بخش نخست را درشماره پیش خواندیم. بخش دوم در ادامه می آید:
اولين مدير پروژه بزرگ بيستون:
بنابه گفتههاي آقاي حميد حيدريمهوار كه در دفتر اعتبارات سازمان ميراث فرهنگي از سال 1370 مشغول به کار هستند، پس از بازديدهاي آقايان هاشميرفسنجاني، رئيسجمهور وقت، از گنبد سلطانيه زنجان و ارگ بم و آقای حسن حبيبي، معاون اول رئيسجمهور، از كاخ گلستان و قلعه فلكالافلاك، آقايهاشمي پيشنهاد طرح حفاظت از بناهاي مهم تاريخي را دادند كه ابتدا با 10پروژه در قالب طرح 30201280 آغاز شد و در سال 1372 با تغيير رياست سازمان و آمدن آقاي كازروني از 10 اثر به 28 اثر افزايش يافت. ايشان اعتقاد داشتند بايد 30 اثر تاريخي در فهرست ميراث جهاني ثبت گردند. يكي از پروژههايي كه بعنوان پروژه بزرگ تعريف شد پروژه بزرگ بيستون و تاق بستان بود كه من در جلسه شوراي فني آن شركت داشتم و پيشنهادات ارائه شده در پايان نامه دوره كارشناسي ام را مطرح نمودم. همچنين طرح جامع ساماندهي بيستون آقاي اصغر مرادي نيز در توجيه مديران وقت براي گنجاندن بيستون در مجموعه پروژههاي بزرگ موثر واقع گرديد. آقاي كازروني بعد از شنيدن بحثهاي كارشناسي كه درگرفت در جمعبندي جلسه اعلام كرد: «بيستون و تاق بستان قابليت تبديل شدن به پروژه بزرگ را دارد» و در پاسخ رئيس استان كه پرسيدند: «نتيجه جلسه چه شد؟» گفتند: «بيستون و تاق بستان پروژه بزرگ ميشود و مدير آن هم همين خانم باشد.» من خيلي جا خوردم چون در جمع بزرگان ميراث، تازهكار بودم. براي همين بعد ازجلسه، آقاي مهندس شيرازي و بقيه عذرخواهي كردم و گفتم: «در جايي كه آنها هستند من نميتوانم مدير باشم.» به هر حال، با اين مصوبه، بيستون در فهرست پروژههاي بزرگ قرارگرفت. چند سالي بين معاونتهاي سازمان يك عدم هماهنگي براي شرح وظايف پروژههاي بزرگ بود. در گام نخست مبلغ ده ميليون تومان از اعتبارت استان، طبق پيشنهادي كه در پاياننامه برای نصب داربست وجود داشت براي دسترسي آسان به كتيبه اختصاص يافت. در سازمان ميراث فرهنگي تا آن زمان وقتي ميخواستند كارهاي فني انجام دهند از كارگران فني تختجمشيد كمك ميخواستند. ولي آقاي اشتودان براي اين كار از استادكاران تكيه معاونالملك به سرپرستي آقاي محمد احمدي برای نصب داربست استفاده نمود. قرار شد داربستها توسط آقاي رئوفي مهندس سازه طراحي شود و محمد احمدي آنرا اجرا كند.
آغاز نصب داربستها:
شروع نصب داربستها 25 مهر ماه 1374بود و تا 2 دي ماه ادامه يافت و قرار شد تا بازديد مهندس شيرازي متوقف شود. بازديد مهندس شيرازي، مهندس مهريار و مهندس محبعلي در تاريخ 18 دي انجام گرفت. داربستها براي انجام كارهاي علمي تقريبا آماده بود. آقاي مهندس شيراز از مهندس سعيدي، از همكاران سازمان ومتخصص سازه، خواسته بود تا از داربستها بازديد كند. به دليل بدي شرايط آب و هوايي و زمستانهاي سرد بيستون، اين بازديد در بهار سال 75 صورت گرفت.
