هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 102    |    4 بهمن 1391

   


 



سفر نامه ها باید از ساده نویسی فاصله بگیرند

صفحه نخست شماره 102

اشاره: در گذشته سفرنامه ها از اهمیت بسیاری برخوردار بودند و به دلیل نبود امکانات پیشرفته امروزی، مردم یک سرزمین از شهرها و کشورهای دیگر اطلاع و آگاهی و حتی تصویری در ذهن نداشتند. این موضوع و برخی دلایل دیگر باعث می شد که سفرنامه ها با استقبال رو به رو شوند. اما امروزه با توجه به پیشرفت سریع فناوری، آگاهی از سرزمین های دیگر به سادگی امکان پذیر است. این روزها سفرنامه ها از بعدی دیگر به ماجرا نگاه می کنند، نکته ای که می توان کتاب «در پایتخت فراموشی» آن را به خوبی دید. محمد حسین جعفریان به تازگی این کتاب راـ که شرح سفرش به افغانستان است ـ راهی بازار کتاب کرده است. با او دربارۀ این کتاب گفت وگو کردیم:

گفت وگو با محمد حسین جعفریان دربارۀ کتاب«در پایتخت فراموشی»

ابتدا برای آشنایی  مخاطبان، یک معرفی کلی از کتاب ارائه دهید.
این کتاب شامل یادداشتهایی است که در سفری دو هفته ای به افغانستان نوشته شده است. در واقع سفری بود که برای شرکت در مراسم نخستین سالگرد شهادت احمد شاه مسعود رفته بودیم؛ حدود هفت یا هشت ماه پس از آن که طالبان از افغانستان رانده شدند و حامد کرزای مستقر شده بود. این شرایط باعث شد به لحاظ زمانی و مکانی، یادداشت ها در موقعیت جالب  خوبی نوشته شوند.


با توجه به این که امروزه تعداد سفرنامه هایی که در کشور ما نوشته می شوند، نسبت به کتابهای دیگر کم هستند، جای این نوع کتابها خالی و حضورشان کمرنگ است. چطور شد که شما تصمیم گرفتید این یادداشتها را به کتاب تبدیل کنید؟
سال ها پیش، داوود غفارزادگان نقل می کرد که در جایی هوشنگ گلشیری را دیده بود و ضمن صحبتی که با او داشت، ایشان گفته بودند که یادداشتهایی که در مجله مهر منتشرمی شود بسیار جالب است و نثر خوبی هم دارد.همین طور این یادداشتها، با استقبال مخاطبان روبرو شد. این موضوع باعث شد تا من به این نکته پی ببرم که بسیاری از مردم به این نوع نوشته ها توجه می کنند و برای آنها مهم است؛ برخلاف آن چیزی که  تصور من بود و من فکر میکردم سفرنامه ها با اقبال چندانی از سوی مخاطبان مواجه نخواهند شد.از طرفی من سفرنامه های جلال آل احمد و دکتر شریعتی را خوانده بودم. قرار بود این یادداشت ها منتشر شوند، اما به دلیل برخی مشکلات، این اتفاق نیفتاد تا زمانی که کتاب رضا امیر خانی،«جانستان کابلستان» منتشر شد. وقتی استقبال از این کتاب را دیدم، تحت تأثیر قرار گرفتم و امیرخانی هم به من گفت چرا یادداشتها را نگه داشتی و منتشر نمی کنی؟ این طور شد که بعداز مدت ها، کار را آماده کردم.


