خاطرات آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی
نویسنده: سیدحسین موسویتبریزی
انتشارات: موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره)
نوبت اول: 1387
قیمت:5300 تومان
آیتالله سید حسین موسوی تبریزی(1) از چهرههای شناخته شده و تاثیرگذار سالهای ابتدای انقلاب اسلامی است که خاطرات خود از این دوره تاریخی را به نگارش درآورده است. وی به پیشنهاد دوستان خود خاطرات انقلاب را که بزعم ایشان شیرینترین خاطرات زندگی ایشان بوده به رشته تحریر درآورد. اما اشتغال زیاد ایشان به مسائل سیاسی و قضایی و اجرایی و انجام وظیفه در مسئولیتهای مختلف و دغدغههای درونی در نقل بعضی از زوایای خاطرات، به ویژه در مورد اشخاص و بزرگان و دوستان، مانع از اجابت خواسته این دوستان بوده است. اما پس از سال 1371 که برای اشتغال به تدریس و تحقیق مجدداً به حوزه علمیه قم بازگشته است و از اشتغالات سیاسی و اجرایی تا حدودی فراغت یافته است به گفته خود «برای حفظ تاریخ انقلاب از گزند حوادث و تحریف و تغییرات و برای استفاده و تحقیق جوانان و پرسشگر و نسلهای آینده انقلاب و عبرتگیری از تکرار تاریخ» خواسته دوستان خود را اجابت نموده، خاطرات دوران آغاز نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب را به نگارش درآورده است.
کتاب 576 صفحهای خاطرات ایشان متن بازنویسی شده مصاحبههای ایشان است که از سال 1357 الی 1378 به طول انجامیده است، لذا طبیعی است که برخی از حوادث و تحولات در مناسبتهای مختلف و به اقتضای سئوالات تکرار شده است. نویسنده از میان تحولات و حوادث بیشمار انقلاب اسلامی، آنچه را که خود در آنها دخیل بوده و یا مستقیماً مشاهده نموده بدون هرگونه دخل و تصرف و اعمال نظر شخصی ذکر نموده و در مورد شنیدهها نیز اگر قطعی بوده به صورت قطعی و اگر احتمالی بوده است به صورت احتمال بیان شده است. در کتاب برخی از حوادث به دلیل رعایت مسائل امنیتی و حیثیت افراد و جلوگیری از اختلاف و ایجاد شبهه ذکر نشده است.
کتاب دارای یازده فصل است. موضوعاتی همچون: «زندگینامه، تبریز و روحانیت آن در انقلاب اسلامی، شخصیت امام خمینی(ره)، نهضت امام(ره) از آغاز تا تبعید ایشان، امام(ره) در تبعید، مراجع، علما و نقش آنان در انقلاب اسلامی، سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام(ره)، حسینه ارشاد و برنامههای آن، جرقه انقلاب، عوامل شتابزای انقلاب اسلامی و انقلاب در آستانه پیروزی» در فصلهای کتاب مورد اشاره قرار گرفته است.
وی در بخش زندگینامه ویژگیهای مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری از ایشان به عنوان یکی از اساتید خود و انسانی مهذب و متخلق به اخلاق الهی نام برده و چنین میگوید: «ایشان به نظرات و اشکالات شاگردان احترام میگذاشت و حتی اگر در مورد مطلبی که با تحقیق کافی و استدلال قوی بیان کرده بود، اشکالی مطرح میشد با حوصله و دقت زیاد گوش میکرد و سپس جواب میداد و وقتی احساس میکرد که شاگردی درسخوان و اهل تحقیق و کار است او را به انحای مختلف تشویق میکرد. در خصوص قضیه کتاب «شهید جاوید» نیز برخورد مرحوم آقای حائری یکی از بهترین و موثرترین عکس المعلها بود. با انتشار کتاب عدهای به مخالف و عدهای به حمایت از برخاستند. بعضی از بزرگان حوزه مثل آیتالله مشکینی و آیتالله منتظری ضمن نوشتن تقریظی بر کتاب، از کتاب و نویسندهاش تقدیر کردند و در مقابل تعدادی از علما تا حد وهابی دانستن نویسنده و تقریظنویسان بر کتاب پیش رفتند. اما مرحوم آقای حائری یک روز سر درس به این مساله پرداخته و با این که مطالب کتاب را مورد تائید قرار نداد اما از آزادی بیان و اندیشه و عقیده دفاع کرد. سخنان آقای حائری به جهت اینکه وی از استوانههای علمی و تقوایی حوزه به شمار میرفت تا حد زیادی در آرام نمودن جو حوزه موثر واقع شد.»(2)
نویسنده در فصل دوم «تبریز و روحانیت آن در انقلاب اسلامی» به نقش این شهر در انقلاب مشروطیت، ویژگیهای این شهر، موقعیت حوزه علمیه تبریز، دیدگاههای علمای تبریز در معرفی مراجع تقلید، مراتب علمی آنها و ملاقات آقای شریعتمداری با شاه را شرح داده و نتیجهگیری نموده است: «بعضیها تصور می کردند که طرفداران آقای شریعتمداری در تبریز خیلی زیاد بودند، در حالی که این طور نبود بلکه برعکس، درصد قابل توجهی از علمای فهیم و بزرگان و بازاریها به خاطر همان اختلاف ریشهای میان ایشان و مرحوم شهیدی (که دیدار با شاه را نپذیرفته بود) از مخالفان شریعتمداری بودند». نویسنده در این بخش تبعید شهید قاضی طباطبایی، شخصیت ایشان و خاطراتی از ایشان در انقلاب اسلامی را نقل نموده و به دلیل زندگی در این شهر تحولات این دوران را بدقت مورد توجه قرار داده است.
