بخش اول را درشماره پیش خواندیم. بخش دوم در ادامه می یابد:
4-خاطره
مهمترین ایراد و اعتراضی که مورخان سنتی و معتقد به محافظهکاری در متدولوژی تاریخی به منابع شفاهی میگیرند به اعتبار و قابلیت اطمینان چنین منابعی مربوط میشود. آنان معتقدند که خاطره و ذهنیت یعنی گرایشها و ساختههای ذهنی انسان موجب «تحریف» حقایق میشود از این رو نمیتوان به روایات شفاهی تکیه نمود.
در ابتدا باید گفت که این موضوع همیشه هم صحت ندارد؛ ضمن آنکه از کجا میتوان اطمینان داشت که منابع و مأخذ مستند قطعی نیز از تحریفات جدی مصون مانده باشند؟ بنابراین، وظیفه مورخ در این حوزه این است که مانند سایر حوزهها اطلاعاتش را از همه نظر مورد بررسی قرار دهد یعنی هر روایت را در کنار روایات و دیگر منابع گذاشته و مطالب آنها را با یکدیگر تطبیق دهد.
دومین و مهمترین نکته این است که سؤال فوق با توجه به وجود منتقدانهترین و روشمندترین آثار تاریخ شفاهی در عصر حاضر به سمت مورخان سنتی کمانه میکند. علت اهمیت و جذابیت منابع شفاهی دقیقاً از این امر ناشی میشود که نه تنها سنخیتی با روش ثبت منفعلانه حقایق ندارند، بلکه شرح و تفصیلی از آنها نیز ارائه میدهند و با تلاش و زحمت حافظه و صافی زبان به چنین تاریخی معنا میبخشند. به همین دلیل است که شخصاً ترجیح میدهم به جای واژههایی مانند «گواهی» و «شاهد» از کلمه «روایت» و «راوی»، «داستان» و «داستانگو» یا درواقع «تاریخگو» استفاده نمایم.(11)
پس در حوزه تاریخ شفاهی و حین کار با منابع شفاهی باید مسیر پیچیدهای را که سه سطح متمایز ولی به هم پیوسته را پوشش دهد ترسیم نماییم که عبارتند از: واقعیت گذشته یا واقعه تاریخی؛ واقعیت حال یا روایتی که میشنویم؛ و رابطهای بلندمدت و سیال یعنی تأثیر متقابل این دو واقعیت بر یکدیگر. لذا کار مورخ شفاهی شامل موارد زیر است:
-تاریخنگاری با معنا و مفهوم سنتی آن (بازسازی وقایع گذشته)؛
-مردمشناسی، تحلیل فرهنگی، نگاه انتقادی به متن (تفسیر مصاحبه)؛
-و فاصله مابین این دو (نحوه شکلگیری این خاطره و روایت توسط آن وقایع)
پس تاریخ شفاهی را میتوان تاریخ وقایع، تاریخ خاطره، و به عبارت دقیقتر، تاریخ و تفسیر وقایع از دریچه خاطره تلقی نمود. لذا خاطره صرفاً انبار یا خزانة اطلاعات نیست، بلکه فرایند دائمی تشریح و بازسازی معناست. در آن زمان که معنای دموکراسی ایتالیایی با تکیه بر تکذیب یا نفی شالوده روایت مقاومت ضد فاشیستی، شدیداً مورد بازنگری راستگرایان قرار میگیرد، تاریخ خاطره، دست کم به اندازة تاریخ وقایع و رویدادها، از اهمیت و ضرورت برخوردار میباشد.
