هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 97    |    22 آذر 1391

   


 

تاريخ شفاهی، پژوهش و فناوری


درگذشت احسان نراقی پژوهشگر و تنها ایرانی معاون یونسکو


نراقی در کلام سیدقاسم یاحسینی


اعلام فراخوان چهارمین نشست تخصصی تاریخ مجلس


ويوالوگ برای تامین سرپناه برای زنان، کتاب منتشر مي کند


گفت‌و‌گو با رئیس زندان قصر در دهه ۴۰


مسئولان امنیتی و قضائی وقت درباره پرونده‌های اوایل انقلاب شفاف سازی كنند


گفت‌وگو با نویسندۀ کتاب «دیوارنوشته‌های زندان قصر»: بند زنان تخریب شد


زندان، امنیت و ناامنی


کتاب خاطرات «آن 23 نفر» از كاخ صدام مي‌گويد


تدوین خاطرات خلبان «عبدالحميد نجفي» به پایان می‌رسد


 



نراقی در کلام سیدقاسم یاحسینی

صفحه نخست شماره 97

گفتگو با سیدقاسم یاحسینی دربارۀ مصاحبه‏ای با دکتر نراقی که هرگز منتشر نشد.

در چه فضا و وضعیتی مصاحبه انجام شد؟
در اوایل دهه هشتاد شمسی به پیشنهاد یکی از دوستان ناشر و در محل همان انتشاراتی، من با شادروان دکتر احسان نراقی آشنا شدم  آن ناشر یکی از کتاب‏های من درباره شریعتی را چاپ کرده بود و پیشنهاد این کار را به من داد.

باچه هدفی؟ چرا سراغ ایشان رفتید؟
هدف این بود که کتابی در باب نظرات احسان نراقی در باره دکتر علی شریعتی نوشته شود که در قالب تاریخ شفاهی باشد. قرار بود دکتر نراقی چگونگی آشنایی خود و نظراتشان را درباره دکتر شریعتی برای من روایت کنند این سرآغاز آشنایی من با شادروان دکتر نراقی بود.

هدفتان از این مصاحبه چه بود؟
هدفم این بود که نظرات آقای نراقی را درباره دکتر شریعتی بدانم، چون از دو طرف صحبت‏هایی شده بود؛ از جمله دکترنراقی در مصاحبه‏ای که با آقای ابراهیم نبوی انجام داده بود، در کتاب «خشت خام» که گفت و گوی بلند نبوی با نراقی درباره زندگی و افکارش اشت، در آن کتاب، دکتر نراقی طعنه‏هایی به دکتر شریعتی زده بود. از جمله در یک جا در باب تاثیر مارکسیسم بر شریعتی گفته بود که افکار و اندیشه‏های دکترشریعتی در واقع همان «مارکسیسم است با سُس شیعه»! .... من قصد داشتم در یک مصاحبه پر چالش با نراقی وارد صحبت در این زمینه‏ها بشوم.

قرار بود نتیجه مصاحبه درکجا و به چه شکلی ارایه و منتشر شود؟
قرار بود در قالب یک کتاب و به شکل یک مونوگرافی (تک نگاری و یک کتاب مشخص درباره یک موضوع) تدوین و منتشر شود که ماناتر باشد.

درباره چه موضوعاتی گفتگو کردید؟
درباره موضوعات مختلفی با دکتر نراقی صحبت کردم از جمله در باره نخستین دیدار دکتر نراقی با دکتر شریعتی که در مشهد صورت گرفته بود و واکنش دکتر شریعتی نسبت به نراقی. چنان که دکترنراقی می‏گفت، دکتر شریعتی پس از این دیدار، به دانشجویانش گفته بود: «پشت این آقا از جای دیگری گرم است.» و منظورش از «جای دیگر» خارج از ایران بوده است. همچنین شریعتی در یک جا ادعا کرده بود که: «در زندان که بودم نراقی آمد و مرا تشویق کرد که مصاحبه تلویزیونی کنم تا آزاد شوم.»(نقل به مضمون) که دکتر نراقی به شدت چنین دیداری در زندان را تکذیب کرد و حتی ادعا کرد:

«در فاصله سال‏هایی که شریعتی در زندان بود، من خارج از ایران و در یونسکو بودم. شریعتی دروغ می گوید. من به هیچ وجه چنین دیداری با او در زندان نداشتم.»(نقل به مضمون)

بحث من با دکتر نراقی سر این دیدار، در همان جلسه اول به یک بحث چالشی تمام عیار تبدیل شد. دکتر نراقی به شدت این دیدار را رد می‏کرد. همچنین درباره آخرین دیدار دکتر شریعتی و احسان نراقی قبل از ماجرای مهاجرت دکتر شریعتی در سال 1356 از ایران به خارج از کشور صحبت کردیم. دکتر نراقی گفت:

«شنیدم شریعتی به خارج می‏خواهد برود. این که می‏گویند «مخفیانه رفت» هم دروغ محض است. در آن جلسه حدود ده نفر از دوستان و آشنایان شریعتی حضور داشتند و همه هم از قصد به خارج رفتنش آگاه بودند. در آن جلسه شریعتی از من در باره اوضاع اقتصادی و سیاسی فرانسه چند سؤال پرسید، که من همه را جواب دادم. شنیدم بعدها به خانواده و دوستانش گفته بود که «چون نراقی در آن جلسه بوده، من باید هرچه زودتر از ایران بروم. در خطر هستم.» از این همه دروغ و نفاق تعجب کردم.»(نقل به مضمون)

اولین جلسه ما حدود چهار ساعت طول کشید که من سه نوار کاست یک ساعته ضبط کردم. بیشتر حرف ها هم خاطرات دکتر نراقی در باب چند دیداری داشت که با دکترشریعتی انجام گرفته بود. از او پرسیدم: «شخصیت شریعتی را در این ملاقات چطور یافتی؟» دکتر نراقی پاسخ داد:

«در برخوردها آدم خوب و صمیمی به نظر می‏رسید و حتی شوخی می‏کرد. البته سواد جامعه‏شناسی چندانی نداشت، اما بسیار خوش‏حرف و خوش‏کلام بود. خیلی خوب می-توانست دانشجویان و جوانان را به خودش جلب کند.»(نقل به مضمون)

نکته جالبی که در همان جلسه اول اتفاق افتاد این بود که در همان ابتدا و شاید در همان سؤال اول از آقای دکترنراقی پرسیدم: «آقای دکتر! تا کنون چند کتاب از دکتر شریعتی خوانده‏اید؟»
پاسخی که دکترنراقی به من داد، شوکه کننده بود. گفت:

«تا امروز هیچ کتابی از شریعتی نخوانده‏ام. فقط کتاب‏های «فاطمه فاطمه است» و «تشیع علوی و تشیع صفوی» را تورق کرده‏ام که چیزی هم برای گفتن ندارند. مشتی لفاظی هستند.»(نقل به مضمون)

در جلسات دیگر درباره برداشت‏های آقای دکترنراقی از نقش دکتر علی شریعتی در انقلاب و جامعه‏شناس بودن یا نبودن دکتر شریعتی صحبت کردیم. دکتر نراقی مدعی بود که شریعتی هیچ وقت شاگرد «جورج گورویچ» نبوده و هر چیز که در این باره گفته، دروغ است. حتی ادعا کرد یک بار خودش از گورویچ درباره شریعتی پرسیده، اما گرویچ چنین شاگرد ایرانی را به یاد نداشته است. همچنین درباره رابطه نراقی با آیت‏الله مطهری و اختلافات مطهری و شریعتی چیزهایی از دکتر نراقی شنیدم، که درست یادم نیست. البته دکتر نراقی جانب آیت‏الله مطهری را می‏گرفت و با ستایش از او یاد می‏کرد.

