هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 74    |    24 خرداد 1391

   


 

شهدای انقلاب اسلامی، مظلوم‌ترین شهدای تاریخ ایران؛


پایگاه اطلاع‏رسانی ‏انقلاب اسلامی راه اندازی شد


بار دیگر صنعت خاطره (1)


«جنگ به روایت‌ فرمانده»؛ تاریخ نظامی جنگ به روایت دکتر محسن رضایی


تاریخ‌شفاهی جنبش دانشجویی مسلمانان


خاطرات حجره‏دار «سرای سلیمان‏خان‏» از جنگ تحمیلی


تاریخ نگاری انقلاب در گفت‌وگو با هدایت الله بهبودی(3)


خاطره و سفرنامه نویسی در میان ایرانیان


تاریخ شفاهی چیست؟ (3)


قهرمانان «كمین واژه‌‌ها» فركانس‌ شکار می‌کنند


داستان زندگي هريت تاپمن: حکايتي جذاب از چهره‏ای تاريخی


طرح تاریخ شفاهی جنگ جهانی دوم


 



طرح تاریخ شفاهی جنگ جهانی دوم

صفحه نخست شماره 74


برای حفظ صداهایی که هرگز نباید فراموش شوند

«امروز، مکان آن یورش، زیبایی‏های یک یادمان را به خود گرفته است. يک قبرستان نظامي روي يک تپه نشسته و پرچم‏هاي آن در نسيم در اهتزاز است. در اينجا سربازان لشگر پياده نظام یکم و 29ام آرميده‏اند، که يادآور هزينه عمليات نيروهاي متفقين درساحل نورماندی فرانسه (6 ژوئن 1944) هستند.»
«امروز ملتي که همچنان پایبند به پیروزی نهايي است، به یادآنها می‏گوید: سپاس ما بر شما. هرگز فراموش نخواهیم کرد.»

اين جملات را نشريه پيتزبرگ در اولين سالگرد آغاز عمليات متفقين در فرانسه يعني در 6 ژوئن 1945 چاپ کرد. اين عمليات معروف به حمله نورماندي Normandy است.

امروز شصت و هشتمين سالگرد اين واقعه بزرگ تاريخي است و آمريکا هنوز آنرا فراموش نکرده ولي کهنه سربازان عمليات نورماندي و دیگر مبارزان حماسه ساز جنگ جهاني دوم به سرعت در حال از بين رفتن هستند.

اکنون قبل از این که خیلی دیر شود، يک طرح تاريخ شفاهي به دنبال حفظ و ثبت سرگذشت‏های اين کهنه سربازان است.

در همين راستا، موسسه غير انتفايي صداي کهنه سربازان پيتزبرگ Veteran Voices of Pittsburgh با همکاري مسئولات عمارت يادبود سربازان و ملوانان Soldiers and Sailors Memorial Hall اقدام به ضبط ويدئويي مصاحبه‏هايي با اين سربازان در همين عمارت کرده است و آنها را براي هميشه به صورت آرشيو نگهداري خواهد کرد. اين موسسه تجربيات و خاطرات کهنه سربازان را در همه ی جنگ‏هاي آمريکا ثبت و ضبط مي کند.

فکر اوليه اين طرح از باشگاه صبحانه کهنه سربازان Veterans Breakfast Club به وجود آمد که توسط تاد ديپاستينو Todd DePastino اهل ایالت مونتانا اداره مي شود. ديپاستينو استاد تاريخ دانشگاه وينزبرگ Waynesburg است و کتابی نیز در مورد بيل مالدين Bill Mauldin نوشته و آن را در سال 2008 منتشر کرد. بيل مالدين يک کارتونیست و کاريکاتوریست در جنگ جهاني دوم و خالق شخصيت‏هاي ويلي Willie و جو Joe بود.

