هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 80    |    4 مرداد 1391

   


 



تاریخ شفاهی ثبت جهانی بیستون(2)

صفحه نخست شماره 80

بخش نخست را درشماره پیش خواندیم. بخش دوم در ادامه می آید:

اولين مدير پروژه بزرگ بيستون:

 بنابه گفته‏هاي آقاي حميد حيدري‏مهوار كه در دفتر اعتبارات سازمان ميراث فرهنگي از سال 1370 مشغول به کار هستند، پس از بازديدهاي آقايان‏ هاشمي‏رفسنجاني، رئيس‏جمهور وقت، از گنبد سلطانيه زنجان و ارگ بم و آقای حسن حبيبي، معاون اول رئيس‏جمهور، از كاخ گلستان و قلعه فلك‏الافلاك، آقاي‏هاشمي پيشنهاد طرح حفاظت از بناهاي مهم تاريخي را دادند كه ابتدا با 10پروژه در قالب طرح 30201280 آغاز شد و در سال 1372 با تغيير رياست سازمان و آمدن آقاي كازروني از 10 اثر به 28 اثر افزايش يافت. ايشان اعتقاد داشتند بايد 30 اثر تاريخي در فهرست ميراث جهاني ثبت گردند. يكي از پروژه‏هايي كه بعنوان پروژه بزرگ تعريف شد پروژه بزرگ بيستون و تاق بستان بود كه من در جلسه شوراي فني آن شركت داشتم و پيشنهادات ارائه شده در پايان نامه دوره كارشناسي ام را مطرح نمودم. همچنين طرح جامع سامان‏دهي بيستون آقاي اصغر مرادي نيز در توجيه مديران وقت براي گنجاندن بيستون در مجموعه پروژه‏هاي بزرگ موثر واقع گرديد. آقاي كازروني بعد از شنيدن بحث‌هاي كارشناسي كه درگرفت در جمع‏بندي جلسه اعلام كرد: «بيستون و تاق بستان قابليت تبديل شدن به پروژه بزرگ را دارد» و در پاسخ رئيس استان كه پرسيدند: «نتيجه جلسه چه شد؟» گفتند: «بيستون و تاق بستان پروژه بزرگ مي‏شود و مدير آن هم همين خانم باشد.» من خيلي جا خوردم چون در جمع بزرگان ميراث، تازه‏كار بودم. براي همين بعد ازجلسه، آقاي مهندس شيرازي و بقيه عذرخواهي كردم و گفتم: «در جايي كه آنها هستند من نمي‌توانم مدير باشم.» به هر حال، با اين مصوبه، بيستون در فهرست پروژه‏هاي بزرگ قرارگرفت. چند سالي بين معاونت‌هاي سازمان يك عدم هماهنگي براي شرح وظايف پروژه‏هاي بزرگ بود. در گام نخست مبلغ ده ميليون تومان از اعتبارت استان، طبق پيشنهادي كه در پايان‏نامه برای نصب داربست وجود داشت براي دسترسي آسان به كتيبه اختصاص يافت. در سازمان ميراث فرهنگي تا آن زمان وقتي مي‏خواستند كارهاي فني انجام دهند از كارگران فني تخت‏جمشيد كمك مي‏خواستند. ولي آقاي اشتودان براي اين كار از استادكاران تكيه معاون‏الملك به سرپرستي آقاي محمد احمدي برای نصب داربست استفاده نمود. قرار شد داربست‏ها توسط آقاي رئوفي مهندس سازه طراحي شود و محمد احمدي آنرا اجرا كند.


