آشنایی جالبی بود آشنایی من با هوشنگ ابتهاج. آن قدر جالب که هر زمان به آن فکر می کنم، می بینم باز هم اگر در ذهن خودم بازسازی اش کنم، از این آشنایی و به یاد آوردن خاطرات آن کامم شیرین خواهد شد.
من در کتاب خاطراتم این آشنایی را به طور مفصل توضیح داده و تعریف کرده ام. ما قبل از این که یکدیگر را از نزدیک ببینیم، با کارها و فعالیتهای هم آشنا بودیم و دورادور همدیگر را می شناختیم. جناب ابتهاج با آهنگ هایی که من ساخته بودم آشنا بود و من شعرها و غزلهای ایشان را خوانده بودم و از روی همین اشعار بود که حس می کردم با روحیاتش به خوبی آشنایی دارم. در غوص و غورهایی که در اشعار ایشان داشتم، توانسته بودم با آنها ارتباط روحی و عاطفی عمیقی برقرار کنم و این علاقه تا جایی پیش رفت که خیلی از مواقع در خلوت خودم، غزلیات«سایه» را با خود زیر لب زمزمه می کردم. تا این که او مسؤول بخش موسیقی در رادیو و تلویزیون شد و یک زور با من تماس گرفت. در این تماس با هم قرار ملاقاتی گذاشتیم که در این ملاقات، نهایت لطف و محبت را در حق من به جای آورد. درهمان جلسه، این شاعر مهربان خیلی صمیمی بی ریا و خودمانی گفت« میدانی که من عاشق کارهای شما هستم؟ تمام کارهای شما در برنامه های تکنوازان اف ام و گلها و...را آرشیو کرده ام.» من هم به صراحت به ایشان گفتم که سالها است دورادور او را می شناسم و کارهایش را دنبال می کنم و غزلهایش در تمام زمزمه های من جاری است و این چنین بود که آشنایی مختصر اولیه ما جای خود را به مراودات مفصل تر بعدی داد.
جناب ابتهاج بعد از آن برای این که مطمئن شوم که چقدر من را می شناسد، از من خواست تا سری به خانه اش بزنم. من با کمال میل از این پیشنهاد استقبال کردم و دعوت میهمانی او را پذیرفتم و به خانه اش رفتم. ایشان می خواست با این کار خود، شور و اشتیاق خود را نسبت به من و کارهایم نشان بدهد و مرا شرمنده و خجالت زده الطاف خود کرد.
زمانی که وارد خانه اش شدم، دیدم که یکی از بهترین سیستم های صوتی آن زمان را برای خودش تهیه کرده و با آن موسیقی گوش می کند، سیستم پیشرفته ای برای زمان خود که به جرأت می توان گفت در آن زمان کمتر کسی در خانه اش شبیه به آن را داشت.
«سایه» در ابتدای ورودم به خانه اش، آهنگ« رسوای زمانه» را برایم گذاشت و بعد برنامه ای که از برنامه اف ام ضبط کرده بود را پخش کرد که درآن، من با چند نفر دیگر همکاری می کردم و برای آن موسیقی می نوشتم. این برنامه بسیار مورد توجه مردم بود و خیلی زیاد از آن استقبال کردند.
بعد از همه این ها، یکی از کارهایم با عنوان « اشک من هویدا شد»را برایم گذاشت که از کارهای قدیمی ترم بود و فهمیدم این لطف او به من همیشگی بوده و از پیش کارهایم را دنبال می کرده است و من بابت همه این ها از او خیلی تشکر کردم. هنگام خداحافظی به من گفت خیلی دوست دارم روی اشعارم آهنگ بگذاری و تجربه کار مشترکی داشته باشیم. من هم استقبال کردم و بنای یک اثر مشترک را با هم ریختیم.
شناخت و آشنایی قبلی ما با آثار یکدیگر، این حُسن را داشت که در کمترین زمان اتمسفر کار مشترکمان را در بیاوریم و من با توجه به همین شناخت بود که توانستم ظرف مدت یک هفته تا نهایتا 10 روز، آن آهنگ را بسازم که به یکی از تصانیف محبوب زمان خود بدل شد و از آن زمان تا به امروز در خاطره ها به یادگار مانده است:
تصنیف «سرگشته» که همه آن را با مطلع« تو ای پری کجایی» در خاطر دارند. تصنیفی که با شعر خاطره انگیز هوشنگ ابتهاج و آهنگسازی بنده در دستگاه همایون، برای اولین بار با صدای حسین قوامی(فاخته) اجرا شدو به گوش مردم رسید. افتخار همکاری با جناب امیر هوشنگ ابتهاج برای من تا همیشه ماندنی است و بسیار خوشحالم از این که حاصل این همکاری به دل مردم عزیز ایران زمین نشست و در زمره تصانیف ماندگار موسیقی ایران ثبت شد.
همایون خرم
آهنگساز و نوازنده
منبع: ماهنامه تجربه، دی 1391، ش 18، ص 46