در حقیقت، وقایع از این رهگذر اعتبار مییابند و در وهله اول به واسطة تأثیر و تأثر خاطره فردی و جمعی که وقایع معینی را از میان انبوه آشفتهای از اتفاقات روزمره برمیگزینند و بدانها معنا میبخشند، خود محمل معنا میشوند. کشف ابعاد غلط یک خاطره، به ویژه وقتی که در ذهن و حافظه بسیاری از مردم حک شده، راهی است برای کشف معنای خاطرهای که یادآوری میشود. اجرای این عمل تفسیری در مورد روایات مخدوش و دروغین مستلزم برخورداری ما از توانایی اثبات دروغین بودن آنهاست. بنابراین، وظیفه مورخ شفاهی این است که واقعیتها را تا سرحد ممکن به دقت بررسی و بازخوانی کند تا امکان تمایز بین روایتهای معتبرِ واقعیتبنیاد، که اکثریت را تشکیل میدهند، و روایتهایی که در آنها خلاقانه افسانه و اشتباه تنیده شده است برای ما فراهم شود. تنها بعد از این کار یعنی با بررسی همهجانبه و چند بارة خاطرات دروغین و تطبیق آنها با بازسازی وقایع است که خواهیم توانست تأثیر آنها در تخیل اجتماعی و عرصه سیاسی دوران معاصر را اندازه بگیریم مانند واقعه قتل عام غار آردیاتین و زمینههای وقوع آن. خطا، سوءتفاهم، چیزهای مندرآوردی و حتی دروغ، به ویژه وقتی که در اجتماع شیوع یافتهاند، در این مقطع تبدیل به نشانههای ارزشمند فرایندهای تاریخی مانند خاطره و آرزو میشوند.
5-روایت مسئولانه
روایت نیز همچون خاطره، فینفسه یک متن لایتغیر و خزانة مملو از اطلاعات نیست، بلکه فرایند و کنش است. چنانچه والتر جِی. اونگ(12) نوشته است، شفاهیت منجر به تولید متن نمیشود،(13) بلکه کنش میآفریند: ما در بیان شفاهی با گفتمان نهایی و کامل سر و کار نداریم بلکه به گفتمانی که در حال پرورش و شکلگیری است (درواقع، شکلگیری و پرورش گفتمان دیالوگمحور) کار داریم. بنابراین، وقتی که از تاریخ شفاهی سخن میگوییم میبایست افعال را در ذهن خود مجسم کنیم و نه اسامی را یعنی «یادآوری» به جای خاطره و «نقل کردن» به جای «قصه». بدین ترتیب میتوانیم منابع شفاهی را به جای آنکه صرفاً شواهدی از گذشته در نظر آوریم، پدیده یا مقولهای که اکنون در حال وقوع هستند تصور کنیم.
مهمترین نکته آن است که وقتی توجه ما به فعل گفتار است و نتیجهاش برای ما اهمیت ندارد، متوجه میشویم که یادآوری و نقل کردن نیز درواقع از بستر تاریخی و چارچوبهای اجتماعی خاطره تأثیر میپذیرند،(14) اما از صافی مسئولیت فردی راوی نیز عبور داده میشوند. خاطره در ذهن راوی بسط مییابد و با روایت او به دست ما میرسد. لذا، راویان هر بار که تاریخ خود را نقل میکنند مسئولیتی را نیز متوجه خود میدانند. ما همواره باید این نکته را به خود گوشزد کنیم: همان طور که راوی در نقل خود مسئول است، مورخ نیز باید مسئولیت خود را در گشودن فضای روایت با گوش دادن دقیق و مشتاقانه به سخنان او ایفا نماید.
6-رابطه بین شفاهیت منبع و نوشته مورخ
سند تاریخ شفاهی در قالب کنش و گفتوگو شکل میگیرد؛ اما سند یا اثر مورخ در قالب رسالهای مکتوب و تکگویانه ریخته میشود. آن هنگام که محصول نهایی یک پروژه تاریخ شفاهی را ارائه میکنیم باید مراقب باشیم تا دست کم نشانهای از ریشه و منشأ شفاهی، روایی، و دیالوگمحور مصالحی که کار خود را با آنها شکل دادهایم در اثر یا محصول نهایی باقی بگذاریم. به همین علت است که مورخان شفاهی علاوه بر توجه به اهمیت دقت و صحت در مستند خود، از منابع شفاهیشان نقل قول میکنند و بسیار بیشتر از دیگر مورخان، مردمشناسان، و جامعهشناسان از مونتاژ استفاده میکنند.
