در شماره پیش به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان، بخشی از خاطرات علی اصغر رباطجزی، آزاده و جانباز دورن دفاع مقدس را خواندید. در این شماره گفتگویی با جواد کامور بخشایش، تدوینگر خاطرات رباطجزی، و در حضور خود راوی صورت گرفته که میخوانیم. آقای رباطجزی نیز گاه در این گفتگو شرکت جسته است.
• ویژگی شاخص خاطرات رباطجزی چیست و چه چیزی شما را ترغیب به نگارش خاطرات او کرد؟
کامور بخشایش: در خاطرات رباطجزی لایه جدیدی از دوران اسارت مطرح شده، وی به واسطه سابقه شغلی که داشته است، به نوعی معلم عقیدتی آزادگان محسوب میشده است. تسلط بر قرآن و نهجالبلاغه و حضور در مساجد در دوران قبل از اسارت باعث شد تا با ایفای همان نقش معلمی در دوران اسارت مباحث عقیدتی را به اسرای ایرانی در اردوگاه تدریس کند. یکی از ویژگیهای شاخص خاطرات وی در دوران اسارت نیز همین فعالیتهای فرهنگی و عقیدتی در اردوگاهها بود. در کنار مباحثی که اسرای دیگر از شکنجه، زندان، سلول انفرادی و ... عنوان میکنند در خاطرات رباطجزی بیشتر به مباحث فرهنگی دوران اسارت پرداخته شده است. ایجاد فضای فرهنگی در شرایط دوران اسارت که دوران سختی را سپری میکردند. آموزش قرآن، تشکیل گروه سرود، مقالهنویسی و تئاتر، نهضت سوادآموزی برای اسرا، برنامه اخبارگویی در اردوگاه و... از جمله فعالیتهای فرهنگی رباطجزی در آن دوران بود. بنابراین این نوع فعالیت های فرهنگی در خاطرات رباطجزی ویژگی خاصی به خاطرات او بخشیده است. تلاش این افراد در حقیقت برای القای اندیشه استقامت، مقاومت و صبر در مقابل سختیها بود در مدتی که آنجا بودند با استفاده از امکاناتی که عراقیها در اختیارشان قرار میدادند، در جهت خودسازی و انسانسازی استفاده میکردند تا صبر و استقامت خود و دیگر اسرا را بالا ببرند. در خلال خاطراتی که رباطجزی روایت میکند، آمده است: «افرادی که به زبان های خارجه تسلط داشتند کلاسهای مختلف زبان برپا میکردند و فضایی همچون دانشگاه در اردوگاه ایجاد میکردند.» درنهایت باید بگویم به واسطه اینکه خاطرات رباطجزی زاویه جدیدی از اسارت را بازگو میکرد، برایم علاقه و انگیزه ایجاد کرد.
• فضای مصاحبه چگونه پیش میرفت و در کنار گفتههای راوی، آیا با افراد دیگری در خلال کار مصاحبهای انجام شده است؟
کامور بخشایش: توفیقی بود برای من که درباره زندگی یکی از آزادههای دوران دفاع مقدس فعالیت کنم، یک اتفاق و دیدار ساده باعث شد مجذوب خاطرات وی شوم، علیرغم تلاشهایی که موسسات دیگر برای جمعآوری خاطرات رباطجزی انجام داده بودند، راضی به مصاحبه و بیان خاطراتش نمیشد. پیش از اینکه وی خاطراتش را برایم بازگو کند، گزیده و مختصر خاطرات وی در کتابی با عنوان «اردوگاه پاسداران» در 68 صفحه توسط انتشارات سروش منتشر شده بود، همچنین خاطراتی از او در نشریاتی مانند همشهری محله به چاپ رسیده است. از سال گذشته تاکنون بیش از 20 جلسه مداوم و مکرر مصاحبه برگزار کردهایم و تاکنون حدود 35 ساعت مصاحبه انجام شده و هنوز مصاحبه های تکمیلی شروع نشده است. گمان میکنم تا پایان کار حدود 50 ساعت مصاحبه با وی خواهیم داشت. قصد دارم، آدمهای قصه و خاطرات رباطجزی را نیز وارد ماجرا کنم، به ویژه نقش ارزشمند همسرش که 10 سال در دوران اسارت پا به پای او حرکت کرده است. در حقیقت میخواهم رنگ خاطرات و قصه زندگی رباطجزی را عاطفیتر کنم. وی اسناد و مدارک مختلفی همچون نامهها، عکسها و... آن دوران را در اختیارم گذاشت، نامهها و عکسهایی که طی سالهای اسارت میان او و همسرش رد و بدل میشد. آقای رباطجزی در نخستین نامه خود به همسرش، تکلیف را از دوش او برداشت. رباطجزی پس از 3 ماه زندگی مشترک به اسارت دشمن درآمد و همسر وی در طول این سالها با صبر و شکیبایی انتظار آزادی و بازگشت او به میهن را میکشید و هم این ویژگیهای ارزشمند باعث میشود که خاطرات او جذاب شود.