آقاي كازروني رئيس سازمان هم يك ماه بعد از آقاي سعيدي از كتيبه بازدید کرد. داربستها امكان تحقيقات علمي بر روي كتيبه را فراهم كردند. در 15 آبانماه همان سال كميته فني سازمان در كنار كتيبه تشكيل شد. اعضاي كميته فني سازمان براي اولين بار بود كه كتيبه را از نزديك ميديدند و تحت تاثير زيبايي و ابهت كتيبه به وجد آمده بودند. آقاي چگيني رئيس بخش باستانشناسي از شوق فراوان كتيبه را ميبوسيد. آقاي مهندس شيرازي در پاسخ به يك نفر از اعضا كه از ايشان تشكر كرد كه پيشنهاد داده است تا كميته فني در محل تشكيل شود، روبه من گفت: «بايد ازايشان تشكر كرد كه زمينه ديدن كتيبه را براي ما فراهم كردند.» در4 آذر جلسه شوراي فني سازمان به دعوت مهندس محبعلي معاون حفظ و احياء در تهران تشكيل شد كه طرح پيشنهادي من براي حفاظت و مرمت كتيبه براي نخستين بار به طور رسمي ارائه شد. اين طرح به پيوست نامهي آقاي اشتودان به معاونت حفظ و احياء تحويل شد. پس از آن بود كه با رايزنيهاي دكتر وطندوست پروژه در اختيار ايشان قرار گرفت. از 75 تا 77 فقط دو اقدام انجام گرفت عكاسي پانوراماي كتيبه كه توسط هومن صدر انجام گرفت و ارائه مجدد گزارش پيشنهادي حفاظت و مرمت من با شكلي جديد به معاونت حفظ واحياء. بعد از اينكه آقاي اشتودان گزارش را ديده بود در دفتر فني آن زمان اعتراض نموده بود(البته آقاي اشتودان برايم نقل قول كردند). اوايل سال 77 براي ارائه كاري پژوهشي پيش آقاي دكتر شيرازي به تهران رفته بودم. رياست سازمان تغيير يافته بود و آقاي مهندس بهشتي رئيس سازمان شده بود. آقاي مهندس شيرازي گفتند: «چرا مديريت پروژه بيستون را بعهده نمي گيري» گفتم: «كار علمي ميدانم اما اداري نميدانم و مديريت نياز به دانش اداري دارد.» گفت: «به هرحال تو بادلسوزي كه نسبت به پروژه و آن مكان داري كاري از پيش ميبري ولي وطن دوست كاري انجام نمي دهد. مديريت را بپذير!» گفتم: «به دوشرط يكي اينكه اگر از عهده بر نيامدم و استعفا دادم بدون چون و چرا استعفايم پذيرفته شود و دوم اينكه از حمايت علمي شما برخوردار باشم.» به عهد اول خيلي وفا نشد چون هر بار ميخواستم، ميگفتند: «مگر ميشود از انجام وظايف سر باز زد!» اما به عهد دوم كه حمايت علمي بود هميشه وفادار ماندند.
اوايل مهرماه يك روز آقاي بيرانوند مدير استان گفتند: «آقاي مهندس بهشتي براي بازديد از پروژههاي استان و ملاقات با مسئولين استاني به كرمانشاه ميآيند و گفتهاند شما را حتما ببيند.» من هم ساعت 11 در بيستون حاضر شدم. مهندس بهشتي به همراه آقاي مهندس مقيمي استاندار وقت كرمانشاه، مهندس ميرازيي، معاون امور عمراني، همكاران بخش فني ميراث و استانداري حضور داشتند. براي اولين بار مهندس بهشتي را مي ديدم بعد از احوالپرسي گفتند: «تعريف شما را از مهندس شيرازي و همكاران ديگر، زياد شنيده بودم ميخواستم خودتان را هم ببينم.» بعد از كتيبه بازديد كرديم وقتي خواستم از گروه جدا شوم و به اداره برگردم ايشان فرمودند: «ما تا قصرشيرين ميرويم شما هم بياييد.» سوار ون سفيدي كه استانداري آورده بود شديم و تا قصر شيرين رفتيم و بعد به استانداري كرمانشاه، كه آن زمان در خيابان فردوسي قرار داشت، برگشتيم. بعد از نهار آنها براي بازديد از پروژههاي داخل شهر رفتند و من هم به خانه برگشتم. يك هفته تا ده روز ديگر حكم من به تاريخ 13 مهرماه 1377 بعنوان مدير پروژههاي بزرگ بيستون و تاق بستان توسط مهندس بهشتي امضاء و به من ابلاغ شد.
