|
نگاهی به کتاب بر سمند خاطره
|
* بر سمند خاطره * محمّدرضا ایروانی * تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدّس، 1390
دفاع از وطن پدیدهای مقدّس است و در طیّ سالهای پس از جنگ تا به امروز، این تقدّس از خود این پدیده به آثار تولید شده دربارۀ آن نیز رسیده است. این امر موجب شده است تا در این سالها آثار بسیاری در این زمینه تولید، و بدون نظارت بر سطح کیفی آنان، به دست مخاطب برسند. به دیگر بیان، این تقدّس، از بررسی کارشناسانه و دقیق آثار جلوگیری کرده است؛ چرا که همیشه گمان منتقدان بر این بوده که نقد آثار تولید شده در زمینۀ جنگ تحمیلی، به معنای نقد ارزشهای جنگ تحمیلی تفسیر و تأویل خواهد شد. حال کتاب بر سمند خاطره: (نگاهی تازه به خاطرهنویسی) و بررسی و نقد خاطرات آزادگان جنگ تحمیلی و خاطره نگاشتۀ «دا»، توسّط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدّس در سال 1390 به تیراژ 3000 نسخه منتشر شده است. کتاب در چهار فصل نگاهی تازه به خاطرهنویسی، بررسی و تحلیل سبکی خاطرات، جمعبندی و نتیجهگیری، و روایتگر روزهای مقاومت در خرّمشهر (ضمیمه) نگاشته شده است. با توجّه به مواردی که مطرح شد، باید گفت این حرکت، یعنی داشتن - و یا حداقل سعی در داشتن - نگاه انتقادی به آثار منتشر شده در حوزۀ جنگ تحمیلی، امری ارزشمند است؛ چرا که این مهم میتواند زمینهساز تولید آثاری برجسته در این حوزه شود. در مقدّمۀ فصل نخست (نگاهی تازه به خاطرهنویسی) میخوانیم: «متأسّفانه نهادهای دانشگاهی و علمی، چنان که باید به خاطرهنویسی نپرداختهاند و تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است، از تعداد انگشتان دست هم فراتر نمیرود» (ص 11). در رابطه با این بخش باید گفت که متأسّفانه نویسنده، مشخّص نکرده که در چه تاریخی پیشینۀ تحقیق خویش را مورد بررسی قرار داده است. از طرفی دیگر با توجّه به این که تحقیقات انجام شده در این زمینه اندک است، بهتر بود نام آنها آورده میشد، تا مخاطب بداند که نویسنده کدام یک از تحقیقات انجام شده را در این زمینه، مشاهده و مطالعه کرده است. در ادامه بخشی با عنوان «علل روی آوردن به خاطرهنویسی» مطرح میشود، که به نظر میرسد این بخش جایگاهی در کتاب ندارد؛ چرا که این عنوان بیشتر یک بحث جامعهشناسانه میطلبد. علاوه بر آن، گزارههای این بخش دارای اشکالات متعدّدی است که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میشود: - نخست آن که بعضی از گزارههای این بخش را نمیتوان در قالب عباراتی علمی و منطقی اثبات کرد. به عنوان مثال گزارۀ عبرتآموزی خاطرات نمیتواند از جمله دلایل روی آوردن افراد به خاطرهنویسی باشد، چه بسا خاطرات فردی عبرتآموز نباشد و یا حتّی ضد اخلاقی نیز باشد (البته تعاریف اخلاقی و ضد اخلاقی نیز نسبی هستند). - دیگر آن که بعضی دیگر از گزارهها بدون توضیح لازم آورده شدهاند، و نمیتوان آنها را به تمام دورههای تاریخی نسبت داد. به عنوان مثال گزارۀ رواج صنعت چاپ فقط میتواند دال بر رشد کمّی خاطرهنویسی بعد از رواج صنعت چاپ باشد، و قرار دادن آن در زیر تیتر کلّی «علل