معرفی کتاب: خاطرات حاج هاشم امانی
تدوین: عبدالله علی آبادی
انتشارات: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
چاپ اول : 1391
قیمت پشت جلد: 8300 تومان
پدر امانیها، حاج احمد امانی همدانی که فرد روحانی و در حد اجتهاد بود، در دوره رضاشاه به علت مقاومت در برابر اقدامات ضدمذهبی وی مجبور به خلع لباس شد. او در بازار به امانت فروشی اشتغال داشت. او فرزندان خود را پایبند به مسائل مذهبی تربیت کرد. نتیجه این تربیت، همراهی پسران وی با گروههای مبارز دینی پس از سقوط رضاشاه مانند جمعیت فدائیان اسلام، گروه شیعیان و مجمع مسلمانان مجاهد(1) بود که با آیتالله کاشانی همکاری میکرد. با آغاز نهضت امام خمینی(ره)، ایشان به فعالیت در هیاتهای موتلفه اسلامی مشغول شدند. حضور همزمان سه نفر از پسران حاج احمد امانی در کادر مرکزی هیات موتلفه، اهمیت بررسی و ثبت خاطرات یک یک اعضای این خانواده را در مبارزات علیه رژیم بیشتر مینمایاند. حاج هاشم امانی یکی از اشخاصی بود که به عنوان یک بازاری مذهبی در مبارزات سیاسی و مسلحانه علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت.
خاطرات هاشم امانی برای اولین بار است که به شکل مستقل و در 319 صفحه انتشار مییابد و تنها در کتاب «امام خمینی(ره) و هیئتهای دینی مبارز» (2) یک فصل از کتاب به طور مختصر به زندگینامه و مبارزات ایشان اختصاص داده شده است. همچنین در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی چند صفحه از خاطرات ایشان به صورت مختصر اما با دستخط ایشان موجود است.
این خاطرات بر مبنای چندین مرحله مصاحبه با راوی طی سال های 85-1380 و به صورت پرسش و پاسخ ضبط شد و نوار مصاحبه عیناً پیاده و تنظیم گردیده است. سپس متن خاطرات با رعایت اصول امانتداری در یازده فصل تنظیم و تدوین شد. نخستین فصل با عنوان «خانواده و تحصیلات» با مرور وضعیت خانوادگی و تحصیلات هاشم امانی آغاز میشود.
هاشم امانی متولد 1303 در خیایان خیام تهران است و پدرش حاج شیخ احمد امانی همدانی بود. تحصیلات ابتدایی خود را تا کلاس چهارم ابتدایی در مدرسه ثریا گذارند اما به دلیل برنامههای غیردینی که از سوی رضاشاه در مدارس اجرا می شد، او مجبور به ترک تحصیل شد. «این امور چون با روحیات پدرم منافات داشت با رفتن من به مدرسه مخالفت کرد.» بدین ترتیب او ترک تحصیل کرده و از همان زمان، حدود سال های 1314-1315، کنار پدرش در بازار مشغول امانت فروشی شد. «نام خانوادگی ما هم به خاطر شغل پدرم که امانت فروش بود، «امانی» انتخاب شد.» پس از ترک تحصیل، به دلیل علاقه به علوم دینی در کلاسهای درس عربی شرکت کرد که برادرش صادق امانی اداره میکرد.(3) وی همچنین در جلسات برادرش در گروه شیعیان شرکت میکرد که در مساجد تشکیل میشد.(4)
فصل دوم کتاب با عنوان «اوضاع سیاسی – اجتماعی ایران در دوره رضاشاه» به چگونگی پیوند آنها با فعالیتهای سیاسی همگام با نهضت آیتالله کاشانی و نواب صفوی میپردازد. راوی در این فصل اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دوران رضاشاه را توصیف کرده و به مرور فعالیتهای سیاسی عمده رایج در کشور در آن زمان میپردازد و از همین رهگذر به بررسی نوع عضویت خود در مجمع مسلمانان مجاهد و عضویت در جمعیت فدائیان اسلام و در ادامه به ماجرای اعدام کسروی، هژیر و طراحی نقشه ترور شاه به هنگام انتقال جسد رضاشاه به ایران پرداخته است. وی در این فصل و در بخش «سلسله مراتب و وحدت نظر فدائیان» مینویسد: «در جمعیت فدائیان اسلام سلسله مراتب و عنوان رهبریت به معنای امروزی وجود نداشت. همه دارای یک انگیزه بودند و به طور کلی همه اعضای جمعیت معتقد بودند که کارهایشان درست و حق است و تکلیف و وظیفهای است که باید انجام شود. چون هدف و انگیزه واحد بود. پس هر حرفی که نواب صفوی میزد همان حرف را دومی و سومی هم میزد.»