• راوی بر نوع برقراری ارتباط شما با خود و تاثیر آن بر روایت خاطرات تاکید دارد، به طوری که سعی به بیان تمام خاطرات خود داشته بدون هیچ خودسانسوری و با اطمینان کافی خاطرات خود را بیان میکند، درباره این فضاسازی برای راوی بگویید؟
کامور بخشایش: یکی از ویژگیهای مهم و ارزشمند فضای تاریخ شفاهی برقراری تعامل و ارتباط عمیق میان راوی و نویسنده است، در حقیقت اگر بخواهیم یکی از آفتهای تاریخ شفاهی را عنوان کنیم، این است که میان راوی و مصاحبهکننده هیچ تعامل و ارتباط عاطفی برقرار نشود. یکی از اساسیترین و محوریترین مباحث در تاریخ شفاهی از همان ابتدا برقراری ارتباط و تعامل عمیق برای ایجاد اعتماد میان راوی و تدوینگراست. از سوی دیگر معتقدم مصاحبهگر باید همان تدوینگر باشد، به واسطه اینکه فرد راوی به یک نفر اعتماد میکند، رباطجزی به واسطه اعتماد به دفتر هنر و ادبیات پایداری، اعتماد کاملی هم با من برقرار کرد. تلاشمان بر این بود که با اتکا به این فضای اطمینانبخش واقعیتهای تاریخی به عینه در کتاب منعکس شود، اگر این حس اعتماد وجود نداشته باشد در واقع سانسورهایی توسط راوی ایجاد خواهد شد. تا آنجا که میتوانستم، آنچه را که در فنون مصاحبه آموخته بودم، در خلال مصاحبه با رباطجزی به کار بردم و امیداوارم این کار در حوزه ادبیات اسارت با ارزش باشد.
• یکی از شیوههایی که در بازآوری و یادآوری خاطرات به راوی کمک میکند، فضایسازی موقعیتهای خاطره است، با توجه به اینکه از سالهای اسارت زمانی زیادی میگذرد، شما این فضاسازیی را برای راوی چگونه ترسیم کردید؟
کامور بخشایش: به نکته خوبی اشاره کردید، یکی دوبار به مناسبتهای مختلف از وی دعوت شده و خاطراتش را تعریف کرده است، خاطرات اصلی تقریباً در ذهن وی مانده بود و به راحتی با چند سوال متوجه شدیم که ذهن وی پویا است و اشراف خوبی بر اتفاقات در موقعیتهای زمانی و مکانی دارد. دوست داشتم لایه پنهان زندگی وی را بدانم که بسیاری از مواقع آن را پنهان میکرد، تلاشم بر این بود که آن خاطرات را از ذهنش بیرون بکشم. وی یکسری یادداشت و دست نوشته داشت، تمام آنها را مرور کردم و برای خودم یک تاریخچهای از زندگی وی براساس آن یادداشتها درست کردم، نکته دیگر اینکه تمام آلبومهای وی اعم از عکسهایی که برایش فرستاده بودند و پشتنویسی شده بود را در یک آلبوم دستساز که با جزییترین امکانات در دوران اسارت تهیه کرده بود، در