در چه مواردی دکتر نراقی با انرژی بیشتر سخن گفتند یا بر آن‏ها پافشاری می‏کرد؟
دکترنراقی به شدت با شخص دکتر شریعتی و اندیشه‏هایش مخالف بود. هر گاه بحثش پیش آمد، در طول این 13 ساعتی که من با ایشان مصاحبه کردم، با انرژی و فوران و گاه با هیجان زایدالوصفی، صحبت می‏کردند و گاهی توهین حتی به من می‏کردند که البته من بنا به اقتضای سنی ایشان پای پیری و کهولتش می‏گذاشتم.

بیشتر حساسیت ایشان روی چه موضوع‌‏هایی بود؟
در همان جلسه نخست و قبل از شروع مصاحبه، تا فهمید من گرایشی به اندیشه‏های شریعتی دارم، شروع به حمله به من، شریعتی و دوست ناشرانم کرد! این ادبیات تهاجمی تا پایان سیزدهمین نوار ادامه داشت!

مصاحبه چه مدت طول کشید و بیشتر حساسیت ایشان روی چه موضوع‌‏هایی بود؟
مصاحبه من با دکترنراقی حدود دو سال طول کشید،از1381 تا 83 . در این فاصله آقای دکترنراقی دو بار هم رفتند به پاریس رفتند و برگشتند. نکته‏ای که دلم می‏خواهد در تاریخ ثبت شود این است که تقریباً هر جلسه‏ای که با دکترنراقی صحبت می‏کردم، یک حرفی می-زد که ناقض صحبت‏ها و تحلیل‏های جلسه قبلش بود.
چنان که گفتم، نخستین سوالم در اولین جلسه از دکترنراقی این بود که: «شما تا حالا چه آثاری از شریعتی خوانده‏اید؟» و با کمال شگفتی دریافتم تا سال 1381 حتی یک جلد از کارهای دکتر شریعتی را نخوانده است.  در همان جلسه اول با تعجب پرسیدم: «شما چه‏طور به عنوان یک «جامعه‏شناس» و مدعی کسی که کار روشنفکری می‏کند، اندیشه‏های کسی را رد می‏کنید که حتی یک جلد از کتاب‏ها و سخنرانی‏های او را نخواندید و نشنیدیده‏اید؟» پاسخی که به من داد خیلی پاسخ جالبی بود. نقل به مضمون می‏کنم: «نیازی نیست که من اندیشه‏های شریعتی را بخوانم. من شریعتی را از تاثیری که روی جامعه و انقلاب گذاشت، شناختم.»

دکتر نراقی از پاسخ چه موضوع‏هایی طفره می‏رفتند؟
بارها پیش آمد که طفره می‏رفتند. در یکی از جلسات از دکترنراقی پرسیدم: «شما چه نقد اساسی بر اندیشه‏های شریعتی دارید، جدا از این‏که شخصیت شریعتی را قبول دارید یا ندارید؛ بفرمایید به لحاظ جامعه‏شناختی و مسایل معرفتی، نظام فکری دکتر شریعتی از نظر شما چه نقد و ایرادهایی داشت؟» دکترنراقی هیچ وقت به این سؤال پاسخ نداد. چندین بار و در چند جلسه و با عبارت‏های مختلف از دکترنراقی این پرسش را پرسیدم، و هر بار ایشان از پاسخ دادن طفره رفتند. یک بار هم پرسیدم: «شما در گفتگو با آقای ابراهیم نبوی فرمودید: «اندیشه‏های شریعتی مارکسیسم با سُس اسلام است» لطفاً نشان بدهید در کدام یک از آثارش چنین است؟» ایشان که هیچ یک از کتاب‏های دکتر شریعتی را نخوانده بود، پاسخ مشخص نمی‏داد و می‏گفت: «درکارهای مختلفش وجود دارد.»
 پرسیدم: «شما جلسه اول به من گفتید کتاب‏های شریعتی را نخوانده‏اید، چگونه برداشت-تان این است که اندیشه‏های مارکسیستی دارد؟ بالاخره باید پنج، شش تا فکت (fact) بیاورید.» دکترنراقی از پاسخ به چنین سؤال‏هایی طفره می‏رفت.

