محسن کاظمی میگوید: ما کماکان نیاز به بازخوانی جمعی گذشته و حال انقلاب، اهداف و آرمانهایش و نیز ارزیابی راه طی شده آن داریم. این انقلاب آنچنان که شایسته شدنش و بایسته بودنش بود جلوهگر نشد.
خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: محسن کاظمی محقق و تاریخپژوهی است که در عرصه خاطرهنگاری انقلاب و جنگ فعالیت دارد و تاکنون چندین جلد کتاب از جمله «خاطرات عزت شاهی»، «خاطرات احمد احمد»، «خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)» و ... را تدوین و جوایز متعددی را از آن خود کرده است، و بعد از دو دهه حضور در ادبیات و تاریخ انقلاب برای خود صاحب سبک است.
کاظمی دانش آموخته دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است. خودش میگوید در سال 1372 در پی پرسشهایی که داشته به مطالعه تاریخ و ادبیات انقلاب پرداخت و وارد عرصه خاطرهنگاری انقلاب شده است. اولین کارش را با خاطرات جواد منصوری در سال 73 شروع کرد که حاصلش سه سال بعد (سال 1376) با عنوان خاطرات جواد منصوری در انتشارات حوزه هنری منتشر شد؛ زمانی که هنوز سوره مهر پا به عرصه حیات نگذاشته بود؛ خاطراتی که از دید کاظمی و مخاطبانش با سئوالات بیشمار و بیپاسخی همراه بود و همین امر، کاظمی را بر آن داشت که نسبت به تکمیل دوباره آن تلاش کند؛ امری که در سال 89 اتفاق افتاد و طی 16 ماه این مهم به سرانجامی که نویسنده میخواست رسید. کتابی با عنوان «سالهای بیقرار» که هنوز به دلیل روزگار ناخوش نشر کشور و میان احوالات گرانی و نبود کاغذ به انتظار نشر نشسته است و او را نگران کرده است.
***
گفتگو با محسن کاظمی با گلایههای او از همینجا شروع شد و در ادامه به کتاب رسید. به خواست وی از نشر گلایهها گذشتیم و فقط به ساز و برگ کتاب پرداختیم.
آقای کاظمی! چرا «سالهای بی قرار»؟
همه از جواد، متانت، آرامی و تأمل دیدهاند و بر آن شهادت میدهند؛ اما در پس این چهره و سلوک آرام و باوقارِ وی، دنیای بیتابی و بیقراری وجود دارد. حال با این خاطرات او وارد این دنیا میشویم. دنیای کودکی، تحصیل، مبارزه و ورود به جریانهای سیاسی مذهبی چون انجمن حجتیه، حزب ملل اسلامی و حزبالله و بعد هماوردی او با مجاهدین خلق. منصوری در دو مرحله دستگیری نیز آرام و قرار ندارد، در زندان چند جبهه در مقابل او هستند، جبهه جبار رژیم شاه، جبهه نفاق مجاهدین و از همه مهمتر جبهه جهل و ناآگاهی؛ که منصوری ستیزی بیامان در این جبههها دارد. در برابر عوامل رژیم شاه و مأموران ساواک شکنجه و بازجویی را تحمل میکند و از زندانی به زندان دیگر تبعید میشود. در برابر انحراف و التقاط فکری مجاهدین خلق دست به افشاگری میزند، که نتیجهاش سوءقصد ناکام وی در زندان قصر است. حتی زخم کینه مجاهدین از منصوری پس از پیروزی انقلاب هم دهن باز میکند و نتیجهاش سوءقصدی دیگر به وی میشود. اما در رویارویی با جبهه جهل و برای رشد بینش دیگر زندانیان کلاسهایی در زندان دایر میکند و ... من در شروع فصلی بر این فراز و فرود منصوری نوشتم: «بیقراریهایی که قرار میآفرینند»