پس از ضيافت صبحانه با کهنه سربازان منطقه و شنيدن سرگذشت‏هاي آنها تاد همکاري خود را با مدير طرح صداي اجتماعي The Social Voice Projectبه نام کوين فارکاس Kevin Farkas آغاز کرد. اين طرح نیز غيرانتفاعي است که از سال 2011 مشغول ضبط سرگذشت‏هاي کهنه سربازان است.

آقاي فارکاس Farkas که خود يک کهنه سرباز نيروي دريايي و اهل بخش بيور Beaver است مي گويد: «من کار‏هاي صوتي را انجام مي دهم و او هم نوشتن را بر عهده دارد. ما مي خواهيم سرگذشت‏هاي آنها را به دست بياوريم. اين سرگذشت‏ها ميبايد در جايي مورد حفاظت قرار بگيرند. اين سرگذشت‏ها متعلق به ما هستند. آنها متعلق به پيتزبرگ هستند.»

اين تيم چند رسانه‏اي که ديپاستينو آنرا رسانه چندوجهي مي‏خواند شامل يک عکاس به نام اندي مارکز Andy Marchese و کريس رولينسون Chris Rolinson هم می‏شود. کریس در رسانه استارت پوينت StartPoint Mediaمشغول به فعالیت است و استاد عکاسي روزنامه نگاري در دانشگاه پوينت پارک Point Park نیز هست.

برنامه اصلي آنها ضبط مصاحبه با کهنه سربازان همه جنگ‏هاست ولي در حال حاضر چون تعداد سربازان جنگ جهانی دوم روز به روز کمتر می‏شود مصاحبه شوندگان تنها از آنها انتخاب شده اند.

سال گذشته حدود 270 هزار نفر از اين سربازان از دنيا رفتند و با توجه به پیش بینی‏های اداره امور کهنه سربازان Department of Veterans Affairs امسال نيز حدود 248 هزار سرباز ديگر خواهند مرد و این در حالیست که از 16 ميليون سربازي که در جنگ جهاني دوم شرکت داشتند کمتر از يک و نيم ميليون نفر ديگر تا امروز زنده مانده اند.

دو تن از این سربازان وارن گاس Warren Goss 87 ساله و فرانک گرواسي Frank Gervasi 92 ساله هستند که در تاريخ 9 مي با آنها مصاحبه ويدئويي به عمل آمد.

در اين مصاحبه‏ها آقاي گاس که خود را پسر روستاي شالرShaler مي خواند و آقاي گرواسي که قبلا يک آسيابان در واندرگريفت Vandergrift بوده با نشانها و عکس‏هايي با کلاه جنگي، پوتين و اسلحه زمان جنگ حاضر شدند و خاطرات خود را با تمام جزئيات بازگو کردند.

وجه اشتراک اکثر کهنه سربازان اين است که سال‏هاست در مورد جنگ با کسي صحبت نکرده‏اند و اگر هم صحبت کرده‏اند به جنبه زشت آن اشاره‏اي نکرده‏اند. در مورد گاس و گرواسي نيز همين طور است. هر دوی آنها شاهد اتفاقات ناخوشايند بسياري بوده‏اند.

گاس هم اکنون ساکن شهرک اوهايو Ohio است. او در سال 1943 به خدمت سربازي اعزام شد و در ساحل یوتا Utah در گردان ویژه 531 به عنوان تفنگدار خدمت کرد. اين گردان يک گردان مهندسي بود که در آن زمان مسئوليت پاکسازي سواحل را برعهده داشت.

کارش چه بود؟ به گفته خودش«شکار آلمان‏ها» که «اين کار را خيلي خوب» انجام مي داد.

تا قبل از عمليات نورماندي، گاس تقريبا تمام وقت خود را در پايگاه نظامي اسلپتون سندز Slapton Sands در انگلستان در حال آموزش ديدن براي حمله نظامی بود. و در اينجا شاهد يکي از اتفاقاتي در جنگ است که کمتر کسي تا به حال از آن چيزي شنیده است.