آغاز نصب داربست‌ها:
شروع نصب داربست‏ها 25 مهر ماه 1374بود و تا 2 دي ماه ادامه يافت و قرار شد تا بازديد مهندس شيرازي متوقف شود. بازديد مهندس شيرازي، مهندس مهريار و مهندس محبعلي در تاريخ 18 دي انجام گرفت. داربست‏ها براي انجام كارهاي علمي تقريبا آماده بود. آقاي مهندس شيراز از مهندس سعيدي، از همكاران سازمان ومتخصص سازه، خواسته بود تا از داربست‏ها بازديد كند. به دليل بدي شرايط آب و هوايي و زمستان‏هاي سرد بيستون، اين بازديد در بهار سال 75 صورت گرفت.
آقاي كازروني رئيس سازمان هم يك ماه بعد از آقاي سعيدي از كتيبه بازدید کرد. داربست‏ها امكان تحقيقات علمي بر روي كتيبه را فراهم كردند. در 15 آبانماه همان سال كميته فني سازمان در كنار كتيبه تشكيل شد. اعضاي كميته فني سازمان براي اولين بار بود كه كتيبه را از نزديك مي‏ديدند و تحت تاثير زيبايي و ابهت كتيبه به وجد آمده بودند. آقاي چگيني رئيس بخش باستان‏شناسي از شوق فراوان كتيبه را مي‌بوسيد. آقاي مهندس شيرازي در پاسخ به يك نفر از اعضا كه از ايشان تشكر كرد كه پيشنهاد داده است تا كميته فني در محل تشكيل شود، روبه من گفت: «بايد ازايشان تشكر كرد كه زمينه ديدن كتيبه را براي ما فراهم كردند.» در4  آذر جلسه شوراي فني سازمان به دعوت مهندس محبعلي معاون حفظ و احياء در تهران تشكيل شد كه طرح پيشنهادي من براي حفاظت و مرمت كتيبه براي نخستين بار به طور رسمي ارائه شد. اين طرح به پيوست نامه‌ي آقاي اشتودان به معاونت حفظ و احياء تحويل شد. پس از آن بود كه با رايزني‏هاي دكتر وطن‏دوست پروژه در اختيار ايشان قرار گرفت. از 75 تا 77 فقط دو اقدام انجام گرفت عكاسي پانوراماي كتيبه كه توسط هومن صدر انجام گرفت و ارائه مجدد گزارش پيشنهادي حفاظت و مرمت من با شكلي جديد به معاونت حفظ واحياء. بعد از اينكه آقاي اشتودان گزارش را ديده بود در دفتر فني آن زمان اعتراض نموده بود(البته آقاي اشتودان برايم نقل قول كردند). اوايل سال 77 براي ارائه كاري پژوهشي پيش آقاي دكتر شيرازي به  تهران رفته بودم. رياست سازمان تغيير يافته بود و آقاي مهندس بهشتي رئيس سازمان شده بود. آقاي مهندس شيرازي گفتند: «چرا مديريت پروژه بيستون را بعهده نمي گيري» گفتم: «كار علمي مي‏دانم اما اداري نمي‏دانم و مديريت نياز به دانش اداري دارد.» گفت: «به هرحال تو بادلسوزي كه نسبت به پروژه و آن مكان داري كاري از پيش مي‌بري ولي وطن دوست كاري انجام نمي دهد. مديريت را بپذير!» گفتم: «به دوشرط يكي اينكه اگر از عهده بر نيامدم و استعفا دادم بدون چون و چرا استعفايم پذيرفته شود و دوم اينكه از حمايت علمي شما برخوردار باشم.» به عهد اول خيلي وفا نشد چون هر بار مي‏خواستم، مي‌گفتند: «مگر مي‌شود از انجام وظايف سر باز زد!» اما به عهد دوم كه حمايت علمي بود هميشه وفادار ماندند.
اوايل مهرماه يك روز آقاي بيرانوند مدير استان گفتند: «آقاي مهندس بهشتي براي بازديد از پروژه‏هاي استان و ملاقات با مسئولين استاني به كرمانشاه مي‌آيند و گفته‌اند شما را حتما ببيند.» من هم ساعت 11 در بيستون حاضر شدم. مهندس بهشتي به همراه آقاي مهندس مقيمي استاندار وقت كرمانشاه، مهندس ميرازيي، معاون امور عمراني، همكاران بخش فني ميراث و استانداري حضور داشتند. براي اولين بار مهندس بهشتي را مي ديدم بعد از احوال‏پرسي گفتند: «تعريف شما را از مهندس شيرازي و همكاران ديگر، زياد شنيده بودم مي‏خواستم خودتان را هم ببينم.» بعد از كتيبه بازديد كرديم وقتي خواستم از گروه جدا شوم و به اداره برگردم ايشان فرمودند: «ما تا قصرشيرين مي‌رويم شما هم بياييد.» سوار ون سفيدي كه استانداري آورده بود شديم و تا قصر شيرين رفتيم و بعد به استانداري كرمانشاه، كه آن زمان در خيابان فردوسي قرار داشت، برگشتيم. بعد از نهار آنها براي بازديد از پروژه‏هاي داخل شهر رفتند و من هم به خانه برگشتم. يك هفته تا ده روز ديگر حكم من به تاريخ 13 مهرماه 1377 بعنوان مدير پروژه‏هاي بزرگ بيستون و تاق بستان توسط مهندس بهشتي امضاء و به من ابلاغ شد.