اختیارم گذاشت. براساس آن آلبوم با افراد تاثیرگذار در خاطرات رباطجزی آشنا شده و به نوعی با آنها ارتباط برقرار کردم. لازم به ذکر است، قبل از شروع مصاحبه تعداد 70 نامه وی که در دوران اسارت نوشته یا برایش فرستاده بودند، همه را به طور دقیق مرور کردم. قبل از مصاحبه فضای کلی از خاطرات وی در ذهن داشتم، به ویژه اتفاقاتی که در دوران اسارت افتاده بود و به صورت اشارهای در نامهها آورده بود. به همین دلیل به دنبال لایه های پنهان زندگی وی بودم. یکی از شیوههایی که در زمان مصاحبه انجام دادم، این بود که نمیگذاشتم زمان مصاحبه طولانی شود، در حقیقت طوری نبود که مصاحبه را شروع کنیم و راوی دچار روز مرگی شود و میان جلسات مصاحبه وقفهای ایجاد شود. به همین دلیل جلسات به طور منظم و متناوب بود، دو روز یکبار و زمانی هم به راوی داده میشد تا نسبت به مطالبی که قصد عنوان آن را دارد، بیاندیشد. همچنین برای مستند شدن کار سعی میکردم تا بتوانم با آدم های قصه رباطجزی ارتباط برقرار کنم و خاطرات را از زاویه دید فرد ثانی و شاهدان عینی مطالب را مستندتر کنم.
• راوی در یادآوری اسامی و موقعیتهای مکانی دوران اسارت مشکلی نداشت، همه را درست و به دقت بیان میکرد، با توجه به اینکه شما قبل از شروع کار دادههایی جمعآوری کرده بودید، آیا مطابقت میدادید؟
کامور بخشایش: به قول استادم جناب آقای سرهنگی زمان دزد خاطرات است و هرچقدر ما از فضای اتفاقات و حادثه دور میشویم، گرد و غبار فراموشی بر ذهن مان مینشیند و رباطجزی از این قضیه مستثنا نبود. برای کمک به راوی و یادآوری آن فضاها، مطالعاتی انجام دادم، کتابهایی که درباره خاطرات و ادبیات اسارت بود را در اختیار راوی قرار دادم، حتی خواهش کردم اردوگاه موصل 2 و 4 را برایم نقاشی کند تا به طور تصویری بدانم از کدام سمت وارد و خارج میشدند، فضای سلولها چطور بود، در و دیوارها به چه شکل بودند و... کما اینکه از پیش خودم درباره موقعیت جغرافیایی آن مناطق مطالعاتی انجام داده بودم. بعضاً زمانی که اسرا را از منطقهای به منطقه دیگر میبردند، یک زمانی را به طول میانجامید، اما نکتهای که لازم به ذکر است، اینکه اسرا را با چشمان بسته و از مسیر های مختلفی میبردند و گاهی آن مدت زمانی که راوی برای طی کردن یک مسیر عنوان میکرد با مدت زمانی و کیلومتر روی نقشه مطابقت نداشته و این از مشکلاتی بود که در خلال کار با آن رو به رو بودیم.