این را هم بگویم که به دعوت من و یکی از نشریات محلی، آقای دکترنراقی دو روز به بوشهر تشریف آوردند. در بوشهر در چندجا سخنرانی کردند، اما چون در میان سخنرانی‏ها، به روشنفکران و روزنامه‏نگاران بوشهری که پرسش می‏کردند، با پرخاش پاسخ می‏دادند، سفر ایشان در محافل ژورنالیستی و روشنفکری بوشهر انعکاس بدی داشت. در این میان من که بانی این سفر بودم شرمسار شدم. حتی یادم هست زنده یاد مهدی قاسمی‏زاده، یکی از روزنامه نگاران بوشهری، با اعتراض به من گفت: «یاحسینی! کی را برداشتی به بوشهر آوردی؟ این به جای پاسخ، فحش تحویل آدم می‏دهد!» و من برای رفع و رجوع کردن ماجرا گفتم: «بنده خدا پیر شده، حوصله جر و بحث ندارد.»
 
چرا این مصاحبه منتشر نشد؟
در نوار سیزدهم وقتی با آقای دکترنراقی صحبت می‏کردیم، سال 1383بود، تازه کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» دکتر شریعتی را خوانده بود. بعد از دو سال که با هم کلنجار رفته بودیم. دکترنراقی به شدت از نظام سلطنت صفوی دفاع می‏کرد و به شدت بر دکتر شریعتی با ادبیات هتاکانه‏ای تاخت. ایشان سلطنت صفوی را «منادی احیاء تشیع راستین در ایران» می‏دانست و شریعتی را یک «آنارشیست» نامید. من به دکتر نراقی گفتم: «این روش شما علمی نیست. اگر نقدی بر «تشیع علوی» شریعتی دارید، باهتاکی نمی‏توانید این حرف را به کرسی بنشانید. نیاز به نقد دارد. به من بگویید کجای اندیشه‏ها و تحلیل‏های دکترشریعتی درباره «تشیع صفوی» اشتباه و یا حتی باطل است؟» دکتر نراقی تا این پرسش را از من شنید، چنان عصبانی شد که گفت: «دیگر هیچ مصاحبه‏ای با تو نمی‏کنم. تو آدم بشو نیستی. افکار شریعتی، تو را شستشوی مغزی داده است.»
بعد هم اضافه کرد: «باید نوارها را به من پس بدهی.» من هم را با این‏که وقت و هزینه زیادی صرف کرده بودم، سیزده نوار کاست را  به ایشان دادم.

چرا کپی بر نداشتید؟
ایشان راضی نبود. در «فلسفه اخلاق تاریخ شفاهی» رضایت راوی برای انتشار خاطراتش، اصلی‏ترین شرط است. اگر بی اجازه راوی کپی بگیرید، عین بی اخلاقی است. چون دکتر نراقی راضی نبودند و نپذیرفتند مصاحبه‏ها منتشر شود، سیزده ساعت نوار کاست را من به ایشان برگرداندم.

درباره آثارشان گفتگو داشتید و آیا خودتان با آن‏ها آشنایی و احاطه داشتید؟
بله. فراوان. از دوران نوجوانی و در دبیرستان که بودم چند کتاب از آقای دکتراحسان نراقی را خوانده بودم، از جمله «علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن»، «غرب»، « آنچه خود داشت»،«جامعه، جوانان، دانشگاه» و بحثی درباره عدالت که با اسماعیل خویی انجام داده بود. همچنین کتاب خاطراتشان: « از کاخ شاه تا زندان انقلاب» که درایران، با عنوان « از کاخ شاه تا زندان اوین» ترجمه و منتشر شد. تقریباً تمام کتاب‏هایی که در دهه‏های پنجاه تا هفتاد شمسی منتشر کرده بود را خوانده بودم. خوشبختانه تعدادی هم خودشان حین مصاحبه به من دادند که خواندم از جمله کتاب «نظری به تحقیقات اجتماعی در ایران» و «آن حکایت‏ها»و «در پی آن حکایت‏ها». قرار بود بعد از گفتگوی بلند ما در باب دکتر شریعتی، درباره کتاب‏ها و نظریات جامعه‏شناسی ایشان هم کار مفصلی انجام دهیم که کار در میانه دکترشریعتی متوقف شد و هیچ وقت به انجام نرسید.

