هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 78    |    21 تير 1391

   


 

«روایت زندگی حسن باقری» با 150 راوی


«پاره‌هایی از آنچه اتفاق افتاد»، جلد3


روایت زندگی شهید «قدوسی» در کتاب «احیاگر مدرسه حقانی»


شرح 26 ماه اسارت در كتاب «با كمپ»


نبود حمایت مالی، كار خاطره‌نویسی را سخت می‌كند


نگاه متفاوتی به اسارت در «روزگار عسرت»


«آقا سید»


طعم تلخ جانبازی


دکوئیار- 598


تاریخ شفاهی رسوایی «جنگ دندان»


تاریخ شفاهی سبزپوشان ایرلندی


تاریخ شفاهی کهنه سربازان ناتیک


جوایز تاریخ شفاهی نیوزیلند


یک رابطه دیالوگ‌محور: رویکردی به تاریخ شفاهی(2)


تفنگداران دريايي در عراق


 



تفنگداران دريايي در عراق

صفحه نخست شماره 78

تاريخ شفاهي: کهنه سرباز هنوز از شجاعت سربازان تفنگداران دريايي در عراق «شگفت زده» است

مايکل شونفلد Michael Schoenfeld، در حمله‏ای که به رهبری آمريکا به عراق شد، اولين روزها را در پشت يک کاميون هفت‏تُني گذراند که غير از يک پوشش پارچه‏اي و تعدادي کيسه شن، که به سرعت به سختي سيمان شدند، محافظ دیگری نداشت.

او به شوخي به همرزمانش مي‌گفت که نگران نباشند اگر نارنجکي به سمت آن‌ها پرتاب شود از پوشش پارچه عبور مي‌کند و در جاي ديگر منفجر مي‌شود. اما نه گلوله‏هايي که در راه بغداد، و در داخل شهر به سمت آن‌ها شليک می شد، شوخي بودند و نه تاکتيک‌هاي وفاداران صدام که پشت شهروندان عادي پنهان مي‌شدند.

سرگرد تفنگدار دريايي، که در زمان حمله يک سروان بود گفت: «وقتي به جنگ مي‌روي، انتظار داري تا با سربازان بجنگي، اما از آن‌ها انتظار نداري که از زن‌ها و بچه‌ها به عنوان سپر استفاده کنند. اين کار خيلي بزدلانه است.» سربازان اين سروان از روبرو شدن با تلفات شهروندان هنگام درگيري آن‌ها با نيروهاي شبه نظامي در شرق بغداد بسيار در عذاب بودند.

او تجربياتش را در اختیار طرح تاريخ شفاهي امريکن وست سنتر American West Center در دانشگاه يوتا گذاشته است.

شونفلد، که در حال حاضر با بانک مرکزی آمریکا Federal Reserve Bank کار مي‌کند، گفت که جنبه‌هاي خاصي از تجربه‌هاي جنگ هنوز او را رها نمی کنند؛ اینکه ساعات نبرد چطور می‏گذشت (اين که درگیری 5 دقيقه طول می‏کشيد يا 5 ساعت؟) و شجاعت سربازاني که در یگان او بودند.

او گفت «هنوز هم از کارهای آن‌ها شگفت زده ام و نمي‌توانم به اندازه کافي بگويم که چه افتخار و امتيازي بود که توانستم با اين گروه فوق العاده دلاوران بجنگم و آن‌ها را فرماندهی کنم».

شونفلد، از جمله سربازان سابق جنگ‏های عراق و افغانستان است که تا به حال در طرح «حفظ ميراث» دانشگاه يوتا در امريکن وست سنتر با او مصاحبه شده است.

طرح تاریخ شفاهی سربازان بازگشته از عراق و افغانستان

 

شونفلد پسر يک تفنگدار دريايي، در شهر «روي Roy» يوتا، بزرگ شد و بعد از دبيرستان در سال 1986 به سربازان ذخيره تفنگداران دريايي پيوست. او يک برنامه فشرده آموزش افسری را گذراند و به جوخه پيش آهنگان تک تيرانداز پيوست.