از طرفی سالهای مورد بررسی سالهای حکومت پهلوی است که بقا و قراری نیافتند، چنانکه در حدیث است: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»
پس باید سئوال کنم که چه اتفاقی رخ داد که برای تدوین خاطرات منصوری اقدام کردید؟
من به عنوان کسی که در فضای انقلاب زیسته و رشد و پرورش یافتهام، در ذهن سیال خود نسبت به این فضا مجموعه سئوالاتی داشتم؛ اینکه انقلاب از کجا آمده و هدفش چیست؟ به کجا رهسپار است؟ فرق جمهوری اسلامی با نظامهای دیگر چیست؟ و ... همین سئوالات بیشمار مرا به سوی پدیدآورندگان انقلاب سوق داد. بماند که انقلاب را چگونه یافتم! و یا پس از آن را چگونه دیدم! جرقه نزدیک شدن به انقلابیون با پیشنهاد کار روی خاطرات جواد منصوری در ذهن زده شد. آقای منصوری برایم چهرهای سیاسی و مبارز معرفی شده بود، برای شناخت بیشتر به همراه آقای فخرزاده به سراغش رفتیم. در اولین دیدار وی را فردی متین و آگاه به مسائل انقلاب دیدم. با گوش دادن به پارهای از خاطراتش دریافتم گذشتهای با معنا، پرکشش و پرحادثه دارد. پس در خاطراتش غوطه خوردم.
اما در سال 76 خاطرات جواد منصوری منتشر شد، چرا دوباره به این نتیجه رسیدید که آن را اصلاح کنید؟
آقای منصوری در سال 1368 تا 72 سفیر ایران در پاکستان بود. در تابستان سال 71 در اسلامآباد فرصت میکند خاطرات مبارزات و انقلابش را در سررسیدی به یادآورده و ثبت کند. او این سررسید را در سال 73 در اختیار من گذاشت. یادداشتها را به دقت خواندم و نکاتی و سئوالاتی استخراج کردم. بعد چند ساعتی با وی مصاحبه کردم. این چند ساعت مصاحبه و یادداشتها را تنظیم کردم؛ سپس اسناد و تصاویری به آن افزودم که ماحصلش بعد از سه سال کتابی شد با عنوان: «خاطرات جواد منصوری». بعد از انتشار کتاب در سال 1376 با بازتابهای زیادی از سوی مخاطبین کتاب مواجه شدم. با دقت در این واکنشها، دریافتم کتاب در جذب مخاطب موفق بوده است؛ به این معنا که با خواندن کتاب با آن ارتباط گرفته و ضمن دریافت پاسخهایی برای پرسشهای پیشین، برایان سئوالات جدیدی بهوجود آمده است. چرا که در خصوص بعضی جریانها و چهرههای سیاسی تا آن زمان سخن گفته نشده بود و طرح بحث آنها برای اولین بار در کتاب خاطرات منصوری خود میتوانست راه تازهای باشد برای رسیدن به ماهیت بسیاری وقایع. به عبارتی با طرح مباحث جدید ما با انتظارت بیشتری از سوی خوانندگان مواجه شدیم که عطش دانستن بیشتر داشتند.
فکر میکنید با انتشار «سالهای بیقرار» این عطش فرو نشانده میشود؟
به طور قطع عطش ذهنهای نقاد و جستجوگر فرونشاندنی نیست! اما این کتاب با ملحقات و پینوشتهایش میتواند در پارهای موارد دستشان را تا رسیدن به نزدیک مرز واقعیت بگیرد، اما هیچگاه نمیتواند آنها را بهطور کامل به دل وقایع ببرد و با حقیقت رخدادها و ماهیت درون و برون بازیگران صحنههای تاریخ برابر کند؛ هیچگاه! نه این کتاب و نه کتابهای دیگر!