با اين ابلاغ من مسئوليت دو بخش وسيع را بر عهده گرفتم. بيستون و تاق بستان تنها اقدامي كه در بيستون انجام گرفته بود، يك طرح سامان دهي بود كه آقاي دكتر اصغر مرادي در سال 74 انجام داده بود و اقدامات اندكي كه درباره كتيبه داريوش انجام گرفته بود. چون اطلاعات مختصري از مجموعه داشتم سعي كردم شناختم را از مجموعه تحت مسئوليتم بالا ببرم. در اولين بررسيها متوجه شدم عليرغم شهرت اين محوطه و برخي آثار آن، مثل فرهادتراش و مجسمه هركول و نقش برجستههاي پارتي، هيچكدام در فهرست آثار ملي به ثبت نرسيدهاند؛ پس، از حمايت قانوني برخوردار نبودند. دوم اينكه محدودهاي بعنوان عرصه و حريم مشخص براي سايت تاريخي بيستون نداريم. بنابراين اساس كار را بر نقشه تهيه شده طرح دكتر مرادي گذاشتم. زيرا ايشان نقشهاش را كتاب كاووشهاي سال 1963 تا 1967 آلمانیها در بيستون گرفته بود و تاريخي بودند و محدوده محرز بود. البته اعتبارات در اختيار استان بود و هميشه هم ميگفتند براي بيستون اعتبار نداريم. ظاهرا اعتبار جاي ديگري هزينه ميشد. با اعتبار مختصري كه دادند پرونده ثبت 28 اثر را فراهم كرديم كه در سال 80 در فهرست آثار تاريخي به ثبت رسيدند. تا سال 1383 كه این پروژه بزرگ به پايگاه تبديل شد، بخشي از قرارداد فتوگرامتري را كه نوعی روش مستندنگاري است كه در آن توپوگرافي اثر به دست می آید و تاكنون در مورد آثار صخرهاي در ايران بكار نرفته بود، انجام داديم. پايگاهي در بيستون ايجاد كرديم تا ناظر انجام اقدامات از نزديك باشيم و مطالعات تعيين عرصه وحريم بيستون نيز صورت گرفت.
پايگاه ميراث فرهنگي بيستون
در سال 1383 پروژههاي بزرگ به پايگاههاي ميراث فرهنگي تغيير يافتند. اين تغيير سبب افزايش مسئوليت مديران پروژهها شد. در پروژههاي بزرگ، مسئوليت منحصر به بخشهاي حفاظت و مرمت و نظارت بر انجام امور حفاظتي بود، اما در پايگاه مسئوليت حفاظت، مرمت، پژوهش و معرفي نيز به وظايف محوله افزوده شد.
تعداد همكاران پايگاه مجموعاً 5 نفر بودند و هر كدام چند كار تخصصي و غير تخصصي را انجام مي دادند. اين همكاران حقوقشان را ماهيانه دريافت نميكردند، زيرا اعتبار جاري پايگاه كم بود و به راحتي در اختيار قرار نميگرفت. گاهي تا شش ماه و گاهي نه ماه حقوق دريافت نميكردند. فقط تنخواهي مختصر به بعضي از همكاران از بودجه عمراني ميدادم تا بودجه جاري بيايد. حجم كار زياد بود و امكانات كم و مديريت دشوار. اما باهمين امكانات كارهاي علمي، بنيادي انجام گرفت. كه سبب ثبت اثر در فهرست ميراث جهاني شد. در زمان ورود من به محوطه تاريخي فرهنگي بيستون، فقط چهار اثر ثبت ملي شده بود، ولي در سال 85 نه تنها این اثر بلکه 90 اثر ديگر در فهرست ميراث ملي ثبت شد. و محوطه نامزد ثبت در فهرست ميراث جهاني نيز بود. كل اعتبارات تخصيص داده شده از سال 1377 تا 1385 پانصد ميليون تومان بود كه برابر با يك قراداد بعضي پايگاههاي ديگر بود.
