هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 8    |    15 دي 1389

   


 

فصلنامه «اسناد بهارستان» به زودی منتشر می شود


"يادنامه هموطنان ايثارگر مسيحي"


یک الگوی مناسب برای تاریخ شفاهی نداریم


مصاحبه در تاریخ شفاهی


روايت آخرين روز از زندگي شهيد محلاتي


تاريخ شفاهي در جنگ عراق عليه ايران-4 (زمان، مكان و موقعيت در مصاحبه)


شماره 151 «كتاب ماه تاريخ و جغرافيا»


خاطرات سرهنگ پاسدار غلامرضا خبیری


تاریخ شفاهی تئاتر معاصر ایران در سومین سمینار علمی، پژوهشی تئاتر دانشگاهی


روايت مبارزات روحانيان انقلابي


گفت و گو درباره هویت ملی و تاریخ نگاری


ذكــــر نـام اشخـــاص زنــده، بـدعتـي تــازه در دايره المعارف نويسي


سفرنامه ناصرالدین شاه


"خيابان بهار"


بررسی انتقادی برخی مصاحبه‌های انجام‌شده مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی


يادگاران درخشان


نهمین شماره فصلنامه «پیام بهارستان»


طبيعت، تاريخ و روايت


مصاحبه با عصمت‌‏الملوك دولتشاهي


جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران


پای صحبت پیشکسوتان


 



جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران

صفحه نخست شماره 8

نويسنده: رسول جعفريان 
ناشر: خانه کتاب 
چاپ نهم 
محل چاپ: تهران 
سال چاپ: 1387  
 
كتاب «جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران» با دو هدف عمده نگارش يافته است. يكي، در پي چگونگي رهبري يافتن روحانيت و مرجعيت به نسل انقلابي و در نهايت، جامعه و سياست ايران، و ديگري، رمز ماندگاري مذهب بر قلوب مردم، به رغم فشارهاي دوره­ی رضاشاه و فعاليت دوباره­ی مذهبي‌ها در پي سقوط رضاشاه است. نويسنده در ورود به طرح و بيان مسأله و چگونگي بروز احزاب سياسي و گروه‌هاي مردمي و نيز آشكار شدن فعاليت احزابي كه در تمام مدت گذشته به صورت زيرزميني عمل مي‌كردند، مختصر توصيفي از اوضاع نابسامان اجتماعي و سياسي ايران پس از شهريور 1320 ارائه داده است. او در «مروري آغازين» به طور اجمال با نيم‌نگاهي به دوره­ی خفقان رضاخاني و رضاشاهي، به درستي، آن را دوره‌اي مي‌خواند كه مردم ايران «در غفلت تجدد» فرو رفته بودند و «دين و تبليغات ديني بيش از همه در تنگنا قرار گرفته بود»[1] اما با اين وجود، مبارزاتي جهت زدودن سياهي استبداد انجام پذيرفت و دين و مذهب به كلي در سراشيبي نسيان نيفتاد.

با سقوط رضاخان، فضاي به نسبت باز سياسي  ـ اجتماعي به وجود آمد كه تنها تا 28 مرداد 1332 همراه با شدت و ضعف‌هايي دوام يافت و احزاب و گروه‌ها نتوانستند از آن بهره مناسب ببرند. نويسنده، «جريان‌هاي سياسي ـ فكري وابسته به نحله‌های مختلف در صحنه­ی سياست و فرهنگ ايران» را كه پس از سقوط پهلوي اول در ايران به وجود آمدند، به سه دسته­ی نيروهاي مذهبي، گروه‌هاي ماركسيستي و گروه‌هاي ملي تقسيم مي‌كند. در رابطه با نيروهاي مذهبي، نويسنده هدف از پرداختن به اين نيروها را «شرح فعاليت» اين گروه‌ها «با تأكيد بر چگونگي دفاع از دين، عرضه آن و تلاش‌هايي كه به قصد بازسازي و احياي فكري ديني صورت گرفته است،»[2] معرفي مي‌كند كه موضوع اصلي كتاب نيز همين مبحث است.