به نظر میآید شما سبک خاصی در خاطره نویسی را دنبال میکنید. درست است؟
منتقدین با نگاه به نحوه تنظیم و تدوین کارهایم که در آن جابجایی گسترده در متن و روایت روی میدهد، آن را «خاطرات تدوینی» میخوانند. ولی خودم با توجه به سطح عمیق و موسع پژوهشها میگویم: «خاطرات پژوهشی». در این روش گویاسازی مستند در موضوعات مطرح پیرامون حوادث، اشخاص، اماکن و زمانها در دستور کارم است. اطلاعات و دادههای لازم را چون ابزاری با کمترین انحراف معیار در اختیار مخاطب قرار میدهم تا سنجه و معیاری برای داوری و ارزیابی داشته باشد، سعیام بر این است تا قضاوت خود را بر خواننده القا و یا دیکته نکنم. وظیفه خود میدانم که هر آنچه در تحقیقات بدان رسیدهام بدون غربالگری در اختیارشان بگذارم تا خود سره از ناسره را تشخیص بدهند. چنین ترازی هدف من است، ولی درجاهایی ناخواسته ممکن است سر شاغول کج شود، که با دریافت اخطار و انذار از سوی کارشناسان و نقادان منصف در چاپهای بعد دست به اصلاح آن میزنم. خب این روش بسیار وقتگیر و مستلزم صبوری محقق است. اما نتیجهاش لذتبخش است.
یعنی مطالب شما با گذشت زمان ممکن است دستخوش تغییر شود؟ اگر چنین است پس اعتبار آنها مخدوش است؟
بهنظرم اعتبار مطلق فقط در ذات ذیالوجود الهی است. هیچ امر مطلق و محتومی در این عالم وجود ندارد، مگر به اراده خداوندی. بله! با گذشت زمان ممکن است بسیاری از نهتنها یافتهها بلکه حتی باورهای ما تغییر کند. انسان رو به تعالی است، و در یک نقطه متوقف نخواهد ماند. اگر این نظر را حمل بر نسبیگرایی من نکنید، باید بگویم امر واقع در تاریخ و تاریخنگاری نسبیاند و تابعی از یافتهها، زوایای دید، اهداف و نیات ناخوانده صحنهداران، صحنهسازان، صحنهپردازان و صحنهخوانان وقایع و تاریخ هستند. معتقدم یافتههای ما همهی امرِ واقع نیست، و زوایای دید ما محدود است. معلوم که با آزادسازی بیشتر اطلاعات و اسناد، و نیز با توسیع زاویه و تعمیق میدان دید نتایج پیشین ما دستخوش تغییر، تکامل و اصلاح گردند. از این روست که پرونده کتابهای من برای همیشه جهت اصلاح و تکمیل باز است.
پس شما بعد از گذشت 15 سال فکر میکنید وقت چنین اصلاح و تغییری برای کتاب خاطرات منصوری فرا رسیده است؟
بله! این راه برای آینده نیز باز است. من پارهای از یافتههای جدیدم را پیش از این در کتابهای بعد از خاطرات منصوری منعکس کردهام. اما حالا مجالی است که خود کتاب منصوری نیز ارتقا یابد. خاطرات آقای منصوری برای من نوستالژیک است. من از پی جهانی گمشده پای در وادی تاریخ انقلاب گذاشتم و اولین ردپای من در تدوین، این کتاب بود. با توجه به روند رو به افزایش آزادسازی اطلاعات و بعد غنی و قویتر شدن سبک کار خاطرهنگاری، من این دغدغه را داشتم که باید روی این خاطرات نوستالوژیک کار بیشتری انجام دهم. تا اینکه سال 89 آقای بهبودی خواستار تجدید چاپ کتاب شد و من از ایشان خواهش کردم که اجازه دهد تا این خاطرات را با وایرست جدید، با افزودههای بیشتر و اطلاعات و دادههایی افزون، آن را به جامعه عرضه کنیم. این کار حدود 16 ماه طول کشید.
