آزادی آیتالله طالقانی از زندان در 4 خرداد 1342 براساس طرح یک نقشه از قبل طراحی شده به منظور فراهم آوردن مدارک و اسناد قطعی درباره محکومیت وی و رهبران نهضت آزادی صورت گرفت تا بدین وسیله با استناد به اقدامات این گروه و پیوند آن با حرکت روحانیت، نقش آیتالله طالقانی و گروه یاد شده را در بروز ناآرامیهای کشور به عنوان محرک بشناسانند. ساواک پس از بررسیهای مفصل، جوانی کم تجربه به نام پرویز عدالتمنش، خواهرزاده آیتالله طالقانی و از هواداران جبهه ملی را تحت نظر قرار داد. وی اعلامیههای این گروه را از طریق یکی از کارمندان گمرگ مهرآباد به شیراز میفرستاد. غافل از این که کارمند گمرک از ماموران ساواک بود. ساواک از این طریق به یکی از دست نوشتههای آیتالله طالقانی دست مییابد. همزمان ساواک مقادیری مواد منفجره به کمک عوامل خود در منزل آیتالله طالقانی جاسازی کرد و در 14 خرداد از کشف مواد منفجره در منزل ایشان خبر داد و مدعی بود این مواد قرار بوده برای انفجار محل خوابگاه شاه در کاخ سعدآباد مورد استفاده قرار گیرد. آیتالله طالقانی تازه از زندان آزاد شده بود و به منظور پرهیز از دید و بازدیدهای معمول، در منزل یکی از بستگانش بیتوته میکرد و کمتر به منزل میرفت.(1)
آیتالله طالقانی به محض اطلاع از توطئه فوق به سرعت از تهران خارج شد و در منزل یکی از بستگانش در یکی از روستاهای لواسانات پناه گرفت. پس از مدت کوتاهی که وی با مهارت خاصی از چنگ ساواگ گریخت در پنجم تیر 1342 یک کامیون نظامی و یک اتوبوس حامل ماموران و افسران سازمان امنیت به محل مذکور گسیل شدند و ایشان را با همه کتابها، نوشتهها و اوراق بازداشت کرده و تحتالحفظ به تهران آوردند و در زندان عشرتآباد محبوس ساختتند و پس از سه روز و دو شب بازجویی متوالی، وی را به بند دوم زندان قصر انتقال دادند.
آیتالله طالقانی خاطره روز دستگیری خود را چنین توضیح میدهد: «من بعد از منبرهای مسجد هدایت، رفتم لواسان. پس از چند روزی، از دور غرش ماشینهای ارتشی را که از پایین دره میآمدند شنیدم. فهمیدم دنبال من آمدهاند. برای اینکه اهل روستا را آزار و اذیت نکنند رفتم آن بالا و فریاد زدم: «ای کجا میروید؟ من اینجا هستم!» ارتشیها تا مرا دیدند همه حمله آوردند و دور مرا گرفتند. ما هم همانجا که بودیم، ایستادیم. یکی از افسران گفت: «آقا شما کجا تشریف دارید؟»، ... «اینجا هستم!»، ... «دنبال شما میگردیم»، ... «غلط میکنید دنبال من میگردید! من باید به شما گزارش بدهم که کجا میروم و کجا هستم؟»»(2)
براساس گزارش ساواک، آیتالله طالقانی به اتهام «تهیه و تنظیم اعلامیه به منظور تحریک قوای نظامی و انتظامی به سرپیچی از اوامر روسای خود و همچنین تهیه و نشر اعلامیه به منظور اهانت به مقامات عالیه کشور» دستگیر شد. اعلامیه دیگری با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» که در 19 خرداد 1342 انتشار یافت پرونده آیتالله طالقانی و نهضت آزادی را بیش از پیش سنگین کرد. آیتالله طالقانی به مدت سه روز تحت بازجویی قرار گرفت و در یکی از تاریک ترین سلولها و در شرایط بسیار سخت، دوره محکومیت خود را آغاز کرد.
