و سپاه غرب کشور و نیز برگزاری مناظرههاي حضوری با اعضای گروهکها و منافقین از مهمترین فعاليتهای او به شمار میآید.
شهید جعفري با وجود سن كم، با تیزبینی و قدرت عمل به موقع، در نخستین ماههای پیروزی انقلاب، وقوع تهاجم رژیم صدام را بسيار محتمل می0دانست و به محض وقوع اين تجاوز، خود جزو نخستين کسانی بود که از اولین روز دفاع مقدس به خط مقدم جبهه رفت تا جلو نفوذ بيشتر دشمن را بگيرد و سرانجام در پایان پنجمین هفته از شروع جنگ تحمیلی، مقارن با روز سقوط خرمشهر، در جايي ديگر از جبههها يعني منطقه غرب کشور به شهادت رسيد.
***
آیتالله حاج شیخ عبدالجلیل جلیلی از بزرگان و زعمای غرب کشور و همچنین از فضلای مبرز و روحانیون قدیم کرمانشاه است که سالها مدیریت مدرسه و حوزه علمیه آیتالله العظمی بروجردی(ره) این شهر را بر عهده داشته است. او به رغم کهولت و نیز فراموشی جزئیات خاطرههای روزهای گذشته و با وجود آنكه بسيار كم مصاحبه ميكند، به محض اینکه نام و موضوع سردار شهید سیدمحمدسعید جعفری مطرح شد، به گرمی و گشاده رویی ما را به حضور پذیرفت. این گفتوگو البته به دلایلی که برشمردیم، تفاوتهایی با سایر مصاحبههای معمول دارد، اما ذکر شهید آن هم در محضر استاد ایشان همیشه لطف خاص خود را دارد. آیتالله جلیلی، در بدو ورود ما دفترچهای قدیمی را که خاطرات، صورتحسابها و یادداشتهای مربوط به شهید را در آن نگاشته بود، گشود...
***
حضرتعالی شهید جعفری را از چه زمانی میشناختید؟
من آقاسعید را ابتدا از طریق پدرش میشناختم. خدا رحمتش کند، مرحوم آسیدکاظم جعفری از کسبه خوشنام، مؤمن و متدین بازار شهر بود و با ما هم خیلی رفت و آمد داشت... بر همین اساس به تدریج شهید عزیز هم نزد ما آمد و کارهایی را به ایشان محول کردیم. مثلاً در اینجا ـ دفترچه یادداشت ـ میبینید که من به آقاسعید پولی دادهام که با آن معامله کند.
از چه تاریخی؟
(آیتالله جلیلی از روی یادداشتها چنین میخوانند...): «از هشتاد هزار تومان سرمایه (موجود) نزد آقای جعفری، مبلغ 24800 تومان عایدات حاصل شد، که از این مبلغ 18500 تومان مربوط به سال 1355 بوده و بقیه که 66300 تومان باشد، منابع حاصله از فروردین 1356 تا شهریور 1356 میباشد، 20000 تومان بر سرمایه اضافه شد (و) فعلاً سرمایه نزد آقای جعفری، صد هزار تومان میباشد که 55000 تومان آن (را) از سهم امام قرض نمودم و بقیه ملک خودم است...» این پول را به آقا سعید میدادم.
ایشان این پولها را صرف چه کارهایی میکردند؟
(به خواندن ادامه میدهند): «توضیح آنکه طبق اظهار آقای جعفری، جمع عایدات حاصله از شهریور 1356 تا آخر اسفند 1356 مبلغ 13335 تومان بوده است. مبلغ 10000 تومان از پول فوق در ظرف سال 1356 مصرف شده...» یعنی الان که فرضاً سال 1356 است و آقای جعفری با ما همراه و مأنوس بوده، به ایشان پولی دادهام تا معامله کند؛ به طوری که مقداری از منابع، مال او باشد و مقداری از منابع نیز مال من.
به جز اینها چه نوع رابطه دیگری با ایشان داشتید؟
همیشه با ما رفت و آمد داشت و مرتبط بود. گفتم که آقای سعید جعفری پسر هم آسید کاظم بود و سید کاظم ـ علیه الرحمه ـ چند اولاد داشت که از بین آنها سیدمحمدسعید جعفری وقتی کمی بزرگ شد، با بهائیت شروع به مبارزه کرد و بعد از اینکه به سن رشد رسید نیز وارد فعالیتهای سیاسی شد و مبارزه با بهائیت و اینها را نیز ادامه داد، ایشان انسان بسیار خوبی بود و کم کم وارد سپاه و نهادهای انقلابی شد.