پرسش اصلي نويسنده در راستاي پردازش روند فعاليت جريان‌هاي مذهبي ـ سياسي، چيستي نياز آن­ها با توجه به شناسايي شرايط اجتماعي، فرهنگي يا سياسي زمانه است و نيز آن­كه، «سؤال اصلي در نگاه آنان چيست و پاسخشان به اين پرسش كدام است؟» او مي‌پندارد «در اين صورت است كه مي‌توان رفتار خارجي آنان را توجيه كرد.»[3]

شرايط خاص فكري شهريور 1320 تا بهمن 1357 نيز از ديگر نكات مورد توجه نويسنده در بررسي جريان‌هاي مذهبي ـ سياسي است. چراكه از نظر او، «اين شرايط دقيقاً در ارتباط با اوضاع اجتماعي و سياسي ايران شكل گرفته است. بدين صورت كه ارتباطي ناگسستني با حادثه مشروطه در تاريخ ايران دارد و در واقع، ثمرات و پيامدهاي مشروطه است كه نقشه­ی كلي حركت را در اين دوره به عنوان بخشي از كليت تحقق مشروطه در عالم خارج ترسيم مي‌كند.»[4]

كتاب داراي فصول هشت­گانه‌اي است كه در هريك به شرح چگونگي فعاليت‌ها و ديدگاه‌هاي جريان‌هاي مذهبي ـ سياسي مي‌پردازد. فصل اول با عنوان «بازگشت دين به عرصه جامعه و سياست» مراحل فعال شدن جريان‌هاي مذهبي در دهه­ی 1320 و 1330، آغاز فعاليت‌هاي مذهبي ـ سياسي مراجع تقليد، مبارزه با روحانيت و واكنش علما، برآمدن انجمن‌ها و تشكل‌هاي مذهبي ـ سياسي هم­چون انجمن تبليغات اسلامي، اتحاديه­ی مسلمين و مهدي سراج انصاري، جامعه­ی تبليغات اسلامي شيخ عباسعلي اسلامي، نهضت خداپرستان سوسياليست، تشكل‌هاي مذهبي در شهرستان‌هايي مانند مشهد، اصفهان و...، مطبوعات ديني دهه­ی 20 و 30 مانند الاسلام، خرد، نور دانش، آيين اسلام و...، روند تثبيت دروس ديني در مدارس دولتي، مبارزه با بهائي‌گري، فدائيان اسلام، ديدگاه‌ها و ويژگي‌هاي آن را دربر مي‌گيرد.

فصل دوم به طور كلي بيانگر «فعاليت‌هاي حوزوي از اواخر دهه 30 تا انقلاب اسلامي سال 57» است. در اين فصل، نويسنده به خوبي تجديد حيات سياسي حوزه، پس از سقوط رضاشاه را توصيف مي‌كند و نقش مرجعيت را پس از سال 1340خ در بازيابي موقعيت گذشته، با توجه به ديرينگي حضور سياسي و اجتماعي آن مورد بررسي قرار مي‌دهد و در اين ميان به معرفي مراجع محلي هم­چون آيت‌الله ميلاني مي‌پردازد كه «در تحولات سياسي ـ مذهبي ايران در دوره­ی موردنظر و در جريان تحولاتي كه به خرداد 42 منجر شد و پس از آن تا حوالي انقلاب 57 تاثير»‌گذار بودند.[5] از دیگر نكات جالب توجه اين بخش، پرداختن به «روحانيون مرتبط با دربار» يا به بياني روحانيان درباري است كه به­زعم نويسنده، از «طبقه مياني» و پايين­دست جامعه­ی روحانيت بودند كه «در تمامي دوره­ی پهلوي به دليل تسلط اين دولت بر اوقاف، رزق و روزي بسياري از كساني كه به نوعي متولي موقوفات مهم بودند و هم­چنين بسياري از مدارس كه از اين موقوفات بهره مي‌بردند، در اختيار عوامل اين رژيم قرار گرفت [و] وجود پول فراوان و نيز امكانات مربوط به حج و شماري از مسائل ديگر سبب مي‌شد تا رژيم دسته‌اي از روحانيون از طبقه مياني و پايين‌تر را جزو ابواب­جمعي خود حفظ كند و گه‌گاه در محافل و مجالس عمومي، برابر شاه يا ديگران ظاهر سازد.[6] بخش «ظهور امام‌خميني در عرصه­ی سياست ايران و برآمدن نهضت روحانيت»، مختصر زندگي­نامه و شرح چگونگي آغاز فعاليت فرهنگي ـ كه با تأليف «كشف الاسرار» بروز يافت ـ و مسائل سياسي ـ اجتماعي مؤثر بر انديشه­ی امام و تأثيرپذيري او از آيت‌الله مدرس و روابط امام با آيات بروجردي، كاشاني و... را دربر دارد. در اين قسمت، نويسنده به درستي، امام را «يك شخصيت حوزه‌اي» معرفي مي‌كند كه «برخلاف روحانيوني كه از حوزه‌هاي بيرون رفته و سياسي شده بودند، امام مي‌كوشيد تا سياست را به محور اصلي آن يعني مرجعيت بازگرداند» او «تقويت حوزه­ی علميه» را از «مهم‌ترين اهداف امام براي حركت‌هاي آينده» برمي‌شمرد.[7]