با اين ابلاغ من مسئوليت دو بخش وسيع را بر عهده گرفتم. بيستون و تاق بستان تنها اقدامي كه در بيستون انجام گرفته بود، يك طرح سامان دهي بود كه آقاي دكتر اصغر مرادي در سال 74 انجام داده بود و اقدامات اندكي كه درباره كتيبه داريوش انجام گرفته بود. چون اطلاعات مختصري از مجموعه داشتم سعي كردم شناختم را از مجموعه تحت مسئوليتم بالا ببرم. در اولين بررسي‏ها متوجه شدم عليرغم شهرت اين محوطه و برخي آثار آن، مثل فرهادتراش و مجسمه هركول و نقش برجسته‏هاي پارتي، هيچكدام در فهرست آثار ملي به ثبت نرسيده‏اند؛ پس، از حمايت قانوني برخوردار نبودند. دوم اينكه محدوده‏اي بعنوان عرصه و حريم مشخص براي سايت تاريخي بيستون نداريم. بنابراين اساس كار را بر نقشه تهيه شده طرح دكتر مرادي گذاشتم. زيرا ايشان نقشه‌اش را كتاب كاووش‏هاي سال 1963 تا 1967 آلمانی‏ها در بيستون گرفته بود و تاريخي بودند و محدوده محرز بود. البته اعتبارات در اختيار استان بود و هميشه هم مي‏گفتند براي بيستون اعتبار نداريم. ظاهرا اعتبار جاي ديگري هزينه مي‏شد. با اعتبار مختصري كه دادند پرونده ثبت 28 اثر را فراهم كرديم كه در سال 80 در فهرست آثار تاريخي به ثبت رسيدند. تا سال 1383 كه این پروژه‏ بزرگ به پايگاه تبديل شد، بخشي از قرارداد فتوگرامتري را كه نوعی روش مستندنگاري است كه در آن توپوگرافي اثر به دست می آید و تاكنون در مورد آثار صخره‏اي در ايران بكار نرفته بود، انجام داديم. پايگاهي در بيستون ايجاد كرديم تا ناظر انجام اقدامات از نزديك باشيم و مطالعات تعيين عرصه وحريم بيستون نيز صورت گرفت.