با فرقه ضاله بهائیت چگونه مبارزه میکرد؟
جدیترین مبارزات را با بهائیها داشت. علیه آنها سخنرانی میکرد، یا مثلاً افرادی را به محافلشان میفرستاد تا تشکیلاتشان را به هم بزنند؛ از اینگونه کارها زیاد میکرد.
گویا خودش هم طلبه بود و دروس دینی میخواند؟
بله مقداری درس دینی خواندند.
پیش شما خواند؟
در حوزهای که سرپرستش بودم ـ مدرسه و حوزه علمیه آیتالله بروجردی ـ ایشان هم میرفت و میآمد.
ایشان تا چه سطحی درس خواند؟
البته اینها را چون یادداشت نکردهام، جزئیاتش را چندان خاطرم نیست ولی اجمالاً باید بگویم که شهید جعفری شاگردی فعال بود، تعصبات دینی هم داشت و در مجموع شخصیتش قابل تقدیر بود.
امین ما بود. مثلاً باز هم در این یادداشت میبینید که: «سال 1357 آقای سعید جعفری بابت منابع کسب، به شرح زیر (وجوهی را به ما) پرداخته است:
«فروردین 2000، اردیبهشت 2000، خرداد 2000...» خب، ببینید، به ایشان پول میدادم که کسب کند؛ مقداری برای خودش؛ مقداری برای ما.
شرح اینها را نیز به دقت نوشتهام که مثلاً در سال 1357 این پولها را به وی دادهام، این هم شرح منابعی که به ما پول میداد.
چه کسب و کاری داشت؟
چوب میفروخت، کارگاه چوببری داشت.
از فعالیتهای انقلابی شهید جعفری چه نکات و خاطراتی یادتان است؟
همه چیز؛ شما باید یکی یکی بپرسید تا بگویم. مثلاً امضاهایی که از علما در حمایت از حضرت امام خمینی(ره) برای برگزاری راهپیماییها میگرفت. به منزل یکایک علما میرفت و از آنها امضا میگرفت علیه بهائیت، در حمایت از امام و انقلاب و مردم، و همچنین علیه شاه معدوم.
آقاسعید در سخنرانی کردن نیز سخنور خیلی قابلی بود. خلاصه، جوانی فعال بود. نسبت به مسائل دینی متعصب بود. اجمالا ً آنچه درباره شهید جعفری میتوان گفت اینکه در دیانت، مؤمنی متعصب بود و علیه رژیم ستمشاهی فعالیت داشت، بسیاری از شبها اعلامیههایی را میآورد تا علمای تراز اول منطقه امضا کنند؛ بعد هم میبرد و برای تکمیل امضاها، اعلامیه را به بقیه میرساند. دم در منازل همه علمای منطقه میرفت و از آنها امضا میگرفت، تا بدین وسیله پیروان و مریدان آنها را نیز به صحنه جهاد علیه رژیم بکشاند. جمع ما خیلی نسبت به انقلاب و روحانیت اهتمام داشتند، خیلی فعالیت میکردیم، حتی یک بار در خانه بنده بمب گذاری کردند که مرا بکشند ولی موفق نشدند.
آقای جعفری نیز در همراهی با ما زیاد فعالیت میکرد و با همه علمای منطقه رابطه حسنهای داشت. عکس حضرت امام خمینی(ره) را چاپ و تکثیر میکرد و در منطقه و بین مردم انتشار میداد.
از ماجرای تشکیل جامعه روحانیت مبارز در کرمانشاه بگویید و اگر شهید جعفری هم در آن نقشی داشتند تعریف کنید.
روحانیت مبارز همان جمعی بود که زیر نظر خودم در مدرسه آیتالله العظمی بروجردی(ره) فعالیت میکردند و من سرپرستشان بودم. در واقع شهید جعفری و بقیه زیر نظر من علیه رژیم ستمشاهی مبارزه میکردند. نقش آقاسعید هم این بود که واسطهای محسوب میشد که اعلامیهها را چاپ و توزیع میکرد.
