در گوشه و کنار ایران عزیز افرادی هستند که بر گردن این کشور دین و حق بزرگی دارند. آیتالله سیدمحمد خامنهای از شخصیتهای انقلاب اسلامی و از نقشآفرینان دوران نهضت اسلامی مردم ایران به شمار میرود و خاطرات چنین شخصیتی در تببین ابعاد تاریخ انقلاب جایگاه ویژهای دارد.
در آخرین روزهای خردادماه امسال جلد اول کتاب «خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای» به دستم رسید. نثر روان جواد کامور بخشایش و جواد عربانی باعث شد کتاب را در دو روز بخوانم. از این دو عزیز به خاطر تدوین و نگارش این کتاب ممنونم. آیتالله سید محمد خامنهای نخستین فرد از خاندان خامنهای است که خاطراتاش منتشر میشود. پیش از انقلاب محمد خامنهای به کار وکالت دادگستری در تهران اشتغال داشت و با ترجمهی چند اثر از سید قطب، نظریهپرداز سازمان اخوان المسلمین مصر، شناخته میشد وی تا زمان رهبری برادرش، سیدعلی خامنهای، با عنوان حجتالاسلام خوانده میشد. پس از آنکه برادرش، علی، با عنوان آیتالله در رسانههای رسمی خطاب شد، رسانهها از محمد خامنهای نیز با لقب آیتالله یاد کردند.
***
یکصد و بیست و سومین کتاب خاطرات مرکز اسناد انقلاب اسلامی «خاطرات آیتالله سید محمد خامنهای» نام دارد. این کتاب زندگینامه و خاطرات سید محمد خامنهای، برادر بزرگتر آیتالله سیدعلی خامنهای، در 6 فصل تدوین شده است.
23 صفحهی اول این کتاب حاوی مقدمه، پیشگفتار و سخن راوی است. فصل اول «تکاپو برای دانستن»، به وضعیت خاندان حسینی خامنهای، معرفی پدر و مادر، وضعیت خانواده و تحصیل و پوشیدن لباس روحانیت توسط سیدمحمد خامنهای میپردازد. وی دربارهی چگونگی پوشیدن لباس روحانیت میگوید: «پدرم خیلی سعی داشت که من هر چه زودتر به لباس روحانیت دربیایم. از اینرو، من شاید حدوداً 12ـ10 ساله بودم و هنوز آثار بلوغ در من ظاهر نشده بود که به اصرار پدر معمم شدم یادم میآید که آن روز مادرم یک تکه پارچهی سیاه را به صورت عمامه درآورد و با «بسمالله» بر سر من گذاشت و از عباهای کهنهی پدرم، که پاره شده بودند، عبایی به اندازهی من برایم دوخت. اوایل من از اینکه با این هیبت به کوچه بیایم و با دوستان و همسالانم روبرو شوم خجالت میکشیدم.» و در ادامه خاطراتی از حضورش در مدرسهی نواب، شوق فراگیری فلسفه، حضور در انجمن هفتگی و مجمع شعرای برجسته مشهد، آغاز فعالیتهای سیاسی، سفر به قم و ادامه تحصیل و ... اشاره میکند.
در فصل دوم، زندگی جدیدی پیش روی او قرار میگیرد و با امام خمینی(ره) آشنا میشود. در صفحهی 109 دربارهی ایشان مینویسد: «... بالاخره به درس امام رفتم و ایشان را شخصیت فوقالعادهای یافتم. آن زمان ایشان سن زیادی نداشت. هم از نظر جسمانی توانمند و قوی بود هم به لحاظ روحی. در راه رفتن حالت خاصی داشت و خیلی با متانت راه میرفت. چشمهایش چنان نافذ بود که آدم فکر میکرد عمق دل اشخاص را میبیند. وقتی به ایشان سلام میکردند آرام جواب میداد و معمولاً آرام و ساکت بود اما در درس دادن اینگونه نبود. با صدای بلند درس میداد و با فریاد حرف میزد. ما گاهی تعجب میکردیم، شخصی که تا قبل از شروع درس آدم متین و ساکت و کمحرفی بود چگونه پس از چند دقیقه شروع به صحبت و درس آن طور بلند حرف میزد! درس ایشان را هر کسی میدید خوشش میآمد.»