ما با نقل قول مفصل از راویانمان به نتیجه دیگری نیز دست مییابیم و آن این است که دست کم بخشی از وجه چندمعنایی پیچیدة داستانگویی شفاهی را حفظ میکنیم. از یک طرف تا جایی که ممکن است سعی میکنیم در نوشتارمان زبان و ادبیات محاورهای و بومی را که در اغلب داستانها و روایتها به کار گرفته میشود حفظ کنیم تا بدین ترتیب به مخاطب بفهمانیم که معنای یک واقعه یا رویداد را نمیتوان از زبان و لهجهای که ابزار یادآوری یا روایت آن است، جدا نمود. از طرف دیگر، قالب روایی در ذات خود و در قیاس با یک تحلیل منطقی عقلانی همواره حاوی لایههای معنایی و ابعاد تفسیریِ به مراتب بیشتری است. با وجودی که از طرح یا پیشنهاد فرضیهها و تفسیرهای مختلف ابایی نداریم، اما از این نکته هم غافل نیستیم که امکان قرائتهای مختلف از مطلب پیشنهادی یا ارائهشدة ما وجود دارد. درواقع، برای خوانندگان مطالب من و حتی برای خودِ راویان هم این اتفاق افتاده است که لایههای پنهان معنا و اتصالاتی را در کتابهایم یافته یا حس کردهاند که حتی خودم هم به آنها پی نبرده بودم چه برسد به اینکه عمدی در القای آن معانی پنهان داشته باشم.
پس میبینیم که شفاهیت صرفاً ظرف اطلاعات نیست، بلکه مؤلفه معنای آن اطلاعات نیز میباشد. قالب روایی و گفتوگومحور منابع شفاهی نهایتاً به پیچیدگی و فشردگی خودِ زبان منتهی میشود. لهجهها و نواختهای گفتمان شفاهی، معرف تاریخ و هویت گویندگان هستند، و معانی و مفاهیمی را به مخاطب منتقل میسازند که حتی راویان آنها نیز نمیدانند و یا در انتقال آنها عمدی نداشتهاند.
7-خاتمه
اکنون نکته مهم در بحث ماهیت گفتوگومحور کار تاریخ شفاهی این است که چنین کاری با اتمام مصاحبه یا حتی انتشار محصول نهایی خاتمه نمییابد، بلکه باید راهی یافت تا برای افراد و جوامع دخیل در این کار مفید و سودمند واقع شود. این فرایندی است که طی دو مرحله به نام «جبران» و «اشاعه» انجام میشود.
البته مرحله جبران با پایان مصاحبه آغاز میشود که در وهله اول دست کم با تحویل یک نسخه از نوار به مصاحبهشونده یا خانوادهاش تحقق مییابد. در گذشته چنین کاری به سادگی امکان نداشت زیرا ابزارهای الکترونیکی پیشرفته در اختیار نبود و تکثیر نوار به سهولت و سرعت انجام نمیشد. مضاف بر اینکه مصاحبهشوندگان ما، به ویژه ساکنان مناطق روستایی، غالباً ضبط صوت نداشتند و نمیتوانستند به نوارها گوش بدهند. با این حال، آنها را به نشانه حسن نیت ما و همچنین به عنوان یادگاری برای انتقال به نسلهای بعدیشان با خوشحالی و روی گشاده میپذیرفتند. در سالهای اخیر و به ویژه متعاقب فراهم شدن امکانات اینترنتی که توانستهایم فهرست آرشیوهایمان را روی سایتمان قرار بدهیم، درخواستهای متعددی از اعضای خانواده و خصوصاً نوادگان مصاحبهشوندگان دهههای 1960 و 1970 دریافت کردهایم که با رضایت و خشنودی تمام نسخههایی از نوارهای مصاحبههایمان را به آنها بازگرداندیم. ما با این روش به خانوادهها کمک میکنیم تا انبار یا مخزنی برای خاطراتشان ایجاد کنند.