طرح انديشه­ی حكومت اسلامي با ارائه­ی فهرستي از نوشته‌هاي مربوط به حكومت ديني، پديده­ی روحانيون انقلابي، استاد مطهري، تلاش براي تبيين فلسفه­ی دين و جهت مبارزه، معرفي و بررسي اجمالي حركت‌هاي فرهنگي ـ سياسي حوزه قم هم­چون مؤسسات فرهنگي ـ آموزشي حوزه، مجلات حوزوي طي سال‌هاي 1357 ـ1330، جنبش ترجمه­ی آثار اجتماعي ـ سياسي عربي ـ اخواني به فارسي ديگر مطالب مورد بررسي فصل دوم است.

فصل سوم با عنوان «جريان‌هاي مذهبي ـ سياسي فعال دهه 40 تا اوايل 1350» و با دربر گرفتن هيأت‌هاي مؤتلفه­ی اسلامي، حزب ملل اسلامي، آيت­الله طالقاني، نهضت آزادي، انجمن‌هاي اسلامي و... از آن روي كه «موجي از مذهب‌گرايي را در جامعه ايران تشديد كردند و گاه به­زعم اهداف اوليه­ی خود، بستر را براي تربيت نيرو جهت سازمان‌هاي سياسي بعدي آماده ساختند»،[8] از نظر نويسنده «شايسته­ی بررسي هرچند كوتاه» واقع شده است. البته با توجه به تأثيرگذاري و ماندگاري جريان‌هايي چون مؤتلفه و اهميت مبارزات و فعاليت‌هاي آيت‌الله طالقاني، بايستگي وجودي اين فصل ضرورت بيشتري يافته است.

فصل چهارم زير عنوان «اسلام انقلابي سازمان مجاهدين خلق» از مباحث جالب توجه كتاب به شمار مي‌آيد. زيرا سازمان‌ مجاهدين خلق «به نوعي نماينده­ی افراطي جريان اسلام انقلابي» بودند كه درواقع، افراطي‌گري آن­ها به جهت پررنگ جلوه دادن جنبه­ی انقلابي اسلام و مبارزه با ستمگران در حمايت از ستمديدگان و اقشار آسيب‌پذير جامعه بود و همين افراط در نفوذ و ماركسيسم و پذيرش تدريجي اما مستمر آن از سوي افراد سازمان مؤثر بود. به بيان ديگر، اسلام تك‌بعديِ ساخته­ی افكار مجاهدين خلق، آن­ها را به قعر زوال و ناكامي در دست­يابي به اهداف انقلابي موردنظرشان رهنمون ساخت. بدين روي، نویسنده با پرداختن به افراطي‌گري سازمان مجاهدين خلق تا حد زيادي به چگونگي و چرايي نفوذ ماركسيسم و انحراف و «ارتداد» آن پاسخ مي‌گويد.