در ادامهی این فصل خاطراتی از وضعیت قم به وِیژه حوزه علمیه، اهتمام برای نگارش دایرهالمعارف علوم اسلامی، ازدواج، شرکت در جلسات طلاب، تأسیس موسسهی در راه حق، ایجاد کتابخانهی سیار، تأسیس موسسهی خیریه علوی و آشتی علامه طباطبایی و آیتالله تهامی و ... گفته است.
آیتالله سیدمحمد خراسانی، در فصل سوم خاطراتی از فعالیتهای سیاسیاش و از اتفاقات و دودستگی بین شاگردان آیتالله بروجردی، درگذشت آیتالله بروجردی در سال 1340، عزای فوت آیتالله بروجردی، نقش امام خمینی(ره) پس از رحلت آیتالله بروجردی در حوزه علمیه، مرجعیت ایشان، آغاز نهضت اسلامی و حملهی رژیم شاه به مدرسهی فیضیه و بروز قیام 15 خرداد، فعالیت او علیه کاپیتولاسیون، تبعید وی و ادامه فعالیتهای سیاسی در نبود او بیان میکند.
در صفحات 156 و 157 درباره شیوه درس دادن امام خمینی(ره) پس از فوت آیتالله بروجردی مینویسد: «در دوران زعامت آیتالله بروجردی، امام در منزل نشسته بود و حالت قهرگونهای با زمانه و اطرافیان داشت. البته به حسب ظاهر حوزهی درسی داشت، در مسجد سلماسی نزدیک منزلشان درس میداد و جمعیت زیادی هم به جلسهی درس ایشان میآمد. ایشان به هنگام تدریس روی منبر هم نمیرفت و روی زمین مینشست. قیافهای جدی داشت؛ نه خنده میکرد، نه در راه با کسی حرف میزد کسی همراهش بیاید. اگر یکی دو نفر از شاگردان میخواستند همراه ایشان حرکت کنند با اخم به آنها اشاره میکرد که برگردند. اگر میگفتند برای پرسیدن سئوال آمدهایم میفرمود سر جلسه میپرسیدید. امام به طور منظم هر روز به حرم مشرف میشد. صاف میرفت و صاف برمیگشت. با آنکه فیلسوف بود، امه در درس فقه به فلسفه اشاره نمیکرد. پس از فوت آیتالله بروجردی یکی از تحولاتی که ایجاد شد این بود که امام با دعوت آقا سید محمدحسن (فرزند آقای بروجردی) به مسجد اعظم آمد و در آنجا به تدریس پرداخت. از ایشان خواهش کردند روی منبر برود که رفت. اینگونه بود که امام آرام آرام به عرصهی اجتماع و سیاست وارد شد».
در تکمیل این خاطره در پاورقی این صفحه از سیدحمید روحانی نقل شده است: «[امام] با سرو گردنی افراخته و راست و استوار راه میروند و از عبا سرکشیدن و سرپایین افکندن حتی در هنگام باریدن باران (که به طور طبیعی و ناخودآگاه سر به پایین خم میشود) خودداری میورزند... این نظم و دیسیپلین در همهی شئون زندگی امام حکمفرمایی میکند.