آیتالله طالقانی از خاطره زندان آن دوران چنین یاد میکند: «صدای ناله زجردیدهها و دستبندهایی که به درب اتاقها آویخته یا به دست زندانیها بسته شده بود و صدای ریزش شدید آب بر روی پیت حلبی بنزین در محوطه و حیاط پیچیده بود که گویا وسیلهای برای بی خوابی و ایجاد وحشت و نشنیدن صدای زندانیان اختراع کرده بودند، گرمی و خفگی هوا در اتاق مجرم بر اعصاب متشنج فشار میآورد، از دور و در میان این صداها، صدای پسرم و خواهرزادهام را که هر یک در سلول جدایی بودند به گوشم میرسید ... تا نزدیک صبح با اعصاب کوفته و قلب متشنج و فشار و گرما بین موت و حیات به سر میبردم. هر روزنه امید بسته بود، جز استغاثه به درگاه باری تعالی...»(3)
آیتالله طالقانی در زندان تحت فشار بود تا از نهضت آزادی استعفا دهد تا از زندان آزاد شود. دادگاه اعضای این گروه در 30 مهر 1342 آغاز شد. این دادرسی که به دادگاه نظامی بدوی شهرت یافت، تحت نظر نظامیان و بویژه افسران ویژه گارد شاهنشاهی آغاز شد. این دادگاه با حضور آیتالله طالقانی و دیگر اعضای نهضت آزادی پس از سی و یک جلسه در 16 دی 1342 با صدور حکم محکومیت آنها پایان یافت. مطبوعات و رسانههای دولتی حق انتشار اخبار مربوط به آن را نداشتند اما دهها تماشاچی میتوانستند در دادگاه حضور یابند. موضوع کلی اتهام «اقدام بر ضد امنیت کشور» بود. متن کیفرخواست به شکل نسبتاً مفصلی به فعالیتهای اعضای این گروه و بررسی مرامنامه آن اشاره داشت. در متن کیفرخواست به اعلامیهای که از منزل آیتالله طالقانی و ظاهراً به خط ایشان خطاب به افسران و سربازان نگاشته شده بود و همچنین اعلامیه دیگری که در آن کلمه «تغییر رژیم» آمده بود، اشاره گردیده بود. آیتالله طالقانی در جریان تحقیقات، خود را عضو جمعیت نهضت آزادی که قصد آشنا نمودن جوانان با اسلام را دارد، معرفی مینماید.
نخستین جلسه دادگاه با حضور 160 صندلی برای تماشاچیان برگزار شد اما جلسه دوم به داخل پادگان انتقال یافت. اما متهمان پس از تغییر ناگهانی محل دادگاه و سایر مشکلات موجود و ممنوعیت انتشار مذاکرات دادگاه خواستار بازگشت دادگاه به محل سابق با فضایی به همان وسعت بودند. لیکن با پاسخ منفی رئیس دادگاه، آنها اعلام سکوت کرده و همه وکلای خود را عزل کردند. اما تنها ترتیب اثری که بعدها به این اعتراض داده شد انتقال مجدد دادگاه به محلی با گنجایش تقریبی 75 نفر بود. آیتالله طالقانی در اولین دیدارش با وکیل مدافع خود (سرهنگ نجاتی) چنین میگوید: «اینها، به حساب خودشان میخواهند ما را در یک دادگاه نظامی به اصطلاح علنی، با تظاهر به رعایت اصول و ضوابط دادرسی، از قبیل حق انتخاب وکلای مدافع، حق دفاع، حضور نمایندگان مطبوعات و انتشار خبر دادگاه و غیره محاکمه کنند. این ظاهر قضیه است. اما قصد و نیت واقعی آنها این است که بی سرو صدا محکوممان کنند.»(4)
پس از 31 جلسه رسیدگی، آیتالله طالقانی به 10 سال زندان محکوم شد. آیتالله طالقانی به علت آن که از ابتدا خود را مستحق محاکمه نمیدید از امضای نامه متهمان نهضت آزادی خودداری کرد. وی به همراه دیگر متهمان در نامهای خطاب به دیوان عالی کشور اتهام علیه امنیت کشور، تغییر رژیم، عدم رعایت قوانین و ... را بی اساس دانست. آن چه در نشریات انتشار مییافت ساعت شروع یا ختم دادگاه و نام رئیس و دادستان و وکلا بود. اجازه ضبط و انتشار مطالب یا چکیدهای از آنها به متهمان داده نمیشد تا مبادا هواداران این گروه در جریان مدافعات آنها قرار بگیرند.