روی آوردن به خاطرهنویسی» کاری اشتباه است (البته این مهم نیز در صورتی پذیرفتنی است که نویسنده اشاره به تحقیقی علمی و آماری در این زمینه داشته باشد؛ امّا چنین اشارهای نشده است). در بخش بعدی، با مطرح کردن کارکردهای خاطرهنگاشتهها، به شکلی مفهومی به دلایل روی آوردن به خاطرهنویسی نیز اشاره میشود. بنابراین به نظر میرسد بخش علل روی آوردن به خاطرهنویسی زائد باشد. این فصل (کارکردهای خاطرهنگاشتهها) دارای گزارههای تکراری بسیاری است، که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میشود: این گزاره که خاطره از منابع کشف حقایق تاریخی است، دست کم سه بار در کتاب تکرار شده است: - نخستین بار در بخش کارکردهای خاطرهنگاشتهها آمده است: «از دیدگاه مورّخان، خاطره یکی از منابع شناخت تاریخ محسوب میشود. خاطرات عملاً در ردیف دیگر اسناد تاریخی، و حتّی گاهی به عنوان سند منحصر به فرد مطرح بوده و نقش مهمّی در تاریخنگاریها دارد» (ص 18). - دومین بار نیز در همان بخش آمده است: «خاطرات از دست یافتنیترین مدارک و منابع کشف حوادث تاریخ هستند» (ص 19). - سومین بار نیز در بخش بعدی، بخش «جایگاه خاطرهنویسی در ادبیات»، آورده شده است: «از سوی دیگر، خاطرات یکی از منابع کشف حقایق تاریخی هستند و...» (ص 19). در مجموع در مورد بخش «کارکردهای خاطرهنگاشتهها»، میتوان گفت که شرایط در هم آمیختن چند مورد از گزارهها، برای موجز کردن این بخش فراهم بوده، امّا بیتوجّهی نویسنده در قدم اوّل، و بیتوجّهی ویراستار و نمونهخوان در قدمهای بعدی، از چنین امری جلوگیری کرده است. پس از این بخش «جایگاه خاطرهنویسی در ادبیات» آورده میشود، که با توجّه به عنوان کلّی آن نیاز به پرداخت مفصّلی در این زمینه حس میشود؛ امّا نویسنده به ذکر چند مورد بسنده میکند و در ادامه بعد از تقسیمبندی خاطرات به دو دستۀ خاطرات شفاهی و مکتوب، به بررسی ویژگیهای خاطرهنگاشتهها در دو دستۀ ویژگیهای عمومی و ویژگیهای اختصاصی میپردازد. نویسنده در بخش ویژگیهای اختصاصی خاطرهنگاشتهها، به 32 ویژگی اشاره میکند. چند نکته در این بخش لازم به ذکر است: 1. کلّیگویی؛ بعضی از گزارههای مطرح شده در این بخش، بسیار کلّی است. تا حدّی که میتوان آنها را به دیگر آثار هنری نیز نسبت داد: «[خاطرهها] بر احساس و عاطفۀ فرد اثر میگذراند و یکی از دلایل برجسته شدن و ماندگاری خاطرات نیز همین نکته است» (ص 28). این نکته را در مورد تمامی آثار هنری میتوان گفت؛ چرا که اگر هنری بر احساس و عاطفۀ فرد یا افرادی اثر نگذارد، محکوم به بی توجّهی و نادیده گرفته شدن است. 2. مبهم گویی؛ بعضی دیگر از این گزارهها مبهم هستند و هدف نویسنده از بیانشان مشخص نیست: «خاطرات، بیشتر آثاری زنده، پویا و گیرا هستند؛ از این رو از طراوت، گیرایی و جذّابیت خاصی برخوردارند» (ص 29). در این بخش، هدف از این گزارهها شناخت وجوه متفاوت خاطرهنگاشته میباشد. حال اگر خاطره را اثری زنده، پویا و گیرا بدانیم؛ این پرسش به میان میآید که خالقان آثار شاخص و موفّق در زمینۀ خاطرهنویسی، برای زنده بودن، پویایی و گیرایی چه ویژگیهایی را مدّنظر قرار دادهاند؟ این نکته همان چیزی است که باید مطرح میشد، و جایش در این گزاره خالی است. 3. گسستگی در بیان؛ در این بخش، بحث زبان خاطره در سه گزارۀ جدا از هم مطرح میشود. این امر جدا از این که موجب میشود تا این سه گزاره تکراری به نظر برسند، موجب گسستگی در بیان مفهوم نیز میشود. این موضوع (صحبت در مورد زبان و نثر خاطره) نخست در گزارۀ 6 آورده شده است: «نثر ساده، صمیمی، خودمانی و نزدیک به محاورۀ خاطرهنگاشتهها، از دلایل جذّاب بودن این نوشتهها است. نثر و شیوۀ بیان و نگارش خاطرهنگاشتهها، ساده، روان و حتّی گاهی اوقات خودمانی و نزدیک به زبان گفتار است.» (ص 29) نکتۀ قابل توجّه آن که ساده بودن و خودمانی بودن نثر، دو بار پشت سر هم در این گزاره مطرح شده است. بعد از آن، برای دومین بار، در گزارۀ 22/ج آمده است: «زبان ادبی: اصل دیگری که میتواند خاطره را به یک اثر ادبی تبدیل کند، زبان نوشته است. چیرگی زبان، سادگی و شفافیت، تخیّلی و استعاری بودن، ایجاز و فشردگی و آهنگ و روانی، عواملی هستند که حس برانگیزند، و باعث تقویت و جانداری یک اثر میشوند.» (ص32) و در آخر نیز، برای سومین بار، در گزارۀ 28 آورده شده است: «زبان و نثر خاطرات موفّق به گونهای است که باعث جلب نظر مخاطب میشود. بسته به موضوع خاطره، زبان، نثر و واژگان متناسب با آن انتخاب میگردد.» (ص33) حال آن که میتوان این سه گزاره را - بعد از حذف کلمات و نکات تکراری - در ادامۀ هم و به شکل یک گزاره مطرح کرد. مثال دیگر آن که گزارۀ شمارۀ 24 را که دربارۀ داشتن نگاه جدید به حوادث صحبت میکند، میتوان زیرمجموعۀ گزارۀ شمارۀ 11 (منحصر به فرد بودن) مطرح کرد؛ چرا که برای منحصر به فرد بودن نیاز به داشتن نگاه جدید در زمینههای مختلف است. 4. تفاوت در شیوۀ بیان؛ بعضی از گزارهها در ابتدا با یک تیتر، کلّیت خود را مشخص میسازند، امّا بعضی دیگر بدون تیتر هستند و صرفاً به توضیح ویژگی مورد نظر پرداختهاند. این تفاوت در شیوۀ بیان موجب عدم یکدستی گزارههای این بخش شده است. در مجموع در مورد بخش «ویژگیهای اختصاصی خاطرهنگاشتهها» باید گفت اگرچه اطّلاعات علمی و منطقی مناسبی به خواننده عرضه میکند، امّا نیاز به یک بازنگری اساسی جهت چیدمان دوبارۀ گزارهها، شامل حذف و یا در هم آمیختن بعضی از آنها، اضافه کردن تیتر به گزارههای بدون تیر، حذف گزارههای کلّی و مبهم، و یا توضیح بیشتر آنها حس میشود، تا اطّلاعات به شکلی مدوّن به خواننده انتقال بیابد. در ادامۀ فصل نخست، تاریخچۀ خاطرهنویسی در ایران در سه بخش خاطرهنویسی در دورۀ پیش از اسلام، خاطرهنویسی در دورۀ اسلامی (بعد از اسلام) و خاطرهنویسی در عصر انقلاب اسلامی آورده شده است. در این بخش، اطّلاعات ارزشمندی از این نوع ادبی به خواننده داده میشود، و خواندن این بخش از کتاب برای علاقهمندان خالی از لطف نخواهد بود. لازم به ذکر است که در این بخش، در صفحات 46 و 47 بخشی از گفتوگوی ابراهیم زاهدی مطلق با احمد دهقان (تحت عنوان مبانی خاطره نویسی را نوشتم) آورده شده است. ناهمخوانی نثر این قسمت با کلّ بخش و در امتداد نبودن مباحث آن