|
سینما رکس آبادان؛ 377 شهید
|
تاریخ دقیق اولین نمایش عمومی فیلم در دنیا به درستی روشن نیست. اما بر اساس منابع موجود، برادران لومیر در 28 دسامبر 1895 در زیر زمین گراند کافه پاریس از مردم دعوت کردند تا تصاویری را از نزدیک ببینند که با دستگاه «سینما توگراف» ضبط و پخش میکردند. به مرور پاساژها و سالنهای اپرا نیز مورد استفاده سازندگان فیلمها قرار گرفت. بعدها در 1905 م همزمان با فعال شدن سینماگران روسی، مدیر یک سالن اپرا در شهر پترزبورگ مغازهای را به این امر اختصاص داد و به این ترتیب رسماً اولین سالن سینما تأسیس گردید. رفته رفته تعداد سالنهای نمایش فیلم در قالبهای جدید افزایش یافت. بدون شک آن روزها کسی تصور نمیکرد روزگاری فرا خواهد رسید که در یکی از شهرهای جنوبی ایران، سالن سینما به محلی برای خلق جنایتی بزرگ تبدیل شود؛ جنایتی که طی آن صدها نفر مظلومانه در آتش سوختند و قربانی شدند. ماجرای این حادثه هولناک از آنجا آغاز شد که در 1357 ش و در روزهایی که مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی به مقطعی حساس رسیده بود و حاکمیت توان مهار امواج سیل آسای انقلاب را نداشت به فکر طراحی و اجرای راهکارهایی برای رهایی از خطر فروپاشی و سقوط افتاد اما غافل از اینکه نظام سلطنتی پهلوی به دلیل فقدان مشروعیت، دست به هر اقدامی که میزد نه تنها از سوی مردم مورد پذیرش واقع نمیگردید که عمدتاً نتیجه عکس داشت. در چنین شرایطی فاصله دولت و ملت موجب میگشت تا مخالفت با حکومت اشکال مختلفی بیابد که یکی از آنها مخالفت با مظاهر فرهنگی و اقتصادی رژیم بود. بر همین اساس برخی افراد در نیمههای شب و گاهی با اطلاع قبلی در زمانی که کسی در محلی حضور نداشت به آتش زدن برخی سینماها و بانکها مبادرت میورزیدند. این گونه اقدامات هیچگاه مورد تأیید امام و نیروهای مسلمان نبود اما همین حوادث موجب گردید تا اولین جرقههای جنایت سینما رکس آبادان در ذهن عناصر توطئهگر رژیم و ساواک زده شود. بر این اساس روز 28 مرداد 1357 مصادف با نیمه ماه مبارک رمضان 1398 در حالی که عقربههای ساعت از 22 گذشته بود و تماشاچیان حاضر در سالن «سینما رکس آبادان» که مشغول دیدن فیلم گوزنها ساخته مسعود کیمیایی بودند، در کمال شگفتی ظرف چند ثانیه خود را گرفتار شعلههای مهیب آتش دیدند. کانون آتش دو نقطه در شرق سینما بود که به سرعت گسترش یافت و سراسر سالن را فرا گرفت. شدت و سرعت آتشسوزی این احتمال را بر سر زبانها انداخت که از ساعاتی قبل سینما آلوده به مواد آتشزا شده بود. مردم وحشت زده برای رهایی از آتش و نجات جان خود به سمت درهای خروجی سینما هجوم آوردند اما هر چه تلاش کردند دری باز نشد. گویی همه درهای خروج نه قفل که با قفل و زنجیر محکم بسته شده بود. عدهای هنگام بروز وحشت و فرار زیردست و پامانده جان دادند. با افزایش زمان حضور در سالن و ازدیاد گاز مونواکسید کربن، برخی دچار خفگی شدند. کودکان خردسال که بیش از سایرین وحشت زده بودند در همان دقایق اولیه جان باختند. صدای فریاد و طلب کمک، ذکر نام ائمه (ع)، بزرگان دینی و نزدیکان لحظهای قطع نمیشد. چند نفری از حاضران موفق شدند از پنجرههای سالن واقع در طبقه فوقانی پاساژ مجاور سینما خود را خارج کنند. با شعلهور