در شماره پیش بخش نخست را خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید:
ـ در مجلس عضو چه كميسيوني بوديد و چه قوانين مهمي در آن كميسيون، طرح شده و مورد تصويب قرار گرفت؟
ـ در دو كميسيون دادگستري و وزارت كشور، جزو هيئت رئيسه بودم؛ در كميسيون دادگستري، نايب رئيس و در كميسيون كشور هم مخبر كميسيون. در اين دوره، قوانين بسيار مهمي تصويب شده كه در واقع به دليل اينكه شامل مسائل زيربنائي دادگستري در ارتباط با دعاوي مطروحه و روزانة مردم است و موضوعات اساسي راجع به دادگستري را در بردارد، قابل توجه و درخور تأمل به نظر میرسد؛ از جملة اين قوانينِ سازنده و اساسي ميتوانيم چند مورد زير را با توجه به تناسب بحث، به عنوان نمونه بياوريم:
1ـ قانون صدور چك، مصوّب تيرماه 1355 كه دعاوي راجع به آن بيشترين دعاوي روز كشور را در بر دارد و بديهي است تعيين اينكه مسئوليت حقوقي و كيفري صادركنندگان چك بلامحل چيست و همچنين مسئوليت حقوقي و كيفري ظهرنويسان چك و صادركنندگان چك به نمايندگي از سوي اشخاص حقيقي و حقوقي، چگونه است، حائز كمال اهميت بوده و قانون مذكور به نحو جامع و كاملي به اين نياز اساسي مردم و قضات محاكم پاسخ داده است.
2ـ قانون ثبت احوال، مصوّب تيرماه 1355 ؛ اهميت اين قانون بر كسي پوشيده نيست و اين هم يكي از قوانين اساسي مورد نياز مردم و قضات محاكم است؛ زيرا در خصوص مسائل مهم راجع به احوال شخصيّه يعني ولادت، ازدواج، طلاق و مرگ كه از مهمترين حوادث و وقايع زندگي هر انساني است، تعيين تكليف نموده و مقررات لازم به منظور تنظيم روابط مردم در وقايع چهارگانة ياد شده، شامل است. اين قانون اكنون نيز بر روابط مردم حاكم بوده و لازمالاجراء ميباشد.
3ـ قانون اصلاح پارهاي از قوانين دادگستري مصوّب 25 خرداد 1356 ؛ اين قانون در جهت پيشبرد دادگستري به منظور تعالي سطح دادرسي در كشور و صدور آراء منطبق با حق و عدالت و در يك عبارت خلاصه، «تأسيس دانشكدة علوم قضائي و خدمات اداري دادگستري» بوده است كه علاوه بر اين حركت علمي در داخل دادگستري، مقرّر شد همه ساله 20 نفر از قضات و كاركنان اداري را براي طي دورههاي مطالعاتي به خارج از كشور اعزام كنند و حداقل سه نفر از فارغالتحصيلان ممتاز رشتة حقوق را هم كه تعهد خدمت در دادگستري بسپارند، براي طي دورههاي بالاتر علمي همانند قضات و كاركنان دادگستري به خارج از كشور بفرستند. در مورد اخير بديهي است كه منظور فقط فارغالتحصيلان ممتاز دانشكدة علوم قضائي نبوده بلكه اين امكان براي تمام فارغالتحصيلان رشتة حقوق اعم از دانشكده علوم قضائي دادگستري و ساير دانشكدههاي حقوق كشور فراهم بوده است.
از جهات مثبت ديگر اين قانون، پيشبيني مقرراتي در باب اسقاط حق پژوهشخواهي و فرجامخواهي توسط محكومعليه آراء كيفري و حقوقي بوده است كه در اين صورت، موجب نصف شدن خسارت دادرسي و تخفيف □(1/4) مجازات ميشده و اين تمهيد عاقلانه و منطقي، سبب تسريع معقول دادرسي و كاستن از حجم كار محاكم اعم از حقوقي و كيفري در سطح استان و ديوانعالي كشور ميشد تا فرصت بيشتري براي نظارت بر كل محاكم كشور ایجاد شده و صدور آراء، وحدت رويه قضائي پيدا كند و بالأخره امر بسيار مفيد ديگری كه دادرسي در ايران را همسطح جوامع پيشرفتة حقوقي در جهان ميكرد «الزامي شدن دخالت وكيل در تمام دعاوي حقوقي» بوده كه نتيجة آن ایجاد تساوي در فرصت بين اصحاب دعوي اعم از فقير و غني در دادرسي بود؛ چراكه براي افراد بيبضاعت نيز امكان انتخاب وكيل فراهم شد و كانونهاي وكلا موظف شدند كه وكيل مجاني در اختيار اين دادخواهان تهيدست قرار دهند.