در ماه آوريل، نيروهاي متفقين خود را براي روز حمله آماده مي کردند که ناوچه‏هاي آلماني در حمله اي 946 سرباز آمريکايي را کشتند و 200 نفر ديگر را زخمي کردند. تعداد کشته شدگان اين حمله بيش از تعداد کل کشته شدگان در ساحل یوتا بود ولي اين قضيه براي مدت‏ها به شکل يک راز باقي ماند.

گاس وقتي به اينجاي خاطرات خود رسيد از شدت عصبانيت و ناراحتي به سختي مي توانست صحبت کند: «ما حتي اجازه نداشتيم با یکديگر راجع به اين قضیه حرف بزنیم.»

براي او روز عمليات نورماندي تنها يک تمرين ديگر بود تا اينکه شرايط عوض شد و همه چيز آنطور که پيش بيني مي شد پيش نرفت.

به گفته گاس «در عمل، همه آموزش‏ها به کار نمي‏آيد. آموزش‏ها خوب بود ولي در جنگ اتفاقاتي مي افتند که شما انتظارشان را نداريد. کسي فکرش را نمي کند که يک دفعه کلي قايق با هم غرق شوند. کسي انتظارش را ندارد که ببيند اين همه جنازه روي آب شناور باشند. حتي فکرش را هم نمي‏کرديم که يک قايق هيگينس Higgins ناپديد شود. انتظارش را نداشتيم که با آبي آنچنان خروشان روبرو شويم.»

در ساحل او ديده بود که آلمان‏ها به جاي او به موانعي که در آنجا بود شليک مي‏کردند. بعد متوجه شد که آنها مين‏هايي را هدف قرار داده بودند که به موانع بسته شده بود تا بتوانند آنها را منفجر کنند و سربازان بيشتري را بکشند.

«من مي‏دانستم که بايد از اين موانع فاصله بگيرم. همه چيز خيلي زود اتفاق افتاد. ما يادگرفته بوديم که بايد به طور غريزي عمل کرد. ولی کسي نمي دانست چرا. من از خداوند ممنونم که در آن ساحل خدمت کردم. نيروهايي که در اوماها Omaha بودند شرايط بسيار وخيم‏تري از ما داشتند. من خيلي خوش شانس بودم. ساحل یوتا براي من به غایت بد بود.»

گاس به همراه يگان خود به داخل مناطق جنگي پيشروي کرد تا به وظيفه خود که پاکسازي و تخريب پناهگاه‏هاي آلماني بود عمل کند. ناگهان يک افسر آلماني از يکي از پناهگاه‏ها به بيرون دويد و سربازی را که در کنار گاس بود به ضرب گلوله از پا درآورد. البته آمريکايي‏ها هم او را به قول معروف آبکش کردند.

او به خاطر مي آورد که سوراخ‏هاي بسياري در بدن او بود. آنها تا زماني که بدن او هنوز تکان مي‏خورد به او شليک کردند. «اين اولين باري بود که مي‏ديدم يک آلماني کشته می‏شود.»

گاس همانند دیگر همرزمانش، به اندازه گفتني‏هاي وحشتناک از جنگ، سرگذشت‏هاي جالب و خنده‏دار زيادي هم براي گفتن داشت؛ مثل وقتي که يک بار نياز مبرم به دستشويي پيدا کرد.
«يک بار وقتی که در حال دستشويي کردن بودم، يک دفعه يک تک‏تيرانداز به طرفم شليک کرد و من دور سنگر شروع به دويدن کردم در حالي که شلوارم را در دستم نگه داشته بودم.»
او بعداً مجبور شد بازگردد و اسلحه و کلاه آهني خود را بردارد.
او می‏خندد و می‏گوید: «بچه‏ها حسابي مسخره‏ام کردند و بعد از آن تا مدت‏ها مرا دست مي‏انداختند.»