فصل پنجم كه از جاذبه‌هاي كتاب است، «حسينيه ارشاد» و فعاليت‌هاي دكتر شريعتي را مورد بررسي قرار مي‌دهد. نويسنده با تكيه بر روابط شهيد استاد مطهري و دكتر شريعتي، ماركسيسم از نگاه شريعتي، ابهامات و دوگانگي موجود را در رابطه­ی شريعتي و ساواك و بازشناسي انديشه‌هاي دكتر شريعتي، بروز جريان شريعتي و روند تأثيرگذاري او را بر افكار جوانان انقلابي شرح مي‌دهد. از ديگر مباحث مهم اين فصل بررسي برخورد امام‌خميني با فعاليت و انديشه­ی‌ شريعتي، به­ويژه در سال‌هاي 56 و 57 است كه نشانگر ژرف‌‌انديشي امام و درستي واكنش و عملكرد او با «مسأله­ی شريعتي» در شرايط مبارزه با رژيم، كه به طبع مهم­تر از پرداختن به آن مسأله بود و در آن صورت امكان داشت «ميان انقلابيون دشمني ايجاد كند.»[9]

در فصل ششم «گروه‌ها و جريان‌هاي فعال مذهبي ـ سياسي در آستانه­ی انقلاب»، گروه‌هاي مذهبي متصل و منفصل با روحانيت و جريان‌هاي ضدمدرنيسم بررسي شده­اند. نويسنده در اين فصل، گروه‌هاي هفت­گانه­ی: ابوذر، مهدويون، مجاهدين اسلام، فجر اسلام و... كه با روحانيت همبستگي داشتند و گروه‌هاي فرقان، آرمان مستضعفين و... كه در گسست با روحانيت بودند و نيز جريان‌هايي مانند دكتر سيد حسين نصر، جلال آل احمد و... كه آثار و انديشه‌اي ضدمدرنيسم داشتند را معرفي و بررسي کرده است. او با طرح اين مسأله كه درواقع، ايدئولوژي رژيم پهلوي در حاكميت بر ايران چه بود، فرضيه‌اي ارائه مي‌دهد مبني بر اين كه «ايدئولوژي آن دوره، نوعي محصول التقاطي است كه در بستري نامطمئن پديد آمد و به همين دليل نه تنها چهارچوب مشخص فكري نداشت، بلكه به لحاظ آرماني هم گرفتار نابساماني بود.»[10]

از نظر نويسنده، اين التقاط دربرگيرنده­ی «سه رشته­ی فكري»، ناسيوناليسم ـ که از سويي بازگشت به باستان يا باستان­گرايي و از سوي ديگر افكار ملي‌گرايي را در خود داشت، «اسلام شيعي درباري» كه از نظر روحانيت و جامعه پس زده مي‌شد ـ و سكولاريسم و تفكر مدرن بود[11] كه از سوي جريان‌هاي فكري همچون جلال آل‌ احمد مردود و بي‌هويت معرفي گرديد.

در پايان اين فصل، نويسنده در يك جمع‌بندي نهايي، انقلاب اسلامي را نوعي پيروزي ناقص سنت‌گرايي به مدرنيسم معني و تعريف مي‌كند كه دليل آن بيشتر به جهت نبود فكر واحد بوده است و اين­كه بسياري از مذهبي‌ها همچون «شريعتي ميان مدرنيسم و سنت‌گرايي را به گونه‌اي نامتناسب جمع كرده بودند. وضعيت تفكر حاكم بر جمهوري اسلامي همچنان در ابهام ماند كه سردرگمي پديد آمده در اواخر دهه­ی دوم انقلاب ناشي از همين ابهام است.»[12]

فصل هفتم معرف «نويسندگان برجسته­ی ديني ـ سياسي در آستانه­ی انقلاب اسلامي»، مانند جلال‌الدين فارسي، شيخ احمد كافي، فخرالدين حجازي، ناصر مكارم شيرازي، جعفر سبحاني، علي گلزاده غفوري و «اديبان و ادبيات منظوم انقلاب» است. جعفريان اين فصل را از آن روي كه «در طول 37 سال تاريخ دوره­ی پهلوي دوم، شماري نويسنده، متفكر و انديشمند در ايران ظاهر شدند كه به رغم گرايش‌هاي فكري و سياسي متفاوت، مي‌توان از آنان به عنوان عناصر مؤثر در شكل‌دهي به انديشه­ی سياسي ـ مذهبي جاري اين دوره ياد كرد»[13] به نگارش درآورد. اين فصل، جز زندگي­نامه­ی مختصر نويسندگان مزبور، نمايي كلي از روند فعاليت فرهنگي، به همراه فهرستي از تأليفات و آثار منتشره­ی آنان به دست مي‌دهد.