در فصل هشتم با عنوان «حسینیه ارشاد و برنامههای آن» وی به بیان خاطراتی از اولین حضور در این حسینیه پرداخته و چنین نقل میکند: «برای من که اولین بار بود به چنین مجامع دینی و مذهبی قدم میگذاشتم بسیار جالب بود و تازگی داشت که میدیدم سخنران به جای منبر، پشت تریبون قرار میگیرد و مستمعین اعم از زن و مرد و دختر و پسر که اکثراً دانشجو بودند خیلی مودب و منظم روی صندلیها نشستهاند و به بیانات سخنران با دقت گوش میدهند». نویسنده در این بخش به سخنران این دوره در حسینیه ارشاد و آشنایی خود با چهرههایی همچون شهید مطهری و رضا اصفهانی اشاره دارد.
وی در این فصل به بررسی تاثیر شریعتی بر جوانان، الگوبرداری از شیوه سخنرانی وی، دیدگاههای شریعتی در باره روحانیت، انتقاد وی از علامه مجلسی، اختلافات مطهری و شریعتی، ارتباط شریعتی با آیتالله میلانی، پارهای از دیدگاههای شریعتی در زمینه مسائل اجتماعی، دیدگاه روحانیت نسبت به شریعتی هوشیاری دکتر و روحانیون انقلابی، دیدگاه امام در باره شریعتی، دیدگاه توده مردم نسبت به شریعتی، ارتباط طرفداران وی با سازمان مجاهدین خلق، رابطه شهید مطهری و مرحوم دکتر شریعتی، بحث و گفتگو با مخالفان و موافقان شریعتی و درخواست شریعتی برای تصحیح کتابهایش» پرداخته است. نویسنده دقیقاً 25 صفحه از این بخش را به معرفی شخصیت شریعتی اختصاص داده است که در میان روحانیون از معدود افرادی است که شخصیت شریعتی را در چنین سطحی و حجمی مورد توجه ویژه قرار داده است.
در فصل نهم نیز نویسنده شخصیت مرحوم حاج مصطفی خمینی را به دلیل دوستی دیرینه، تبعید ایشان به ترکیه و فعالیتهای ایشان در ترکیه و نجف، فوت ایشان، واکنش امام خمینی(ره) در این زمینه و بازتاب و تاثیر آن در ایران را مورد توجه قرار داده است. فصل دهم با عنوان «عوامل شتابزای انقلاب اسلامی» به بررس قیام تبریز، تعداد شهدا و مجروحین حادثه تبریز، چهلم شهدای 19 دی در قم، حکومت شبه نظامی در تبریز، واکنش حوزه و مراجع در قبال حادثه تبریز و قیام مردم یزد به مناسبت چهلم شهدای تبریز» پرداخته است. در این بخش نویسنده خاطراتی از آتش زدن سینما رکس آبادان و دلایل انتخاب این شهر برای این حادثه و نقش ساواک در این حادثه را شرح داده است. ایشان که پس از پیروزی انقلاب محاکمه یکی از متهمین این حادثه را برعهده داشته است، به نظر میرسد ترجیح داده است خاطرات خود از این محاکمه را در جلد دوم کتاب به رشته تحریر درآورد.(3)
وی در همین فصل و در بخش «قضیه تصادف مرحوم احمد کافی» و فوت ایشان در ۳۰ تیر ماه ۱۳۵۷ بر اثر تصادف، مینویسد: «... نمیتوان مسأله تصادف ایشان را که در راه مشهد صورت گرفت امری ساختگی و منتسب به رژیم دانست بلکه به نظر من این تصادف بر اثر سرعت زیاد ماشین ایشان و ویژگی خودروی بی.ام.و که ایشان سرنشین آن بود رخ داده بود؛ چون من در همان روز به همراه خانواده عازم مشهد بودم و متأسفانه در قوچان که بر سر صحنه تصادف رسیدم در حالی که یکی دوساعت از تصادف گذشته بود، ماشین ایشان را کاملاً له شده بود، دیدم و همان طور که گفتم علت این تصادف سرعت زیاد ماشین ایشان بود. چون ایشان در آن مقطع دائماً از این شهر به آن شهر برای سخنرانی میرفت و در این سفر هم چون عجله داشت و میخواست سریعاً خودش را به سخنرانی به مشهد برساند، طبعاً راننده با سرعت خیلی بالا حرکت میکرد. البته در آن زمان شایعات زیادی بر سر زبانها بود که این عمل را به رژیم نسبت میدادند. ولی همان طوری که قبلاً نیز گفتم انقلابیون از هر قضیه و ماجرایی برای بدنام کردن رژیم و پیشبرد مبارزه استفاده میکردند و به نظر من این قضیه هم یکی از آن موارد بود».(4)
پانوشت:
1- حجتالاسلام سیدحسین موسوی تبریزی در سال ۱۳۲۶ در تبریز به دنیا آمد. خانواده وی مذهبی و پدرش روحانی بود. وی از همان ایام طفولیت همزمان با تحصیل در مدارس جدید با مقدمات علوم حوزوی آشنا شد. در سال ۱۳۳۹ به قم رفت، ولی بهعلت بعضی مشکلات نتوانست در آنجا به تحصیل ادامه بدهد و به همین خاطر به تبریز بازگشت. در سال ۱۳۴۱ با مهیا شدن مقدمات زندگی عازم قم شد و در آنجا اقامت گزید. وی تا سال ۱۳۴۴ رسائل و مکاسب و کفایه را در قم فرا گرفت و در سال ۱۳۴۵ راهی نجف اشرف شده و دروس فقه و مکاسب را از امام خمینی و درس اصول را از آیتالله العظمی خوئی فرا گرفت. آنگاه بعد از دو سال استفاده از فضای علمی و معنوی نجف اشرف به ایران بازگشت. وی بعد از بازگشت از نجف در قم اقامت گزید. وی بیش از نه سال از دروس آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری کسب فیض کرد و حدود دو سال نیز در درس خارج مرحوم آیتالله مشکینی، آیتالله نوری و آیتالله سلطانی استفاده برد.
ایشان در دوره نوجوانی با آیتالله قاضی طباطبایی در ارتباط بود و از طریق وی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق از جمله محمد حنیفنژاد و موسی خیابانی که همشهری وی بودند آشنا شد و در فعالیتهایی از قبیل چاپ اعلامیه در کنار آنها فعالیت میکرد. مبارزه و فعالیت موسوی تبریزی در کنار اعضای سازمان مجاهدین خلق تا سال ۱۳۵۱ بیشتر طول نکشید، زیرا سران این سازمان از جمله محمد حنیفنژاد دستگیر و اعدام شدند. وقتی اخلاف سازمان مجاهدین خلق از اصول اسلامی منحرف و به کمونیسم تغییر ایدئولوژی دادند، آیتالله موسوی تبریزی با آنها قطع ارتباط کرد و دیگر با آنها تماسی نداشت. وی در جریان مبارزات انقلابی علیه رژیم شاه (۵۷-۱۳۴۲) دائماً مورد تعقیب ساواک بود؛ از جمله در سال ۱۳۵۴ در جریان حزب رستاخیز و تعطیلی مدرسه فیضیه توسط رژیم وی فعالیت جدی علیه رژیم آغاز کرد و در طول این سالها منزل مسکونیاش در قم چندین بار توسط مأموران رژیم بازرسی شد. یکی از وقایع مهم انقلاب اسلامی که از آن به عنوان «جرقه انقلاب» یاد میشود، قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ است که زمینه را برای قیام پیروزمندانه ملت ایران مهیا ساخت. موسوی تبریزی از جمله کسانی بود که در قیام ۱۹ دی نقش فعالی داشت.
او در سال ۱۳۵۷ در جمع اعتصابکنندگان شرکت نفت آبادان حضور یافت و با لحنی انقلابی اعلامیه امام خمینی(ره) را در جمع اعتصابکنندگان قرائت نمود. بعد از این سخنرانی، وی توسط مأموران رژیم دستگیر و به مدت سه ماه در زندان خرمشهر محبوس شد. بعد از پیروزی انقلاب، به ریاست کل دادگاههای انقلاب اسلامی استان آذربایجان شرقی و غربی منصوب شد. وی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ عهدهدار سمت دادستان کل انقلاب شد، سپس از آن سمت استعفا داد. بعد از آن در دورههای دوم و سوم به نمایندگی مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. وی پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ با شرکت در مجالس سخنرانی و مصاحبهها مجدداً وارد جریانات سیاسی کشور شد. وی از سال1380 به تدریس در حوزه علمیه قم مشغول است. همچنین وی دبیر کل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم میباشد و در کنار آن ریاست خانه احزاب ایران را برعهده داشت. (موسوی تبریزی، دانشنامههای انقلاب اسلامی و تاریخ ایران، http://daneshnameh.irdc.ir/?p=2313)
2- ص 18 کتاب.
3- برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به «آتشسوزی سینما رکس کار ساواک بود»، سرگه بارسقیان، تاریخ ایرانی، 5 شهريور 1391.
4- ص 264-265 کتاب.
محمود فاضلی