ملی شدن صنعت نفت و اعدام انقلابی رزمآرا در سومین فصل از این کتاب مورد توجه قرار گرفته و به خاطرات دستگیری و تحصن نواب صفوی در زندان و ایجاد اختلاف میان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی، ترور دکتر فاطمی و … میپردازد. وی در بخش آغاز اختلافات فدائیان با جبهه ملی و آیتالله کاشانی خاطره خود از دیدار با آیتالله کاشانی را چنین نقل می کند: «... همراه با عدهای از فدائیان برای اعتراض به خانه آیتالله کاشانی رفتیم. ایشان آن روزها به منزلی در یکی از باغهای مجلل شمیران نقل مکان کرده بودند. به اتاقی با مبل و دکوراسیون وارد شدیم که یک خانم مستخدمه با شیرینیهای گران قیمت مشغول پذیرایی بود. پس از مدتی آیتالله کاشانی تشریف آوردند. گفتم: «چنین رفتارهایی با جمعیت فدائیان که این همه فداکاری و ایثار کردند خوب نیست.» ایشان با مقداری مسامحه گفتند: «مخالفتهای جمعیت به ضرر حکومت تمام میشود و حتی به ضرر خود من هم هست. جبهه ملی در اعلامیه های خود نسبت به من هم اعتراضات شدیدی کرده است. با این حال من با آنها صحبت میکنم تا وضع شان را در زندان خوب کرده و به زودی آزادشان کنند.» اما هیچ تاثیر عملی بر برادرانمان که زندانی شده بودند نداشت و این مسئله اختلافات را شدیدتر کرد.»
وی در بخش «افراد موثر بر آراء و عملکردهای آیتالله کاشانی» از افرادی همچون سید مصطفی کاشانی، شمس قناتآبادی و دکتر مظفر بقایی به عنوان افرادی که در افکار و اقدامات ایشان تاثیرگذار بودند اشاره نموده و در مورد مظفر بقایی یادآوری میکند: «دکتر مظفر بقایی هم روی آیتالله کاشانی تاثیر داشت و به ایشان خیلی نزدیک بود و در همه کارها با او مشورت میکرد. بقایی توانسته بود روی آیتالله کاشانی نفوذ فراوانی داشته باشد. هنگام ورود ایشان از تبعید لبنان به ایران، دکتر بقایی با عده زیادی از طرفداران جبهه ملی استقبال عجیبی از آیتالله کاشانی به عمل آوردند. همه شهر تعطیل شده و جمعیت زیادی به استقبال ایشان آمده بودند.»
امانی بخشی از اختلافات دکتر مصدق با کاشانی را چنین شرح میدهد: «آیتالله کاشانی برخلاف نواب صفوی که معتقد به تشکیل حکومت اسلامی و دگرگونی و انقلاب از ریشه تا ساقه حکومت بودند، نظریه انقلابی به این شکل نداشت، بلکه حسن نیت داشت ولی تحت تاثیر جبهه ملی، فکر میکرد که از طریق مسالمت آمیز و با اعمال اصلاحاتی میتوان خواست جامعه را محقق کرد و بدین خاطر به جبهه ملی و دکتر مصدق نزدیک شد و از نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام فاصله گرفت. اما بعد از مدتی با دکتر مصدق اختلاف نظرهای شدیدی پیدا کرد که اصلاً قابل حل نبود.» هاشم امانی در بخش «سیاستهای مصدق و علل ناکامی او» علل آن را بیتوجهی به پیشینه اعضای کابینه، رفاه طلبی مصدق و بیتوجهی به فرهنگ اسلامی دانسته است.
در فصل چهارم با عنوان «فدائیان اسلام و کودتای ۲۸ مرداد» موضوعاتی همچون «کودتای 28 مرداد و دلایل انفعال مردم، واکنش فدائیان اسلام نسبت به کودتا، رابطه خلیل طهماسبی با آیتالله کاشانی، کریم پور شیرازی، ماجرای سوء قصد نافرجام به حسین علاء، دستگیری و شهادت نواب صفوی، علل دستگیری سایر اعضای فدائیان اسلام و بررسی سرنوشت جمعیت فدائیان اسلام بعد از شهادت نواب صفوی» در خاطرات امانی مورد توجه قرار گرفته است.
راوی اما در فصل پنجم از این کتاب به مرور منش و افکار فدائیان اسلام به ویژه در حوزه رفتار و خصوصیات اخلاقی، صراحت در اجرای احکام اسلامی، ارتباط با مراجع و… پرداخته است. ارتباط هیئتهای موتلفه با نهضت امام خمینی (ره) و عضوگیری در ایام دهه ۴۰ و تشکیل شورای روحانیت در آن و نیز نوع مواجهه این تشکل با قیام ۱۵ خرداد در فصول هفتم و هشتم این اثر مورد توجه قرار گرفته و پس از آن در ادامه به موضوع تبعید امام خمینی به نجف اشرف و اعدام انقلابی منصور توسط هیئت موتلفه پرداخته شده است.