پس به تمام آثار او و دکتر شریعتی احاطه داشتید؟
تا احاطه نداشته باشیم و کتاب‏هایشان را نخوانده باشیم، نمی‏شود با کسی صحبت کرد. من در مصاحبه‏هایی که با روشنفکران یا فرهیختگان انجام می‏دهم، سعی می‏کنم حتی مقالات پراکنده آن شخصیت‏ها را هم پیدا کنم و بخوانم. نمونه مشخص آن شادروان «منوچهر آتشی» بود که وقتی با ایشان در نیمه اول دهه هفتاد شمسی مصاحبه می‏کردم، می‏گفت حتی خودش هم خیلی از مقالاتی که من آن‏ها را خوانده بودم، به یاد ندارد. حتی چند کتاب هم از منوچهر آتشی داشتم که او نسخه‏ای از آن‏ها نداشت.
یکی از ویژگی‏های یک «مورخ شفاهی» این است که وقتی می‏خواهد با یک متفکر، سیاستمدار، روشنفکر یا هر کسی دیگری مصاحبه کند، باید تمام آثار او را مطالعه کند تا مسلط شود و در سطح او بتواند پرسش کند. با ذهن خالی، نمی‏شود مصاحبه انجام داد. به تعبیر مولانا: «هم سوال از علم خیزد، هم جواب». ذهن خالی، طبیعتاً هیچ پرسشی هم ندارد.