شدن مواد قابل اشتعال داخل سینما، بر دامنه آتش افزوده میشد. لحظاتی بعد با فرو ریختن بخش زیادی از سقف، ابعاد فاجعه چند برابر گردید. هنگام حادثه جمعیتی حدود چهارصد نفر داخل سالن حضور داشتند که از این تعداد 377 نفر شهید، ده نفر مجروح و تنی چند موفق به نجات جان خود شدند. تعداد کم مجروحین و نجات یافتگان نشان میدهد که این جنایت به گونهای طراحی شده بود که کسی جان سالم به در نبرد. بوی گوشت، خون و استخوان سوخته به همراه بوی چوب، پارچه و پلاستیک مشتعل شده تا ساعتها پس از حادثه فضای منطقه را دربر گرفت. بسیاری از اجساد به علت شدت سوختگی قابل شناسایی نبودند. این فاجعه به واسطه ابعاد مختلف آن در زمره یکی از سیاهترین فجایع تاریخ به شمار میآید که در آن افراد به صورت گروهی قتلعام شدند. از نکات سئوال برانگیز در بررسی این واقعه واکنش نیروهای انتظامی و امدادی برای مهار آتش و نجات جان حادثه دیدگان بود. شهربانی که در نزدیکی سینما بود مأموران خود را با تأخیر بیش از نیم ساعت به محل اعزام کرد. این عده به محض رسیدن با محاصره محل از نزدیک شدن مردم به قصد نجات مصدومان، جلوگیری کردند. مأموران با این ادعا که قصد دستگیری عوامل حادثه را دارند نه تنها از نزدیک شدن مردم ممانعت میکردند که نجات یافتگان و کسانی را که موفق به خروج از پنجرههای سینما میشدند هم به رغم جراحات وارده دستگیر کرده زیر مشت و لگد میگرفتند. گروههای امداد و نجات و آتشنشانی هم با تأخیر طولانی و بدون تجهیزات کافی به محل رسیدند ضمن آنکه همه شیرهای آتشنشانی در نزدیکی سینما یا زیر خاک مدفون شده یا خراب و غیرقابل استفاده بود. از نکات تأملبرانگیز عملکرد گروههای امداد و نجات آنکه، میتوانستند با شکستن قفل درها، امکان فرار مصدومان را فراهم آورند که چنین نکردند. حتی با وارد آوردن چند ضربه محکم به دیوار سینما و ایجاد یک شکاف میشد به مصدومان یاری رساند که نه تنها مأموران خود چنین نکردند که مانع انجام این کار توسط مردم هم شدند. از سوی دیگر پالایشگاه نفت آبادان که از امکانات پیشرفته و مناسبی در مهار آتش برخوردار بود، به رغم درخواستهای متعدد، عوامل خود را با یک ساعت و نیم تأخیر به محل اعزام کرد. این در حالی بود که از پایگاههای دریایی ارتش و اداره بنادر و کشتیرانی خرمشهر هم برای اطفای حریق کمک خواسته شد اما همگی با تأخیر بسیار خود را به محل رساندند. بدین ترتیب شعلههای آتش ساعت یک بامداد پس از گذشت 3 ساعت خاموش شد. فردای حادثه رژیم شاه تلاش کرد مسئولیت این جنایت هولناک را به گردن گروههای مبارز و مسلمان بیندازد و از طریق رسانههای عمومی اعلام کرد که این حادثه کار خرابکاران (صفتی که ساواک به گروههای مبارز میداد) است. برخی رسانههای وابسته هم این فاجعه را به گروههای موسوم به مارکسیستهای اسلامی (مجاهدین خلق) نسبت دادند. در حالی که این ادعا حتی به همان گروهها و جریاناتی که سینماها را به آتش میکشیدند نیز منتسب نمیشد. زیرا: 1ـ در انجام هر کاری باید منافعی وجود داشته باشد اما این حادثه هیچ نفعی برای مسببین آن نداشت و حتی موجب خشم مردم علیه عوامل حادثه میشد. 2ـ سالنهای آتش زده شده همگی در نیمه شب و در زمان تعطیلی سینما که کسی درون آنها نبود آتش زده