نويسنده در فصل هشتم، آخرين مبحث كتاب، زير عنوان «جريان‌هاي تجديدنظرطلب در عقايد شيعه» افرادي را كه بعضاً روحاني بوده و داعيه اصلاح‌گري داشته‌اند، مورد بررسي قرار داده است. گويا اين موضوع از آن جهت كه اين افراد با ظاهري اصلاح‌طلبانه بيراهه‌هايي پيموده و به ارتداد رسيده‌اند، افكار و عقايدي را با خود همراه كرده و بدين جهت جريان‌‌ساز شده‌اند، مورد بررسي قرار گرفته است. اين گروه هرچند با يكديگر ناهماهنگي و ناهمساني‌هايي دارند و در مسائل و مباحث اصلاحي اختلاف نظر بسياري ميان آنان وجود دارد اما از نظر نویسنده، داراي چند ويژگي كلي بدين شرح هستند: 1ـ «فاصله گرفتن از مرجعيت رسمي ديني و روحانيت» هم به لحاظ فكري و دين‌شناسانه «و هم به جهت پذيرفتن «رهبري آن»؛ 2ـ تأثيرپذيري از نگرش وهابي، كه در قالب ادعاي اصلاح‌طلبي و مبارزه با خرافات، با بسياري از مظاهر مذهبي مقابله مي‌كنند»؛ 3ـ تأثيرپذيري آن­ها از نوعي خردورزي غربي، بدين معني كه «آنان در ادامه و امتداد گرايش راسيوناليستي غربي هستند»؛ 4ـ هرچند «قرآن‌گرايي يكي از اركان ادعايي آنان بود» اما «نسبت به حديث بي‌اعتنا بودند»؛ 5 ـ «ايجاد مناسبات مخصوص ميان خود و مريدها و تشكيل طبقات مذهبي ويژه «از ويژگي‌هاي اجتماعي آنان به شمار مي‌آيد. اين مناسبات، درواقع حركتي است كه «به نوعي به فرقه‌سازي و در شكل مدرن آن سازمان‌گرايي نزديك است.»[14]

از اين گروه اصلاح‌طلب كه در اين تأليف معرفي و به گونه‌اي بازشناسي شده‌اند، مي‌توان به شريعت سنگلجي، احمد كسروي، سيد علي‌اكبر برقعي، نعمت‌الله صالحي نجف‌آبادي و ميرزا يوسف شعار اشاره كرد.

فهرست منابع و فهرست راهنما دو بخش پاياني كتاب است.

نقد و نظر:

اكنون پس از بيان شمايي كلي از فصول هشت­گانه­ی كتاب، بررسي نقدگونه‌اي ارائه مي‌شود، به منظور شناسايي نكات بارز و يا مورد اغماض يا ناديده انگاشته‌اي كه هرچند از ارزشمندي اثر نكاسته است؛ اما اگر مورد توجه قرار مي‌گرفت، بي‌گمان بر غناي بيشتر آن مي‌افزود. به هر روي، دو جنبه­ی كتاب مورد بررسي قرار گرفت، يكي به لحاظ ادبي و شيوه­ی نگارش متن و ديگري نوع نگاه و چگونگي تحليل نويسنده در موضوع فصل‌هاي كتاب كه در زير هر يك به طور مجزا ارائه مي‌گردد:

الف ـ ادبيات و شيوه­ی نگارش متن، هرچند نشانگر رواني قلم نويسنده در ابراز انديشه اوست، اما در كليت آن ـ و با وجود گذشت 9 چاپ پي در پي ـ نقصان و نبود ویرایش فنی و ادبی محسوس است.

