با وقوع انقلابی که در تمامی ارکانِ جامعه ، تزلزل به وجود آورد و ساختارهای اجتماع را به راهی دگرگونه افکند، طبیعی است که تاریخِ ایران رنگی دگر بگیرد. با پایان یافتن حکومتِ موروثی و استبدادیِ چند هزار ساله ، جریانهای مختلف تاریخنگاری پدید آمدند و تنوع این جریانها بسیار طبیعی است. در داخل کشور پس از گذشتِ مدتِ کوتاهی که زمان شعار و رجزخوانی بود، آرامآرام توجه علمی به تاریخ به شکل جدی پیگیری شد. همگان و از همۀ طیفهای مختلفِ فکری براین باور بودند که به راستی " گذشته چراغ راه آینده است".
در ابتدا این درباریان بودند که نگارش خاطراتِ خود را آغاز کردند. شاید برخلاف تمام حرفهایشان، ناخودآگاهانه میدانستند که همه چیز برای آنان تمام شده و همگی به تاریخ پیوستهاند. از نخستینِ آنان، کتابِ "پاسخ به تاریخ" از آخرین شاه ایران بود که به گمان خود قصد داشت انقلاب ایران را توجیه و آن را تخطئه کند. دو دیگر، کتابی بود که فریدون هویدا در دفاع از برادرِ نخستوزیرش نوشت. از سفیران خارجی در ایران و ارتشیان و سلطنتطلبان، آثار دیگری هم در خارج منتشر شد و تعدادی از آنها در ایران بازچاپ شد.
در مقایسۀ انبوه کتابهای منتشره در داخل و خارج از کشور، غلبۀ کمّی و احتمالاً کیفی با تاریخنگاریهای داخلی است. در مقایسهای اجمالی از خاطرات خارجنشینان (مانند خاطرات شعبان جعفری ، ارتشبد قرهباغی و "خدمتگزار تخت طاووس" و "خاطرات پرویز راجی" و دهها کتاب دیگر) با انبوه کتابهای تاریخ شِفاهی در داخل کشور آنچه که بارز و هویداست ، برتری آثار داخلی است.
گذشته از موارد درخشانی همچون مجموعه " تاریخ جنبش چپ در ایران " که در خارج از کشور منتشر شدند، و نیز کتابهای ضعيف الاستنادي همچون خاطرات فردوست و کتابی از احمد علی مسعود انصاری که در داخل به چاپ رسیدند، در کل، تفوق فنی و علمی با کتب داخل ایران است. موشکافی و هدایتِ بحث درآثار شفاهیِ داخل کشور بعضاً شاهکار است .
انتشار بعضی از مجموعۀ سندهای تاریخی نیز مورد توجه قرار گرفته است ؛ ازجمله آثاری که توسط یکی از مراکز پژوهشیِ حکومت، در باب سازمان مجاهدین خلق ایران و نیز سازمان چریکهای فدایی خلق منتشر شده و به زعم دوست و نادوست، منصفانه گزینش شده و در دسترس مردم قرار گرفتهاند. نفسِ تغییر ندادن اسامی سازمانها در این چاپِ اسناد ،خود امری است مقبول و قابل تحسین. البته در مورد چاپ اسناد، ما با پرسشی همیشگی مواجهیم و آن ، چگونگیِ معیارهای انتخاب در گزینش اسناد است، به ویژه وقتی که اسناد همراه با تحلیل ارائه میشوند. همین موردِ گزینشِ اسناد ، بحث ضرورتِ بیطرفی مورخ را پیش میآورد که به باور من تحقق آن بیشتر یک افسانه است تا امری قابل حصول، چرا که صِرف گزینشِ معدودی سند ،خود نشانگر جهتگیریهای ذهنی و احتمالاً پیش فرضهای مخلّ تحقیق و پژوهش است. شاید بیطرفی مورخ امری است که باید هماره برای تبیینِ راههای وصول به آن کوشید و همیشه باید متفطّن بود که رسیدن به آن امری است که اگر نگوییم محال، بل بعید و شاید بسیار بعید باشد.
اما پرسش این جاست که چرا آثار خارجیان یا خارجنشینان، بیشتر مورد توجه و استقبال قرار گرفته است ،چه توسط عموم مردم چه توسط نخبگان و تاریخ پژوهان؟ البته در این مورد تحقیقِ آماریِ دقیقی صورت نگرفته و این نیز خود معضلی است، اما با مروری اجمالی براظهارات پژوهشگران و ناشران میتوان تصدیق کرد که کتابهای خارجیِ منتشر شده عنایت بیشتری را در مخاطبان برانگیخته است. به گمانم دلیل اصلی ، این باشد که همیشه از بیرون نگریستن و دریافتن و آگاه شدن از نگاه "دیگری "،جذاب و دلانگیز است.البته در همین آثارِ داخلی نیز ما با موارد درخشانی برخورد میکنیم که علاوه بر اعتبار تاریخی، جذابیتهای استتیک و جمالشناختی فراوان دارند از جمله خاطرات نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده و نیز خاطرات عزت شاهی و خاطرات احمدِ احمد از انتشارات سورۀ مهر، و کتابِ " برفراز خلیج " اثر محسن نجات حسینی از اعضای سابق مجاهدین خلق که نشر نی آن را منتشر کرده ، وچند کتاب دیگر. به عمد ، مثالها را از طیفهای گوناگون و متعارض سیاسی انتخاب کردم تا بگویم که تاریخ، بعضاً از آمال و آرزوهای ایدئولوژیک فراتر میرود. در این نوع آثار ما گاهی با خلاقیت و بازآفرینیهای شگفت انگیزی مواجه میشویم که به گمانم تواناییهای بالقوه ادبی بینظیری در خود نهفته دارند.