میشد. 3ـ معمولاً سینماهایی آتش زده میشد که فیلمهای آنها مضامین غیر اخلاقی داشت و از این طریق به نوعی با سیاستهای فرهنگی رژیم مخالفت میشد در حالی که فیلم «گوزنها» یکی از آثار مسعود کیمیایی کارگردان مشهور ایرانی بود که نگاهی انتقادی به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه آن روز ایران داشت. این فیلم که بخشهایی از آن سانسور شده و مردم نیز از آن مطلع بودند با برداشتهای سیاسی توأم بود و در مجموع در زمره آثار مبتذل و غیر اخلاقی سینمای موسوم به فیلم فارسی قرار نمیگرفت. از سوی دیگر مبارزین هیچگاه دست به اقدامی نمیزدند که موجب کشتار موردی و جمعی مردم گردد. بر این اساس هیچیک از جریانات مخالف رژیم نه تنها فاجعه مذکور را تأیید نکردند که امام بلافاصله پس از حادثه طی پیامی از شهر نجف به محکومیت این جنایت پرداختند و پرده از نقش رژیم در ایجاد آن برداشتند و اعلام کردند: «گمان نمیکنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانهای بزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد...» همچنین برخی دیگر از علما و مراجع تقلید نیز اطلاعیههایی در محکومیت این جنایت صادر کردند. اطلاعیههایی نیز با امضای علما و فضلای حوزه علمیه قم و روحانیون تهران و حتی برخی گروههای مبارز مسلمان و مسلح در محکومیت حادثه توزیع گردید. مردم نیز به سرعت از عدم ارتباط جنایت با گروههای مخالف اطمینان یافته انگشت اتهام را به سوی رژیم نشانه رفتند. از آن پس شهر آبادان با فعالیت گسترده نیروهای مذهبی به کانون مخالفت با رژیم مبدل گردید تا آنجا که روز 30 مرداد 57 صدها تن از مردم با راهپیمایی در سطح شهر ضمن عزاداری برای قربانیان، شعارهایی علیه حکومت پهلوی سر دادند و با هدف حمله و تخریب ساختمان حزب رستاخیز (حزب حاکم و دست ساخته حکومت) مقابل آن تجمع کردند که به درگیری با نیروهای امنیتی و انتظامی انجامید. اما این پایان خشم مردم نبود؛ هر روز در ادارات و مراکز مختلف شهر تجمعاتی تشکیل و شعارهای مختلفی علیه رژیم سر داده میشد. هیئت حاکمه برای مهار بحران در آبادان در این شهر حکومت نظامی اعلام کرد اما باز هم توفیقی نیافت. در چنین شرایطی سرتیپ رضا رزمی رئیس وقت شهربانی آبادان برای حفظ جان خود از شهر گریخت. وی پیش از آن با درجه سرهنگی هنگام ریاست شهربانی قم به سرکوب قیام مردم در 19 دی ماه 1356 در این شهر اقدام کرده بود. او پس از آن حادثه با دریافت ترفیع به آبادان اعزام گشته بود. نامبرده که از نقش خود در سرکوب مردم اطلاع داشت مدتی پس از حادثه سینما رکس آبادان از ایران فرار کرد تا از قهر انقلابی مردم بگریزد. اما موج اعتراضات ناشی از این جنایت هولناک سراسر کشور را فراگرفت به گونهای که مردم مشهد در اعتراضی چند هزار نفری مراتب خشم و نفرت خود را ابراز داشتند. در بسیاری از شهرها هر روز مراسم سوگواری و بزرگداشت شهدا به صورت خودجوش برگزار میشد و روحانیون در منابر و مجالس به محکومیت حادثه میپرداختند. رژیم که موج فزاینده مخالفت مردم را مشاهده میکرد هیئتی را مأمور بررسی علل بروز واقعه ساخت. تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی نیز طرح استیضاح جمشید آموزگار، نخستوزیر را مطرح کردند تا به نوعی