به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت او
زماني كه دكتر عبدالهادي حايري فهميد بيماري سرطان خونش فرصت چنداني به او نميدهد تا بهره بيشتري به دانش ايراني بيافزايد، به توصيه برخي شاگردانش نوشتن زندگينامهاش را آغاز كرد و مانند كوپرنيك در روزهاي آخر زندگي جسماني و در بيمارستان نسخه چاپي آن را در دست گرفت. اكنون بيست سال از آن روز ميگذرد.
پيشتر بطور مفصل نوشتهام كه زندگي علمي دانشمندان مانند كوه يخي است كه آثار منتشر شده شان تنها بخش بيروني و ديدني آن است. و متاسفانه تنها از همين بخش است كه در ارزيابي كارنامه علمي دانشمندان بهره گرفته ميشود. بخش عمده تاريخ علم هرگز نوشته نميشود. اگر دانشمند خود ننويسد، ديگران بايد با تلاشهايي چون مصاحبه و خاطره نويسي يا تحريك و تشويق دانشمند به خود زندگينامه نويسي، يا سرانجام مصاحبه با شاگردان و بازمانندگان و بررسي آثار و اسناد و دست نوشته اي بجاي مانده از استاد، شايد به بخشي از بخش پنهان كوه يخ دست يابند و شايد نيابند. و چه خوب كه خودشان بنويسند كه كمتر مينويسند و عبدالهادي حايري از معدودترين آنها بود و آن هم با استفاده از انواع نامهاي مستعار و مختصر و ... .
نوشتن سرگذشتنامه و خاطرات كه اكنون رسم شده (و البته رسم بسيار خوبي هم هست) آثاري بسيار پاستوريزه به نمايش ميگذارند. افرادي كه تا توانسته اند در طريق قانون و شرع و اخلاق ره سپرده اند. آثاري كه از نويسنده و گوينده يك توجيهگر همه اعمال زندگي نشان ميدهد. با حذف همه بيراهي ها و اشتباهات. كه به گمان من كارساز نيست.
من در آخرين بخش زندگي ايشان شاگرد دانشگاه مشهد و گروه تاريخ شدم كه مصادف با بيماري ايشان بود و كلاسهاي تاريخ ايشان يك در ميان و برخي در منزل ايشان برگزار ميشد. من هم كه ساكن مشهد نبودم و تنها در روزهاي درسي به مشهد ميرفتم حتي كمتر فرصت رفتن به اتاق دانشگاهي و منزلش را داشتم. شايد بهتر بود شاگردان قديميترش كه از روزهاي اول آمدنش به مشهد در حضورش بودند دربارهاش بنويسند اما در غياب يا بيخبري آنها، كمي درباره كتابش بنويسم.
نفس نوشتن خاطرات علمي و سرگذشت تلخ و شيرين فعاليتهاي علمي مقدس است و از عالم و عالم زادهاي چون عبدالهادي حايري مقدستر. او كه قيد و بند اخلاقي و مذهبي بيشتري در نوشتن مطالبي داشت كه به ديگران نيز مربوط ميشد. از نوشتن افعال بچگانه و كودكانه تا برخي اعمال عاشقانه و شايد غيراخلاقي كه مناسب طبع انساني انسان است اما به حكم شرع اقرار به گناه شمرده ميشود تا ابراز دشمني هاي قوم و خويش و سنگ اندازيهاي آنان در پيشرفت علمي كه شايد گلههاي خانودگي را بر ميانگيخت. از بيان شكستهاي خود ابايي نداشت. از دوستيها و دشمنيها. به گمان من دكتر حايري بيش از همه اعتقاد داشت كه انسان انسان است و بايد او را انساني ديد، با تمام كم و كاستيها. اعتقاد داشت انسان قديس نيست كه همه اعمال و رفتار و گفتارش مطابق عرف و شرع و قانون و اخلاق باشد. دكتر حايري در غرب درس خواند و خاطراتش نمونه اعترافات است كه با فرهنگ مسيحي سازگارتر است و البته نوشتن و گفتنش بدون مشكلات شرعي نيست. چگونه ميتوان سرگذشت و خاطرات را نوشت و از اشخاص ديگر بد نگفت و غيبت نكرد و اتهام نزد و در اماكن غيرقانوني و غير شرعي حضور نيافت و با افراد غيرموجه ديدار و صحبت نكرد. دهها عذر شرعي و قانوني و عرفي و اخلاقي باعث ميشود كه انسان همه را نگويد يا همه را راست نگويد يا سربسته و مستعار و با طعنه و كنايه بگويد. دكتر حايري تا توانست خود را از برخي از اين عذرها رهاند و زندگي نامه انساني خود را نوشت. و از اين جهت ارزش بزرگداشت و توجه بيشتر را دارد. زماني كه از ادامه زندگي جسماني نااميد شده بود نام اميد را براي شخصيت كتابش برگزيد.
آخرين بار دو هفته پيش از مرگ انسانياش او را در بيمارستان قائم مشهد ديدم. تا مرا ديد گفت چطوري آقاي جعفري ... ... . بعد نيم ساعت درباره نامگذاري هاي عجيب و غريب گفتيم و خنديديم و اينكه نام اصلي خانوادگيش چه بوده و پدرش بخاطر علاقه به فلسفه چه نامي را انتخاب كرد و چگونه پس از مرگ پدرش و توسط دايياش توانست نام حايري را براي خود برگزيند. دوربين همراه داشتم اما خجالت كشيدم عكس بگيرم. شايد براي كمتر كسي نوشته باشم اما براي او مينويسم كه تنها يك انسان بود با تمام مشخصات انساني. انساني كه تنها به اميد زنده بود، و با اميد زنده ماند. والسلام.
محسن جعفري مذهب
24/4/1392