نوبت به جبران برای جامعه که میرسد کارها پیچیدهتر میشود زیرا باید مؤسسه، سازمان یا نهادی را یافت که نماینده جامعه مورد نظر باشد یا نقش فعال و مؤثری در آن جامعه برعهده داشته باشد. ما در عین اینکه منتهای سعی خود را به کار بردهایم تا نسخههایی از نوارهایمان را به مراکز اسناد و کتابخانههای محلی بسپاریم، اما متوجه شدیم که این کار همیشه هم بهترین راه حل نیست زیرا مجموعههای ما عموماً دستنخورده و بلااستفاده باقی میماندند.
وضعیت ما در مدارس به مراتب بهتر و مطلوبتر بود زیرا، صرفنظر از محلی مناسب برای سپردن محصولاتمان، از این فرصت برخوردار میشدیم تا تحقیقاتی را که درباره تاریخ و فرهنگ جامعه انجام داده بودیم در کلاسها به دانشآموزان بیاموزیم. افزایش آگاهی از هویت فرهنگی و پروژههایی که جوانان مشتاقانه و به اندازه بضاعت و تواناییشان شخصاً انجام آنها را برعهده میگرفتند پاداشی بود که از تلاش و کوشش خود میگرفتیم. تلاشهای ما به اَشکال دیگری نیز جبران میشد که یکی از زیباترین و مؤثرترین آنها تبلور آثارمان در قالب موسیقی، تئاتر و بازتابشان در رسانهها بود. غروب شگفتانگیز روزی را به یاد دارم که به شهر آرونه(15) بازگشتیم. من در این شهر تعداد زیادی از ترانههای ضد فاشیستی و سرودهای دوران مبارزات اتحادیههای کارگری را گردآوری و برنامهای نیز برای معرفی ترانهها و سرودهای مذکور اجرا کرده بودم. غافل از آنکه این کار من مورد توجه جمعی از موسیقیدانان حرفهای شهر رم واقع شده بود تا بدان حد که سرودها را در برنامه تمرین خود قرار داده و برای مردم آرونه اجرا کرده بودند. هنرنمایی موسیقیدانان و توجه ویژه آنان به سرودها برای اهالی جامعهای که این اشعار را صرفاً گاهی زمزمه میکردند و موضوع را امری عادی میدانستند به شدت الهامبخش و نشاطآفرین بود. مؤسسه سیرکولو بوزیو(16) مدتی پیش، مجموعهای از اسناد چندرسانهای(DVD و CD-Rom) را تولید کرده بود که در مدارس و کتابخانههای جوامعِ مرتبط با اسناد یعنی شهرهای تیرنی، تیوولی،(17) والمونتونه(18) و مونتِروتوندو(19) توزیع شده و به عنوان ابزارهای کمکآموزشی نیز مورد استفاده قرار گرفتهاند. مورد دیگر، لوح فشردهای بود که ما در سال 2003 به یادبود پنجاهمین سالگرد اخراج انبوه کارگران کارخانههای فولاد شهر تیرنی تولید کردیم و جالب اینکه دقیقاً همزمان با موج دیگری از اخراج انبوه کارگران توانستیم دهها نسخه از آن را در میان کارگران اعتصابی کارخانه توزیع کنیم که در سازماندهی و تقویت صفوف آنها تأثیری فوری بر جای گذاشت.