پايگاه ميراث فرهنگي بيستون
 در سال 1383 پروژه‏هاي بزرگ به پايگاه‏هاي ميراث فرهنگي تغيير يافتند. اين تغيير سبب افزايش مسئوليت مديران پروژه‏ها شد. در پروژه‏هاي بزرگ، مسئوليت منحصر به بخش‏هاي حفاظت و مرمت و نظارت بر انجام امور حفاظتي بود، اما در پايگاه مسئوليت حفاظت، مرمت، پژوهش و معرفي نيز به وظايف محوله افزوده شد.
تعداد همكاران پايگاه مجموعاً 5 نفر بودند و هر كدام چند كار تخصصي و غير تخصصي را انجام مي دادند. اين همكاران حقوقشان را ماهيانه دريافت نمي‏كردند، زيرا اعتبار جاري پايگاه كم بود و به راحتي در اختيار قرار نمي‌گرفت. گاهي تا شش ماه و گاهي نه ماه حقوق دريافت نمي‏كردند. فقط تنخواهي مختصر به بعضي از همكاران از بودجه عمراني مي‏دادم تا بودجه جاري بيايد. حجم كار زياد بود و امكانات كم و مديريت دشوار. اما باهمين امكانات كارهاي علمي، بنيادي انجام گرفت. كه سبب ثبت اثر در فهرست ميراث جهاني شد. در زمان ورود من به محوطه تاريخي فرهنگي بيستون، فقط چهار اثر ثبت ملي شده بود، ولي در سال 85 نه تنها این اثر بلکه 90 اثر ديگر در فهرست ميراث ملي ثبت شد. و محوطه نامزد ثبت در فهرست ميراث جهاني نيز بود. كل اعتبارات تخصيص داده شده از سال 1377 تا 1385 پانصد ميليون تومان بود كه برابر با يك قراداد بعضي پايگاه‏هاي ديگر بود.

ثبت در فهرست ميراث جهاني:
بيستون در ليست موقت ثبت جهاني قرار داشت. اوايل آبانماه سال 1383 يك روز كه براي انجام كارهاي اداري پروژه در ساختمان مركزي سازمان نبش زنجان جنوبي در تهران بودم در راهرو بخش معاونت پژوهشي با آقاي دكترشهريار عدل روبرو شدم. ايشان پرونده‏هاي ثبت جهاني را براي معاونت پژوهشي تهيه مي‏كرد. پس از احوالپرسي‏های مرسوم گفت: «قرار بود امسال پرونده كليساهای تاريخي را تهيه كنيم، اما نقشه نداريم و الان آنجا را برف گرفته و امكان نقشه برداري نيست. اگر اين كار را نكنيم، سهميه مان از دست مي رود. آيا تو مي‌تواني پرونده بيستون را آماده كني؟» گفتم: «اگر بگوييد چه چيزهاي لازم دارد شايد بتوانم.» گفتند: «نقشه، عكس، اسلايد، پلان مديريت و مشخص بودن عرصه وحريم و... را مي‌خواهد كه به انگليسي ترجمه و ارسال گردد.» من هم قبول كردم اما وقتي محدوده عرصه و حريم ملي را توضيح دادم، دكتر عدل گفتند: «اين عرصه براي ثبت جهاني زياد است و دردسر دارد.» قرار شد به همراه ايشان عرصه و حريم جهاني را مشخص كنيم.
عرصه تعيين‏شده جهاني بخش كوچكي از عرصه ملي است و عرصه ملي را حريم بلافصل عرصه جهاني قرار داديم غير از اين دو حريم، حريم ديگري نيز تعيين شد؛ به نام حريم منظري. علي موسوي هم كه باستانشناس بود قراردادي براي نوشتن ارزش‏هاي تاريخي فرهنگي منعقد نمود.