با قسمت قبل از خود، موجب شده است تا این قسمت با کلّیت بخش همخوانی نداشته باشد (در حالی که در صفحۀ 45 تا بازۀ زمانی پهلوی پیش رفتهایم، در این قسمت - صفحات 46 و 47- دوباره از بازۀ زمانی قاجار صحبت میشود، و بعد به پهلوی و پس از آن به انقلاب اسلامی پرداخته میشود). نویسنده در انتهای این فصل، در بخش «روش بررسی و تحلیل سبکشناسی متون»، برای جلوگیری از طولانی شدن تحقیق از توضیح آن روش صرف نظر کرده است؛ امّا این امر موجب شده است تا اثر ناقص به نظر برسد. از آنجایی که در ادامه از این تعاریف استفادۀ کاربردی شده، لازم است تا توضیح کوتاهی در مورد هر یک از مفاهیم این بخش داده شود، و تنها برای مطالعۀ بیشتر و درک بهتر مطالب، به دیگر آثار نگاشته شده در این زمینه ارجاع داده شود. نکتۀ پایانی در مورد این فصل آن که با توجّه به نام فصل (نگاهی نو به خاطرهنویسی) و توقّعی که این نام در خواننده ایجاد میکند، باید گفت نویسنده حتّی ذرهای به این ادّعا نزدیک نمیشود، و در این فصل تنها به بیان اطّلاعات پایه در زمینۀ تعریف خاطره و تاریخچۀ آن میپردازد. نویسنده در ابتدای فصل دوم (بررسی و تحلیل سبکی خاطرات) پنج کتاب را برای بررسی انتخاب میکند: 1. کتاب آسمان فکه، خاطرات حسین تاجزاد؛ 2. کتاب گداخته، از مهندس علی زردبانی؛ 3. کتاب سالهای تنهایی، خاطرات خلبان شروین؛ 4. کتاب رملهای تشنه، خاطرات جعفر ربیعی؛ 5. کتاب چشم در چشم آنان، خاطرات خانم فاطمه؛ وی با دقّت نظر فراوان هر پنج اثر نامبرده را در چهار بخش سطح زبانی، سطح ادبی، سطح فکری، عناصر و شاخصههای سبکی، منش و کنش شخصیت، و نیز آمار و جمعبندی کلّی بررسی میکند. در مورد این فصل به طور کلّی چند نکته حائز اهمیت است: 1. برخورد محافظکارانه با اثر؛ نویسنده در جایگاه یک منتقد، از دید جزئینگر و دقّت نظر بالایی برخوردار است، و در برخورد با هر اثر به نکات ریز و مهمّی اشاره کرده است؛ امّا در بعضی موارد (که تعداد آن کم نیست) محافظانهکار عمل کرده است. این امر به کلّیت نقدها ضربه وارد کرده است، چرا که از مشخّصههای یک نقد علمی، صراحت در بیان است. در بخشی از کتاب گفته شده است: «بسامد بالای واژگانی همچون؛ برادران، بچّهها، شهادت، زیارت، انتظار، اهل بیت، عشق و ارادت، عراقیها، شکنجه، آزار و اذیت، اردوگاه، اسارت و آزادی، بیانگر شرایط خاصی است که راوی در آن محیط حضور داشته است. این امر باعث به وجود آمدن سبک ویژهای برای نویسنده شده است.» (ص 78) در این قسمت لازم است تا منتقد با صراحت، بیان کند که استفادۀ زیاد از چنین واژگانی موجب ضعف اثر شده است، و یا نقطۀ قوت آن به حساب میآید؟ کاری که منتقد در این نقد انجام نداده است. در همین راستا میتوان به این مهم اشاره کرد که منتقد در پایان هر اثر، بعد از بیان نکتههای متفاوت، دست به جمعبندی نمیزند و مطرح نمیکند که این اثر با تمام این ویژگیها به لحاظ کیفیتی در چه سطحی است؟ 