«بیان خاطره محصول يك فرآيند انتخاب شده است و طبيعي است كه با سكوت و فراموشي بخشهايي از آن همراه باشد. وقتي چيزي را به خاطر ميآوريم، به دنبال آفرينش هويتي براي خود هستيم كه گذشته و حال را هماهنگ كند. در عين حال نشاندهنده تمايلي براي باقي گذاشتن نشانه خاص ما بر جهانمان و بيان جهتگيريهاي مثبت يا منفي ماست. بنابراين خاطره عرصهاي فعال را به نمايش ميگذارد كه در آن به طور مداوم در مورد ادراكات خود از بودن در جهان و زندگي در آن، گفتگو ميكنيم. فعاليت به خاطر آوردن خود به لحاظ تاريخي مهم است و شواهد واقعي در زمينه تعابير ما از زندگي در خاطره ظهور ميیابد. به همين دليل حقايق دشواري كه در مصاحبه يافت ميشوند، گرچه اهمیت دارند، به اندازه فرآيند به خاطر آوردن ارزشمند نيستند».(1)
چندين سال قبل پیش از آنکه براي اولين بار اين قطعه را بخوانم، روش پژوهش تاريخ شفاهي را كشف كرده بودم و تجارب فراواني در انجام مصاحبه و آموزش بخشهاي مختلف در ايجاد منابع شفاهي داشتم. امروز كه مقاله حاضر را مينويسم در اين بيان پيشگام هستم چرا كه معتقدم نقطه شروع تحليل شهادتنامههاي شفاهي از سوي مصاحبهكنندگان همين جاست.
وقتي در مورد اين موضوع فكر ميكنم، خاطره به عنوان يك «عرصه فعال» در ذهن من نقش ميبندد. خاطره چه طور ميتواند عرصهاي فعال نباشد در حالی كه از طريق ذهن يك فرد است كه ميتوانيم به تجربيات و ياد آوردهايش دسترسي پيدا كنيم و در عين حال شاهد برداشتهاي متفاوت و بارها ناديده گرفته شده او (پيش از مصاحبه) از بودن و زندگي كردن در جهان باشيم؟ اگر به گذشته و زمانی بیندیشیم كه ملت آرژانتين (در اواخر قرن نوزدهم و ابتداي قرن بيستم) به هم پيوسته بود، ميتوانيم ببينيم كه در آن زمان طبقات حاكم آموزش تاريخ را ابزاری برای يكسانسازي تفكری در نظر می گرفتند كه به گمان آنها ملت بايد چنان ميبود؛ به عبارت ديگر طبقات حاكم در فكر استفاده از حكومت براي ايجاد يك تاريخ رسمي و واقعي براي توسعه مدل اقتصادي ـ سياسي بودند كه خود ميخواستند. اين كار مستلزم تعريف گذشتهاي مشترك براي همه بود، گذشتهاي كه حتي غناي فراوان جوامع مهاجر را كه از گذشته و حقايق خاص خود برخوردار بودند، واقعيتي در نظر ميگرفت كه ميتوانست براي حقيقتي كه طبقات حاكم مايل به تحميل آن بودند مانع ايجاد كند. برخي از رهبران آن زمان معتقد بودند كه فرآيندهاي اجتماعي و فرهنگي را نمي توان به حال خود رها كرد كه به صورت خود به خود توسعه يابند. آنها با بهره گیری از موقعيت خود در دولت ملي، تلاشهاي خود را برای آموزش گذشته از طریق جشنهاي ملي، نمادها ، تمبرهای ملي و مجسمههايي كه در حياط مدارس نصب می شد، متمركز و از اين ابزارها براي تقويت حقيقت ساختگي سلطهطلب در تصور جمعي استفاده كردند.