ثبت در فهرست ميراث جهاني:
بيستون در ليست موقت ثبت جهاني قرار داشت. اوايل آبانماه سال 1383 يك روز كه براي انجام كارهاي اداري پروژه در ساختمان مركزي سازمان نبش زنجان جنوبي در تهران بودم در راهرو بخش معاونت پژوهشي با آقاي دكترشهريار عدل روبرو شدم. ايشان پروندههاي ثبت جهاني را براي معاونت پژوهشي تهيه ميكرد. پس از احوالپرسيهای مرسوم گفت: «قرار بود امسال پرونده كليساهای تاريخي را تهيه كنيم، اما نقشه نداريم و الان آنجا را برف گرفته و امكان نقشه برداري نيست. اگر اين كار را نكنيم، سهميه مان از دست مي رود. آيا تو ميتواني پرونده بيستون را آماده كني؟» گفتم: «اگر بگوييد چه چيزهاي لازم دارد شايد بتوانم.» گفتند: «نقشه، عكس، اسلايد، پلان مديريت و مشخص بودن عرصه وحريم و... را ميخواهد كه به انگليسي ترجمه و ارسال گردد.» من هم قبول كردم اما وقتي محدوده عرصه و حريم ملي را توضيح دادم، دكتر عدل گفتند: «اين عرصه براي ثبت جهاني زياد است و دردسر دارد.» قرار شد به همراه ايشان عرصه و حريم جهاني را مشخص كنيم.
عرصه تعيينشده جهاني بخش كوچكي از عرصه ملي است و عرصه ملي را حريم بلافصل عرصه جهاني قرار داديم غير از اين دو حريم، حريم ديگري نيز تعيين شد؛ به نام حريم منظري. علي موسوي هم كه باستانشناس بود قراردادي براي نوشتن ارزشهاي تاريخي فرهنگي منعقد نمود.
هماهنگيها را هم خانم شيرين روحاني كه در دبيرخانه ثبت جهاني كار ميكرد بعهده گرفت. چون اسلايد نداشتيم بعلت كمبود وقت تعدادي از اسلايدهاي دوره دانشجويي خودم را به آقاي عدل دادم تا در فرصت منا سب اسلايد جديدتهيه شود. آقاي عدل به من گفتند: «پرونده به دبير خانه يونسكو تحويل داده ميشود. در آنجا از نظر شكلي پرونده بررسي ميشود. بعنوان مثال بررسي ميشود كه نقشه دارد يا ندارد؟ گزارش دارد يانه؟ به محتوي داخل آن كاري ندارند. ايشان گفتند اين مرحله كه طي شود و پرونده پذيرفته شود تا يك سال براي تكميل پرونده وقت داريم.» محتويات پرونده را به شكلي استاندارد درآورده و در آخرين روزها با پست DHL به دبيرخانه در پاريس ارسال نموديم.
با تغيير رياست سازمان، دبيرخانه ثبت جهاني از حوزه معاونت پژوهشي آقاي جليل گلشن، به بخش روابط بينالملل زير نظر دكتر رسول وطندوست انتقال يافت. آشفتگي در اثر ادغام، پروژههاي ما نيز تحت شعاع خود قرار داده بود. از سرنوشت پرونده خبر نداشتم. 25 شهريور ماه 1384 در دفتر آقاي خادمزاده در تهران بودم، ايشان گفت روز 6 مهركارشناس ايكوموس كه نماينده يونسكو است براي بررسي پرونده ثبت جهاني به بيستون ميآيد. يعني حدود 10روز وقت براي آماده كردن سايت برای بازديد نماينده يونسكو داشتيم.
تصميم گرفتم از كميته پنج نفره راهبردي بيستون شامل آقايان سيد عبدالعظيم امير شاهكرمي و ابراهيم حيدري، حسين رايتيمقدم، بهروز عمراني، ناصر نوروززادهچگيني دعوت كنم تا در اين امر مرا ياري كنند. آقاي دكتر شاهكرمي و آقاي چگيني آمدند. سپس پيگيريهايي را براي هماهنگي ميان ادارات مرتبط با بيستون، استانداري و فرمانداري هرسين شدم. يك هفته قبل از آمدن كارشناس ايكوموس دعوت نامهاي براي فرماندار هرسين، بخشدار و شهردار بيستون، رئيس ميراث فرهنگي استان با امضاي خودم فرستادم. در جلسه، معاون عمراني فرماندار، به جاي فرماندار آمد. بخشدار و شهردار بيستون وقت، رئيس استان هم مسئول بخش فني، آقاي برشاهي را به نمايندگي فرستاده بود. در جلسه اهميت ثبت جهاني را برايشان شرح دادم و گفتم چون آبروي مملكت و استان در گرو اين بازديد است براي يك هفته هم شده اختلاف نظرها را كنار بگذاريد و با من همكاري كنيد و ازشان خواهش كردم كاري نكنند تا ثبت جهاني اثر به خطر بيافتد. معاون فرماندار استقبال كرد و قول داد تا مساعدت لازم را بنمايد. همه اين مسائل در جلسهاي که ذكر شد، مطرح گشت و مسئولين قول دادند در دو روز بازديد نماينده يونسكو هيچ كدام از اين اتفاقات نيافتد. تنها كسي كه به قولش وفا كرد شهردار بيستون آقاي افشين رحيمي بود.
