هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 83    |    25 مرداد 1391

   


 



ثبت خاطرات به کمک روش تحقیق کیفی

صفحه نخست شماره 83

«برگی از خطه کشوین» از مجموعه کتاب‌های تولید شده در دفتر مطالعات و ادبیات پایداری مراکز استانی حوزه هنری و تحقیق و نگارش مسعود آتشگران است. این کتاب در 346 صفحه و قطع رقعی به تازه‌گی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
این اثر با قلمی روان، نگاهی جامع و رویکردی تاریخی، بخشی از وقایع تاریخ معاصر، به‌ویژه مبارزات مردم ایران را بیان می‏نماید و به ارائه برشی از زندگی اجتماعی و تاریخ محلی قزوین در سال‏های منتهی به انقلاب 57 می‏پردازد. آتشگران تلاش دارد تا روایتگر تکاپوی جوانان مسلمان قزوین و همت اقشار و توده‏ها‏ی مختلف این سرزمین در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) باشد.
«برگی ازخطه کشوین» به نحوه شکل‏گیری تشکل: «جوانان جمعیت حافظ وحدت قزوین»، شخصیت‏ها‏ی مؤثر و موسس، شیوه مبارزه، گستره فعالیت‏ها‏ی صورت گرفته توسط جوانان متعهد این تشکل می‏پردازد، تشکلی که برای حراست از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن در گوشه‏ای از کشور و در منطقه قزوین در بهمن سال 57 تشکیل و به مدت سه سال به فعالیت پرداخت.
این کتاب در چهار بخش تدوین شده است. بعد از اشاره و مقدمه، در بخش اول، «تشکیل جمعیت حافظ وحدت در منطقه قزوین و نحوه فعالیت‌های آن»، آتشگران به چگونگی تشکیل این جمعیت، دوره‌ آموزشی، اساسنامه، نحوه نامگذاری تشکل، هرم تشکیلاتی دفتر جمعیت، عملکرد جمعیت، ماموریت‌های دورن و برون شهری، مبارزه با گروهک‌ها، توطئه کودتا در لشکر 16 زرهی قزوین و ... پرداخته است.
در صفحه‌ی 62 درباره‌ی چگونگی مبارزه و مقابله‌ی جمعیت حافظ وحدت با گروهک‌ها می‌خوانیم: «... پس از برقراری امنیت در قزوین، از اهم ماموریت‌های جمعیت، مقابله با گروهک‌ها بود. تعدادی از افراد از تهران یا نقاط دیگر به قزوین می‌آمدند تا با همکاری نیروهایی که در قزوین داشتند، اهداف خود را دنبال کنند که وظیفه‌ی بچه‌های جمعیت مقابله با این عوامل بود. در ایست بازرسی‌ها معمولاً کالاهای قاچاق به دست می‌آمد. اما این همه ماجرا نبود، بلکه اجناس دیگری نیز پیدا می‌شد که به صورت قاچاق جابه‌جا می‌شد. برای مثال یک بار مینی‌بوسی را پُر کتاب کرده بودند یا به عبارتی کتاب‌ها را درون آن جاسازی کرده بودند. کتاب‌ها متعلق به مجاهدین خلق (منافقین) بودند و صندلی‌های مینی‌بوس را جمع کرده و کتاب‌ها را در آن جای داده بودند. جوانان جمعیت به آن ماشین ایست داده، آن را متوقف کرده و به سپاه تحویل دادند.».
در بخش دوم نویسنده‌، نقش جمعیت حافظ وحدت قزوین را در غائله کردستان و ناآرامی‌هایی مانند رشت بررسی کرده است. در این بخش روایت‌هایی درباره‌ی نقش جمعیت حافظ وحدت از انتظام قزوین تا ورود به غائله کردستان، اعزام نیرو به لویزان در تهران و فرودگاه سنندج، جمعیت و رویدادهای سردشت، مأموریت‌های کردستان و محور سقز ـ بانه از نگاه نیروهای جمعیت، اغتشاش و ناآرامی در رشت ذکر شده است. مصیب بهرامی، یکی از نفرات حاضر در اتفاقات و حوادث سردشت این‌گونه تعریف می‌کند: «... مردم شهر را خالی کرده بودند و کومله، دموکرات، سلطنت‌طلب‌ها و ضدانقلاب‌ها همه در خانه‌های مردم مستقر شده بودند. گروهک رزگاری و جوتی‌یاران را با رگبار اسلحه و نارنجک تفنگی زیر آتش گرفتیم و آتشباری آن‌ها را خاموش کردیم و وارد مرکز شهر شدیم. ساختمان اداره دارایی و فرمانداری را آزاد کردیم. صبح روز بعد که ما بچه‌ها را مستقر کرده بودیم، دشمن از روی ارتفاعات شروع به تخلیه شهر کرد. برابر دستور در اطراف پادگان هم با تیربار گروهک ضدانقلاب را که از روی دامنه کوه شهر را ترک می‌کرد، زیر آتش گرفتیم. این‌گونه شهر را پاک‌سازی کردیم. بیست روزی از حضور ما گذشته بود که مردم وارد شهر شدند و با آن‌ها نماز وحدت خواندیم. ناگهان روزی عباس امیرانتظام، صباغیان وزیر کشور و کریم سنجابی وارد شهر شدند و گفتند: «ما در قلعه‌ای با عزالدین حسینی و افراد دیگری ملاقات کردیم و کنار آمدیم. فعلاً تا شخصی به شما تیراندازی نکرده؛ شما هم شلیک نکنید...» (صفحه‌ی 95).