ـ كمي در خصوص فعاليتهاي پژوهشي و دانشگاهيتان بگوييد؟
ـ بنده در جوار كارهاي اداري، از كار تحقيق و تدريس نيز غافل نبودم. سال 1348 در مدرسه عالي بازرگاني تهران تدريس درس كليات علم حقوق را به عنوان استاد مدعو به عهده داشتم و از سال 1350 تا 1354 نيز در مركز آموزش مديريت دولتي كه مردي دانشمند و موقّر، همشهري فرهيختهام شادروان دكتر سهراب فيروزيان رياست آن را به عهده داشت، تدريس ميكردم. در همين زمان در مدرسة عالي قضائي و اداري قم هم تدريس ميكردم و بيمناسبت نيست متذكر شوم كه در سال 1342 كتاب آداب نويسندگي را نوشتم كه در همان سال توسط انتشارات كوروش كبير به چاپ رسيد و سپس دستور زبان فارسي و فرهنگ لغات متشابهه و مشتقه را نوشتم كه انتشارات آسيا آن را به چاپ رسانيد. روية شوراي عالي ثبت نيز كه حاصل يك سال كار و تحقيق من در سازمان ثبت اسناد و املاك كشور بود، توسط انتشارات كوروش كبير چاپ شد. در سال 1346 كتاب مطالعه تطبيقي طلاق را نوشتم و در آن به بررسي اين معضل بزرگ اجتماعي در اديان مهم و در نظامهاي حقوقي كشورهاي فرانسه، انگلستان، آمريكا، شوروي و ايران پرداختم؛ اين كتاب هم توسط انتشارات آسيا به چاپ رسيده است.
ـ پس از انقلاب اسلامي به چه فعاليتهايي مشغول بوديد؟
ـ بعد از انقلاب، افرادي كه سابقة نمايندگي مجلس داشتند به حكم قانون، از خدمت، منفصل و پاكسازي شدند. در نتيجه بنده در سال 1358 با اخذ پروانة وكالت از كانون وكلاي دادگستري مركز، به كسوت وكالت در آمدم و خاطراتي بسيار جالب و بهيادماندني از دفاع از حق، طي اين سالها، چه در امور كيفري و چه در امور حقوقي، دارم كه حاصل آن دوستان بسياري است كه روزي موكّلين من بودهاند.
تدريس دانشگاهي و تحقيق و تأليف كتب را همچنان ادامه دادهام و از سال 1370 تاكنون در دانشكدة حقوق و علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركز بهعنوان استاد مدعو در دورة كارشناسي ارشد، استاد راهنماي پايان نامههاي دانشجويان كارشناسي ارشد هستم و گاهي هم تدريس دروسِ مقدمة علم حقوق و آئين دادرسي مدني را بهعهده دارم كه حاصل آن نيز تأليف كتاب مقدمة علم حقوق است كه چاپهاي اول تا سوم آن را انتشارات گنجدانش انجام داده و چاپهاي چهارم تا يازدهم را انتشارات ميزان به انجام رسانده است. دورة سه جلدي آئين دادرسي مدني اثر ديگري از بنده است كه بدواً انتشارات ميزان و دادگستر مشتركاً آن را چاپ كردهاند و در كمتر از يك سال 9000 جلد از اين كتاب به فروش رفته و اكنون چاپ چهارم آن در اختيار علاقمندان است. كتاب مقدمة علم حقوق در دانشكدههاي حقوق و علوم سياسي بهعنوان درس اختصاصي تدريس ميشود و در دانشكدههاي ديگر نيز بهعنوان دروس جنبي مورد استفاده است و دورة سه جلدي آئين دادرسي مدني نيز در تمامي دانشكدههاي حقوق كشور بهعنوان كتاب درسي و يا كتاب مرجع مورد استفاده دانشجويان قرار دارد. از آثار ديگر من مبحثي از حقوق جزائي بينالمللي و همچنين بايستههاي آئين دادرسي مدني است كه ناشران آن ميزان و دادگستر ميباشند. البته چاپهاي بعدي بايستههاي آئين دادرسي مدني را انتشارات ميزان انجام داده كه فعلاً چاپ ششم آن به بازار آمده است. از سال 1377 تاكنون نيز در دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شمال به تدريس اشتغال دارم و عضو هيئت علمي اين دانشگاه هستم.