اقاي صفايیپور مدير عامل شركت طرح و نقشه باختر كه كارهاي نقشهبرداري ما انجام ميداد در جريان آمدن نماينده يونسكو قرار گرفته بود. زنگ زد و گفت: «هر كمكي از من و همكاران شركت بر ميآيد برايتان انجام ميدهيم.» بعضي از اتاقهاي پايگاه خالي بود و تعداد پرسنل هم كم. دو كامپيوتر بيشتر نداشيم. از ايشان خواستم چند كامپيوتر به ما قرض بدهد. ايشان روز بازديد كارشناس ايكوموس چهار يا پنج كامپيوتر را همراه مهندسين همكارش را در پايگاه مستقركرد.
جالب بود، گارد حفاظت زير نظر استان بود. دو تا از سربازان گفتند: «لباسهايمان خيلي نو نيست!» تقاضا كرده بودند كه لباس نو داشته باشند. به مسئولشان در استان گفتم. كل مبلغش 24 هزار تومان ميشد. ميراث استان همين را هم دريغ كرد. خودم پول دادم و گفتم: «شما لباس بخريد يا بعدها هزينهاش را مي دهند، يا نه!» بعدها پولش را ندادند. در سندهاي پايگاه جاي نميگرفت. چون گارديها زير نظر استان بودند، بخش مالي استان هم ميگفت لباسهاي خودشان را بايد ميپوشيدند.
شروع به نظافت و ساماندهي محوطه كرديم. حياط و اتاقهاي پايگاه هم چشمانداز زيبايي نداشت. بعلت اينكه هزينههاي جاري پايگاه چندان تامين نميشد، رسيدگي به وضعيت ظاهري پايگاه چندان پيشرفتي نداشت و براي بازديد نماينده يونسكو زشت و مايه آبروبری بود. هر هزينهاي كه براي پايگاه مي كرديم يا از اعتبارات مربوط به تجهيز يا جاري بود و اين نوع اعتبار به پايگاهها كمتر اختصاص مييافت. پايگاه به نقاشي احتياج داشت. يك نفر از همكاران، نقاشي را معرفي كرد. قرار شد در اسرع وقت نقاشي انجام گيرد. اما پس از چند روز متوجه شديم از عهده كار بر نميآيد. خيلي بد و كند كار مي كرد. چون زمان را از دست داديم، اعتبار زيادي هم براي اين كار هم نداشتيم، همكاران پايگاه خودشان بقيه پايگاه را رنگ زدند. اولين كسي هم كه قلمو دست گرفت مسئول دفترم خانم مريم لاهوتي فوق ديپلم هنر بود. بعد از رنگ زدن نصف يك ديوار آقاي سعدوند راننده، كارپرداز و انباردار پايگاه، كه از مشغلههاي ديگر رهايي يافته بود قلمو را از خانم لاهوتي گرفت و رنگ زدن را شروع كرد. سربازان حفاظت فيزيكي هم به كمك ما آمدند و بعد از پايان شيفت كاريشان در رنگ زدن و جابجا كردن وسايل كمك كردند. چند روز شبانهروز كار انجام ميگرفت. در بيروني را هم خانم لاهوتي و خواهرم رنگ زدند. قسمتهاي بالاي آنرا يكي از سربازان. همه با تمام وجود كار ميكرديم. بخصوص روزهاي قبل از آمدن كارشناس ايكوموس. ساعت كار ازهشت صبح تا ده و گاهي به يك شب رسيد. همكاران، سربازان و برخي مردم محلي همكاري در برگزاري مناسب اين بازديد را افتخاري براي خود و منطقه و كشور ميدانند.