امانی در فصل هشتم ماجرای ترور حسنعلی منصور را که منجر به دستگیری اعضای گروه میشود را چنین توضیح میدهد: «...قرار شد محمد بخارایی به سوی منصور شلیک کرده و حاج صادق و دیگر رفقا با شلیک پراکنده وی را حمایت کنند. وقتی منصور از ماشین پیاده شد و میخواست از جوی آب به آن سمت بود، بخارایی که قبلاً اسلحهاش را آماده کرده بود، با یک پوشه به سمت وی رفت و پس از دادن پوشه تیر اول را شلیک کرد که به شکمش خورد. وقتی منصور دولا شده بود، تیر دوم هم به گلویش خورده و از کنار گوشش بیرون آمده بود. به محض اتمام تیراندازی، بخارایی از محل حادثه فرار کرد، اما توسط سربازان محافظ مجلس دستگیر شد. با دستگیریهایی که به سرعت انجام گرفت، نتوانستیم کاری صورت بدهیم. نظرمان این بود که اگر مقدور باشد به یک ضربه تنها اکتفا نکنیم و نیروهای جدید جذب کرده و اقدامات دیگری هم انجام دهیم. من که در خانه یکی از دوستان مخفی بودم، صبح به راه افتادم. وقتی سرقرار رسیدم به محض اینکه پیاده شدم و تصمیم گرفتم به سمت دیگر خیابان بروم ماشینهای شهربانی با هفت یا هشت نفر مامور مسلح محاصرهام کردند، بدین ترتیب من به عنوان چهارمین فرد گروه دستگیر شدم. در مجموع حدود شصت نفر را در این رابطه دستگیر کردند.» امانی در این بخش خاطرات خود را از دادگاه اول و دوم سپس فرجام خواهی خود و چند تن از اعضای گروه را نیز بیان کرده است.
فصل نهم «دوران زندان» نام گرفته است و راوی خاطرات زندانهای قصر و کمیته مشترک ضد خرابکاری و رفتار زندانبانان در زندان و بعضی از حوادث این دوران را بسیار خلاصه و صرفاً در 13 صفحه یادآوری نموده است که دلیل کوتاهی این بخش از خاطرات برای خواننده مشخص نیست. فعالیت هاشم امانی بعد از آزادی و نقش مساجد در انقلاب اسلامی عناوین فصلهای دهم و یازدهم این کتاب است. پایان بخش کتاب، چاپ پانزده تصاویر مرتبط با موضوعات کتاب است.
پانوشت ها:
1- مجمع مسلمانان مجاهد که جامعه مجاهدین اسلام نیز خوانده شده است، در اواخر دهه بیست به طرفداری از آیتالله کاشانی و به رهبری طلبهای به نام شمسالدین قناتآبادی تشکیل شد. اعضای این تشکل کوچک اسلامگرا عمدتا شماری از کسبه و طلاب بودند. این گروه در آغاز به حمایت از نهضت ملی ایران پرداخت و در زمره سازمانهای تشکیل دهنده جبهه ملی ایران بود اما پس از چندی به مخالفت با مصدق برخاست و قنات آبادی که نماینده مجلس بود به صف اقلیت مخالف مصدق پیوست. روزنامههای «دموکراسی اسلامی، مهر میهن و ملت ما» هر سه به مدیریت شمس قناتآبادی ارگان مجمع مسلمانان مجاهد محسوب میشود. (فرهنگ احزاب و جمعیتهای سیاسی، محسن مدیر شانچی، نگاه معاصر،1385، ص124)
2- امام خمینی(ره) و هیئتهای دینی مبارز، محمد جواد مرادی نیا، انتشارات عروج، 1387.
3- شهید صادق امانی که کلاس اخلاق داشت را باید از موسسن هیئتهای موتلفه اسلامی و طراح عملیات اعدام انقلابی منصور معرفی کرد. وی پس از کشته شدن منصور تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد. وی به همراه بخارایی، نیک نژاد و صفار هرندی در 6/3/1344 به شهادت رسید.
4- تشکیل کلاسهای درس جامعه تعلیمات اسلامی توسط صادق امانی، اسدالله لاجوردی، محمد علی رجایی، منجر به تشکیل جمعیتی به نام «گروه شیعیان» شد. این افراد برای فراگیری زبان عربی و علوم اسلامی گردهم جمع شده بودند. این گروه با توجه به فضای فرهنگی جامعه تصمیم به ایجاد تشکلی منسجم گرفتند. عمده فعالیتهای گروه شیعیان، فعالیتهای مذهبی – فرهنگی بود.