فصل چهارم «تاریک روشنای مبارزه» نام گرفته است؛ در این فصل زندگی جدیدی پیشروی آیتالله سید محمد خامنهای قرار میگیرد. خاطراتی از تشکیل گروه زیرزمینی یازده نفره تا مرکزیتی برای مبارزه با رژیم پهلوی بوجود بیاورند که افراد این جمعیت عبارت بودند از آیات علی مشکینی، احمد آذری قمی، سیدعلی خامنهای، سیدمحمد خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، مصباح یزدی، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم شیرازی، مهدی حائری تهرانی، علی قدوسی و ابراهیمی امینی. از زندگی مخفیاش در تهران، تحصیل در دانشکدهی حقوق، فعالیتهای سیاسی و فرهنگیاش در دانشگاه، تدریس در دبیرستان، بورس فرانسه، خدمت نظام وظیفه، شهادت آقا مصطفی و ... بیان کرده است.
درباره شهادت آقا مصطفی در صفحهی 273 میخوانیم: «... مرگ او نابهنگام و مشکوک بود. آقا مصطفی آدمی گرم و گیرا و خوش معاشرت بود. همین میتوانست نقطه ضعفی برای سوءاستفاده و نفوذ در مجلس و محفل ایشان و احیاناً مسموم کردن او باشد. آقا مصطفی عنصر مهم و ارزشمندی برای آیندهی کشور و به تعبیری: یک امام خمینی دوم بود. بسیاری از روحیاتش شبیه روحیات امام بود؛ به علاوهی خوش اخلاقی و برخورد گرم، که امام نداشت. آقا مصطفی پس از ازدواج و بیرون آمدن از کارهای اوایل جوانی و بازیگوشی، به عرفان عملی روی آورده بود و گاهی در حال ذکر بود. امام به آقا مصطفی اعتقاد باطنی داشت و پس از شهادت او همین مطلب را اظهار کرد و بر مرگ او تأسف خورد. شهادت آقا مصطفی نهضت و حرکت انقلابی را شتاب بخشید و به ضرر رژيم ساواک تمام شد. امام در برابر این ضربه نه تنها سرد نشد، بلکه آن را لطف الهی و از «الطاف خفیه» شمرد. قبول اثر و ضرر ضربهی دشمن، ناشی از ضعف است و اندام قوی یک مرد در برابر ضربهی دشمن به خوبی دوام میآورد و آن را تحمل میکند.»
فصل پنجم «بودن و ماندن» عنوان گرفته است. در این فصل خاطراتی دربارهی فعالیتها و مبارزات حقوقی، تشکیل جمعیت حقوقدانان مسلمان، فعالیت در دادگستری، فاجعهی 17 شهریور، زلزلهی طبس، فعالیتهای خیریه، سفرهای خارجی، تحصن در دانشگاه تهران، کمیتهی استقبال از امام خمینی(ره) ذکر شده است.
آخرین فصل، «ضرباهنگ هستی» نام دارد. در این فصل به چگونگی تشکیل دولت موقت، تشکیل دادسرای انقلاب، بازپرسی از تیمسار ناصر مقدم، اداره سازمان اطلاعات و امنیت، اداره مسجد حجت ابن الحسن(عج)، ترور نافرجام و ترک کار وکالت اشاره کرده است.
در انتهای کتاب نیز گاهشمار زندگی آیتالله سید محمد خامنهای، اسناد و تصاویر آورده شده است. در این کتاب عکسهایی از خاندان آیتالله خامنهای برای اولین بار دیده میشود. همچنین کتابنامه و نمایه اعلام پایانبخش کتاب «خاطرات آیتالله سید محمد خامنهای» است.
یکی از نکات برجسته کتاب «خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای»، ارجاعات به بیش از از 71 عنوان کتاب و 12 منبع آرشیوی که باعث شده اطلاعات کتاب غنی شده باشد. همچنین در لابهلای متن برای تکمیل خاطرات از چندین منبع استفاده شده است که اطلاعات دقیق و کاملی برای خواننده ارائه میدهد.
کتاب «خاطرات آیتالله سید محمد خامنهای»، در قطع وزیری و 538 صفحه با شمارگان 2000 نسخه و بهای 170000 ریال توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
امیرمحمد عباس نژاد