نکته دیگری که باید به خاطر بسپاریم این است که منظور ما از «جامعه» لزوماً یک واحد جغرافیایی مشخص نیست، بلکه جامعة مبتنی بر احساس یا حرکت و اقدام مشترک را نیز دربرمیگیرد. نمونهاش جنبش «جایگزین جهانیشدن» است که در سال 2001 اعتراضات گستردهای را در ژنو به راه انداخت و یک تظاهرکننده جوان نیز در آن کشته شد. ما دست به کار شدیم و خاطرات وقایع این جنبش را در قالب یک پروژه تاریخ شفاهی گردآوری نمودیم و سپس تعدادی لوح فشرده صوتی با امکانات خانگی تولید کردیم که در میان معترضان و تظاهرکنندگان توزیع شد و همچنین با فروش آنها هزینه دادرسی تعدادی از معترضان را که در دادگاه محاکمه میشدند تأمین نمودیم. توجه شما را به این نکته جلب میکنم که پروژه مذکور عمدتاً توسط پژوهشگران جوانی اجرا شد که خود در جنبش اعتراضی «جایگزین جهانیشدن» عضویت و نقش داشتند، لذا میبینیم که خودِ «جامعه» وارد عرصه تاریخ شفاهی میشود و در انجام تحقیقات و نتایجش نقش اصلی را ایفا مینماید.
تحقیق من درباره قتل عام غار آردیاتین از دیگر نمونههاست. داستان این کشتار در هالهای از روایات دروغین و افسانههایی پیچیده شده بود که شأن مقاومت مردم و قربانیان آن حادثه را پایین میآورد. تصحیح اشتباهات تاریخی و همچنین قدرشناسی به شیوهای که در کتاب من از «جوامع» پارتیزانها و بازماندگان آن واقعه به عمل آمد، مهمترین بُعد «جبران» بود. چون کتاب با موفقیت نسبی و استقبال خوبی همراه شده بود آنان احساس میکردند که تبرئه شدهاند و صدایشان به گوش دیگران رسیده است و دیگر مورد بیاعتنایی قرار نمیگیرند. این کتاب در سال 1999 منتشر شد و از آن زمان تاکنون دست کم در 150 برنامه و مراسم که پارتیزانها و قربانیان آن حادثه نیز در مدارس، جلسات و جشنوارهها شرکت داشتهاند حضور یافتهام و ماجرا را همراه با آنها نقل کردهام. از قلم نیندازم که کتابم در بسیاری از مدارس به عنوان ابزار کمکآموزشی نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
از این تجربه میتوان فهمید که «جبران»، واژه رسایی برای تبیین کار مورخ شفاهی نیست. مورخ/فعال صرفاً با گردآوری خاطرات و سرودها و داستانها به آن «جوامع» خدمت نمیکند. بازگرداندن دانش به جامعه نیز معنای این خدمت را کامل نمینماید زیرا دانش در اختیار جامعه بوده و در وهله اول از همانجا استخراج شده است. خدمت مورخ/فعال به جامعه در قالب تببین، تشریح و تفصیل دانش جامعه و اشاعه آن به فراسوی مرزهای جامعه مذکور تبلور مییابد.
بنابراین، به اعتقاد من، مهمترین خدمتی که به جوامع کردهام غالباً بدین شکل بوده است که دانش جامعه به واسطه آثار من در دسترس هنرمندانی قرار گرفته است که داستان آنها را به سبک خود برای تمام کشور روایت کردهاند. آسانیو سلستینی(20) روی صدها صحنه در سراسر ایتالیا نمایشی تکنفره درباره قتل عام غار آردیاتین اجرا کرده است؛ جوانا مارینی، (عالیترین موسیقیدان و خواننده ایتالیا) بر اساس روایات کتاب من شروهای نوشت و خود اجرا و ضبط کرد. به عبارت دیگر، کاربردهای غیر دانشگاهی کتاب من نه تنها افتخار و هویت را به پارتیزانها و بازماندگان بازگرداند، بلکه آگاهی مردم از این وقایع و معنای آنها برای جامعهای به وسعت یک کشور را از نو احیاء نمود.