هماهنگي‏ها را هم خانم شيرين روحاني كه در دبيرخانه ثبت جهاني كار مي‏كرد بعهده گرفت. چون اسلايد نداشتيم بعلت كمبود وقت تعدادي از اسلايدهاي دوره دانشجويي خودم را به آقاي عدل دادم تا در فرصت منا سب اسلايد جديدتهيه شود. آقاي عدل به من گفتند: «پرونده به دبير خانه يونسكو تحويل داده مي‏شود. در آنجا از نظر شكلي پرونده بررسي مي‏شود. بعنوان مثال بررسي مي‌شود كه نقشه دارد يا ندارد؟ گزارش دارد يانه؟ به محتوي داخل آن كاري ندارند. ايشان گفتند اين مرحله كه طي شود و پرونده پذيرفته شود تا يك سال براي تكميل پرونده وقت داريم.» محتويات پرونده را به شكلي استاندارد درآورده و در آخرين روزها با پست DHL به دبيرخانه در پاريس ارسال نموديم.
 با تغيير رياست سازمان، دبيرخانه ثبت جهاني از حوزه معاونت پژوهشي آقاي جليل گلشن، به بخش روابط بين‌الملل زير نظر دكتر رسول وطن‏دوست انتقال يافت. آشفتگي در اثر ادغام، پروژه‏هاي ما نيز تحت شعاع خود قرار داده بود. از سرنوشت پرونده خبر نداشتم. 25 شهريور ماه 1384 در دفتر آقاي خادم‏زاده در تهران بودم، ايشان گفت روز 6 مهركارشناس ايكوموس كه نماينده يونسكو است براي بررسي پرونده ثبت جهاني به بيستون مي‌آيد. يعني حدود 10روز وقت براي آماده كردن سايت برای بازديد نماينده يونسكو داشتيم.
تصميم گرفتم از كميته پنج نفره راهبردي بيستون شامل آقايان سيد عبدالعظيم امير شاه‌كرمي و ابراهيم حيدري، حسين رايتي‏مقدم، بهروز عمراني، ناصر نوروززاده‏چگيني دعوت كنم تا در اين امر مرا ياري كنند. آقاي دكتر شاه‏كرمي و آقاي چگيني آمدند. سپس پيگيري‌هايي را براي هماهنگي ميان ادارات مرتبط با بيستون، استانداري و فرمانداري هرسين شدم. يك هفته قبل از آمدن كارشناس ايكوموس دعوت نامه‏اي براي فرماندار هرسين، بخشدار و شهردار بيستون، رئيس ميراث فرهنگي استان با امضاي خودم فرستادم. در جلسه، معاون عمراني فرماندار، به جاي فرماندار آمد. بخشدار و شهردار بيستون وقت، رئيس استان هم مسئول بخش فني، آقاي برشاهي را به نمايندگي فرستاده بود. در جلسه اهميت ثبت جهاني را براي‏شان شرح دادم و گفتم چون آبروي مملكت و استان در گرو اين بازديد است براي يك هفته هم شده اختلاف نظرها را كنار بگذاريد و با من همكاري كنيد و ازشان خواهش كردم كاري نكنند تا ثبت جهاني اثر به خطر بيافتد. معاون فرماندار استقبال كرد و قول داد تا مساعدت لازم را بنمايد. همه اين مسائل در جلسه‏اي که ذكر شد، مطرح گشت و مسئولين قول دادند در دو روز بازديد نماينده يونسكو هيچ كدام از اين اتفاقات نيافتد. تنها كسي كه به قولش وفا كرد شهردار بيستون آقاي افشين رحيمي بود.
اقاي صفايی‏پور مدير عامل شركت طرح و نقشه باختر كه كارهاي نقشه‏برداري ما انجام مي‏داد در جريان آمدن نماينده يونسكو قرار گرفته بود. زنگ زد و گفت: «هر كمكي از من و همكاران شركت بر مي‏آيد برايتان انجام مي‏دهيم.» بعضي از اتاق‏هاي پايگاه خالي بود و تعداد پرسنل هم كم. دو كامپيوتر بيشتر نداشيم. از ايشان خواستم چند كامپيوتر به ما قرض بدهد. ايشان روز بازديد كارشناس ايكوموس چهار يا پنج كامپيوتر را همراه مهندسين همكارش را در پايگاه مستقركرد.
جالب بود، گارد حفاظت زير نظر استان بود. دو تا از سربازان گفتند: «لباسهاي‏مان خيلي نو نيست!» تقاضا كرده بودند كه لباس نو داشته باشند. به مسئولشان در استان گفتم. كل مبلغش 24 هزار تومان مي‏شد. ميراث استان همين را هم دريغ كرد. خودم پول دادم و گفتم: «شما لباس بخريد يا بعدها هزينه‏اش را مي دهند، يا نه!» بعدها پولش را ندادند. در سندهاي پايگاه جاي نمي‏گرفت. چون گاردي‏ها زير نظر استان بودند، بخش مالي استان هم مي‏گفت لباس‏هاي خودشان را بايد مي‏پوشيدند.