جایگاه دکتر نراقی در تاریخ معاصر ایران و در تاریخ شفاهی به طور خاص چیست؟ (با توجه به مصاحبه‏های مختلفی که با ایشان شده و نیز آثاری که دارند)
زندگی و کارنامه دکتر نراقی را می‏شود به دو بخش «پیش از انقلاب» و «پس از انقلاب» تقسیم کنیم. قبل انقلاب دکتراحسان نراقی یکی از جامعه‏شناسان برجسته، صاحب نظر و بسیار مطرح روز در ایران دهه چهل و نیمه اول شمسی به شمار می‏رفت. یکی از ماندگارترین کارهای دکترنراقی دو اوایل دهه چهل شمسی، تاسیس مرکز مطالعات اجتماعی بود که انصافاً مونوگرافی‏های خوبی منتشر و «مونوگرافیست‏های» ماهری پرورش داد؛ از مبارزین ملی‏ـ مذهبی چون دکترحسن حبیبی و سیدابوالحسن صدر و دکترحبیب‏اله پیمان بگیر تا و روشنفکرانی جلال آل‏احمد، داریوش آشوری، غلامحسین ساعدی و دیگران با این مجموعه همکاری می‏کردند برایش تک‏نگاری(منوگرافی) می‏نوشتند. این وسعت مشرب دکتر نراقی را نشان می‏دهد. نهادی که دکتر نراقی برپا کرد، اولین نهاد اجتماعی در ایران بود که مطالعات اجتماعی را به طور علمی، اکادمیک و عملی سر و سامان داد و مونوگرافی‏های خوبی منتشر کرد. از این منظر، اگر دکتر نراقی هیچ کار دیگری هم نمی‏کرد، با تاسیس این مرکز، گام بلندی در باب مطالعات جامعه‏شناسی و خصوصاً «مردم‏نگاری» و مطالعه آداب و رسوم و وضعیت روستاهای ایران و عشایر برداشت. این خدمت بزرگی بود که قطعاً در تاریخ علوم اجتماعی و سیر تحول آن در ایران، از آن به نیکی یاد خواهد شد.
نکته بعدی رابطه دکتر نراقی با نظام پهلوی است که بسیار پیچیده و پرابهام است و هنوز هم، به دلیل فقدان اسناد و مدارک لازم، ابعادش همچنان ناشناخته مانده است. خودش مدعی بود که به دلیل قرابت قوم و خویشی که با فرح دیبا داشت، به شاه مشورت می‏داد. اما مخالفان ایشان، خصوصاً چپی‏ها و مارکسیست‏ها در سال‏های قبل از انقلاب و حتی چند سال اول پس از پیروزی انقلاب، می‏گفتند: «دکتر نراقی مزدور رژیم پهلوی و عامل ساواک» است. قضاوت‏هایی که در باب دکتر نراقی شده، از «متفکرِ بزرگِ علوم اجتماعی و جامعه-شناسی در ایران» است تا «مزدور و عمله شاه و ساواک.» اما اگر بخواهد منصفانه درباره کارنامه سیاسی و فکری دکتر نراقی قضاوت کنیم، می‏بینیم که: در نظام‏های استبدادی و دیکتاتوری، «مشاوره دادن» علمی و بی‏طرفانه، یکی از مشکل‏ترین کارهاست، چون مستبد و دیکتاتور دوست دارد فقط آن چیزهایی که می‏خواهد، «مشاور» به او بگوید و تأیید کند! هرگونه رأی مخالفی را هم برنمی‏تابد. حتی ممکن است شخص مشاور را هم هدف قرار دهد.
بر اساس پاره‏ای از اسناد ساواک که منتشر شده، ما شاهدیم که شاه و ساواک در برخی اوقات حتی نظریات خیرخواهانه دکتر نراقی را بر نمی‏تابیدند و در موارد متعددی با ایشان برخورد می‏کردند، اما چون نسبت نراقی یا همسر شاه، قوم و خویشی داشت، یک سپر ایمن خاص داشت که می‏توانست به کارش ادامه دهد. دکتر نراقی ملاقات‏های مکرری با شاه داشت و در زمینه‏های مختلفی به فرح دیبا و محمدرضا شاه پهلوی مشورت می‏داد، اما شاه در کل از او و نظریات بعضاً انتقادیش خوشش نمی‏آمد. جالب این که در همان سال‏های قبل از انقلاب، روشنفکران و به خصوص مارکسیست‏ها هم، به شدت از دکترنراقی بدشان می-آمد و او را «مزدور رژیم پهلوی» می‏پنداشتند!
بعد از انقلاب دکتر نراقی به مدت چند سال زندان بود که در خاطراتش هست و بعد از آزادی از زندان اوین، از ایران مهاجرت کرد و رفت خارج از کشور و در یونسکو به یک شخصیت جهانی تبدیل شد. شد معاون «فدریکو مایور» دبیرکل یونسکو. مایور به او «وزیر مستضعفان» لقب داده بود. زیرا نراقی آدم خیرخواهی بود و تا می توانست، به دیگران کمک می‏کرد. کارهای متعددی در سطح جهان کرد که کمتر در ایران انعکاس داشت. ولی دلبستگی به ایرانش باعث شد که درباره مساله خلیج فارس چند بار به آقای هاشمی رفسنجانی مشورت بدهد و خودش به من گفت: «وقتی بچه‏های تیم هاشمی آمدند تا با آقای «فرانسوا میتران» رییس جمهور وقت فرانسه صحبت کنند، من به مشاوران آقای هاشمی گفتم: «از آقای میتران بپرسد آیا در دبیرستان که درس جغرافیا می خواند، در کتابش نام «لِ-پرشن‏گلف»(خلیج فارس) می‏خواندند یا «خلیج عربی»!»(نقل به مضمون)

شادروان دکترنراقی به ایران علاقه داشت و تا آخر هم ارتباطش را با ایران قطع نکرد.