حقايقي كه با دستور ايجاد شد
به خوبي به ياد دارم كه در 13 سالگي به دلايل مختلف تصميم به مطالعه تاريخ گرفتم. يكي از انگيزههاي من بررسي درستي چيزهايي بود كه به ما آموزش داده ميشد (در آن زمان هيچ حرفي از فرآيندهاي تاريخي در ميان نبود). من عاشق مطالعه بودم و آنچه معلمين و اساتيدم به من منتقل ميكردند يك گذشته نيم بند بود با قهرماناني كه با مبارزه در جنگها، ملت ما را موجه ميساختند، جنگهايي كه از نظر من چيزي بيش از علامت دو شمشير متقاطع بر روي نقشه نبودند كه از آنها هيچ نميفهميدم.(2) موضوع دیگر آنکه، هر کدام از معلمين در مورد اينكه كدام قهرمانان خوب و كدام بد بودند نظرات مختلفی داشتند. دلیل آن هم هيچگاه به ما آموزش داده نميشد؟ تنها به ما می گفتند كه اينها حقايق تاريخي بودند و ما بايد آنها را حفظ ميكرديم. سالها بعد با ظهور آخرين ديكتاتوري نظامي، وقتي تنها يك حقيقت وجود داشت و همه بايد آن را ميپذيرفتند، اوضاع از اين هم بدتر شد. طي آن سالها تاريخ دستوري بود!
در دهم دسامبر سال 1983 آلفونسن(Alfonsín) رئيسجمهور شد. كساني كه شاهدآن لحظه بودند شور و اشتياق اكثريت مردم آرژانتين را به ياد دارند. گوئي كه همه ما به يكباره خواهان پشت سرگذاشتن و قطع ارتباط با گذشتهاي بوديم كه تا آن موقع در ميان ما بسيار زنده بود.
در مورد من به عنوان يك فرد بالغ آن دوره، گذشتهاي بود كه كاملاً از آن آگاه نبودم و به نظر ميرسيد به يكباره و به ناگهان رخ داده و به وسيله تمام اطلاعاتي كه از طريق رسانههاي انتشار یافته، تفسير شده است.(3) چنين برداشتي از سوي من هم معقول به نظر ميرسيد چراکه تا آن موقع «تاريخ واقعي رسمي» از طريق كتابهايي به من منتقل ميشد كه تا سال 1955 را در برداشت، تاريخی كه دستاوردهايي را ميستود كه به نظر ميرسيد تنها نظاميان آن را ممكن ساخته بودند. بعدها در سال 1985 محاكمه كودتاچيان (the Juntas) (محاكمه قضايي اعضاي بالفعل دولت نظامي) در مردم اين حس را ايجاد كرد كه اوضاع در حال تغيير بود و چرخه تاريخي جديدي در آرژانتين آغاز ميشد، دورهاي كه از گذشته جدا خواهد شد. اين محاكمه نوع خاصي از بازآفريني دولت و جامعه را به نمايش گذاشت. اما احكامي كه از سوي دادگاهها صادر شد در از بين بردن مشکلات ناشی از تضييع حقوق بشر موفقيتي كسب نكرد، همچنين نتوانست ارتباط خود را با گذشتهاي قطع كند كه به ما گفته ميشد بايد فراموش شود. نگرشي كه از طريق صدور احكام پياپي مصونيت از مجازات كه به "قانون تبعيت كافي" يا "قانون توقف كامل" معروف شد، تجسم مييافت. بين سالهاي 1986 و 1990، اين احتمال كه نظام قضايي در كار مرتكبين مداخله كرده، در مورد آنها تحقيق كند يا آنها را تحريم نمايد، شديداً رنگ باخت. من در آن زمان دبيرستان را تمام كرده بودم و متوجه تغييرات ناگهاني در زندگي روزمره بودم. دانشآموزان ميتوانستند بدون سختگيري های معمول به مدرسه بروند. مدارس مختلط بيشتر مرسوم و اجازه سازماندهي نظامهاي دانشآموزي صادر شده بود. من در اولين سال تدريس به عنوان استاد تاريخ شاهد راهپيمايي دانشجويان در حمايت از حقوق بشر بودم و به گذشتهاي پي بردم كه وجود مرا از ناتواني و هراس پر ميكرد. واقعيت مملو از تنش و درگيري بود و حافظه من كه از طريق تجارب ديگران و از طريق نيازم به تفسير تجاربم شکل می گرفت، از اين امر مستثني نبود.(4)
