28 مصاحبه پرده از گذشته شهر برمی دارند
کلی فيلم گذاشته بودند که مردم خوش بگذرانند. بعد، در آن طرف خيابان اصلي Main Street روبرویی جایی که از آن بوي خوش گل ذرت به مشام ميخورد و نور نئون قرمز رنگ سينما فاکسFox Theater، لبنياتي پپ Pep Creamery قرار داشت که پاتوق نوجوانان بود.
دوروتي والاس Dorothy Wallace به خاطر دارد: «آن زمان شما ميتوانستيد با يک سکه 25 سنتي يک ساندويچ پنير سرخ شده و يک شيرشکلاتي براي خودتان بخريد.»
در آن زمان چشم دوختن محبت آميز به یکديگر آزاد بود.
لبنياتي پپ يکي از صحنههاي ساليناس Salinasاست که والاس از زادگاه خود در فاصله بين جنگهاي جهاني اول و دوم به خاطر دارد. روز پنج شنبه، ساعت 12و 30 دقيقه، مرکز ملي اشتاينبک National Steinbeck Center کليپ هايي از خاطرات ضبط شده والاس و ديگر ساکنين قديمي اين شهر را در ساختمان خود ارائه کرد. در اين کليپها آنها در مورد ساليناس در سالهاي رشد خود صحبت ميکنند. ساکنين کاليفورنيا براي شنيدن رايگان اين کليپها ميتوانند با مرکز اشتاينبک به شماره تلفن 7754728 تماس بگيرند.
***
هدف اين 28 مصاحبه، حفظ خاطرات کشاورزي ساليناس، محله قديمي Oldtown و محله چينيها Chinatown است. این مصاحبه ها توسط دانشجويان دانشگاه ایالتی کاليفرنيا California State University در کلاس آموزش خدمات تاريخ شفاهي و خاطرات اجتماعی خلیج مونتري Monterey Bay’s Oral History and Community Memory زیر نظر پروفسور رينا بنماير Prof. Rina Benmayor انجام شد. يکي ديگر از نقاط مورد توجه اين طرح، لاتينتبارهای ساکن ساليناس هستند که قبل از جنگ جهاني دوم در نجا ساکن شده اند و يا تحت برنامه براسرو Bracero در دهه 40 و 50 وارد آنجا شده اند.
اين کليپهاي مصاحبه بخشي از يک طرح تاريخ شفاهي بسيار بزرگ تر هستند که توجه آن بر گروه هاي نژادي متعددی است که تاريخ اين شهر را شکل داده اند.
ايده اوليه اين که اين طرح بايستي شامل خاطراتي مربوط به سالهاي بين جنگهاي جهاني اول و دوم شود را روث اندرسون Ruth Andresen، يک از فعالان داوطلب مرکز اشتاينبک، پيشنهاد داد. اندرسون و اليزابت ولدن اسميت Elizabeth Weldon-Smith مسببان اصلي شروع اين حرکت هستند، از جمله مصاحبه با والاس.
زمان مصاحبهها معمولا يک ساعت و نيم است.
زماني مسرتبخش، برای بسياري
این طور که والاس ميگويد، قبل از اينکه جنگ جهاني دوم پايههاي انسانيت را به لرزه درآورد، ، ساليناس محلي براي خوشبختي شیرین به نظر می آمد.
والاس فارغ التحصیل 1939 دبيرستان ساليناس ميگويد: «در شهر همه يکديگر را ميشناختند و هر کسي ميدانست که نام هر خيابان چيست و همه شماره تلفنهاي سه رقمي را از حفظ داشتند. بسياري از ساکنين در عمر خود حتي يک بار هم سان فرانسيسکو را نديده بودند. ما خوشحال بوديم که اينجا بوديم. شهر کوچکي بود ولي فکر ميکرديم که در آن همه چيز داريم.»
والاس و دوستانش با ماشين به مونتري ميرفتند تا در هتل دل مونتو Del Monte Hotel با هم شام بخورند و در استخر آنجا شنا کنند.
او ميگويد: «اين زندگي خيلي آرام و آسوده بود ولي حقيقت نداشت.»
پدر والاس، سي. اي. مک آدامز C.A. McAdams، مالک بنگاه معاملات خودرو مک آدامز بيوک McAdams Buick در خيابان ابوت Abbott بود.