شونفلد به صف نخستين نيروهاي زميني در حمله به عراق در سال 2003 پيوست. گروهان او بخشي از کارواني طولاني بود که با لشکر اول تفنگداران دريايي با سرعت به سمت بغداد از قسمت شرقي عراق حرکت کرد، و تلاش کرد در این مسیر از برخورد با نيروهاي وفادار به صدام پرهیز کند.

او به مصاحبه‏کننده خود از دانشگاه يوتا، جان وورسن کرافت John Worsencroft، گفت: «اين کاري بود که مي‌خواستند ما انجام دهيم، مي‌خواستند ما را گير بيندازند، ما را در شهرهاي کوچک مجبور به نبرد بکنند، براي همين فلسفه مان اين بود که با سرعت هرچه تمام تر به سمت بغداد برويم.»

اما سرعت به صورت نااميدکننده‏اي کند بود. شونفلد از عدم تجانس فرهنگ‌هاي چادرنشيني و در کنار قرار گرفتن آن‌ها با جنگ‏آوري نوين به شگفت آمده بود، مانند گله‏اي از شترها که در کنار کاميون‌هاي جنگي به سمت شمال حرکت مي‌کردند. بعد، مردي که بعداً معلوم شد استاد زبان انگليسي است، در حال هدايت گله‏اي شتر در بغداد بود. در مواقعي، تمامي صحنه‌ها مانند زمان مسيح بود.

کهنه سرباز بازگشته از جنگ عراق، سرگرد مايکل شونفلد(عکس از: پل فراتون Paul Fraughton ، سالت ليک تريبون)شونفلد گفت: «مي توانستيد صحرانشينان و خانه‌هاي گلي را ببينيد. مطمئنم که مردم در آن زمان از ديدن تمام اين کاروان ماشين‌هاي جنگي تعجب کرده بودند، ساعت‌ها و ساعت‌ها و ساعت‌ها رانندگي مي‌کرديم و فکر مي‌کرديم ماجرا چيست؟ چون بعضي از صحرانشينان حتي تصورش را هم نمي‌کردند که جنگي در جريان است».

اولين نبرد مسلحانه گروهان در شهر الغراف صورت گرفت؛ جايي که تفنگداران دريايي براي نجات واحد توپخانه صحرايي که در توفان شن گير کرده بود رفتند، و جان افسر ارشد زخمي شان را نجات دادند. واحدها به آرامي به جلو حرکت مي‌کردند تا بالاخره با گروهي از سربازان بعثي در الفقار روبه رو شدند.

در بغداد، گروهان شونفلد با يک گروه ديگر از وفاداران صدام حسين درگیر شد. در هر حال، بعد از اينکه رژيم سه هفته بعد از حمله سقوط کرد، سربازان وقت داشتند تا از اين شهر تاريخي بازديد کنند، از دوش‌هاي سرد لذت ببرند و بيسبال و فريزبي Frisbee بازي کنند.

شونفلد مي‌گويد: «راستش، بيشتر اوقات آنجا خسته‏کننده بود. گاهی خوش میگذشت، اما بيشتر اوقات کاملاً خسته کننده بودند.» او مي‌افزايد: «به زودي بعد از اينکه تفنگداران دريايي عراق را ترک کردند همه چيز منفجر شد. شايد تصميم بهتر اين مي‌بود که ما را آنجا نگه دارند تا منطقه را امن کنيم. اما ديگر کار از کار گذشته است.»

زیرنویس عکس: کهنه سرباز بازگشته از جنگ عراق، سرگرد مايکل شونفلد(عکس از: پل فراتون Paul Fraughton ، سالت ليک تريبون)

برايان مافلي Brian Maffly
bmaffly@sltrib.com
سالت ليک تريبون The Salt Lake Tribune
تاريخ انتشار: 21 ژوئن، 2012
ترجمه: عباس حاجی هاشمی

منبع: americanhomecomings


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.