بعدها در طي دولت رئيسجمهور كارلوس منم(Carlos Menem)، منطق فراگير در كشور، نگرش رو به جلو و فراموش كردن گذشته به منظور تقويت روند انتقال به دموكراسي بود و فراموشي به سياست ملي بدل شد. حال نه تنها بهتر بود كه نداني چه اتفاقي افتاده است، بلكه بايد بر گذشته سرپوش می گذاشتی. «درهاي زندانها به روي زندانيان عفو خورده گشوده شد اما جرايم انجام شده از خاطرات پاك نشد و كساني كه در جستجوي حقيقت در طي سالهاي تروريسم دولتي بودند، همچنان به جستجوي خود ادامه دادند.» (5)
در اين زمان و به هنگام تدريس، در پی یافتن حقيقتي برآمدم كه در تضاد با مطالبی بود كه در كتابها خوانده و يا از كساني شنيده بودم كه در طول دوره تاريخي و تكاندهنده آخرين ديكتاتوري نظامي (1983-1976) زندگي كرده بودند و پي بردم كه حقيقتي كه به دنبال آن بودم جاي ديگري بود. تحصيلاتي كه گذرانده بودم بر مبناي تسلسل «حقيقتهاي زائيده فرامین» بود.
و در اين لحظه بود كه حافظه من به عرصه ای فعال بدل شد و شروع به يافتن توضيحي براي خاطرات و تجربيات خود كردم كه تا آن موقع نياموخته بودم در مورد آنها سوال كنم (چرا كه قرار نبود چنين كنيم).
من در سال 1993 تاريخ شفاهي را كشف كردم(6) و دريافتم كه فرد بالغي(مهاجر لهستاني که در سال 1922 وارد آرژانتين شده است) که مصاحبه ای را انجام ميدهد ميتواند به خوشهچيني دانش تاريخي از ميان تجربيات زندگي افراد ديگر بپردازد و منابع شفاهي را ـ كه در اينجا شهادتنامه خوانده ميشود ـ ايجاد کند که از طريق بررسي قبلي منابع ديگر به اثبات رسيده باشد.
منابع شفاهي، منابع معتبر اطلاعاتي هستند كه شهادتنامههاي روشنكنندهاي را در مورد حوادث گذشته به دست ميدهند. اما نكته منحصر به فرد و با ارزش در مورد آنها عيني بودن تجربيات گوينده است. به همین دليل شهادتنامه های شفاهي چون در زمان حال ساخته ميشوند، منبعي ارزشمند به وجود ميآورند كه نشان ميدهد چه طور افراد و جامعه معاني تجربيات گذشته را استخراج كردهاند. وقتي مصاحبهشونده چيزي را به خاطر ميآورد، اين كار را در زمان حال انجام ميدهد، بنابراين خاطرات او لزوماً مربوط به تجربياتش در گذشته نيست. همان طور كه الساندرو پورتلي(Alessandro Portelli) تصریح کرده است: «منابع شفاهي نه تنها به ما ميگويد مردم چه كردند بلكه مبین چیزی است که تمايل به انجام آن را داشتند ، چيزي را بيان ميكند كه فكر ميكردند دارند انجام ميدهند و حال فكر ميكنند انجام دادهاند».(7) در یک نگاه کلی، مثلاً وقتي در مورد تاريخ آموزش تحقيق ميكنيم آيا اين احتمال وجود ندارد كه در مراجعه به منابع مكتوب همچون كتب رسمي، آنچه نوشته شده است واقعاً آن چيزي نباشد كه رخ داده است اما افراد ترجيح دادهاند آن چيزها نوشته شود؟ به عبارت ديگر، حقايق تاريخي را نميتوان در آنها يافت. ما از طريق شهادت نامه های شفاهي ميتوانيم به بررسي حضور گذشته در فعاليتهاي زندگي روزمره و نحوه تأثيرگذاري آن بر شيوه تفكر و عملكرد مردم بپردازيم.
