|
«پارههایی از آنچه اتفاق افتاد»، جلد3
|
در شمارههای پیشین هفتهنامه تاریخ شفاهی، جلدهای اول و دوم مجموعه 3 جلدي «پارههايي از آنچه اتفاق افتاد» را معرفی کردم. این مجموعه شامل خاطرات كوتاه سربازان و نظاميان عراقي است كه با انتخاب، تدوين و شرح مرتضي سرهنگي و با گرافيك كوروش پارسانژاد در سال گذشته منتشر شده و براي دومين بار امسال با طرح جلد جديد و در قطع رقعي و 72 صفحه با شمارگان 2500 نسخه به تازگي توسط انتشارات سوره مهر راهي بازار نشر شد. جلد سوم اين مجموعه، پانصد و نود و سومین كتاب از مجموعه آثار دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري است. نخستين خاطره ذكر شده در جلد سوم، با عنوان «اسیر رمادی» از ستوان یحیی و از كتاب «تپههای حاج عمران» است. ستوان یحیی حدود یکسال از افسران امنیتی اردوگاه رمادی بود که اسرای ایرانی در آنجا نگهداری میشدند. در این مدت رفتارهای یک اسیر ایرانی بهنام «مجیدی» توجه او را جلب میکند که باعث میشود بین این دو نفر رابطه دوستی شکل بگیرد و به حدی این دوستی به صمیمیت میرسد که ستوان یحیی به خاطر این دوستی تاوان بدی میهد. در بخشی از این خاطره ستوان یحیی میگوید: «... اولین بار بود که یک افسر امنیتی؛ مرا به اتاقش میخواند. با اینکه سعی کرده بودم مراقب باشم، اما زیاد هم از خودم مطمئن نبودم. دلشوره به جانم افتاد. خود را به اتاق سرگرد رسانده، مقابلش نشستم. بدون مقدمهچینی و دامنزدن به دلشوره من رفت سراغ اصل قضیه: ستوان یحیی! با اینکه شخصاً به تو علاقهمندم، ولی خبرهای بدی برایت دارم. دلم به تاپ تاپ افتاد. گفت: از افکار و اعمال تو در اردوگاه، گزارشهایی رسیده که در شأن تو نیست! این را که شنیدم، تا ته خط را فهمیدم؛ هر چند باز بیصبرانه منتظر بودم بیشتر بشنوم. چند برگه به هم سنجاق شده را از روی میزش برداشت و شروع کرد به خواندن: اخیراً ستوان یحیی نماز میخواند، روزه میگیرد و با اسیری به نام مجیدی خیلی ملاقات میکند. رفتارش با اسرا بیش از حد ملایم شده، گاهی برای نشان دادن علاقه خود به آنها، از کلمات فارسی استفاده میکند. از تنبیه و مجازات اسرا خودداری میکند. اخیراً تسبیحی خریده و دائماً مشغول ذکرگفتن است. علاوه بر اینها مخفیانه به بخش عربی رادیو ایران هم گوش میکند...»، ستوان یحیی به خاطر این رفتارهایش به تیپ 113 پیاده که تحت امر سپاه سوم بود در منطقه «کوشکالبصری» منتقل میشود. سه سال در این تیپ میماند، اما تاب نمیآورد و از جبهه فرار میکند. سازمان امنیت عراق خانوادهاش را دستگیر میکند و یحیی ناگزیر خود را معرفی میکند و پس از خلع درجه به یکسال زندان محکوم میشود. پس از آزادی از زندان به تیپ 88 که تحت امر سپاه هفتم است به فاو میرود و بعد از آن به حلبچه منتقل میشود تا در برابر نیروهای ایرانی بایستد. ستوان یحیی در فرصتی از رودخانهای که حایل بین نیروهای ایرانی و عراقی بود خودش را به آبهای خروشان رودخانه میسپارد و تقاضای پناهندگی از نیروهای ایرانی میکند. او پس از پناهنده شدنش در عملیاتی که در منطقه شاخ شمیران انجام میشد در کنار نیروهای ایرانی جنگ میکند؛ اما ترکش خمپاره چشم راست او را میگیرد. دومين خاطره عنوان «سه گلوله» از سروان فهمی الربیعی است. سرهنگي اين