البته این فقط یکی و احتمالاً مهمترین مصداق کاربردِ غیر دانشگاهیِ تاریخ شفاهی است. از آن گذشته، سنت و سیرة فرهنگی/فعالمحوری که خود را بدان منسوب و پایبند میدانم-سنت انستیتو مارتینو، سیرکولو جیانی بوزیو، نوئِوو کانزونیر ایتالیانو- تماماً در خارج از حوزه و محیط دانشگاهی جاری بوده است(جایگاه دانشگاهی من هیچ ربطی به تاریخ شفاهی و موسیقی عامیانه ندارد). از همان ابتدا دنبال این هدف بودهام تا دانش تاریخی و موسیقایی طبقه کارگری شهری و روستایی را مستند کنم تا قالبها و صورتهای ارتباطی مفیدی را که حس هویت و انسجام طبقه کارگری را تقویت بنمایند بیافرینم و آرمانها و دغدغههای آنها را در این قالبها بیان کنم؛ قالبهایی مانند کنسرت، نوارهای صوتی و تصویری، تئاتر، برنامههای رادیویی، جلسات بحث و همچنین کتاب و مقاله.
در اینجا به اعتقاد من ضروری است که بهترین و کیفیترین سطح مشارکت یک فعال در میان مردم و جوامع را با بهترین و مؤثرترین متدولوژی «دانشگاهی» بیامیزیم تا نتیجة گفتوگومحورِ حاصل از کار مشترک ما صرفاً انعکاس آینهوار دانشی که از قبل در اختیار جامعه است نباشد، بلکه شرح و بسط کاملی از آن دانش به دست بیاید و در بستر یک دیالوگ فرهنگی گستردهتر انتشار یابد. از آن گذشته، عاملی که موجب افتخار کارگران کارخانههای فولاد تیرنی میشود و آنان را از میراثشان آگاه میسازد نوارهای مصاحبههایشان نیست هر چند برایشان فرستادم. آنان از این مفتخرند که کتاب من بر اساس داستانهای آنها نوشته شد و در زمرة کتابهای درسی تعدادی از دانشگاههای آمریکا و دیگر کشورها قرار گرفت. تجربیات و گفتههای آنها اکنون بخشی از اسناد تاریخی بینالمللی هستند که قبلاً بدانها اعتنایی نمیشد.
سرانجام اضافه میکنم که دیالوگ یا گفتوگو بر هر دو طرف مؤثر واقع میشود. مصاحبه در وهله اول یک موقعیت یادگیری برای مصاحبهگر است، به ویژه در جایی که بر انگیزهای عموماً سیاسی متکی باشد. کلامی پیدا نمیکنم که قادر باشد چگونگی تغییر و تحول من و تأثیراتی را که در کار تاریخ شفاهی و گردآوری ترانههای عامیانه گرفتهام، برای شما بیان کند: سی و پنج سال است که در این حوزه مشغول فعالیت بودهام و به جرأت میتوانم بگویم که کیستی و چیستی و شخصیت امروز من محصول تقلا و عرق ریختن در میدان وسیع تاریخ شفاهی بوده است. شاید مهمترین درسی که آموختهام هنرِ گوش دادن به مردم و احترام گذاشتن به اولویتهای آنان است. امیدوارم این درس را دست کم نه تنها در حوزه تاریخ شفاهی بلکه در زندگی شخصی خود نیز پیاده سازم.
11-See Alessandro Portelli, “Oral History as Genre” and “There’s Always Goin’ Be a Line: History-Telling as a Multivocal Art”, in The Battle of Valle Guilia. Oral History and the Art of Dialogue (Madison: Wisconsin University>Press, 1997), pp. 3-39.
12-Walter J. Ong
13-Walter J. Ong, Orality and Literacy. The Technologizing of the Word (London and New York: Methuen, 1982), pp. 10-15.
14 -Maurice Halbwachs, La memoire collective (Paris: Presses Universitaires de France, 1968).
15-Arrone
16-Circolo Bosio
17-Tivoli
18-Valmontone
19-Monterotondo
20-Ascanio Celestini
نویسنده: آلِساندرو پورتلِی
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
منبع: swaraj.org