جایگاه دکتر نراقی در تاریخ شفاهی به طور خاص چیست؟ (با توجه به مصاحبه‏های مختلفی که با ایشان شده و نیز آثاری که دارند.)

کار خوبی که آقای ابراهیم نبوی در سال 1378 با عنوان «در خشت خام» انجام داد درباره زندگی و آثار آقای نراقی بود که یکی از کارهای ماندگار آقای ابراهیم نبوی محسوب می-شود و کاملاً در قالب تاریخ شفاهی و گفتگو است. من با ولع، این کتاب را یک صبح تا شب خواندم. آقای نبوی سوالات خوبی پرسیده بود. اما بنای چالشی نداشت و در جاهایی مرعوب شخصیت نراقی شده بود. اما من در مصاحبه خودم با دکتر نراقی، به شکل چالشی با ایشان ظاهر شدم که ایشان این روش را نپسندیدند و با من درگیر شدند؛ نتیجه‏اش هم ناکامی من در عدم انتشار آن گفتگوهای بلند و پرتنش بود.

دقیقا موضع مخالفت‏های دکتر نراقی در چه موادری بود؟
روی چند موضوع بود. دکتر نراقی اساساً با مفهوم انقلاب (revolution) مخالف بودند. روش مسالمت‏آمیز و گفتگو را می‏پسندیدند.  بر این باور بود که اندیشه‏های شریعتی فقط حربه ایدئولوژیک به اسلام و شیعه داد و اسلامِ مکتب «رحمت» را به یک مکتب «تروریست» تبدیل کرد. این عین جملاتی بود که به من گفتند. باورش این بود که بزرگترین اتهام شریعتی این بود که دین اسلام و مذهب شیعه را به یک سلاح ایدئولوژیک برای مبارزه با شاه تبدیل کرد. یک سلاح مذهبی دست مردم داد تا شاه را با آن سرنگون کنند.
من به طور مفصل و در ساعت های مختلف در باب «ایدئولوژیک کردن دین» توسط شریعتی، با دکترنراقی وارد بحث و حتی چالش شدم. گفتم: «حرف شما را قبلاً دیگران مثل «داریوش شایگان» و یا «دکتر عبدالکریم سروش» هم زدند، اما آنان این موضوع را از منظر شناخت‏شناسی دین بررسی کرده‏اند. شما ایدئولوژیک کردن را در کدام اثر شریعتی برجسته-تر می‏بینید و اساساً چه عیبی دارد، دین ایدئولوژیک بشود؟» و ایشان از آن‏جا که آثار و کتاب‏های شریعتی را نخوانده بودند، پاسخ دادند: « تو هم بچه شریعتی هستی، تو هم مثل او فکر می‏کنی، تو هم قاتل آرامشی، تو هم خواستار بر هم زدن جامعه‏ای، تو هم آنارشیستی و می‏خواهی جامعه ملتهب باشد و با آرامش و صلح مخالفی...» به ناچار ضبط صوت را خاموش کردم و چای آوردم تا آرام شود و دوباره شروع کردیم!

مصاحبه حدود هفت جلسه (سیزده ساعت) طول کشید که دو جلسه هم زمانی بود که ایشان به بوشهر آمده بودند. در تمام جلسات از زمانی که ضبط را روشن می‏کردم تا وقتی که خاموش می‏کردم، در چالش بودیم.

در پایان صحبتی دارید؟
در پایان، درگذشت این اندیشمندِ جامعه‏شناس را به جامعه علمی، جامعه‏شناسان و ایران خصوصاً خانواده ایشان تسلیت عرض می‏کنم. ای کاش فرصت بیشتری بود تا می‏توانست در یک فضای راحت‏تر، افکار ضدشریعتی خود را منتشر کند، تا هم جامعه بیشتر با افکار و اندیشه‏های او آشنا می‏شد و هم منتقدان دکتر شریعتی، ادبیاتشان غنی‏تر می‏شد!

گفتگو و تنظیم
ملیحه کمال‏الدین



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.