«جمعیت قزوین در ناآرامی مرزی منطقه قصرشیرین» عنوان بخش سوم است. در این بخش به موضوعاتی چون جنگ غیررسمی و تجاوزات عراق در اوایل سال‌ 1359، مقابله نیروهای حافظ وحدت قزوین با ارتش صدام در منطقه قصر شیرین، تاریخچه تشکیل گردان مالک اشتر در قزوین، حضور نیروهای جمعیت حافظ وحدت در پاسگاه‌های باویسی و پرویزخان، حفاظت از ایستگاه‌های رادیو و تلویزیون در قصر شیرین، حوادث مرز خسروی و ساعات اولیه شروع جنگ تحمیلی و... پرداخته شده است. منصور یزدی، در خاطره‌‌ای روزهای اول جنگ در محور قصر شیرین به سرپل ذهاب را این چنین بازگو می‌کند: «...در طول مسیر برگشت در نزدیکی باغستان‌های قصر شیرین ما با افرادی برخورد کردیم که در بین آن‌ها دکتر، پرستار، بیمار و مریض دیده می‌شد. بیمارستان شهر را دشمن زده بود و شهر را نیز اشغال کرده بود، به همین دلیل، همه در حال عقب‌نشینی بودند. در آن‌جا گروهبانی که از لشکر 16 زرهی همراه ما فرستاده بودند، دیدیم و او هم با ما همراه شد. دیگر هیچ تردیدی در جاده وجود نداشت و این اوضاع و احوالی که در قصر شیرین حکم‌فرما شده بود، انگار در یک چشم به‌هم زدن اتفاق افتاده بود. در طول مسیر در کوه‌ها با یک دسته زن، بچه و افراد پیر برخورد کردیم که آن‌ها هم از مناطق اشغالی در حال عقب‌نشینی و فرار بودند. آن‌ها از ما هم می‌ترسیدند و هم نمی‌توانستند به ما اعتماد کنند. به هر شکلی بود با آن‌ها عقب آمدیم تا در امتداد و نزدیکی شهر سرپل ذهاب به رودخانه الون رسیدیم، بچه‌ها و زن‌ها را هر طوری بود به آن طرف آب رد کردیم ...». (صفحه‌ی 203 ـ 204).
بخش چهارم این کتاب به «نقش تشکل جمعیت حافظ وحدت قزوین در پدیده جنگ‌های نامنظم چمران» اختصاص پیدا کرده است. برخی موضوعات این بخش عبارتند از: از تشکل جمعیت تا پدیده گروه‌های نامنظم چمران، چگونگی تشکیل ستاد، دیدار با حضرت آقا (مقام معظم رهبری)، حفر کانال در اطراف اهواز در مسیر غرب، تخریب کانال‌های آب‌رسانی در حومه اهواز، مأموریت جمعیت در حومه و غرب سوسنگرد، واقعه شهدای جمعیت در آبادان، دکتر چمران و ابوترابی از زبان رزمندگان جمعیت قزوین و ...
محمود موسی‌لو در صفحات 241 ـ 242، خاطره‌ی اولین دیدارش با حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای را در اوایل جنگ در اهواز این‌گونه بیان می‌کند: «... گمان کنم هنوز پاییز بود، بله پاییز سال 59، من در جریان تخریب مکنده‌های آب‌رسانی به پادگان حمید حضور داشتم. منطقه شمریه در اطراف اهواز را می‌گویم که برای تخریب آن‌ها هم اقدام کردیم. یک بار من در مدرسه متحدین، پاس‌بخش بودیم و یکی از بچه‌های قم نگهبانی می‌داد و بچه‌های لبنان هم در آن‌جا مستقر بودند. آن‌ها برای کمک به دکتر چمران به ایران آمده بودند. آن موقع سعی می‌شد، از امکانات اداره‌های دولتی استفاده شود، یعنی از خانه‌های مردم استفاده نمی‌کردیم. البته، فردی به‌نام حاج آقا شوشتری یکی از مالکان اهوازی، خانه خود را با تمام امکانات زندگی در اختیار نیروهای رزمنده قرار داده بود که در آن‌جا فعالیت می‌کردند. به هر صورت، در یکی از آن روزها آقای خامنه‌ای با یکی از همراهان خود به مدرسه ما تشریف آورند که ملبس به لباس نظامی بودند و من ایشان را نشناختم. ایشان در لباس غیرروحانی از نظر من شباهت زیادی به فرمانده سپاه شهر صنعتی قزوین، حاج احمد طاهرخانی، داشتند که آمدند و گفتند: «خواستیم با دوستان دیداری داشته باشیم.» ما هم با آن‌ها روبوسی گرمی کردیم و احوال‌پرسی گرم که چه عجب از این طرف‌ها راه گرم کردید. (به حساب این‌که ایشان حاج احمد طاهر خانی است.) بعد از احوالپرسی هم گفتم: «اسلحه‌هایتان را تحویل بدهید و وارد ساختمان مدرسه شوید.» که گفتند: «حالا نمی‌شود سلاح‌هایمان را تحویل ندهیم». گفتم: «نه، نمی‌شود و باید تحویل بدهید، چون مقررات نظامی است.» همراه ایشان قبول نکردند، اما حاج آقا بند اسلحه خود را درآورد که آن را تحویل من بدهد. اسلحه ایشان کلاشینکف تاشو بود. (انگار همین دیروز بود.) به هر صورت ایشان خواستند اسلحه‌شان را تحویل بدهند، اما همراه ایشان که مشاور نظامی‌شان بود، گفت: «نه، نمی‌شود ما نمی‌توانیم اسلحه را بدهیم. پس ما می‌رویم و زمان دیگری می‌آییم.» در همین گیرودار بودیم که یکی از بچه‌های قم متوجه شد و سریع آمد و مانع رفتن آن‌ها شد و با اصرار آن‌ها را به داخل کشاند و من هم اصرار می‌کردم که مسئولیت با من است و نمی‌گذارم افراد غریبه با سلاح داخل بروند و حاج آقا (مقام معظم رهبری) وسط مانده بود و نگاهی به من می‌کرد و نگاهی به او، که آخر این ماجرا چه می‌شود! بالاخره آن‌ها پیروز شدند و حاج‌آقا را به داخل بردند. زمانی که حاج آقا وارد شد، تمام بچه‌های لبنان او را دوره کردند، گو این‌که همه با او آشنایی دیرینه داشتند. چون در جنگ‌‌های لبنان، آقا آن‌جا بود. تازه آن موقع بود که فهمیدیم، ای داد بیداد! چرا حاج آقا را من نشاختم ...».