در گذشته سفرنامه ها به مردم یک جامعه کمک می کردند که از سرزمین های دیگر هم اطلاعاتی داشته باشند. آیا این کتاب توانسته چنین اطلاعاتی را به مخاطب بدهد؟
من سفرهای بسیاری به افغانستان داشتم و مستندهای متعددی دربارۀ آن ساختم و احساس می کنم نسبت به افغانها در جامعه ما نامهربانی شده؛ هم به مهاجرانی که در کشور ما حضور دارند و هم به فرهنگ مشترکی که بین ما و آنها وجود دارد(هر چند نمی خواهم عبارت «فرهنگ مشترک» را استفاده کنم، چون به نظرم فرهنگ ما و آنها یکی است).بسیار عجیب است که جامعه ما تا این حد خودش را با این همسایه شرقی بیگانه احساس می کند. جالب است که با وجود این که کشور افغانستان در همسایگی ایران است، مردم ما اطلاعات اندک و ناقصی از این سرزمین دارند. برای مثال، گاهی وقت ها که به این کشور سفر می کردم، بعضی ها از من پرسیدند به چه زبانی صحبت می کنم و هنگامی که می گفتم زبان فارسی، بسیار تعجب می کردند. یا به طور مثال تصور می کردند افغانستان جای مخروبه ای است که در آن جا باید زیر چادر ها خوابید. در واقع تصوری که از این کشور و همین طور فرهنگش وجود دارد، نادرست است. وقتی از سنایی، مسعود سعد سلمان و خواجه عبدالله انصاری صحبتی به میان می آید، باید بدانیم که این شخصیتها عزیزانی بودند که محل تولشان در افغانستان امروزی قرار گرفته؛ پس در واقع این یک بخش از فرهنگ بزرگی است که روزگاری وجود داشته وامروزه مرزهای سیاسی باعث شده تا آن جدا بیفتد. من تلاش کردم تا این موضوع را به مخاطب ها منتقل کنم. البته در این یادداشتها من چنین ذهنیتی نداشتم؛ چون یادداشتهایی که نوشته می شدندـ که در این کتاب به چاپ رسیده اند ـ به صورت روزانه بودند و برای روزنامه جوان فرستاده می شدند. از طرفی به دلیل این که من در افغانستان خانه داشتم و به همراه همسر و فرزندانم زندگی کرده بودم، اتفاقاتی که برای من رخ داده بود را مدام به یاد می آوردم که بعضی از آنها به کتاب راه پیدا کردند و باعث شدند بخش هایی از کتاب به نوعی تاریخ معاصر افغانستان تلقی شود؛ البته ناخواسته بود و من نقشه یا طرحی از قبل برای آن نداشتم. اما در کتابی که قرار است به زودی منتشر شود، شاید این اتفاق بیفتد و نوشته ها هدفمند باشند. چون در آن، من یک نقشه و مهندسی راه دارم و درواقع می دانم که قصد دارم از نقطه الف به نقطه ب برسم.


لحن یادداشت ها بسیار ساده و صمیمی است و به نظر می رسد مخاطب بتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. چه عاملی باعث شده تا کتاب دارای این ویژگی باشد؟
یکی از دلایلش این است که همسفر من شخصیتی خشک و مبادی آداب نبود.از طرفی هم شیوۀ نوشتن من به این صورت است؛ چون این مطالب برای روزنامه فرستاده می شد، تمام تلاشم این بود که کاری کنم تا مخاطب این صفحه را دنبال کند. موضوع دیگری که درباره لحن نوشته ها وجود دارد این است که سفری راحت و صمیمی بود و من در افغانستان بسیار راحت بودم، انگارکه در کشور خودم هستم.


در واقع یادداشت ها به همان صورت که در روزنامه منتشر شده، در کتاب هم قرار گرفته ؟ یا ویرایش و اصلاحاتی در آن انجام شده؟
بله، دقیقا به همان صورت در کتاب منتشر شده و متأسفانه ویرایش و اصلاحی صورت نگرفته. من یادداشتها را به امید مهدی نژاد دادم و او هم به دست انتشارات مورد نظر رساند. آنها چون فکر می کردند ویراستار کار را خوانده، کار را منتشر کردند. حالا که به کتاب نگاه می کنم، فکر می کنم بهتر بود بعضی از موارد حذف می شدند. به طور مثال، گاهی ذکر یک اتفاق در دو یا چند یادداشت تکرار شده. موضوع دیگر هم این است که با توجه به این که من در آن محیط بودم و شاید در چند مورد گلایه هایی داشتم، که به طور طبیعی این گلایه ها به یادداشتهای روزانه راه پیدا کرده اند و در کتاب هم وجود دارند که نباید این اتفاق می افتاد. آن زمان کتاب حسین بهداشتی ـ که از دوستان من است ـ تازه منتشر شده بود و من در آن یادداشتها انتقاداتی را به کتابش داشتم، که با توجه به گذشت 10 سال از آن زمان، لزومی نداشت این مسأله در کتاب قرار بگیرد. البته امید مهدی نژاد نگران بود که این یادداشتها روی دست من بماند و به کتاب تبدیل نشود. سعی کردیم در چاپ های بعدی کتاب، اغلاطی که وجود دارد را اصلاح و مواردی که به آنها اشاره کردم را رعایت کنیم. البته چیزی به آن اضافه نمی شود، مگر این که فرصت کنم و تعدادی عکس هم درکتاب قرار دهم.