راویان جنگ باید خاطراتی که با پوست و گوشت خود تجربه کردند را از عمق جانشان بیان کنند
• چه انگیزه باعث شد تا خاطرات خود را بازگو کنید و نقش مصاحبهکننده یا همان نویسنده در ایجاد تمایل و انگیزه شما چه بود؟
رباطجزی: بعد از سالیان طولانی انگیزه چندانی برای روایت خاطراتم نداشتم، آنچه که باعث شد پس از 21 سال خاطرات دوران اسارت خود را بازگو کنم، آشنایی با نویسندگانی چون کامور بخشایش و مالکی بود، البته پیش از این هم با فعالیت های دفتر هنر و ادبیات مقاومت حوزه هنری آشنا بودم. 15 سال پیش در گپ و گفتی 10 دقیقهای با آقای مرتضی سرهنگی چند خاطره کوتاه از دوران اسارت را روایت کردم که بعدها به صورت جزوه منتشر شد. زمان آشنایی با آقای کامور زمانی که ایشان از من خواستند که خاطرات خود را بازگو کنم، اما من همیشه میگفتم که دیگران پیش از ما بهتر و کاملتر خاطرات را بازگو کردند، آقای کامور نیز برای ایجاد ترغیب برای بیان خاطرات گفتند: «هرکسی خاطرهای دارد و قطعا بدانید خاطرات شما هم جایگاه خاصی دارد، افراد زیادی خاطرات خود را بازگو کردند، اما ممکن است در میان خاطرات خود چیز هایی نگفته باشند که شما آنها زا برایمان بگویید، بنابراین فکر نکنید چون دیگران خاطرات خود را گفتند، خاطرات شما تکرار خواهد بود یا جایگاهی نخواهد داشت.» بیش از 20 جلسه تاکنون مرتب و منظم برای بازگویی خاطراتم حضور داشتم، اوایل احساس میکردم شاید بتوانم از ادامه این قضیه شانه خالی کنم، چرا که با درون خودم جدال داشتم که نکند، حق مطلب را ادا نکنم، اما نحوه برقراری ارتباط میان راوی و نویسنده برای ایجاد فضایی قابل اطمینان و اعتماد میان طرفین از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که راوی با اعتماد کامل بدون هیچ خودسانسوری حرف های خود را بیان میکند، ارتباط روحی و روانی عمیق همه اینها باعث شد در ادامه مسیر محکم تر قدم بردارم.
• با توجه به اینکه در این سالها خاطرات خود را در جاهای مختلف بیان کردید، ذهن تان نسبت به یادآوری خاطرات پویا و فعال بوده، آیا در مسیر مصاحبه، سوالاتی مطرح میشد، که جرقههای دیگری در یادآوری خاطراتتان ایجاد کند؟
رباطجزی: درست است که به طور پراکنده با جاهای مختلفی مصاحبه کرده بودم، اما واقعا دوست نداشتم جان کلام را بگویم، چون ارتباط آنها یک ارتباط منفعتی بود که فقط میخواستند روزنامهشان را پر کنند و بعضاً آن حس دلسوزی و تعهد را میان آنها ندیدم. اما در فضای این مصاحبه آن موضوعاتی که تا به حال در جایی از آنها سخنی نگفته بودم، به خاطر نوع برقراری ارتباط با نویسنده در خلال مصاحبه آن موارد را بازگو کردم. بدون اغراق هر قشری ممکن است از خوانندگان این کتاب شوند، باید بگویم تا به حال فضایی ایجاد نشده بود که در خلال بیان خاطرات به حدی احساساتی شوم که اشک از چشمانم جاری شود یا بغض کنم اما در مسیر مصاحبه با آقای کامور بخشایش این اتفاق افتاد. گاهی فرصتی برای تنفس به من میداد تا ذهنم را مرور کنم، تا به فضای سالهای اسارت برگردم. حتی کتابی در اختیارم میگذاشت که درباره خاطرات آزادگان دیگری بود و باعث میشد برخی از خاطرات در فضای ذهنم بازسازی شود. به هر حال ذهن آدمی در طول زندگی دچار روزمرگی میشود و به سختی میتواند جزییات 20 تا 30 سال گذشته را به یاد بیاورد.
• حرف آخر؟
رباطجزی: راویان جنگ باید کسانی باشند، که ادای جنگ را درنیاورده باشند، خودشان در صحنه حضور داشتند، اگر برخی از گفتهها و نوشتهها آن طور که باید و شاید اثر خوبی بر روی خواننده نمیگذارد به این علت است که برخی از این راویان جنگ خودشان در صحنه نبودند، به همین خاطر راویان جنگ باید جنگ را تجربه کرده باشند و صحنههای حماسهساز را از نزدیک و پوست و گوشت خود حس کرده باشند تا بتوانند هر آنچه را که دیدند از عمق وجود خود بیان کنند تا بر دل مخاطب بنشیند.
گفتگو از فاطمه نوروند