ـ آقاي دكتر با اينكه رشتة حقوق تقريباً رشتة خشكي است چه شد كه به شعر و شاعري علاقهمند شديد؟
ـ در آغاز گفتهام كه از كودكي به شعر و ادبيات، علاقهاي وافر داشتهام و نخستين شعرم را در كلاس چهارم ابتدايي گفتهام. شكوفايي اين استعداد خداداد در من با ورودم به كلاس چهارم ادبي آغازگشت و اگرچه به علّت تحصيل در رشتة حقوق و بهتبع آن اشتغال به كارهاي مرتبط با آن، ادبيات در مراتب بعدي زندگي من جاي گرفت ولي هميشه به آن پرداختهام و دفترچة اشعار من گوياي آن است كه از نوجواني تا اين لحظه شعر گفتهام و از اين آرامبخشِ طبيعي زندگي، غافل نشدهام. هم بههنگام، اشعار شعراي متقدم و متأخر را با عشق و دقت خواندهام و هم بهموقع، براي خودم و براي تسلاي دلم شعر سرودهام. بيترديد، شاعر فرزند زمان خويش است و بر حسب مورد به دنبال تأثري كه برايش روي ميدهد، حاصل آن، شعري است كه ميسرايد و اين يعني دستيابي به يك وسيلة آرامش كه سرشار است از طبيعت، از زندگي و از حياتي كه دور و بر شاعر است.
در دي ماه سال 1338 كه دانشجوي سال اوّل دانشكده حقوق بودم، اين شعر را سرودم:
زندگاني تلخ و دردافزا بود
هركسي از زندگي نالان بود
در جواني، نوجوانان از چه رو
اين زمان گاه نشاط و خنده است
گاه عاشقگشتن است و روز نوش
روزگار عشق و مي نوشيدن است
پس جوانان از چه خامش گشتهاند؟
اين زمان هر كس كه شد آزاده مرد،
اف بر اين دنيا كه محنتزا بود
حاليا خورشيد اندر تيرگياست
رادمردان كنج غم بنشستهاند
شيرها لببسته در خاموشياند
حال من در اين سراي غمفزا
ميروم در قلب درياهاي دور
همچو فردوسي به نامم زندهام
شور شعرم نيز خامش كي شود
گاه با ما هست و گه بر ما بود
دل پر از خون، ديده هم چونان بود
از غم دوران همي در گفتگو؟
موسمي زيبا و بس فرخنده است
جملة مهتابرويان در خروش
روز نيرومندي و كوشيدن است
گوئيا با غم همآغُش گشتهاند؟
همدم وي گشته رنج و سوز و درد!
داستاني از شكست ما بود
مرد با نامرد اين دوران يكياست
رشتة امّيدشان بگسستهاند
روبهان، سرمستِ صهبانوشياند
ميكند خود را ز قيد غم رها
تا چو غواصان صدف جويم وفور
بعد مرگ خويش هم تابندهام
كشمش خمخانه مانده، ميشود
27 دي ماه 1338
تهران ـ سال اوّل دانشكدة حقوق
و براي اينكه از سالهاي اخير زندگيام نيز نمونهاي آورده باشم، بيمناسبت نميدانم كه شعر كوچ بيهنگام را كه در اندوه ايرانيان ترك وطن كرده، سرودهام، نقل نمايم و شعر «وطن» را كه راز ماندگاري من در وطن است را بازگو كنم:
كوچ بي هنگام
تنها، قلب دام و دد، ميتواند بدون احساس
تأثر، از سرزمين مادري جدا شود.
«رومن رولان»
از كتاب ژان كريستف
الا اي رفتهها كوچيده از مادر
كه اندر دامن نامادري، پنهان
زچشم مادر تبدار
شراب ناب مي نوشيد!
من اينجا در كنار بستر اين مادر تبدار ميمانم؛
به زير گوشهايش،
شعر و آهنگي ز مهر و عشق ميخوانم.
كه مادر، مادر است اي خيره سر!
در چشم يك كودك،
مگر فرقي ميان مادر ناخوش و يا خوش هست؟
تو آيا كمتري از طفل؟
به چشم هرزة تو
سفرة بينان مادر را بهائي نيست؟
تن تبدار مادر ماية رنج است؟
و خانه، چون كه غرق در گل و نور و چراغان نيست،
مأوا نيست؟
به عذر اينكه نان در سفره اندك هست و
مادر سخت بيمار است،
ترك خانمان كرديد؟
به عنوان يكي فرزند،
از صدها هزاران زادة ايران؛
كه نان خشك را در سفرة مادر
و اندر دامن مادر،
اگر چه سخت بيمار است و تبدار است،
به رنگارنگي آن سفرة گسترده در غربت،
هزاران مرتبت، ترجيح دادم من.
پيام من براي تكتك كوچيدهها اين است:
دلم از بهر تو نه، بهر اين مادر هميسوزد؛
كه گرچه روي زخم تازة او را نمك پاشيدهايد اكنون،
كه گرچه قلب اين مادر
از اين بيمهري و بياعتنائيها،
هزاران بار بشكستيد،
كه گرچه جان او را سخت آزرديد،
اگرچه جملگي، بدعهد و پيمانيد،
ولي در چشم اين مادر،
شما، فرزندِ ايرانيد!