2. بیاستفاده ماندن گزارهها؛ این امر در بسیاری از بخشهای این فصل دیده میشود، به این معنا که بسیاری از گزارهها بدون هیچ توضیح و تفسیری بیان میشوند. به عنوان مثال در بخشی از کتاب در تبیین سطح فکری شخصیتِ محوریِ خاطرهنگاشتۀ سالهای تنهایی میخوانیم: «نظر راوی نسبت به وطن: "ایران، تنهاترین و زیباترین و مهربانترین خانۀ این دنیای ماست!" (ص 177).» (ص 109) اگرچه منتقد در ابتدای فصل، اعلام میکند که با توجّه به روش تحقیقی که برگزیده، لازم است تا سطح فکری شخصیتِ محوریِ هر اثر را بر اساس عبارات متن مشخّص کند؛ امّا پرسشی که به میان میآید این است که منتقد از مشخّص کردن سطح فکری شخصیت محوری هر اثر چه نتیجهای میخواهد بگیرد؟ این امر یا باید در شیوۀ تحقیق مشخّص میشد، و یا در پایان هر اثر نتیجۀ به دست آمده مطرح میگشت. حتّی اگر فرض را بر این بگذاریم که منتقد تنها قصد دارد سطح فکری شخصیتِ محوری را مشخّص کند، و نیازی به نتیجهگیری نمیبیند، باز هم لازم بوده است تا این مهم در شیوۀ تحقیق بیان شود. مثال دیگر آن که منتقد در بررسی هر اثر، اسامی ذات و معنی را مشخّص میکند، امّا از آنها استفادهای نمیکند. علاوه بر این موارد، گزارههای بسیاری را میتوان در متن یافت که بی کاربرد ماندهاند. کوتاه سخن آن که مطرح کردن چنین گزارههایی در نقد، این تصوّر را در ذهن میسازد که منتقد فقط میخواهد توانایی خود در بیرون کشیدن اطّلاعات از درون متن را به خواننده نشان بدهد! در فصل سوم نویسنده به جمعبندی نقدهای انجام شده در فصل دوم میپردازد. مشکلاتی که در مورد گزارههای فصل دوم مطرح شد، در مورد برخی از گزارههای این فصل نیز صادق است. علاوه بر آن، نویسنده در فصل سوم نیز به اشتباه گزارههایی را در چند بخش تکرار میکند. - نخست در سطح نحوی یا سبکشناسی جمله: «در تعداد کمی از این آثار، مکالمه به روش متکلّم و مخاطب (مانند رمانها) دیده میشود، امّا این ویژگی عمومی نیست.» (ص 173) - دوم در سطح ادبی: «از شیوۀ متکلّم و مخاطب (مثل رمانها) در بسیاری از این رمانها استفاده شده است.» (ص 174) همان گونه که مشاهده میشود در تکرار این موضوع یکسان، دو قید کمّی متضاد استفاده شده است، و مشخّص نمیشود که کدام یک درست است. مثال دیگر آن که ویژگی کم توجّهی به رعایت ترتیب دستوری کلمات نیز در دو گزاره آورده شده است. - نخست در سطح نحوی یا سبکشناسی جمله: «ویژگی دیگری که در بیشتر این آثار دیده میشود، کم توجّهی به رعایت ترتیب دستوری کلمات است، که ترتیب نقشهای دستوری را رعایت نمیکنند. برای نمونه، فعل را در جای خود (آخر جمله) قرار نمیدهند.» (ص 173) - دوم در سطح ادبی: «در برخی از آثار که تعداد آن کم نیست، ترتیب قرار گرفتن نقشهای دستوری رعایت نشده است. به عبارت دیگر، اشتباههای دستوری دارند؛ برای مثال فعل در آخر جمله نیامده است.» (ص 175) حتّی اگر فرض بر این گذاشته شود که منتقد قصد داشته تا هر یک از این ویژگیها را مجدّداً در بخش خودش تکرار کند، باز هم پذیرفتنی نیست؛ چرا که در این حالت نویسنده باید در بار دوم، به اختصار ویژگی را توضیح میداد و به شکلی یادآوری میکرد که این ویژگی قبلاً بیان شده است (با عبارتی مانند همان گونه که گفته شده و...). «روایتگر روزهای مقاومت در خرّمشهر» نام فصل چهارم (ضمیمه) کتاب است. در