آقاسعید چگونه با جامعه روحانیت مرتبط بود؟
در همه حرکتها از روحانیون تراز اول استفاده میکرد، بدین صورت که در راهپیماییها روحانیت جلودار مردم میشدند. ایشان نیز جزو اشخاصی بود که مبارزه میکرد و به همه روحیه میداد. اتفاقاً آدم سالمی بود و خیلی به مردم کمک میکرد. مثلاً اینجا را ببینید: «آقای جعفری، سال 1358...» یا مثلاً این یکی: «به آقای جعفری 500 تومان از محل زکات دادم.» من همه اینها را یادداشت میکردم...
از خصوصیاتهای ایشان بگویید و اینکه چگونه شخصیتی داشت.
همان طور که گفتم جوانی فعال و متدین و در دیانت متعصب بود. علیه رژیم ستمشاهی و بهائیت خیلی فعالیت میکرد. بسیار باهوش بود. به خصوص اینکه یادم است پزشکی بهائی بود که شهید جعفری او را پیش بنده در کتابخانه حسینیه آورد. یک دستگاهی پشت کتابها درست کرده بود که حرفهای این آقای دکتر را ضبط بکند. آقای دکتر هم که نمیدانست صحبتهایش ضبط میشود، آنچه دلش میخواست علیه روحانیت و علیه دیگر معتقدین مذهبی میگفت. نمیفهمید که پشت کتابها یک دستگاه ضبط صوت کار گذاشتهاند. غرض اینکه شهید جعفری چنین کارهایی میکرد...
بعداً چگونه از صدای ضبط شده آن فرد بهائی استفاده کرد؟ یعنی چگونه استفادهای میکرد؟
صدای دکتر را ضبط میکرد تا به عنوان سند پیش خودش نگه دارد؛ باهوش بود دیگر...!
منظور حضرتعالی این است که اطلاعات لازم را جمع میکرد تا بعداً در سخنرانیهایش علیه بهائیت از آنها استفاده کند؟
بله.
دوستان شهید جعفری میگویند ایشان منبری هم بود. آیا هیچ وقت با لباس روحانیت به منبر میرفت؟
بله منبر هم میرفت ولی لباس روحانی نمیپوشید. منبرش بسیار پرشور بود. حرفهایش اثر میگذاشت و محرک بود. خوش کلام و دلنشین و جذاب بود. با کلامش همه را جذب میکرد. خیلی مؤدب و باخلاق بود، به همه علما ارادت داشت. از هر نظر آدم خوبی بود.
از شهادت شهید جعفری بگویید.
ایشان در سنین جوانی به شهادت رسید، به این ترتیب که وقتی در حال عبور از خط مقدم جبهه بوده، وارد منطقهای که مینگذاری کرده بودند میشود، بعد هم مین منفجر شده و ایشان نیز به فیض عظمای شهادت نائل میگردد؛ عاش سعیداً و مات سعیداً.
درباره مقام و جایگاه شهید جعفری مطالبی را بیان بفرمایید.
خب، البته و به طور کلی، هم ایشان و هم به غیر از این شهید بزرگوار یعنی آسیدمحمدسعید جعفری، کلاً تمامی آن عزیزانی که برای رضای راه خدای تعالی قدم برداشتند و در مسیر اسقاط رژیم پهلوی که رژیم منحط و فاسدی بود فعالیت کردند، همگی پیش خدا مأجور هستند و خداوند متعال به ایشان اجر وافی و کافی میدهد.
از فعالیتهای این شهید عزیز در کمک به مستمندان، دستگیری از ضعفا بسیار در خاطرمان هست. حتی شنیدیم جهیزیه خانمش را ـ وقتی که خودش منزل پدر خانمش ساکن میشود ـ بین دوستانی که بضاعت ازدواج و تشکیل زندگی نداشتند تقسیم میکند.
آنچه میدانم همین است که از بنده وجوهی را میگرفت و به فقرا میرساند، در حالی که زندگی خودش هم خیلی بسیط بود و از نظر اسباب و وسائل زندگی چیز زیادی در اختیار نداشت. با اینکه امکاناتی دستش بود و کارخانه چوببری را هم اداره میکرد، شخصیتی ساده زیست بود و اهل دنیا نبود.
فعالیتهای دینی مثبت و مفیدی داشت. در عبادت نیز در عین جوانی زبانزد همگان بود. اهل نماز و جماعت بود، تقوای بالایی داشت و عبادات مستحبی هم اهمیت میداد. خداوند قرین رحمت و مغفرتش بگرداند؛ إنشاءالله.
گفتگو و تنظیم: علی عبد