نکتۀ دیگر در باب تاریخنگاریِ انقلاب، بحث تبیینِ مقطعِ زمانیِ آغاز روندی است که به انقلاب ۵۷ منجر شد. بعضی این مقطع آغازین را سال ۴۰ ، عده ای ۴۱ و شماری ۴۲ در نظر میگیرند و برخی دیگر آن را ازسال ۳۹ (فعالیت جبهه ملی دوم) آغاز میکنند و برخی دیگر آن را از سال ۳۲ و پس از کودتای ۲۸ مرداد و مشخص شدن رویۀ خشونت آمیز رژیم میدانند. عدهای عقبتر میروند و این روند را از شهریور بیست، و یا آغاز سلطنت پهلوی ها و حتا پیش از آن، از انقلاب مشروطه ریشه یابی میکنند. هر چه باشد اگر مقطعِ آغازینی برای شروع انقلاب مورد اجماع نیست، اما گویا همه بر این باورند که تعیین نقطۀ انتها برای این اتفاق، هنوز زود و عبث است. در مورد مقطعِ زمانیِ آغاز، به هم پیوستگی رخدادهای اجتماعی را باید باور داشت و نیز پیشبینیناپذیری روند تحولات را در نظرگرفت. مثلاً بالا رفتن قیمت نفت در اوایل سالهای۵۰ مسلماً امری بود که در تبختر شاه و بیاعتنایی به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ایران تاثیر فراوان گذاشت و خودِ این امر، در تسریع حرکت انقلابی بیتاثیر نبود. این امری غیر قابل پیشبینی بود. کمتر کسی در آن سالها میتوانست جنگِ اعراب و اسراییل و تحریم نفتی و باقی قضایا را پیشبینی کند.
اما از این قضایا که بگذریم آنچه که در همین تاریخنگاریهای داخلی مغفول مانده، عدم عنایت به تاریخنگاریِ محلی و بومی و به بیانِ بهتر تاریخِ مردمی است. خاطراتِ افرادِ سطحِ بالای انقلاب ( چه درونی و چه حالا بیرونی ) بسیار چاپ شده، اما اغلب از حضور تک تکِ مردم غفلت شده است. شهرها و مناطقِ مختلف نسبتهای متغیری با انقلاب برقرار میکنند. حتا در سطح شهر تهران نیز، میزان و شکل حضور محلاتِ مختلف ، متفاوت و متغیر بود.
در تاریخنگاری معاصر حتا باید به محلهای نه چندان خوشنام هم پرداخت که مورد هجومِ عدهای قرار گرفت و در آن حملۀ کذایی، خشونت بیمورد و غیر قابل بیانی صورت گرفت. سکوت در این موردِ خاص و عدم ارائه تحلیلی در باب آن، موجب به وجود آمدن شایعاتِ بسیار و بعضاً شگفتانگیزی شده از جمله عبارتی که به یکی از بزرگان انقلاب منسوب میکنند. چون هیچ تحقیقی در این مورد صورت نگرفته و صورت مساله اصلاً طرح نشده، مردم جملاتی را میپذیرند که نه تنها از دیدگاه اخلاقی مقبول نیست ، بل ازجهت تاریخی نیز مردود است.
سازمانهای گوناگون سیاسی و چریکی نیز چه مقبولمان باشند و چه نا مقبول، تاثیرات بعضاً عمیقی در جامعه گذاشتهاند و البته که در مورد تعدادی از آنان، غلو و اغراق صورت گرفته است. با تاریخنگاریِ منصفانه است که سهم هر یک، در این انقلابِ ذاتاً و به واقع مردمی و تودهای مشخص میشود. شاید با طرحِ یک نقشۀ کامل و جامع بتوان به این نتیجه رسید که هیچ سازمان یا گروه یا طبقه و قشر خاصی نمیتواند مدعی رهبری بلامنازع انقلاب ۵۷ باشد.
اما سخن این جاست که پیدایش این نقشۀ راهگشا و کامل، منوط به تاریخشناسی است و اغلبِ آثاری که در این مورد منتشر شدهاند، تاریخنگاری و اسناد تاریخی هستند و نه تحلیل تاریخی. به عبارت دیگر اینها منابع تاریخیاند و نه تاریخشناسی. به امید حضرت حق در یادداشت بعدی در بابِ پروسۀ تبدیلِ منابع تاریخی به تاریخشناسی سخن خواهم گفت.
احمد خالصی
منبع: الف