این فصل که نقد خاطرهنگاشتۀ دا است، نیز شاهد اشتباه نویسنده در تکرار کردن یک موضوع هستیم. نخست میخوانیم: «بسامد افعال به طور معناداری بالاتر از اسمها و صفات است. این متن سبب پویایی متن و ایجاز مطلوب آن شده است.» ( ص 208) و سپس میخوانیم: «بسامد افعال به طور معناداری بالاتر از اسمها و صفات است. این متن سبب پویایی متن و ایجاز مطلوب آن شده است...» (ص 212) این تعداد اشتباه، در تکرار گزارهها جای تعجّب دارد. در پایان این نگاه، به عنوان جمعبندی و سخن پایانی، چند نکته لازم به ذکر است: 1. به نظر میرسد فصل نخست بسیار شتابزده نگاشته شده است، و فرصتی جهت تصحیح و مرتّب کردن آن در دست نبوده است. 2. فصل دوم اگرچه نشانی از شتابزدگی منتقد ندارد و با دقّت نظر مناسبی نگاشته شده است، امّا بسیار محافظکارانه است و همان گونه که مطرح شد، هدف از بیان بسیاری از گزارهها مشخّص نیست. 3. گاهی اوقات جملههایی در اثر دیده میشود که جایگاهی در یک نقد علمی ندارند: «حذف به قرینۀ لفظی و معنوی در اثر دیده میشود که گاهی زیبایی خاصی به جملات بخشیده است.» (ص 137) «یکباره اعلام نکردن موضوع اصلی و ترغیب بیشتر مخاطب، ملاحت خاصی به اثر بخشیده است.» (ص 153) 4. نویسنده در بعضی از گزارهها گنگ صحبت میکند: «نثر متن، نثر پویایی است. بنابراین موسیقی متن را جذاب کرده و از حالت یکنواختی درآورده است.» (ص 157) در این گزاره لازم است تا نویسنده تعریفی از پویایی و موسیقی متن ارائه دهد، و با مثالی واضح به تشریح این گزاره بپردازد. اگرچه بعد از این گزاره، یک مثال آورده شده است، امّا نویسنده سعی در تشریح مثال نکرده است. 5. در بعضی موارد نویسنده، واژۀ پارادوکس را به کار برده است، و در بعضی دیگر موارد، واژۀ هم معنی آن یعنی متناقضنما را؛ مواردی از این دست، موجب عدم یکدستی متن میشود. 6. نکتۀ دیگری که موجب ضعف اثر شده است نداشتن توضیحات در مورد اشخاصی است که از آنها نقل قول به مضمون میشود. در طول کتاب از افراد مختلفی مانند علی اصغر ارجی (ص 31)، قاسم یاحسینی (ص 49)، احمد دهقان (ص 50) و رضا رئیسی (ص 61) نقل قول به مضمون میشود، بی آن که توضیحی در مورد فرد نامبرده داده شود. این مهم میتوانست به مخاطب کمک کند تا دلیل آورده شدن این نقل قول و ارتباط آن با کلّیت متن را بیشتر و بهتر درک کند. به دیگر بیان اگر هنگامی که از احمد دهقان نقل قول میشود، بیان شود که وی خاطرهنویس و نویسندۀ آثار سفر به گراي 270 درجه و من قاتل پسرتان هستم است، ارتباط این فرد با موضوع مورد بحث (خاطرهنویسی) مشخص میشود (حال یا درون متن و یا به شکل پاورقی در پایین صفحه و یا در پایان کتاب). در پایان این نکات، آنچه نباید فراموش شود این است که بر سمند خاطره با تمام ضعفهای آشکارش، در مجموع اثری قابل خواندن است. نثر سادهای دارد و از این جهت مخاطب را با خود همراه میکند، و اطّلاعات مفیدی نیز به خواننده میدهد. به امید اینکه چنین تلاشهایی قطع نشود و به شکلی موجزتر و علمیتر در دیگر آثار دیده شود.
شهروز بیدآبادی مقدم
منبع: کتاب ماه ادبیات، سال ششم ش 66، مهر 1391، ص 44
|