پرداخت دوباره به خاطرات منصوری تکراری و خسته کننده نبود؟
به هیچوجه! چرا که با این پرداخت، کالای ما صیقل خورده و جلایافته است. این کار اصلاً قابل مقایسه با کار قبلی نیست، نزدیک به 70 درصد تغییر دارد. این تکرار مانند ضربات پیدرپی تیغه به زمین است تا غنی شود، اصلاً خسته کننده نیست. در آن دنیایی از اطلاعات جدید پیشرویمان گشوده شده است. در این سبک تدوین و تحقیق خاطرات منصوری عمق گرفته است و برای من به شخص خودم توأم با تجربههای زیادی بود. پیدا کردن آدمهایی که در تاریخ اسمی از ایشان نبود. آدمهایی که کارهای خیلی بزرگی کردند، ولی در هیچ جایی اسمی از آنها برده نشده بود. دچار تأسف و تأثر میشدم از رسیدن به سرگذشتهایی که به انحطاط کشیده شدند. در این کتاب خواهید خواند که چطور برخی از بچههای حزبالله و حزب ملل اسلامی که در دهههای 40 و 50 در مبارزه اسلامی پیشرو بودند، بعدها مقابل ملت خویش و حتی آرمانهای پیشین خود ایستادند و سرنوشت غمناکی پیدا کردند. واقعاً جای بسی تأسف و ...
و ... چه؟
تأسف عمیقتر اینکه انقلابی را که مبارازن و رهبران و مردم ما با آرمانهای الهی و انسانی رقم زدند، چطور دستخوش حوادث و برخی بیتدبیرها و قدرتطلبیها شد و هزینههایش بالا رفت، و از آرمانهایش فاصله گرفت. بهنظرم ما نیاز به بازخوانی جمعی گذشته و حال انقلاب، اهداف و آرمانهایش و نیز ارزیابی راه طی شده آن داریم. این انقلاب آنچنان که شایشته شدنش و بایسته بودنش بود جلوهگر نشد. ما هزینه زیادی برای انقلاب دادیم ولی اینکه چقدر توانستهایم به ارض و سماء موعود و معهود آن پرواز کنیم و برسیم، همچنان سئوالی جدی در ذهن من است.
بهنظر ویراست جدید کتاب در مسیر همین بازخونی جمعی مورد اشاره است؟
کوششی است از برای خواستن انقلاب، برای قدر دانستن تاریخ، تلاشی برای ارجگذاری مجاهدت و رنجهایی که برای به ثمر نشستن آن تحمل شد. گامی برای اصلاح اشتباهات، یادآوری اینکه کِه بودیم، چه کردیم و چه شدیم، تا خداوند یاریمان کند و مشمول این آیه رحمت: « اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ» گرداند.
بله از این منظر تصمیم گرفتم که روی این کتاب کار کنم. اصلاح دوباره این کتاب حاصل دو دهه تجربه من در ادبیات و تاریخ انقلاب است که در شانزده ماه بازه زمانی شکل گرفت.
خب بگویید در این شانزده ماه چه کردید؟
در ابتدای کار با دوست فاضل و اندیشمندم علیرضا کمری مشورت کردم، نظرم براصلاح و ارتقای کار را پسندید، راههایی پیشرویم گذاشت، و مشورتهایش را تا پایان کتاب دریغ نکرد. سپس کتاب قبلی را بازخوانی کردم. از آن اشکالاتی که در این سالها داشتم و نکات جدید را استخراج کردم و دوباره با یک مجموعه سئوال در آبان 89 به سراغ آقای منصوری رفتم. با ایشان هشت ساعت دیگر مصاحبه کردم و به متن کتاب افزودم. شروع نمودم به تحقیق پیرامون شخصیتهایی که در خاطرات منصوری نقش و جایگاهی داشتند. ایشان را از اقصی نقاط ایران پیدا و گفتوگو کردم. آقای منصوری هم بهدلیل دسترسی به اسناد، حدود 300 سند دیگر در اختیارم گذاشت. از این تعداد 87 برگ سند نمونه در کتاب آوردهام.