ب ـ در نگاه کلی، کتاب درواقع، نوعی معرفی­نامه افراد، افکار و گروه های مذهبی ـ سیاسی سال‌های 1320 تا 1357 است که نویسنده آن در بیشتر مباحث توصیفگر فعالیت جریان‌ها و گروه‌هایی است که در محدوده زمانی مذکور، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود در تلاش بوده‌اند. با این توصیف، در مطالب زیر به نکاتی اشاره می‌شود که به نظر نگارنده قابل توجه آمد:

ـ تأکید نویسنده بر هرچه پررنگ‌تر نشان دادن مذهب ـ به عنوان شاخه‌ای از فرهنگ ـ و تأثیر آن بر جریان‌های سیاسی دوره مورد بحث موجب شده تا او شیوه­ی تاریخ­نگاری اثر خود را تاریخ­نگاری فرهنگی معرفی کند.[15] اما باید توجه داشت که این نام برای تاریخ­نگاری کتاب نارسا و ناکامل است، زیرا، فرهنگ دربردارنده انسان به طور عام و انسان سیاسی، مذهبی و اجتماعی به طور خاص است. جز این، تشیع مذهبی سیاسی است که سیاسی بودن آن به عنوان یک اصل لاینفک بر ماهیت فرهنگی آن خللی وارد نمی‌کند.

درواقع، سیاسی بودن مذهب تشیع ـ به طور خاص و دین اسلام به طور عام است ـ که تأکید مرجعیت و روحانیت را در نظارت بر عملکرد سیاستگذاران ممالک اسلامی به دنبال دارد و نیز عدول سیاسیون از قوانین و احکام اسلام است که روحانیت و به ویژه مرجعیت را در بازسازی حکومت برمبنای قوانین و احکام اسلام به حرکت و واکنش واداشته و می‌دارد. بنابراین، تأکید بر تاریخ­نگاری فرهنگی با توجه به مباحث کتاب که اساس و شالوده آن، بررسی عملکرد جریان‌های مذهبی در مبارزه با کژروی‌های حکومت و در پ‍ی آن نابسامانی‌های سیاسی ـ اجتماعی است، به نظر چندان کامل نیست و به نظر، درست‌تر آن است که به این شیوه تاریخ­نگاری فرهنگی ـ سیاسی اطلاق گردد، نه صرفاً فرهنگی.

 ـ کتاب از آن جهت که تمامی منابع در دست و به ویژه تاریخ شفاهی، خاطرات، نشریات و... را دربر دارد، به یک منبع ادبیات موضوعی «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» پس از سقوط رضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی بدل شده است که در آن می‌توان با بیشترین منابع موافق و مخالف این جریان‌ها و سازمان‌ها آشنا شد. هرچند نویسنده در آغاز، اثر خود را «گزارش کوتاهی از چگونگی رشد و برآمدن جریان‌های مذهبی ـ سیاسی در روزهای پس از شهریور 1320 تا پیروزی انقلاب اسلامی» معرفی کرده است.

 ـ در بررسی «روحانیون مرتبط با دربار» به نظر می رسد نویسنده به نوعی خطاها و کژروی‌های آنان را به دیده اغماض نگریسته و تنها به آوردن نام یکی از برجستگان آن گروه بسنده کرده است. از سویی، در این بخش ـ همچون جای جای کتاب ـ کوشیده است افکار و کردار افراد و جریان‌ها و سازمان‌ها در هر طبقه و مرتبه‌ای را با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه بسنجد و این از درستی اندیشه او است. اما نکته این است که با توجه به توضیح و توصیف به نسبت مفصل موضوعات بخش‌های گذشته، انتظار می‌رود، این مبحث نیز به ویژه از آن جهت که نویسنده، خود در کسوت روحانیت است و آشنایی و آگاهی بیشتر و به طبع درست‌تری از این گروه دارد، به طور مفصل، نه برای دفاع که به جهت روشنگری افکار و ابهامات موجود، چرایی و چگونگی این وابستگی را در نمونه‌های دیگر نیز شرح می‌داد.

 ـ نویسنده در بیان برخی مطالب به ویژه در بخش «ظهور امام خمینی در عرصه سیاست ایران و برآمدن نهضت روحانیت» به شگفتی از «صحیفه نور» که نقایص و کاستی‌های بسیار دارد، بهره برده است. این نکته به خصوص از آن جهت که دوبار از «صحیفه امام» و در دو جای دیگر به «صحیفه نور» مراجعه شده است، برای نگارنده تأمل‌برانگیز بود.