خود را مدافع حقوق مردم نشان دهند اما آموزگار پیش از رسیدن زمان استیضاح، برای کاهش اعتراضات از سمت خود کناره گرفت. گفتنی است انقلاب اسلامی و مبارزات مردم ایران در مقایسه با سایر انقلابات و خیزشهای اجتماعی از کمترین خشونت برخوردار بود و دستگاه حاکمه تلاش میکرد با ایجاد اختلاف و دامن زدن به آنها ضمن گسترش تفرقه در صفوف مبارزین، جریان نهضت را به انحراف برده افکار عمومی را علیه جریان انقلابی تحریک کند. همچنین این اقدام میتوانست موجی از ترس و ارعاب عمومی را در میان مردم ایجاد کرده اسباب یأس و ناامیدی آنها را در پیگیری خواستههایشان فراهم آورد. شاه که از زمان کودتای 28 مرداد 1332 همواره میکوشید به نوعی بازگشت خود را به قدرت یادآوری کرده به مردم تفهیم کند که مخالفین افراد خطرناکی هستند، یک روز قبل از این حادثه طی سخنانی خطاب به مردم مدعی شد: «ما به شما نوید تمدن بزرگ را با جزییاتش میدهیم و دیگران به شما وعده وحشت بزرگ را میدهند.» همین اظهارات نشان میدهد آتشسوزی سینما رکس آبادان باید مصداقی برای آن وحشت بزرگ باشد؛ اظهاراتی که طی چند روز پس از حادثه بارها از رسانهها پخش شد. با وجود آنکه شواهد و قراین حاکی از عاملیت رژیم شاه در اجرای این جنایت است لیکن باید اذعان کرد که احتمالاً طراحی حادثه از سوی عوامل سازمان سیا و موساد بوده است که نقش مشاورت در بخشهای امنیتی ایران را داشتند. زیرا نمونههایی از اینگونه حوادث فتنهانگیز را در پارهای از کشورها و از جمله میان گروههای فلسطینی میتوان مشاهده کرد که همگی به نفع قدرتهای سلطهطلب بوده است. چند روز پس از حادثه، رژیم مدعی دستگیری فردی به نام هاشم عبدالرضا آشور به عنوان عامل جنایت، حین فرار از کشور شد. همچنین اطلاعیههایی مبنی بر تحت تعقیب قرار دادن سایر عوامل این تبهکاری صادر شد. اما تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه برای مسببین حادثه دادگاهی تشکیل نگردید. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، در شهریور 1358 دادگاه رسیدگی به اتهامات عوامل جنایت سینما رکس آبادان تشکیل شد. در کیفر خواست متهم ردیف اول، حسین تکبعلیزاده آمده بود: «برابر ادله، شواهد، مدارک و اسناد به دست آمده، آتشسوزی سینما رکس آبادان، تصادفی و غیر عمدی نبود. بلکه رژیم گذشته و عوامل سرسپرده آن رژیم و مقامات محلی وقت با تمهیدات قبلی و توطئه حساب شده قصد لوث ساختن حرکت انقلابی مردم مسلمان را داشتند و نیز با آتش زدن سینما رکس میخواستند از این مسئله علیه مردم مسلمان و روحانیت مبارز بهرهبرداری تبلیغاتی کنند.» در این دادگاه به اتهامات 34 تن از متهمین رسیدگی شد. از این عده هفت نفر پیش از پیروزی انقلاب از کشور فرار کرده بودند که به طور غیابی محاکمه شدند و حکم اعدام علیه آنها صادر گردید. متهمان بعدی افرادی مانند سرتیپ علیاصغر ودیعی، رئیس وقت ساواک خوزستان، سرتیپ رضا رزمی، رئیس شهربانی آبادان، و سرهنگ محمدعلی امینی معاون شهربانی آبادان بودند. که دادگاه سرانجام پس از هجده جلسه در 12 شهریور 1358 با اعلام پایان دادرسی برای شش تن دیگر از متهمان حکم اعدام صادر کرد و سایرین به زندان محکوم شدند.
حمیدرضا قزوینی
منبع: جلد دوم دایره المعارف انقلاب اسلامی
|