پنج شنبه 4 خرداد 1374
تهران
لازم به ذكر است كه گزيدة اشعار من، تحت عنوان «من، تا وصلت خورشيد، ميدانم نميميرم» هم اكنون مراحل چاپ را طي ميكند.
ـ در پايان اگر صحبت خاصي داريد، بفرماييد؟
ـ و اما سخني با جوانان كه ادامهدهندگان حيات قوم سرفراز ايراني هستند:
هر انساني بايد در زندگي خويش «هدفي» داشته باشد تا حركتهاي منظم خود را به سوي آن هدف ترتيب دهد. براي رسيدن به هدف، بيترديد رنج بسيار بايد كشيد. فراموش نكنيم كه «نابرده رنج گنج ميسّر نميشود». پس، انسان هدفمند، بايد «سختكوش» نيز باشد و بيترديد، سختكوشي، مكمّل «هدفمندي» است.
نازپروردِ تنعم، نبرد راه به دوست
عاشقي، شيوة رندان بلاكش باشد
و اما آنچه هدفمندي و سختكوشي را ارزنده و با افتخار ميسازد، «مفيد بودن براي مردم» است. بدين بيان كه آرمان انسان هدفمند و سختكوش بايد رسيدن به جايگاه و منزلتي رفيع باشد، چراكه ارزش هر انساني، به اندازهاي است كه براي جامعهاش مفيد فايدهاي است و لاغير. به فرزندانمان بياموزيم كه هر كسي فرصتهاي محدودي دارد؛ عمر آدمي نيز، چه كوتاه و چه دراز، روزي به سر ميرسد و خوشا به حال كساني كه از اين فرصتهاي محدود طلايي، آنچنان بهره گرفته و بهره رسانده باشند كه با سفر به گذشتة عمر، به جاي احساس غبن و خسران، احساس شادي و رضایتمندي به او دست دهد؛ همچنانكه رودكي شاعر آزادة ايران گفته است:
زندگاني چه كوته و چه دراز؛ نيكبخت آنكه او بخورد و بداد
نه به آخر بمرد بايد باز؟
شوربخت آنكه او نه خورد و نه داد
بديهي است كه در اينجا منظور شاعر، تنها خوردن و خوراندن نيست بلكه شامل همة دستاوردهاي عمر آدمي است. بنابراين آن كه دانشي اندوخته، بايد سهم ديگران را ادا كند و آموختههاي خود را به نسل بعدي منتقل سازد. آنكه هنرمند است، بايد حاصل عمرش را به جوانان مشتاق و جوياي نام، ارزاني دارد و آنكه به معنويتي رسيد، ميتواند راهنماي بشريت گردد و بايد آن را بيدريغ در اختيار همنوعانش قرار دهد.
فردريك نيچه در كتاب چنين گفت زرتشت، عبارت زيبايي از قول زرتشت، پيامبر قوم ايراني دارد كه بسيار آموزنده و مناسب مقال است:
«... هان از تنهايي خويش به تنگ آمدم و چون زنبوري كه انگبين بسيار كرده باشد، به دستهايي نياز دارم كه به سويم دراز شوند...»
آري، فرزندان ايران بايد آرمانخواهي، آزادگي و بالندگي را از پدران خويش بياموزند. چنين كنيم تا نسلهاي بعدي، ادامهدهندگان راه سرفرازاني چون كوروش كبير و سعدي بزرگوار باشند كه اوّلي، نخستين منادي حقوق بشر و دومي در 700 سال پيش، مبشّر انسان به سوي دروازههاي شهر دوستي و انسانيت بود؛ سرايندة اين شعر معروف:
بنيآدم اعضاي يك پيكرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
تو كز محنت ديگران بيغمي
كه در آفرينش ز يك گوهرند
دگر عضوها را نماند قرار
نشايد كه نامت نهند آدمي
هم فرمان كورش كبير و هم شعر نغز سعدي بزرگ، هر دو در تالار سازمان ملل متحد كه رسالت دفاع از حقوق بشر را در جهان به عهده دارد، نقش بسته است و اين هر دو البته موجب سربلندي و سرافرازي قوم ايراني است؛ ما هم بايد چنين كنيم تا آيندگان نيز از ما چيزي براي بالندگي و سرافرازي داشته باشند و آن را بهعنوان «الگوي زندگي» آويزة گوش سازند و فراراه حيات خويش قرار دهند.
ـ استاد گرامي، در پايان از اينكه وقت باارزش خود را در اختيار بنده قرار داديد، بينهايت از شما سپاسگزارم.
منوچهر نظری
کارشناس ارشد تاریخ
منبع: فصلنامه اسناد بهارستان، سال اول، شماره دوم، تابستان 1390، بخش تاریخ شفاهی، ص 369