بعد از تصرف سنگرهاي دشمن، گاس در جنگ‏هاي سراسر فرانسه و بعداً در نبرد بالج Bulge و رور والي Ruhr Valley شرکت کرد.

گرواسي در اولين لشگر پياده نظام در آفريقاي شمالي خدمت کرده و در نبرد گذرگاه کسرين Kasserine Pass شرکت داشت که در آن نيروهاي آمريکايي براي اولين بار با آلمان‏ها مواجه شدند و متحمل شکست سختي از نيروهاي یگان آفریقایی مارشال اروين رومل Field Marshal Erwin Rommels Afrika Korps شدند. او بعداً نيز در نبرد سيسيلSicily شرکت کرد و به سواحل اوماها Omaha منتقل شد.

روزي که از آب‏هاي خروشان آنجا مي‏گذشت، و توپ‏هاي دشمن از بالاي سرش عبور مي کردند، او ديگر از مرگ ترسي نداشت.

او می‏گوید: «به نظر من خیلی‏ها ديگر از مرگ نمي ترسيدند. آنها بيشتر نگران زخمي شدن و معلولیت تا آخر عمر بودند. از طرفي آنها بیش از خود نگران هموطنان خود بودند. گمان می‏کنم اينطور بود.»

قايق‏هاي زيادي دور از ساحل توقف کردند و سربازان زيادي از آنها به درون آب پريدند.

وقتي گرواسي به ساحل رسيد 225 نفر ديگر نيز در کنار او بودند. تا پايان روز تنها 58 نفر از آنها باقي ماندند با وجود اينکه چند نفر دیگر هم در طول روز به آنها ملحق شده بودند.

افراد مجبور بودند تا راه خود را از ميان بوته‏ها باز کنند که اين خود سرعت پيشروي را بسيار پايين می‏آورد. گرواسي مي گوید: «اين بوته‏ها بدترين چيز دنيا بودند.»

با انفجارخمپاره در جریان فتح سنت لو St. Lo در ماه ژوئيه گرواسی زخمي شد. او بعداً در ماه سپتامبر به يگان خود پيوست و به نبرد تا رسیدن به خاک آلمان ادامه داد.

در آنجا بود که نبرد‏هاي پشت سر هم یقه گرواسي را گرفت. يکي از همرزمانش یادش رفت که تفگش را خالی کند و به اشتباه تيري را از بالاي سر او شليک کرد. او بعد از 300 روز حضور پیوسته در جنگ به افسردگي ناشي از جنگ مبتلا شد و از پا درآمد.

او می‏گوید: «بدنم می‏لرزید. متوقف نمی شد. خیلی وقت بود که در جبهه بودم. 300 روز زمان زیادی بود.»

سپس او از خط مقدم خارج شد و به مدرسه افسران داوطلب فرستاده شد. براي او جنگ ديگر تمام شده بود.

در نهايت او صحيح و سالم وارد خاک آمريکا شد و ديگر هرگز دچار آنچه که امروزه استرس بعد از جنگ می‏خوانند نشد.

گرواسي در وطن به زندگي خود ادامه داد و سعي کرد که معناي آنرا متوجه شود درست مثل گاس و هزاران سرباز ديگر که در بزرگترين حمله تاريخ شرکت داشتند.

حالا سرگذشت‏هاي اين سربازان براي هميشه ضبط خواهند شد و در سايت veteranvoicesofpittsburgh.com و همچنين عمارت سربازان و ملوانان قرار خواهند گرفت.

دپاستينو می‏گويد: «هر سرباز سرگذشتي دارد. اين مصاحبه‏ها به يادمان می‏آورند که تاریخ هر دوره با تک تک اين سرگذشت‏ها ساخته می‏شود.»

نوشته: تورستن اوو TORSTEN OVE
روزنامه پيتزبورگ پست Pittsburgh Post-Gazette
تاريخ انتشار: 6 ژوئن سال 2012
ترجمه عباس حاجی هاشمی

منبع: stripes


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.