 شروع به نظافت و ساماندهي محوطه كرديم. حياط و اتاق‏هاي پايگاه هم چشم‏انداز زيبايي نداشت. بعلت اينكه هزينه‏هاي جاري پايگاه چندان تامين نمي‏شد، رسيدگي به وضعيت ظاهري پايگاه چندان پيشرفتي نداشت و براي بازديد نماينده يونسكو زشت و مايه آبروبری بود. هر هزينه‏اي كه براي پايگاه مي كرديم يا از اعتبارات مربوط به تجهيز يا جاري بود و اين نوع اعتبار به پايگاه‏ها كمتر اختصاص مي‏يافت. پايگاه به نقاشي احتياج داشت. يك نفر از همكاران، نقاشي را معرفي كرد. قرار شد در اسرع وقت نقاشي انجام گيرد. اما پس از چند روز متوجه شديم از عهده كار بر نمي‌آيد. خيلي بد و كند كار مي كرد. چون زمان را از دست داديم، اعتبار زيادي هم براي اين كار هم نداشتيم، همكاران پايگاه خودشان بقيه پايگاه را رنگ زدند. اولين كسي هم كه قلمو دست گرفت مسئول دفترم خانم مريم لاهوتي فوق ديپلم هنر بود. بعد از رنگ زدن نصف يك ديوار آقاي سعدوند راننده، كارپرداز و انباردار پايگاه، كه از مشغله‏هاي ديگر رهايي يافته بود قلمو را از خانم لاهوتي گرفت و رنگ زدن را شروع كرد. سربازان حفاظت فيزيكي هم به كمك ما آمدند و بعد از پايان شيفت كاري‏شان در رنگ زدن و جابجا كردن وسايل كمك كردند. چند روز شبانه‏روز كار انجام مي‏گرفت. در بيروني را هم خانم لاهوتي و خواهرم رنگ زدند. قسمت‏هاي بالاي آنرا يكي از سربازان. همه با تمام وجود كار مي‏كرديم. بخصوص روزهاي قبل از آمدن كارشناس ايكوموس. ساعت كار ازهشت صبح تا ده و گاهي به يك شب رسيد. همكاران، سربازان و برخي مردم محلي همكاري در برگزاري مناسب اين بازديد را افتخاري براي خود و منطقه و كشور مي‌دانند.
در محوطه بيروني پايگاه انباشت ضايعات به جاي مانده از احياء كاروانسرا و خاكৰهاي حاصل از كاووش‏هاي باستان‏شناسي چند سال اخير و كيسه‏هاي نايلوني باد آورده از محل دفن زباله‏هاي شهري كه در ضلع غربي پارك جنگلي بيستون دفن شده، و زباله‏هايي مانند بطري‏هاي پلاستيكي آب معدني، قوطي كنسرو، و كيسه تنقلات، چهره زيباي محوطه را بسيار زشت و دلخراش كرده بود و نظافت‏هاي عمومي هرچند وقت يكبار پايگاه هم پاسخگو نبود. از همه بدتر. بعضي مكان‏ها مانند غار شكارچيان تبديل به دستشويي صحرايي شده بود. يك مشكل اساسي ديگر عبور گوسفندان از داخل محوطه آثار تاريخي بود. چون در كنار آثار گياه مي رويد و مرتع خوبي دارد چوپانان گوسفندانشان را براي چرا در داخل محوطه رها مي‏كردند و يا براي امنيت بيشتر بجاي اينكه از كنار جاده اصلي عبور دهند از داخل محوطه عبور مي‏دادند. تلاش‏هاي ما با جلساتي كه در فرمانداري و بخشداري و شهرداري و منابع طبيعي و محيط زيست گذاشته بوديم هم به جايي نرسيده بود. جالب بود كه چوپانان علاوه بر اينكه گوسفندان را بر روي آثار رها مي‏كردند كه خود به اندازه كافي به آثار خسارت مي‏زد، خود نيز با چوب و سيخ به اميد يافتن گنج به جان سنگ‏ها وآجرهاي كاخ ناتمام ساساني مي‏افتادند و عامل تخريب مي‏شدند. معضل بعدي، ورودي محوطه بود كه توسط شهرداري بيستون اداره مي‏شد كه در ازاي دريافت مبلغي بعنوان حق پاركينگ به خودروها اجازه ورود تا كنار مجسمه هركول را مي داد. اين مسئله چند سالي بود كه مورد مناقشه پايگاه و شهرداري بود.