«تاريخ شفاهي تنها صدای گذشته نيست، بلكه گزارشی پويا از تعامل كامل بين گذشته و حال با افراد و در جامعه است، تاريخ شفاهي در وهله بعد كليد گشودن و تفسير اين رابطه است».(8) اين خصوصيتی مهم است چرا كه با شيوهاي كه تاريخ به ما (يا حداقل به من) آموخته شده است تفاوت دارد.
گذشته تمام نشده است و در هنگام مصاحبه مشاهده ميكنيم كه گذشته همچنان در برخي عادات ما مثلاً در فعاليتهاي سياسي ما، آنچه ميخوريم و ... حضور دارد.
من در مصاحبه ای با تاريخ نگار ايتاليايي جيواني لوي(Giovanni Levi) از او پرسيدم: «براي اتكا بر شهادتنامه شفاهي چه روشهاي اساسي احتياطآميزي را بايد در پيش گرفت؟ او پاسخ داد در حين ايجاد چنين منابعي ـ كه ايجاد آن اهميت بسياري نيز دارد ـ مشكلات عميقي نيز رخ می نماید كه هميشه در ياد تاريخنگاران استفادهكننده از تاريخ شفاهي باقي نميماند. فكر ميكنم مثلاً كار پورتلي يا كار موريزيو(Maurizio) و گابريلا گريبادي (Gabriella Gribaudi) به اصلاح آسيب هاي غالب كه به اين روش صدمه می زنند، میپردازند. چرا كه به روشني كار خود را بر تبیین سفسطههاي موجود در خاطره و روايت متمركز كردهاند.
به لحاظ اخلاقي تمام تاريخنگاران بايد به اجداد خود احترام بگذارند و قدردان آنها باشند. زندگی از تجربيات آنها براي ما ميگويد. اين درسي مهم براي ماست و همان تفاوتي است كه بايد آن را بفهميم و به آن احترام بگذاريم».(9)
به اين دليل است كه وقتي به تفسير تاريخ از طريق منابع مكتوب و شفاهي پرداخته و سعي ميكنم اين دو را با هم منطبق سازم، تنها هدف من تلاش براي يافتن حقايق تاريخي است. خوشبختانه، تجربه به من نشان داده است كه چنین حقيقتی براساس تجربيات گوناگون هر فرد و زمينه تاريخي كه در آن زندگي ميكند ساخته ميشود ، و مهمتر از همه (كه در مورد تاريخنگاران نيز صدق ميكند) انجام مصاحبه يا تفسير سند مكتوب در زمان حال است و نيازي كه تاريخنگاران را به سمت يافتن پاسخ با وجود مشكلات رهنمون ميشود، يكي از امور مهم ديگراست.
به اين دليل مايلم نتيجه تعمق در تجربيات را به صورت عبارات الساندرو پورتلي بيان كنم كه گفت: «...فراگير بودن داستانها، افسانهها، حكايتها وسكوتهاي خطاآميز، همانندآنهايي كه در اطراف اين حوادث وجود دارد، به طور خاص مرا جذب ميكند. تاريخ شفاهي در تمايز بين «حوادث و روايتها»و «تاريخ و خاطره» محتاط است و اين رفتار با اين منظور انجام ميشود كه روايات و خاطرات را همچون واقعيتهاي تاريخي می داند. وقتي بازسازي نادرست تاريخ، به باور عمومي بدل ميشود ما تنها براي اصلاح واقعيتها فرا خوانده نميشويم بلكه بايد از خود بپرسیم كه چه طور اين حس عمومي به لحاظ معنا و كاربردهايش شكل گرفت. در اينجا است که قابل اعتماد بودن خاص منابع شفاهي عيان ميشود: حتي وقتي كه این منابع حوادث را آن طور كه اتفاق افتادهاند بيان نميكنند، ناهمخوانيها و اشتباهات خود حادثه و شواهدی بر كاركرد تمايل و درد در طول زمان براي جستجوي دردآور معنا هستند».(10)
براین اساس است که رونالد فريزر(Ronald Fraser)براي تأمين غذاي فكري و تفسيري خواننده ميگويد: حقايق تاريخي متعلق به چه كسي است؟ متعلق به كساني كه آن را زندگي كردهاند يا كساني كه در مورد آن نوشتهاند؟ روشن است که به هيچكدام تعلق ندارد، اين بحثي مداوم و تمام نشدنی است.