 ـ نویسنده در فصل چهارم در مقدمه بحث از «سازمان‌ مجاهدین خلق» می‌نویسد: «در اینجا برای نمونه دو حرکت را که به نوعی نماینده افراطی جریان اسلام انقلابی هستند، معرفی می‌كنیم... »[16] اما نگارنده هرچه کوشید، حرکت دوم با قسمت «ب» را نیافت و تنها به مطالعه حرکت اول یا «الف سازمان مجاهدین خلق ایران» موفق گردید.

 ـ در موضوع «مجاهدین خلق و امام» در فصل چهارم کتاب یک نکته مهم برای نگارنده وجود دارد و آن، اینکه نویسنده در ضمن بیان رابطه دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق با امام در نجف، خواننده را در پانویس به «متن این مصاحبه‌ها» در «ضمایم کتاب» رهنمون می‌شود.[17] اما از آنجا که کتاب ضمیمه یا ضمایمی نداشت، نگارنده هرچه کاوید، حداقل در این فصل ـ چه در متن و چه در پانویس ـ «متن این مصاحبه‌ها» را نیافت!

 ـ نگارنده در میانه مطالعه چاپ ششم کتاب، به چاپ هفتم آن نیز برخورد و ضمایم[18] را در آن یافت. در این قسمت، نویسنده، متن مصاحبه حسین احمدی روحانی[ و تراب حق‌شناس ـ دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ـ با امام را آورده که توسط آنها در نشریه پیکار چاپ گردیده است. آنها در این متن که به طور مشخص با دروغ پردازی‌های آشکاری همراه است، از واکنش و شگفتی امام به هنگام مواجهه با «از بر»خوانی آیه‌هایی از قرآن و بخش‌هایی از نهج‌البلاغه توسط حسین روحانی سخن گفته‌اند. این امر، با توجه به شناختی که از سازمان مجاهدین خلق وجود دارد و نیز دروغ‌پردازی آنها در جلب قلوب و افکار چندان مایه تعجب نیست، مسأله این است که بهتر و شایسته می‌بود نویسنده کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» اعتقاد حقیقی و راستین امام در پافشاری بر عدم تأیید و حمایت نکردن از آن سازمان[20]  را نیز در تأکید بر ماهیت دروغین ادعای آنان به گواه می‌آورد.

بنابراین، این ضمیمه دچار نقصانی قابل توجه و در عین حال، درخور تکمیل است.

 ـ فصل پنجم کتاب زیر عنوان «حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی»، ابهاماتی را برطرف می‌کند که درنتیجه جمع بودن منابع مربوط به اندیشه دکتر شریعتی و نظرات مختلف موافق و مخالف آن به وجود آمده است و بخش کمی از رفع ابهامات مرهون تحلیل نویسنده از اندیشه شریعتی است. به بیان دیگر، نویسنده در فصل پنجم با گردآوری منابع متعدد و متنوع، سهمی در رفع ابهامات در مورد درستی یا نادرستی و میزان تأثیرگذاری او بر جریان‌ها و افکار مبارزان انقلابی نموده است و این چینش مطالب در کنار یکدیگر با مهارتی خاص، پوشش گر تحلیل هرچند اندک اما تا حد زیاد واقع‌گرایانه او نسبت به اندیشه و کردار شریعتی است. بدین معنی، نویسنده در همان تحلیل مختصر، نمایی به نسبت منصفانه از شریعتی و اندیشه و حرکت او به دست می‌دهد که جالب توجه است.

 ـ آنچه در فصل هفتم ارائه شده، روند فعالیت‌های «نویسندگان برجسته آثار دینی ـ سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی» است که نویسنده هرچند در مقدمه کوتاه آغازین این فصل، هدف از نگارش آن را اهمیت تأثیرگذاری نویسندگان مذهبی ـ سیاسی معرفی می‌کند، اما مطالب آن بیشتر جنبه معرفی و توصیفگر دارد تا تحلیلی و بررسی روند تأثیرگذاری. البته شاید نویسنده با معرفی هر یک از مؤلفان قصد آن داشته که خواننده، خود را با در اختیار داشتن این اطلاعات به چگونگی و نیز نتیجه تأثیرگذاری آنها دست یابد. همچنین، نویسنده در بیان نوع عملکرد آنان، سعی در میانه‌روی و بیان درستی یا نادرستی روش آنها در انجام فعالیت‌های فرهنگی و تألیفی‌شان داشته است که بدین لحاظ نیز کاری درخور توجه بر جای نهاده است.