وجود فناوری های نوین بر شکل و ساختار سفرنامه ها هم تأثیر گذاشته است یا خیر؟
سفرنامه ها در گذشته و امروز، دو کارکرد متفاوت دارند. در گذشته، مردم یک جامعه از شهرها و کشورهای دیگر با خبر نبودند، رسانه ها نسبت به امروزه بسیار ضعیف بودند، دنیای مجازی نبود و در کل اطلاعات جامع و کاملی از سرزمین دیگری نداشتند. حتی مردم کمتر سفر می کردند. در نتیجه، سفرنامه ها در گذشته بسیار خواندنی تر بودند و سفرنامه ها مخاطب بسیاری داشتند. برای مثال، من سفرنامه ای خواندم که دردهه 40 منتشر شده بود.کتاب درباره دو برادر ایرانی بود که با موتور سیکلت به بسیاری از نقاط کره زمین سفر می کنند؛ به پاکستان و هند و سریلانکا و خاوردور و آمریکا و قطب شمال رفته بودند. وقتی این کتاب را به دست گرفتم،آنقدر جذاب بود که نتوانستم آن را زمین بگذارم. در دهه 40 که مردم تلویزیون سیاه و سفید داشتند و فقط یک شبکه بود، این کتاب می توانست برای آنها بسیار جذاب باشد . اما امروزه با توجه به پیشرفت تکنولوژی، شما با یک کلیک شهرهای دیگری را می توانید ببینید و اطلاعاتی که می خواهید را به دست بیاورید. این مسأله باعث شده نگاه مخاطب به سفرنامه ها تغییر کند. موضوعاتی باید گفته شودکه بسادگی در دسترس نیستند؛ اشاره به روابط انسانی، نوع نگاه انسان های کشورها و نژادهای مختلف به زندگی، جهان بینی آنها، تصوری که از غم، از مرگ و از شادی دارند، احساساتشان نسبت به سرزمینی که نویسنده از آن آمده. فکر می کنم سفرنامه ها باید یک مقدار از ساده نویسی فاصله بگیرند. در گذشته اگر شما به جایی سفر و محله ها و خیابانها را توصیف می کردید، کفایت می کرد و برای مخاطب جذاب و آن مناطق برای خواننده کتاب، بکر بود. ولی امروزه تمامی آن تصویر ها در تلویزیون و سایت های مختلف قابل مشاهده است. نمونه خوب امروزی سفرنامه، رمان«درود بر کاتالونیا» نوشته جورج اورول است که در واقع به نوعی تاریخ مستند آن  دوره ای است که روایت می شود. شما با خواندن آن کتاب می توانید گروهها را بشناسید، بدانید چه کسانی در جنگ حضور داشتند، کدام جبهه قوی تر بود و چه افرادی نقش مهمی داشتند.


شما برای جذاب شدن این یادداشتها چه کاری انجام دادید؟
با توجه به انتشار این یادداشتها در روزنامه،سعی می کردم مخاطب را منتظر بخش بعدی بگذارم. همین طور تلاش کردم بعضی از شگردهایی را که به نظرم می توانست شیرینی لفظ را افزایش دهد، به کار ببرم.همین طور شوخی هایی را مطرح کردم؛ چون من به طنز گرایش دارم و دوست دارم طنز بنویسم.


درباره کتاب بعدی شما که قرار است به زودی منتشر شود هم توضیح مختصری بدهید.
سالها پیش زمانی که مجله مهر منتشر می شد، صفحه ای به نام«چکر در ولایت جنرالها» را در آن نشریه می نوشتم که در واقع شرح خاطرات سفرهای مختلف من به افغانستان بود. در آن زمان، این صفحه مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و این موضوع باعث شد که فکر جمع آوری این یادداشتها و انتشار آنها در یک کتاب به ذهنم برسد که البته این اتفاق در آن زمان نیفتاد و نشریه هم تعطیل شد. بعد از گذشت چندین سال، امید مهدی نژاد برای من پیغامی فرستاد و گفت که خودش آن نوشته ها را دوست دارد و حاضر است به من کمک کند تا آنها را در قالب کتاب منتشر کنیم و بعد از این صحبت، به دنبال نوشته ها رفت و تمامی آنها را جمع آوری کرد. هر چند آن کتاب زودتر از این یادداشتها نوشته شده، ولی هنوز به چاپ نرسیده، که البته امیدوارم برای نمایشگاه کتاب سال آینده آماده شود. کتاب بعدی در واقع خاطره های من از سفرهای مختلفی است که داشتم. سعی کردم جذاب ترین بخش های سفرهای مختلف را انتخاب کنم. به دلیل آن که گلچینی از خاطره های من است، فکر می کنم با استقبال خوبی روبه رو شود.

گفت و گو :فرید دانش

منبع: کتاب هفته، ش 368، شنبه 30 دی 1391، ص 15


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.