یادداشت پیش رو قرار بود در دیدار با مقام معظم رهبری (23 اردیبهشت 1392) عرضه شود، اما کمبود زمان این موقعیت را از من گرفت و بر آن شدم آن را در سایت تاریخ شفاهی ارائه دهم. موضوع این یادداشت ارائه طرحی است برای هماندیشی دربارة تقسیمبندی آثار خاطره. شاید بتوان آن را یک مبحث نظری تلقی کرد؛ که البته به همین منظور هم قلمی شده است و دلیل آن هم تولید انبوه آثار خاطره با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با نثرها و متنها و زوایای دید و ادبیات گوناگون و احساس ضرورت وجود یک «معیار» و «شاخص» برای تقسیمبندی این آثار و تعیین راه و روش برای تولید آثار تازه در این «گونه(genre)» است.
در بررسی ادبیات گفتهاند ادبیات به عنوان یک پدیده اجتماعی در تعامل و گاهی تقابل با دیگر پدیدههای جوامع است. ادبیات خلق میکند و میآفریند. بروز ادبیات تازه و نو از بُعد محتوا ناظر به همین عقیده است و ما در دورههای گوناگون با تغییر محتوا و حتی زبان ادبیات روبروییم؛ ادبیات حماسی، عرفانی، سیاسی و امروز هم ادبیات پایداری. گونههای ادبیات پایداری تقریباً همانهایی است که در ادبیات معاصر مورد توجه بود و این ادبیات هم همان قالبها را به خدمت گرفت و مضمون و محتوای خود را در آن عرضه کرد؛ البته با ایجاد چند گونة جدید شاخص، مثل زندگینامه داستانی. اما آنچه که در این دو دهه اخیر نمود بارز پیدا کرده و آثار زیادی به آن سبک (style) نوشته میشود، گونه خاطرهنویسی است.
بر آن نیستم پیشینه و مسیر خاطرهنویسی را با تعریف خاص آن در دورههای مختلف، در این مجال اندک اشاره کنم، اما معتقدم در بین گونههای مختلف ادبیات پایداری (ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس) خاطره وجه شاخصی دارد و اقبال جامعه به آن، اهمیت آن را دو چندان و مسئولیت خاطرهنگاران را سنگینتر کرده است. نثر و زبان و لحن روایت، جذابیت و گیرایی ذات خاطره، شاخصهای ذاتی ناشی از جنگ و انقلاب، واقعی بودن خاطرات، توجه به تمام جزئیات و جوانب احوال راوی و شخصیتها که با عاطفه و احساس همراه است، جزئینگری و چندین عامل دیگر از جمله دلایل شاخص شدن این گونه ادبی است. اما سؤال اینجاست که آیا میتوان همه آثار مربوط به حوزه خاطرهنویسی را در قالب ژانر و گونه خاطره از انواع ادبی برشمرد! با توجه به مطالعاتی که در این زمینه دارم معتقدم آثار خاطره (با داشتن نثر ساده، روان و نیز غنای محتوا و مضمون و زبان) به دو بخش قابل تقسیماند: خاطراتی که ادبیاتمحورند و خاطراتی که تاریخمحورند. یعنی آثار خاطرهای که متن و نثرشان برانگیزاننده و موجد انفعال و احساس لذت و تنفر در خوانندهاند و آثاری که خواننده با مطالعه آن همذات پنداری اندکی با راوی و روایت احساس میکند و متن روایت را بیشتر از منظر آگاهی از تاریخ و دانستن جایگاه و نقش راوی در حوادث و وقایع گوناکون پی میگیرد. اینجا بحثی که مطرح میشود تعامل ادبیات و تاریخ و از منظر جزئیتر تعامل خاطره و داستان است. رمان و داستان به دلیل بهرهگیری از تخیل و دیگر عناصر شاخص ادبی نامیراست. اما خاطره شاید این ظرفیت و قابلیت را نداشته باشد چون باید مبتنی بر استنادات تاریخی و واقعیتها باشد.
بسیاری از خاطرات، مبتلابِه شرایط و زمانند و جذابیت ماندگاری آنها به مقتضای شرایط زمانی و مکانی است. بدون در نظر گرفتن سبک (طرز و شیوة) هر نویسنده در انتخاب نثر، زبان و لحن روایت که البته نکته مهمی است، اعتقاد بر آن است که خاطرات به خودی خود تاریخ نیستند، بلکه خمیرمایه یک اثر و متن تاریخی به شمار میروند. با این روند اگر بتوان معیار و مختصاتی برای آثار مبتنی بر خاطره، که هم ادبیات فاخر را به استخدام آورند و هم بر مستندات تاریخی استوار باشند، تعریف کرد و برخی از عناصر و ویژگیهایی داستانی را به کار گرفت که به تاریخیت متنِ خاطره آسیب نزنند، ، شاهد آثار خاطرهای قویتر، جذابتر و ماندگارتر در حوزه خاطرهنویسی خواهیم بود که به صراحت میتوان آنان را آثار ادبی از گونه خاطره به شمار آورد؛ آثاری که ماهیت خمیرمایگی تاریخی خود را نیز حفظ کردهاند.
احساس ضرورت چنین موضوعی و تبیین شاخصهها و معیارهای کلی در این امر مستلزم هماندیشیها و بهرهگیری از نظرات و ارائه راهکارهای گوناگون است. اما این ضرورت آنگاه خود را بیشتر نشان میدهد که مطالعه حرفهای آثار خاطرهنگاری نوعی نابسامانی از منظر لحن و روایت و پردازش و ادبیات را مینمایاند. طلیعه روشن حدود سه دهه تلاش مستمر مرکز مطالعات و تحقیقات ادبیات پایداری تولید آثار مهم و خوبی در این حوزه است و بررسی روند تاریخی این حرکت بیانگر و نمایانگر کوششهای یاران در ارائه آثار ماندگار و تلاش برای رسیدن به نتیجه مطلوب است. اما هنوز نه در مرکز مطالعات، که در تمام مراکز پژوهشی دربارة تعیین «معیار» و «شاخص» برای چگونگی نگارش خاطرهها طرحی درانداخته نشده است. اگر به بررسی دقیق متن و ادبیات کتابهای خاطره پرداخته شود و نتیجه آن باشد که در برخی آثار خاطره «ادبیات» متن را جلو میبرد و در برخی «حادثه»، ضرورت تعیین معیار برای این دو شاخصه از گونه خاطره بیشتر احساس میشود و از همه مهمتر، تقسیم آثار خاطره به «ادبیاتمحور» و «حادثه یا تاریخمحور» بهتر و بیشتر جا میافتد. پس از تعیین معیار است که می توان قابلیت تقسیم خود گونه خاطره را به این دو بخش احساس کرد؛ خاطره ادبیاتمحور و خاطره تاریخمحور.
جواد کامور بخشایش