یکی از وکلا اعلام داشت: «شما، آیتالله طالقانی، مجتهد مسلم را به (زندان) قصر میبرید در حالی که دزدانی همچون سرتیپ نویسی را در کنار استخر در جمشیدیه نگه میدارید و آیتالله خمینی را در عشرتآباد نگه میدارید،...» که با صدای صلوات تماشاچیان و اعتراض رئیس دادگاه همراه شد.(5) سرتیپ مسعودی از وکلای مدافع ضمن طرح مسائلی درباره نقض پرونده با استناد به ماده دوم متمم قانون اساسی گفت: «اصلا روحانی و مرجع تقلیدی مانند آقای طالقانی را نمیتوان در چنین دادگاهایی محاکمه کرد.»(6) سرهنگ امیر رحیمی از دیگر وکلا میگوید: «من تصور میکنم در تاریخ مشروطیت ایران این دادگاه بینظیر است. متهمین از ارزندهترین و با شخصیتترین افراد اجتماع هستند.»(7)
از آغاز نخستین جلسه دادگاه نظامی بدوی تا آخرین جلسه دادگاه تجدید نظر آیتالله طالقانی از پاسخ به پرسشهای رئیس دادگاه خودداری ورزید. وی اعلام داشت دادگاه را قانونی نمیداند و به هیچ یک از سئوالات پاسخ نمیدهد، بلکه به وکلای مدافع خود اجازه میدهد دلایل غیرقانونی بودن دادگاه را تشریح کنند. او به جز آخرین دفاعش به سکوت خود ادامه داد. به هنگام ورود دادرسان به دادگاه در حالی که همه حاضران قیام میکردند، از روی صندلی خود در ردیف اول و مقابل تریبون قضاوت قرار داشت به حال نیم خیز میایستاد و قبل از نشستن قضات مینشست تا بیاعتباری و تشریفاتی بودن این دادگاه را نشان دهد. لذا با چرت زدن و بیتوجهی به آنچه در صحن دادگاه میگذشت و عدم توجه به تشریفات آن، نفرتش را به اصل دادگاه نشان میداد.(8)
آیتالله طالقانی هنگامی که وقت نماز و آداب شرعی فرا میرسید برخلاف سکوتش در جلسات رسمی همه حاضران را دعوت به نماز جماعت میکرد. در جلسه سوم دادگاه هنگامی که وقت نماز فرا رسید وی بدون اعتنا به رسمی بودن دادگاه و مذاکرات آن از جا برخاست و گفت: «وقت نماز است» و در میان حیرت رئیس دادگاه و دیگر نظامیان حاضر، جلسه را ترک گفت. اندکی بعد متهمان، وکلای مدافع و تماشاچیان به پیروی از او از جای برخاستند و بی آن که ماموران انتظامی ممانعتی به عمل آورند همگی در محوطه مجاور تالار دادگاه اجتماع کردند و به امامت او نماز خواندند و به دادگاه بازگشتند.(9)
طالقانی حتی از خوردن غذای تدارک دیده شده دادگاه اجتناب میکرد. در نخستین روز دادگاه هنگامی که پس از اعلام تنفس آقایان را به صرف ناهار دعوت کردند، متهمان این دعوت را مودبانه رد کردند. هرچند وکلای مدافع همراه با هیئت دادرسی و دادستانی ناهار صرف کردند اما پس از بازگشت به تالار، آیتالله طالقانی اقدام وکلای مدافع را در صرف ناهار در حضور رئیس دادگاه مورد انتقاد قرار داد و گفت: «در بودجه دادرسی ارتش محلی برای غذا دادن به وکلای مدافع وجود ندارد. این غذا از جیره سربازان پادگان است و حلال نیست.» این واکنش سبب شد تا دفعات بعد وکلای مدافع ضمن پرهیز از ناهار خوردن با گردانندگان دادگاه همراه موکلان خود در همان تالار دادگاه ناهاری مختصر که بیشتر غذایی حاضری بود، صرف کنند.
در جلسه پایان دادگاه بدوی نظامی، هنگامی که رای دادگاه قرائت شد، سرتیپ مسعودی اظهار داشت: «آیتالله به علت کسالت نمیتوانند در طول قرائت رای سرپا بایستند...» لذا اجازه گرفت تا وی بنشیند. اما در جلسه 34 دادگاه تجدید نظر هنگام قرائت رای، آیتالله طالقانی نیز قیام کرد ولی چند لحظه بعد به وکلای مدافع خود اظهار داشت به علت درد پا قادر به ایستادن نیست. در این هنگام رئیس دادگاه از آیتالله خواهش کرد بایستد. پس از پایان قرائت رای وکلای مدافع و متهمان به این اقدام رئیس دادگاه اعتراض و تهدید کردند اگر از ایشان عذرخواهی نشود هنگام ورود دادرسان از جای خود بر نمیخیزند. در جلسه 35 دادگاه رئیس دادگاه به وسیله وکلای آیتالله از ایشان پوزش طلبید.(10) مهدی جعفری امتناع آیتالله طالقانی از بلند شدن در دادگاه را چنین نقل میکند: «وقتی هیات دادرسان آمدند، بنا به عرف همه دادگاههای جهان و ایران، همه متهمان بایستی به احترام بلند شوند و ما همگی بلند شدیم و ایستادیم. در این میان آیتالله طالقانی در کمال جسارت و با شهامت تمام از بلند شدن امتناع فرموده و همان طور سرجای خود نشسته ماندند. با این کارشان بیاعتنایی خود را به دادستان و رئیس دادگاه و به رسمیت نشناختن دادگاه را نشان دادند.»(11)
پس از اعلام نهایی رای دادگاه هنگامی که حکم محکومیت متهمان قرائت شد، آیتالله طالقانی که تقریباً در سراسر دادرسی سکوت کرده بود از جا جست و با تکان دادن دستهای خود و با صدایی رسا خطاب به رئیس دادگاه گفت: «صبر کنید! گوش کنید!» و در پی سکوتی که برقرار شد با لحنی آمرانه سوره مبارک والفجر را قرائت کرد... و سپس ادامه داد: «بروید به اربابتان بگویید که شما محکوم هستید نه ما!»(12) این آخرین سخنی بود که در دادگاه گفته شد.