«همه خانهها يک گاراژ داشتند، چون اگر کسی ميتوانست ماشين بخرد، فقط یک ماشین می خرید. شما می توانستی سوييچ ماشينت را روی ماشینت بگذاری، چون کسي چيزي نميدزديد.»
در کنار خانواده اشتاينبک
براي مدتي خانواده والاس در کنار خانه اي زندگي ميکردند که والدين جان اشتاينبک در آن زندگي ميکردند. اگر چه خود جان بعداً به دانشگاه استنفورد رفت. پنجره اتاق خواب والاس رو به باغچه پرگل خانه اشتاينبک باز ميشد.
يکي ديگر از خاطرات والاس به وضعيت تجاري شهر برمي گردد. والاس می گوید در روزگاری که داشت بزرگ می شد، هيچ مرکز خريد بزرگي در شهر نبود که از اين طرف افق ديد به آن طرف آن ادامه داشته باشد. هيچ فروشگاه بزرگي هم در شهر نبود. اگر خريد جدي اي در کار بود، همه چيز در محله قديمي پيدا مي شد که همه آنرا دنياي تجارت ميدانستند.
او ميگويد: «همه به محله قديميOldtown ميرفتند تا هر چيزي را که نياز داشتند بخرند، از انواع کلاه گرفته تا گوشت و دستکش و خواربار.»
به علاوه کسبه شهر خيلي از مايحتاج مانند لباسهاي اتو شده و بطريهاي شير را به در خانهها حمل ميکردند.
به گفته والاس مردم شهر به طور کلي يک پارچه بودند، يکي از دلايلش ميتوانست وجود باشگاههاي مختلف خدماتي و اجتماعي باشد. هر کسي به يک باشگاه مانند باشگاه زنان و يا باشگاه دختران کاتوليک و يا باشگاه الکس Elks تعلق داشت و در اتاقي بزرگ بر بالاي سينما فاکس جمع ميشدند و عبور مردم را تماشا ميکردند. عضويت در گروه هاي مختلف بخشي از هويت فرد به شما ميآمد. این کمک ميکرد تا جامعه بيشتر با هم متحد باشند.
والاس بعد از دبيرستان وارد دانشگاه استنفورد شد تا در رشته انگليسي فارغ التحصيل شود. او مربي رقص مدرن، تنيس و کلاسهاي مختلف ديگري در دبيرستان ساليناس شد و ميتوانست سالانه 1،700 دلار درآمد داشته باشد. براي اينکه بتواند پول بيشتر ذخيره کند با والدينش زندگي ميکرد. او در سال 1944 ازدواج کرد.
زخم جنگ
اگر چيزي هم از تفکر محلي در مناطق امن شهر باقي مانده بود، با شروع جنگ جهاني دوم از بين رفت. تلفات سربازان آمريکايي و مخصوصاً خبرهاي مربوط به رژه مرگ بتان Bataan Death March* همگي به شهر و در نهايت کل کشور ضربه روحي شديدي وارد کرد.
والاس به 114 مردي اهل ساليناس اشاره ميکند که با گروهان C گردان 194ام زرهی اعزام شده بودند. اين گروهان براي خدمت در شبه جزيره باتان Bataan در زمان هجوم ژاپن به فيليپين در 8 دسامبر 1941 اعزام شده بودند. تنها 46 نفر از آنها به خانه برگشتند. نامزد والاس هم در ميان کشته شدگان بود.
والاس ميگويد: «از دست دادن پسرانمان که به آن سوی آب ها رفته بودند، هولناک بود. جنگ جهاني دوم مثل يک همزن همه چيز را به هم ريخت. جنگ فکرها را باز کرد. افراد جديد با ايدههاي جديد و تکنولوژيهاي جديد که قبلاً نداشتيم وارد شهر شدند. جنگ جهاني دوم همه چيز را تغيير داد.»
*رژه مرگ باتان در 1942، در پی انتقال اجباری نزدیک به 60.000 اسیرفیلیپینی و 15.000 اسیرآمریکای با پای پیاده توسط ارتش امپراتوری ژاپن در فیلیپین در یک مسیر 128 کیلومتری و پس از نبرد باتان در جریان جنگ جهانی دوم رخ داد. در جریان این جابجایی بین 2500 تا 10000 فیلیپینی و 100 تا 650 نفر آمریکایی جان باختند. این واقعه از جنایات جنگی ژاپن به شمار رفته است.
ترجمه: عباس حاجی هاشمی
منبع: thecalifornian