خاطره را از كتاب «هنگ ترسوها» انتخاب كرده است. این خاطره مربوط به عملیاتی است که نیروهای عراقی در تاریخ 23/6/1984 [3/4/1363] با رمز «پیروزی از آن ماست» در منطقه پنجوین و سیدصادق انجام دادند. این دو منطقه کوهستانی در استان سلیمانیه عراق قرار دارند. این حمله توسط سرهنگ دوم حمید هیثمی طراحی شده بود. زیرا یکی از همدورهایهای سرهنگ حمید به سرهنگ تمامی ارتقاء یافته بود و او میخواست با طراحی حمله علیه ایرانیها عقبماندگی خود را در ترفیع درجه جبران کند. سرهنگ حمید فرمانده سروان فهمی الربیعی بود که به دست این سروان با سه گلوله کشته شد. خاطره بعدي با عنوان «منشی سرهنگ» از سرهنگ دوم موفق اسعد الدجیلی است كه خاطرات او در كتابي تحت عنوان«حمله بزرگ» منتشر شده است. در اين خاطره ميخوانيم: «منشی حمید شعبان دوشیزهای به نام [لمی] زاهر الخاصی بود. من با او رابطه خاصی برقرار کرده بودم و از من خوشش میآمد؛ به ویژه آنکه میدید هر روز برایش اتومبیل آخرین مدل میآورم. لمی زاهر الخاصی اطلاعاتی سری در مورد گفت و شنودهای جلساتی که در اتاق فرمانده نیروی هوایی برگزار میشد، در اختیارم میگذاشت.» او میگفت: «حمید شعبان، دستوری براین اساس از صدام دریافت کرده که چنانچه ایرانیها با برقراری آتشبس موافقت نکنند، شهرهای آنان را مورد حمله شیمیایی قرار دهد.» از او پرسیدم: «به اعتقاد شما، ایرانیها ساکت خواهند نشست؟» گفت: «مهم نیست آمریکا و غرب در کنار ما هستند.» پرسیدم: «حمید شعبان در مورد آمریکا، اسرائیل و غرب چه میگوید؟ ... یک جلسه سری بین حسین کامل و یک هیأت اسرائیلی با نظارت طرف آمریکایی تشکیل خواهد شد. هدف از برگزاری این جلسه، ترتیب دادن معاملات تسلیحاتی است. ریگان رئیسجمهور آمریکا، گفته است چنانچه ایرانیها بخواهند حکومت صدام حسین را سرنگون سازند، قربانی خواهند شد...». چهارمین خاطره از كتاب «شبیه صدام» خاطرات میخاییل رمضان و با عنوان «زنان مهران» است. سرهنگي درباره میخاییل رمضان مینویسد: «راوی این خاطره نظامی نیست. او معلم سادهای بود که شباهت شگفتانگیزی به صدام داشت. دست سرنوشت پای او را به کاخ صدام باز میکند و او 19 سال تمام در نقش صدام دنیا را فریب میدهد. میخاییل رمضان حتی یکبار با یاسر عرفات و حسنی مبارک که رئیسجمهور مصر بود ملاقات میکند و آن دو نمیفهمند که این صدام واقعی نیست و فقط یک بدل است...». خاطرههاي بعدي از سروان ثامر حمود الخاصمی با عنوان «پنج نفر»، از كتاب «رازهای دوران پرالتهاب»؛ «کودک شیرخوار» از سروان غانم احمد الربیعی و از كتاب «بادهای برفی»؛ «پل» از سرباز وظيفه ابراهيم و از كتاب «مدال و مرخصي»؛ «طنابهای رنگی» از كتاب «هنگ سوم» و از دکتر مجتبی الحسینی؛ «برادرم»، از كتاب «زوزه مرگ» و آخرين خاطره با عنوان «صورت شیطان» از كتاب «جنایتهای ما در خرمشهر» از سرهنگ دوم ستاد سلام نوری الدلیمی انتخاب شده است. خاطرات استفاده شده در اين كتاب بهگونهاي انتخابشده كه ايده و طرحهاي نمايشي را براي ساخت مستند و فيلم كوتاه درباره دفاع مقدس ارايه ميدهد. اميد است كارگردانان و نمايشنامهنويسان با انتخاب و خواندن اين دست از خاطرات و مستندات مكتوب بتوانند كارهاي زيبايي در عرصه سينما و هنر توليد كنند.
عسکر عباس نژاد
|