دادگاه به صحنه رویارویی دو جریان فکری و سیاسی تبدیل شد. رژیم میکوشید دادگاه را به ظاهر علنی برگزار کند و از آن به سود خود بهره گیرد، اما در مقابل متهمان کوشیدند تا از امکانات قانونی دادگاه برای افشای ماهیت رژیم و دادخواهی ملت و دفاع از مواضع برحق خود در چارچوب قانون اساسی بهره گیرند. آیتالله طالقانی به وکلای مدافع گفت: «دادگاه کاملاً فرمایشی و نظامی است و هدف این است که در پایان متهمان از حضور اعلیحضرت تقاضای عفو کنند تا جرایمشان کاهش یابد. اما ما میخواهیم فریادمان را به گوش ملت ایران و جهانیان برسانیم.» دولت نه تنها در برابر متهمان حاضر به تخفیف یا تعدیل نشد بلکه مدافعان آن به ویژه سرتیپ مسعودی، سرهنگ امیر رحیمی، سرهنگ دکتر علمیه و سرهنگ غفاری که با شهامت از موکلان خود دفاع کرده بودند دستگیر و محاکمه شده و به زندانهای یک تا دو سال محکوم گردیدند.
در دادگاه تجدید نظر آیتالله طالقانی و همراهان سکوت را شکستند و فعالانه به دفاع از خود پرداختند. در خارج از زندان نیز علما و شخصیتهای سیاسی-مذهبی و در راس آنها امام خمینی(ره) که تازه از بند رژیم رسته بود، حکم دادگاه را غیر قانونی و جابرانه خواند.(13) رفتار آیتالله طالقانی و موضع او نسبت به دادگاه تجدید نظر نظامی همانند دادگاه پیشین بود. او به استناد آخرین دفاعیاتش همچنان به سکوت خود ادامه داد و حتی از معرفی خود سرباز زد تا آن که سرتیپ مسعودی وکیل مدافعش از وی دفاع کرد.
آیتالله طالقانی در مدت زندان به سبب جایگاه احترام انگیزی که داشت، در زندان میتوانست از امتیازاتی برخوردار شود که هم مقامات زندان و هم دوستان و یارانش در اختیارش قرار میدادند. اما هیچ گاه از این امتیازات و امکانات استفاده نکرد. بر سر سفره عمومی مینشست و از همان غذایی میخورد که دیگران میخوردند. آیتالله طالقانی در واقع مسجد هدایت را به زندان برده بود. او هرجا میرفت، آنجا را مسجد و مکانی برای آموزش میکرد. از برکات درسهای تفسیر آیتالله طالقانی و مصاحبت با او این بود که عدهای از زندانیان سیاسی غیر مسلمان، اسلام آوردند و مسلمان ماندند.
پانوشتها:
1-از نهضت آزادی تا مجاهدین، میثمی، ج اول، ص 138.
2- همگام با آزادی، مهدی جعفری، تدوین، سید قاسم یا حسینی، جلد اول، صحیفه خرد، 1389، ص 134.
3- طالقانی و تاریخ، افراسیابی و دهقان، نیلوفر، چاپ دوم 1360 .
4-محاکمه دادگاه، غلامرضا نجاتی، ایران فردا، سال سوم شماره خرداد 1373.
5- اسناد نهضت آزادی،ج 3 ، ص 179-178 .
6- یادداشتهای روزانه مهدی بازرگان، ص 151-150.
7- شصت سال خدمت و مقاومت، مهدی بازرگان، رسا 1375، ص 422.
8- زوایای تاریک، جلال الدین فارسی، موسسه چاپ و انتشارات حدیث، 1373، ص 116-115.
9- شصت سال خدمت و مقاومت، همان،ص 534.
10- شصت سال خدمت و مقاومت، همان، 539.
11- همگام با آزادی، همان، ص151.
12- زوایای تاریک، همان، ص 116.
13- صحیفه نور، جلد یک، ص 261.
منابع:
- پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری سید محمود طالقانی، محمد اسفندیاری، صحیفه خرد، 1383
- زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، علیرضا ملائی توانی، نشر نی، 1389.
- همگام با آزادی، مهدی جعفری، تدوین سید قاسم یا حسینی، جلد اول، صحیفه خرد، 1389.
محمود فاضلی