منابع:
(1) - Necoechea Gracia, Gerardo. “Después de vivir un siglo.” Ensayos de Historia Oral. Biblioteca INAH. Instituto Nacional de Antropología e Historia. México. 2005. Pp. 15 and 16.
(2) - Historical maps use the icon of two crossed swords to indicate where a battle took place
(3) - Benadiba, Laura: “Historia Oral, Relatos y memorias. Editorial Maipue, Buenos Aires,. 2007, reprinted 2011. Page 123
(4) - Benadiba, Laura: “Historia Oral, Relatos y memorias. Editorial Maipue, Buenos Aires, Página 2007, reprinted 2011. Page 126.
(5) - María Dolores Béjar and María Amieva. Educación y Memoria. La Justicia Silenciada. 1886 – 1990. (Dossier). Revista Puentes. 2000.
6 ـ تاريخ شفاهي را ميتوان فعاليتي تثبيت شده با هدف ايجاد منابع جديد براي تحقيقات تاريخي تعريف كرد كه مبتني بر جمعآوري نظاممند شهادتنامههاي شفاهي از طريق روشهاي روشن نظري، مسائل و نقاط آغاز است. تحليل تاريخ شفاهي وجود يك موضوع نظري را مفروض می داند كه براي به كارگيري روش پژوهش و مجموعهاي از فنون خاص سازماندهي شده است و در این ميان مصاحبههاي ضبط شده صوتي يا تصويري نقشي اساسي دارند. In Benadiba/ Plotinsky: “Historia Oral. Construcción del archivo histórico escolar. Una herramienta para la enseñanza de las ciencias sociales.” Published by Novedades Educativas. Buenos Aires. México. 2001. Pg. 21.
7 ـ نسخه مترجم از گزيدهاي از «عجايب تاريخ شفاهي» نوشته الساندرو پورتلي. نويسنده ترجمه اسپانيايي را با اين عنوان نقل ميكند"Lo que hace diferente a la Historia Oral" كه در (comp) La Historia Oral. centro Editor de نوشته دورا شوارزتین(Dora Schzwarztein) به سال 1991 ص 47 چاپ آمریکای لاتین، يافت ميشود.
8 ـ نسخه مترجم از كنفرانس آليستير تامسون با عنوان «خاطرات غيرقابل اتكا، استفاده و سوءاستفاده از تاريخ شفاهي»، منبع مذکور صص28،29 و 30.
(9) - Benadiba, Laura: Entrevista a Giovanni Levi . El reto de interpretar. La Historia Oral como “didáctica de la diferencia causada por el tiempo” http://www.12ntes.com/wp-content/uploads/entrevista-agiovanni-def.pdf
10-پورتلی الساندرو، دستورات انجام شد: تاریخ ،خاطره و معنای قتل عام نازی ها در رم، انتشارات پالگریو مک میلان()، نیویورک، 2006. ص16.
نوشته: پروفسور لورا بناديبا(Laura Benadiba)
تاريخ نگار، متخصص تاريخ شفاهي، رئيس انجمن اوتراس مموريز(Otras Memorias) و مدير برنامه تاريخ شفاهي در اسكوئلا او.آر.تي(Escuela ORT).
ترجمه: اصغر ابوترابی