احياء كاروانسرا زير نظر ميراث استان بود و با اعتبارات استانداري انجام مي گرفت، نظافت آن هم به عهده آنها بود. اما اين كار انجام نپذيرفت. وقتي ديدم مقامات و مديران استان منطقه‏اي و كشوري همكاري مناسبي ندارند، از آقاي كامبيز كمري كه از مردمان متنفذ و خوش‏كلام بود و توانايي كار و مديريت اين مشكل را داشت، و با سابقه قبلي كه از فعاليت‏هاي وي داشتم، خواستم با امكاناتي چون لودر و كاميون و كارگر كه در اختيار داشت، به كمك ما بيايد. او كه روابط خوبي با مديران محلي داشت، پرسيد: «بيستون ثبت جهاني شود، براي ما خوب است؟» گفتم: «بله» گفت: «پس هر كاري از دستم برآيد انجام مي دهم. نگران هزينه‏ها نباش. اگر توانستي، اعتبار گرفتي هزينه‏ها را به من بازگردانيد، اگر هم نشد، از شما توقعي ندارم. اينكار را براي بيستون خودمان كردم.»
خاك‏ها وآشغال‏هاي روي آثار را به كمك كارگران و تراكتور پايگاه درخارج از اثر دپو و بار كاميون كردند. ساعت كار از هشت صبح تا غروب آفتاب بود. بخشي از شن‏هاي اضافه داخل كاروانسرا را هم كه قرار بود دور ريخته شود، در حياط پايگاه خالي و پهن كردند كه نماي زيبا ويكدستي به پايگاه داد. تعداد زيادي گوني بين 15 كارگر توزيع شد تا آشغال‏هاي بين سنگ‏ها وروي بوته‏ها را جمع آوري كنند. پاكسازي سراب كمي سخت‏تر بود. چون در سرماي مهرماه بايستي داخل آب رفته گياهان را با داس مي‏چيدند و بعد با توري مخصوص از سطح آب مي‏گرفتند. كار سخت و زمان‏بري است. آشغال‏ها را هم بخشي شهردار حمل كرد و بخشي بار كاميون شد و از محوطه خارج شد. تمام سنگ‏هاي فروريخته در محوطه ورودي را با لودر جابجا و نظم دادند. محوطه‌اي پاكيزه زيبا و فرح‏بخش فراهم آورديم. شب قبل از آمدن، ساعت 2 نيمه شب پايگاه را به اتفاق همكاران ترك كرديم. قرار شد فردا ساعت هفت صبح همه در پايگاه باشند.
مهمان ما همراه با آقايان دكترشاه‏كرمي و همكارش آقاي سليماني، آقاي چگيني و خانم مژده مومن‏زاده از پژوهشكده حفاظت و مرمت به عنوان همراه و مترجم با پرواز 45و6 دقيقه به كرمانشاه پرواز كردند و ما يك ساعت بعد در فرودگاه به استقبال آنها مي رفتيم. هتل محل اقامت آنها هتل آزادگان بود.

حسین روحانی صدر

ادامه دارد....



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.