آقای منصوری در کتابش از سازمانها و نهادها و دستههایی سیاسی صحبت کردهاند، که هریک برای خود آرم و نشانی داشتند و دارند، لذا به کتاب بخش دیگری به نام «آرم ها و نشانها» اضافه کردم که در هیچ کتاب دیگری وجود ندارد. مثلاً مخاطب با آرم حزب توده، انجمن حجتیه، مجاهدین خلق و ... آشنا میشود.
فهرست منابع و مآخذ تفصیلی حدود 25 صفحه است که برای یک کتاب خاطره میتواند یک رکورد باشد. البته این مزیتی نیست، فقط بیانگر غور تحقیق است، مهم نحوه ورود به وقایع و نتایج تاریخی است که این کتاب میتواند داشته باشد. اتفاق دیگری که در این کتاب افتاده است قرار گرفتن این خاطرات در کنار دو کتاب دیگر من است.
آقای منصوری اعتراضی نداشت که چرا اینقدر حجم پینوشتهای این کتاب زیاد شده است؟
برخلاف خیلی از کارها که بدون کارشناسی منتشر میشوند، این کتاب را هشت یا 9 نفر کارشناسی کردهاند. اتفاقاً کارشناسیها چند ماه کار من را عقب انداخت. چرا که لازم بود به موارد اعتنا و ابتنای آنها، نگاه دوباره بیاندازم. از جمله کارشناسان خود آقای منصوری بود. آقای منصوری هم به صورت مکتوب و هم حضوری از من پرسید که چرا اینقدر اطاله کلام کردهاید؟ ضرورت این تعداد پینوشت، آنهم با این حجم چیست؟ پاسخ گفتم: کتاب و خاطرات شما برای شخصیتهای مورد بحث در کتاب فرصتساز است تا در تاریخ نمود پیداکنند. برخی از ایشان با نقشهای کوچک و بزرگی که در صحنه تاریخ انقلاب داشتهاند هیچگاه مجال جلوه نداشتهاند. حال شما این فرصت را بهآنها میدهید که در تاریخ دیده شوند.
به آقای منصوری گفتم شما به عنوان یک مبارز با ایدئولوژی اسلامی و سوابق انقلابی درخشانی که دارید و به لحاظ حجم و اندازه خاطراتی که دارید لازم است که به جریان تاریخ ادبی و سباسی این کشور معرفی شوید، و میشوید. اما برخی از این آدمهای موردِ اشاره در خاطراتتان هیچوقت این مجال و فرصت را نمییابند تا فارغ از خوب و بد بودن عملکردشان به جامعه معرفی شوند. من به بهانه همین اشارههای شما، بر احوال آنها توقفی کردم تا ردّی از آنها در تاریخ بگذارم و هم از بدهی به مخاطبان و آیندگان بکاهم.
بعد از دو دهه ممکن است این سئوال برای مخاطبان پیش بیاید که واقعاً هدف کاظمی از نوشتن کتابهای خاطرات انقلاب چیست؟
من نزدیک به دو دهه هست که برای خاطرهنگاری انقلاب کار میکنم و عدهی زیادی از دانشجویان و مخاطبان که به دنبال خواندن و دانستن از انقلاب بودهاند به کتابهای من سر زدهاند. ممکن است سئوال کنند چرا؟ محسن کاظمی به دنبال چیست؟ چرا وارد چنین فضایی شده است؟ من در یک مقدمه بلندی که در این کتاب نوشتم به این موضوع پرداختهام... دعوت میکنم این مقدمه را بخوانید بهنظرم ارزش خواندن دارد.
گفتگو از مهدی محمدی
منبع: خبرگزاري مهر