بخش پایانی کتاب (از صحفه‌ی 303 تا 346) شامل سخن آخر، ضمائم (اساسنامه و مرام‌نامه‌ی جمعیت حافظ وحدت)، اسناد (نامه‌های اداری، روزنامه‌ها، عکس، وصیت‌نامه‌ی شهدا) و منابع و مأخذ می‌شود.
مسعود آتشگران در کتاب «برگی از خطه کشوین»، با ارجاعات به پاورقی‌ها و بیان نکات دقیق درباره‌ی راویان، اطلاعات کامل و جامعی در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. اما یکی از نکاتی که در این کتاب مغفول مانده، نمایه اعلام است. نویسنده کتاب با استخراج نمایه اعلام (اعم از اسامی افراد، مکان، یگان، عملیات‌ها و ...) می‌توانست دسترسی خواننده به اطلاعات متن کتاب را آسان کند.
نویسنده کتاب، با روش تحقیق کیفی و حضور در جامعه مورد تحقیق و با بهره‌گیری از تحقیق میدانی، تشریح مشاهدات، جمع‌آوری داده‌ها و اسناد و مدارک بر جای مانده و براساس مستندسازی و با استفاده از روش مصاحبه توانسته است که اطلاعات بسیار دقیقی از چگونگی تشکیل جمعیت حافظ وحدت تا انحلال آن به مخاطب ارائه می‌دهد.

عسکر عباس نژاد



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.