در محوطه بيروني پايگاه انباشت ضايعات به جاي مانده از احياء كاروانسرا و خاكৰهاي حاصل از كاووشهاي باستانشناسي چند سال اخير و كيسههاي نايلوني باد آورده از محل دفن زبالههاي شهري كه در ضلع غربي پارك جنگلي بيستون دفن شده، و زبالههايي مانند بطريهاي پلاستيكي آب معدني، قوطي كنسرو، و كيسه تنقلات، چهره زيباي محوطه را بسيار زشت و دلخراش كرده بود و نظافتهاي عمومي هرچند وقت يكبار پايگاه هم پاسخگو نبود. از همه بدتر. بعضي مكانها مانند غار شكارچيان تبديل به دستشويي صحرايي شده بود. يك مشكل اساسي ديگر عبور گوسفندان از داخل محوطه آثار تاريخي بود. چون در كنار آثار گياه مي رويد و مرتع خوبي دارد چوپانان گوسفندانشان را براي چرا در داخل محوطه رها ميكردند و يا براي امنيت بيشتر بجاي اينكه از كنار جاده اصلي عبور دهند از داخل محوطه عبور ميدادند. تلاشهاي ما با جلساتي كه در فرمانداري و بخشداري و شهرداري و منابع طبيعي و محيط زيست گذاشته بوديم هم به جايي نرسيده بود. جالب بود كه چوپانان علاوه بر اينكه گوسفندان را بر روي آثار رها ميكردند كه خود به اندازه كافي به آثار خسارت ميزد، خود نيز با چوب و سيخ به اميد يافتن گنج به جان سنگها وآجرهاي كاخ ناتمام ساساني ميافتادند و عامل تخريب ميشدند. معضل بعدي، ورودي محوطه بود كه توسط شهرداري بيستون اداره ميشد كه در ازاي دريافت مبلغي بعنوان حق پاركينگ به خودروها اجازه ورود تا كنار مجسمه هركول را مي داد. اين مسئله چند سالي بود كه مورد مناقشه پايگاه و شهرداري بود.
احياء كاروانسرا زير نظر ميراث استان بود و با اعتبارات استانداري انجام مي گرفت، نظافت آن هم به عهده آنها بود. اما اين كار انجام نپذيرفت. وقتي ديدم مقامات و مديران استان منطقهاي و كشوري همكاري مناسبي ندارند، از آقاي كامبيز كمري كه از مردمان متنفذ و خوشكلام بود و توانايي كار و مديريت اين مشكل را داشت، و با سابقه قبلي كه از فعاليتهاي وي داشتم، خواستم با امكاناتي چون لودر و كاميون و كارگر كه در اختيار داشت، به كمك ما بيايد. او كه روابط خوبي با مديران محلي داشت، پرسيد: «بيستون ثبت جهاني شود، براي ما خوب است؟» گفتم: «بله» گفت: «پس هر كاري از دستم برآيد انجام مي دهم. نگران هزينهها نباش. اگر توانستي، اعتبار گرفتي هزينهها را به من بازگردانيد، اگر هم نشد، از شما توقعي ندارم. اينكار را براي بيستون خودمان كردم.»
خاكها وآشغالهاي روي آثار را به كمك كارگران و تراكتور پايگاه درخارج از اثر دپو و بار كاميون كردند. ساعت كار از هشت صبح تا غروب آفتاب بود. بخشي از شنهاي اضافه داخل كاروانسرا را هم كه قرار بود دور ريخته شود، در حياط پايگاه خالي و پهن كردند كه نماي زيبا ويكدستي به پايگاه داد. تعداد زيادي گوني بين 15 كارگر توزيع شد تا آشغالهاي بين سنگها وروي بوتهها را جمع آوري كنند. پاكسازي سراب كمي سختتر بود. چون در سرماي مهرماه بايستي داخل آب رفته گياهان را با داس ميچيدند و بعد با توري مخصوص از سطح آب ميگرفتند. كار سخت و زمانبري است. آشغالها را هم بخشي شهردار حمل كرد و بخشي بار كاميون شد و از محوطه خارج شد. تمام سنگهاي فروريخته در محوطه ورودي را با لودر جابجا و نظم دادند. محوطهاي پاكيزه زيبا و فرحبخش فراهم آورديم. شب قبل از آمدن، ساعت 2 نيمه شب پايگاه را به اتفاق همكاران ترك كرديم. قرار شد فردا ساعت هفت صبح همه در پايگاه باشند.
مهمان ما همراه با آقايان دكترشاهكرمي و همكارش آقاي سليماني، آقاي چگيني و خانم مژده مومنزاده از پژوهشكده حفاظت و مرمت به عنوان همراه و مترجم با پرواز 45و6 دقيقه به كرمانشاه پرواز كردند و ما يك ساعت بعد در فرودگاه به استقبال آنها مي رفتيم. هتل محل اقامت آنها هتل آزادگان بود.
حسین روحانی صدر
ادامه دارد....