 ـ در فصل هشتم، نویسنده با بررسی «جریان‌های تجدید نظر طلب در عقاید شیعه»، مبحث جالب توجهی را به بحث می‌گذارد و به خوبی با اشاره به بهانه همه آنها در «خرافه‌زدایی» از عقاید شیعه، به بی­راهه‌پویی و ارتداد آنها اشاره می‌کند و ویژگی‌های مشترک آنها را برمی‌شمرد. به نظر، این فصل ـ همچون فصل پنجم ـ از باب موضوع و ضرورت پردازش، مورد توجه نویسنده بوده است. گواه این ادعا مقدمه تحلیل گرایانه‌ای است که نویسنده پس از آن، با بیان نمونه‌های بارز جریان‌های اصلاح‌گر، می‌کوشد بر تحلیل اولیه خود ـ در مقدمه فصل ـ صحه گذارد و در میان آنها رابطه‌ای بر پایه اشتراک ویژگی‌های همسان در کژروی‌هایشان برقرار نماید.

به هر روی، کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» از تألیفاتی است که به لحاظ اهمیت موضوع، به ویژه از آن جهت که تاریخنگاری معاصر از نبود آثار این چنینی، با کاستی‌هایی مواجه است، درخور توجه و تأمل است.

تذكر:

پيش از چاپ مقاله حاضر، نهمين چاپ كتاب «جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران» منتشر شد. بنابراين، نگارنده با دستيابي به چاپ جديد تغييراتي را ديد كه در پي تأكيد نويسنده بر «اضافات و اصلاحات»، بر آن شد كه به منظور تكمله مقاله به بيان دگرگوني‌هاي اين چاپ بپردازد:

در فهرست مطالب بعضي عناوين داخلي فهرست گرديده‌ است، بدون آنكه تغييري در متن آن ايجاد شده باشد.

پاراگرافي نيز در ميانه «مقدمه» اضافه شده است كه نويسنده در آن بر نقش «روحانيت و به طوركلي مذهبي‌ها» به عنوان خطري براي حكومت پهلوي تأكيد كرده و براي نشان دادن بلاهت شاه و علم در «غيرواقعي» خواندن خطر نيروهاي مذهبي و توجه آنان به «كمونيست‌ها» و يا «ماركسيست‌هاي اسلامي» مطالبي را از كتاب «خاطرات علم» گواه آورده است.

در فصل هفتم، نويسنده به درستي مطالبي را به «علامه محمدحسين طباطبايي»، به عنوان يكي از نويسندگان برجسته ديني ـ سياسي اختصاص داده و درباره جهد علمي و فرهنگي وي سخن رانده است. در اين فصل همچنين، از «محمود حكيمي و ادبيات انقلابي ـ اسلامي كودك» بحث شده است كه چاپ‌هاي گذشته فاقد آن بود.

نويسنده در فصل هشتم، با افزودن مطلبي درباره «ابوالحسن بني‌صدر» به تغييرات نهمين چاپ از كتاب خود پايان داده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) (تهران: خانه کتاب؛ چ9، 1387)، ص 17.

2. همان، ص 18.

3. همان، ص 19.

4. همان، ص 20.

5. همان، ص 267.

6. همان، ص 275.

7. همان، ص 282.

8. همان، ص 399.

9. همان، ص 604.

10. همان، ص 701.

11. همان، ص 701 و 702.

12. همان، ص 732.

13. همان، ص 733.

14. همان، ص 880 ـ877.

15. همان، ص 14.

16. همان، ص 468.

17. همان، ص 501.

18. همان، چ ۷، 720 ـ677.

19. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی(س)، ج 3 (تهران: عروج، چ 5، 1382)، ص 589.

20 ـ برای آگاهی بیشتر از نظر امام درباره «سازمان مجاهدین خلق» نک به: همان، ص 601 ـ598

 

فاطمه ترك‌چي

منبع: ماهنامه تاریخ و جغرافیا


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.